حکومت اقلیت در آمریکا
تاریخ انتشار: ۳ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۰۷۱۴۳۰
کوروش احمدی دیپلمات اسبق ایران در سازمان ملل متحد در یادداشتی در اعتماد نوشت: یکی از میراث ترامپ تقویت خطر حکومت اقلیت در امریکا است. تحولی که در این جهت از دهه ۱۹۹۰ شروع شده بود، در دوره ترامپ به اوج خود رسید، به نحوی که فعال کردن و بسیج نیروهایی که میتوانند ستون چنین حکومتی باشند، یکی از میراث ترامپ برای سیاست داخلی امریکا طی چند دهه آینده خواهند بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از دهه ۱۹۹۰ به بعد شاهد رابطه متقابلی بین تحول در سیاستهای داخلی و خارجی حزب جمهوریخواه از یکسو و رشد جریانهای دست راستی مسیحی از سوی دیگر بودهایم. در آن دهه راستهای مسیحی، ازجمله مسیحیان تبشیری (اوانجلیکال)، به نحوی بیسابقه شروع به تشکل و فعالیت در حوزههای اجتماعی کردند.
در سال ۲۰۰۰، آنها گرد جورج بوش پسر که خود را یک «مسیحی دوباره متولد شده» مینامید، جمع شدند و نقشی مهم در پیروزی نیمبند او در انتخابات داشتند و سپس به همراه نومحافظهکاران در دوره ۸ ساله حکومت بوش نقش مهمی در استحاله حزب جمهوریخواه و دور کردن آن از سنت نیکسونی و ریگانی در سیاست داخلی و خارجی (به ویژه سیاست خاورمیانهای) بازی کردند.
اگرچه پیگیری مطالبات اجتماعی و به اصطلاح دفاع از «نظام ارزشی یهودی-مسیحی» خانواده سنتی و نیز اعتلای «اصول انجیلی» در فرهنگ امریکایی و اشاعه مسیحیت در جهان در زمره انگیزههای اولیه راست مسیحی بود، اما آنها بهتدریج متوجه تلاش برای به قدرت رساندن همفکران خود در نهادهای فدرال شدند؛ عاملی که در ادامه مسیر مزید بر علت شد، امکان اکثریت یافتن رنگینپوستان در بدنه رای در امریکاست.
مطابق برآورد آژانس آمار امریکا تا سال ۲۰۴۴ اکثریت دارندگان حق رای در امریکا رنگینپوست خواهند بود. این درحالی است که در دهه ۱۹۶۰ نزدیک به ۹۰ درصد دارندگان حق رای سفیدپوست بودند که شمارشان در انتخابات ۲۰۲۰ به ۶۹ درصد کاهش یافت.
مسیحیان افراطی نگران تقویت مستمر جبهه لیبرالهای امریکایی و تهدید «ارزشهای مسیحی» توسط رنگینپوستان عمدتا مهاجر هستند. در نتیجه، طی ۲۰ سال گذشته، به ویژه در دوره ترامپ، مسیحیان تبشیری با جذب برخی دیگر از اقشار مسیحی که به لزوم تبعیت امریکا از «ارزشهای مسیحی» باور دارند و الزاما اوانجلیکال یا سفیدپوست نیز نیستند، تقویت شدند و اکنون بیشتر با نام ناسیونالیستهای مسیحی شناخته میشوند.
محافظهکاران مذهبی در انتخابات ۲۰۲۰ پرشمارتر (ظاهرا ۷، ۵ میلیون بیشتر) شرکت کردند. طبق آمارهای اولیه، آنها ۲۸ درصد از رایدهندگان بودهاند که ۷۶ درصد آنها به ترامپ رای دادهاند. شاید دلیل عملکرد بهتر جمهوریخواهان در کنگره نیز همین باشد. بخشهای میانهروتر مسیحیان ناسیونالیست ممکن است بعد از طی شدن همه روندهای بازشماری و قضایی، نهایتا به ریاستجمهوری بایدن رضا دهند، اما بعید است نگاه آخر زمانی آنها که لیبرالها را شر مطلق و حاملان «ایدئولوژی بیخدایی» میدانند، تعدیل شود.
آنها طالب حکومتی برمبنای «اصول انجیلی حکمرانی» هستند و بایدن و هریس را پرچمدار ایدئولوژی ضدمسیح و ضدانجیل میدانند. رهبران این جنبش برخلاف پایگاه مردمی آن که متنوع و دارای انگیزههای مختلف است، متحد و هدفمند عمل میکنند و شبکهای مرکب از واحدهای مطالعاتی، سیاستگذاری، کنشگری، حقوقی و کلیسایی را در خدمت دارند. ملاط انسجام این شبکه نه یک مرکز فرماندهی واحد بلکه یک ایدئولوژی عمیقا ضددموکراسی و ضدکثرتگرایی است که از شکافهای حزبی و سیاسی تغذیه میشوند.
کمکهای میلیاردرهایی که به «آرای ارزشی» برای مالیات ندادن نیاز دارند و نیز مذهبیان متوسط مرفهی که نگران قدرت گرفتن اقشار فرودست جامعه هستند، آنها را تامین مالی میکند. شبکههای اجتماعی و برنامههای گفتگو محور که دنیای واقعی را از چشم مخاطبان خود دور نگه میدارد و یک نظام سیاسی که در آن یک اقلیت شاید ۲۸ درصدی به شدت وفادار، منسجم و فعال میتواند قدرتی بسیار بیشتر از وزن خود بیابد، دو منبع دیگر قدرت ناسیونالیسم مسیحی است.
ترامپ گرایشهای اقتدارگرایانه در ناسیونالیستهای مسیحی و بیاعتنایی آنها به هنجارهای دموکراتیک را بهشدت تقویت و آن را به نیروی اصلی پوپولیسم و سیاستهای ضدلیبرالی در امریکا تبدیل کرد؛ به نحوی که به نظر میرسد اکنون حزب جمهوریخواه عملا چارهای جز مماشات و همراهی با آن ندارد. در همین راستا، اکثر رهبران مسیحیان ناسیونالیست ادعاهای ترامپ در مورد تقلب را پذیرفته و بایدن را رییسجمهور مشروع نخواهند شناخت. تعدادی از آنها ترامپ را «برگزیده خدا» برای رهبری امریکا میدانند و او را شکستناپذیر میشمرند.
روایتهای توطئه محور و لفاظیهای آخر زمانی که امروز از ناحیه ترامپیستها در مورد «انتخابات دزدیده شده» در حال شکلگیری است، نه برای حفظ ترامپ در کاخ سفید بلکه بیشتر برای هموار کردن راه برای به قدرت رساندن «حاکم مشروع» در آینده است. از آنجا که قوه قضاییه یکی از موثرترین ابزارها برای حکومت اقلیت بر اکثریت است، ترامپ به نحوی نظاممند طی ۴ سال ۲۲۰ قاضی فدرال و ۳ قاضی دیوان عالی منصوب کرده که ناسیونالیستهای مسیحی امیدوارند، کمک حال آنها در آینده باشند.
منبع: فرارو
کلیدواژه: کرونا قیمت دلار دونالد ترامپ انتخابات آمریکا ترامپیسم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۰۷۱۴۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سرطان اسرائیل در روزهای پایانی
پانزدهم سپتامبر ۲۰۲۰ (۲۵ شهریور ۱۳۹۹) هنگامی که سران دو دولت عربی امارات و بحرین در قالب معاهده ابراهیم به میزبانی دونالد ترامپ رئیسجمهور وقت امریکا، توافق عادیسازی با رژیم صهیونیستی را امضا کردند، شاید کمتر ناظر و تحلیلگری فکر میکرد که این توافقنامه سیاسی - امنیتی که آن روزها رویکرد اقتصادیاش بیشتر تبلیغ میشد و حتی به نفع صلح و امنیت منطقه تفسیر میشد، به سرنوشتی دچار شود که اکنون نه فقط هیچ اثری از آن نیست که اکنون دانشجویان دانشگاههای امریکا، اروپا و کانادا مدافع آرمان فلسطین شدهاند و اعتراضات گسترده آنها به چالشی امنیتی برای سران دولتهای غربی رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.
به گزارش ایسنا، رحیم زیادعلی در سرمقاله روزنامه جوان با این مقدمه نوشت: هدف خطرناکترین توافق عادیسازی روابط، ادغام رژیم صهیونیستی در جوامع عربی و اسلامی و نادیده گرفتن مسئله فلسطین در ازای برخی منافع اقتصادی بود، که این طرح امنیتی و سیاسی قرار بود از طریق گشایش سفارتخانههای رژیم صهیونیستی در پایتختهای عربی اجرایی شود که حتی زمزمههایی برای عادیسازی روابط عربستان سعودی هم شنیده شد.
عملیات غرورانگیز مجاهدان فلسطینی در قالب طوفان الاقصی در ۱۵ مهر سال ۱۴۰۲ (۷ اکتبر ۲۰۲۳)، اما همه این رشتهها را پنبه کرد و چنان ضربهای به رژیم صهیونیستی زد که هیمنه آن در ابعاد دفاعی، امنیتی، نظامی و اجتماعی یکجا فروپاشید.
رژیم صهیونیستی پس از آن برای جبران حیثیت از بین رفته خود با حمایت و پشتیبانی امریکا و دیگر شرکای غربیاش، حملات موشکی، توپخانهای و زمینی گستردهای را علیه ساکنان بیدفاع غزه در گستره ۳۶۰ کیلومتر مربع تدارک دید که حاصل آن شهادت ۳۴ هزار نفر از زنان و کودکان این جغرافیای کوچک است، بیآنکه در حوزه نظامی دستاوردی برای سران رژیم صهیونیستی درپی داشته باشد. همین جنایات و نسل کشی هاست که اکنون و پس از قریب به هشت ماه از عملیات طوفان الاقصی، فلسطین نه تنها مسئله دنیای اسلام که فراتر از آن به مسئله اول جهان تبدیل شده است.
گسترش دامنه اعتراضات دانشجویی در امریکا و اروپا علیه رژیم صهیونیستی که این روزها با شدیدترین روشهای پلیسی، به خشونت کشیده شده است، فقط نمونهای از این خیزش جهانی است که روز به روز در حال افزایش است. مهاجرت معکوس یهودیان از سرزمینهای اشغالی، اختلافات درونی سران ارتش صهیونیستی و شکنندگی و بیثباتی سیاسی هم از چالشهای امنیتی است که هراز گاهی اخبار آن به رغم سانسور شدید، سر از رسانهها در میآرود. رژیم «غیرقابل ترمیم» صهیونیستی، اما با وجود این همه چالش امنیتی، دفاعی و سیاسی ۱۳ فروردین ماه گذشته دست به حماقت بزرگتری زد و ساختمان کنسولی سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق سوریه را هدف حمله موشکی قرار داد که طی آن هفت تن از مستشاران جمهوری اسلامی ایران را به شهادت رساند.
سران رژیم شاید با این تصور که جمهوری اسلامی ایران از رویارویی مستقیم ابا خواهد داشت و در صورت اقدام متقابل ایران، امریکا و دولتهای غربی را در کنار خود خواهند داشت، دست به قمار بزرگی زدند که نتیجه آن از هر دو سو باخت مطلق بود. پس از حمله تروریستی به بخش کنسولی جمهوری اسلامی ایران در دمشق، صبر استراتژیک جمهوری اسلامی ایران به سر آمد و رهبر معظم انقلاب اسلامی، رسماً و علناً از پاسخ پشیمان کننده و سیلی به سران رژیم صهیونیستی سخن به میان آوردند. وعدهای که چندان طول نکشید و بامداد ۲۶ فروردین نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در یک عملیات ترکیبی که «وعده صادق» نامگذاری شد، با استفاده از انواع پهپادها و موشکهای بالستیک و کروز، مواضع دفاعی و امنیتی رژیم صهیونیستی را درهم کوبید. آنهم در شرایطی که به اذعان بسیاری بیش از ۲۰ کشور از جمله شرکای غربی و متحدان منطقهای در مقابله پدافندی با حمله تلافی جویانه جمهوری اسلامی ایران بسیج شدند و در عمل نتوانستند مانع از عبور موشکها و پهپادهای تهاجمی ایران از آسمان رژیم اشغالی و گنبد آهنین پوشالین شوند.
اکنون که تحولات سه سال گذشته را مرور میکنیم، نه تنها از طرح عادیسازی روابط خبری نیست، که سران رژیم صهیونیستی در حصارهای امنیتی خود هم احساس نا امنی میکنند. آنها نه تنها با حملات جنایتکارانه نتوانستند غزه را فتح کنند و اسرای نظامی خود را آزاد کنند، بلکه برای رهایی از این باتلاق خود ساخته، حاضر شدهاند به مطالبات مجاهدان فلسطینی تن بدهند و برای به تأخیر انداختن مرگ تدریجی خود زمان بخرند. اما این تحرکات نتیجهای در اصل ماجرا ایجاد نخواهد کرد. رژیم صهیونیستی اکنون نزد افکار عمومی جهان مرده است و دانشگاههای امریکا و اروپا به جنازه او لگد میزنند. روند تحولات هیچ چشم انداز روشنی را برای رژیم صهیونیستی ترسیم نمیکند، سرطان بدخیم اسرائیل روزهای پایانی خود را سپری میکند.
انتهای پیام