Web Analytics Made Easy - Statcounter

سرمربی پرتغالی تیم فوتبال تاتنهام بابت درگذشت اسطوره فوتبال آرژانتین ابراز تأسف کرد و ناگفته‌های جالبی از رابطه‌ خود با او بیان کرد. - اخبار ورزشی -

به گزارش خبرگزاری تسنیم، ژوزه مورینیو سرمربی تیم فوتبال تاتنهام پس از پیروزی 4 بر صفر شب گذشته (پنجشنبه) مردانش مقابل تیم لودوگورتس رازگراد بلغارستان و قرار گرفتن در آستانه صعود به مرحله یک هشتم نهایی لیگ اروپا بابت درگذشت دیه‌گو مارادونا ابراز تأسف و فاش کرد که چگونه اسطوره فقید فوتبال آرژانتین برای روحیه دادن به او پس از باخت‌هایش تلاش می‌کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مورینیو درباره درگذشت مارادونای 60 ساله که چهارشنبه شب بر اثر ایست قلبی جان سپرد، گفت: دیه‌گو می‌دانست که من بعد از پیروزی‌های به تماس تلفنی نیاز ندارم اما این را هم می‌دانست که در لحظات سخت چگونه به من دلداری و امید بدهد. هر وقت مشکلی داشتم و تیمم می‌باخت او تماس می‌گرفت و می‌گفت: «مو (مورینیو)، فراموش نکن که تو بهترین هستی». او همیشه اینگونه بود. دلم برایش تنگ می‌شود.

مورینیو سپس به اتفاقاتی که در جریان بازی تیمش و حریف بلغارستانی رخ داد اشاره داشت و اعتراف کرد که از صداقت بیش از اندازه بازیکن تیمش هری وینکس درباره شانسی بودن گل زیبای از راه دورش خوشش نیامده است.

لیگ اروپا| رُم صعود کرد، تاتنهام و ناپولی پیروز شدند

ملی‌پوش انگلیسی تاتنهام با شوتی از فاصله‌ 45 متری گل سوم تیمش را به ثمر رساند و در پایان بازی گفت که هرگز با آن شوت قصد گلزنی نداشته اما به صورت کاملاً اتفاقی شوتش وارد دروازه شد. او گفت: «دوست دارم که اینجا بنشینم و بگویم که من این گل زیبا را زدم اما باید صادقانه بگویم که من قصد گلزنی نداشتم. دیدم که گرث بیل فرار کرده ات و می‌‌خواستم توپ را برای او بفرستم.» مورینیو درباره اظهارات وینکس گفت: او دیگر بیش از اندازه صداقت به خرج داده است! به همین خاطر من از او راضی نیستم. وقتی که چنین گلی می‌زنی باید بگویی که قصد داشتی و تلاشت را هم کرده‌ای که آن را به ثمر برسانی اما وینکس پسر خوبی است و صادقانه حرفش را زد.

انتهای پیام/

منبع: تسنیم

کلیدواژه: تاتنهام لیگ اروپا دیگو مارادونا ژوزه مورینیو تاتنهام لیگ اروپا دیگو مارادونا ژوزه مورینیو

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۱۱۹۳۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

واسه نونه... واسه نونه!

همشهری آنلاین - سیدسروش طباطبایی‌پور: اولین صف، صف نان بود که توجهم را به‌خود جلب کرد. مردان و زنان پا به سن‌گذاشته‌ای که روز خانواده‌ را باید با سنگک داغ آغاز می‌کردند؛ وگرنه سنگ شان روی سنگ بند نمی‌شد و زمین شان به آسمان می‌رسید و آسمان شان به زمین! پاهایم کمی شل شد که من هم نان به‌دست شوم، اما قرار نیم‌ساعت نرم دویدن، برایم جذاب‌تر بود تا نان تازه.

بیش‌تر بخوانید: معدل آزمون نهایی بچه های سال آخر دبیرستان اعلام شد | مدرسه؛ کارخانه‌ یکسان‌سازی!

اما صف دوم، انبوه‌تر از این حرف‌ها بود که بتوان آن را نادیده گرفت. دو کوچه آن طرف‌تر، جلوی درِ بسته دانشگاه علم و صنعت و انبوهی از عاشقان علم و دانش که برای عبور از سد کنکور، لحظه‌شماری می‌کردند تا در باز شود و در آزمونی آزمایشی شرکت کنند. گروه سنی‌شان، جوان و تک‌خال‌هایی میانسال و اندکی هم ریش‌سفید. تصمیم گرفتم مسیرم را به طرفشان کج کنم تا شاید خاطرات کنکور لعنتی در ذهنم زنده شود.

سردرگمی، شباهت مان بود و تنها تفاوت کنکوری‌های سال ۱۴۰۳با کنکور دهه۷۰، این بود که ما قبل از بازشدن در محل آزمون، دور هم جمع می‌شدیم و چرت و پرت می‌گفتیم و می‌خندیدیم، ‌اما این جماعت تازه به سد رسیده، معمولا سرشان توی گوشی بود و کسی، دیگری را تحویل نمی‌گرفت. به‌سختی توانستم با دو سه نفر ارتباط برقرار کنم، البته با حال در جازدن! یکی از جوان‌ها که سبیل انبوهی هم برای خودش دست‌وپا کرده بود، در جواب پرسش بی‌مزه من گفت: «بابام گفته باید عمران قبول بشم، اما من عشق ورزشم...» دیگری هم سرش را به نشانه‌ اعتراض چرخاند و آخری هم گفت: «واسه نونه... ه. واسه نونه!»

فضا سنگین بود و داشت عرقم خشک می‌شد. نفسم گرفته بود؛ از آنها فاصله گرفتم تا کمی اکسیژن تازه وارد ریه‌هایم شود. دو کوچه بالاتر، جمعیت دیگری گرد هم آمده بودند؛ فکر کردم آنجا هم حوزه کنکوری آزمایشی است؛ اما از آن دور، سن و سالشان به پشت کنکوری‌ها نمی‌خورد. این را از سر و صدا و جیغ ‌و ‌ویغشان می‌شد فهمید؛ گروه سنی نوجوان!

کمی سرعتم را زیاد کردم تا زودتر کنجکاوی‌ام فروکش کند. گروه سنی؛ نوجوان! دخترانی معصوم که به همراه والدین‌شان، جلوی در مدرسه‌ای با برج و باروهایی به آسمان رسیده، ایستاده بودند و هی پا به‌پا می‌شدند. یکی گفت: «اگه قبول نشم مامانم پوستم رو می‌کنه» و دیگری گفت: «دختر همسایه‌مون دبیرستانش همین‌جا بود و الان پزشکی می‌خونه...» و یکی هم اول صبحی، اصلا نای حرف‌زدن نداشت.

بدجوری به نفس‌نفس افتاده بودم. ترجیح دادم هر چه زودتر به خانه برگردم تا در نخستین روز دویدن، گروه سنی کودک‌تر و جمعیت حیران‌ و سرگشته‌تری سر راهم سبز نشوند!

کد خبر 847073 برچسب‌ها جوانان نوجوان مدرسه و مدارس کنکور

دیگر خبرها

  • بزرگ‌ترین برد فوتبال: کامبک پشت کامبک!
  • فامیل مارادونا رکورد باشگاه آمریکایی را شکست!‏
  • سون: آرسنال یک از بزرگترین تیم‌های جهان است
  • پیروزی فاینورد در حضور کوتاه مدت جهانبخش
  • نویدکیا: یک تیم داغان را تحویل گرفتم!
  • صعود مس رفسنجان به جمع ۸ تیم برتر جام حذفی با حذف پیکان
  • مورینیو: در فوتبال یک‌بار و به‌خاطر رئال گریه کردم
  • واسه نونه... واسه نونه!
  • مهارت بی‌نظیر دیگو مارادونا؛ پنج ضربه متوالی به تیرک و چیپ زدن به دروازه بان / فیلم
  • درگذشت پیشکسوت فوتبال وسط زمین بازی/ کام استقلالی‌ها تلخ شد