شهادت شهید فخریزاده ماهیت برخی جریانهای سیاسی را روشن کرد
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۲۰۴۸۰۸
به گزارش حوزه استان ها خبرگزاری تقریب به نقل از پایگاع اطلاع رسانی آیت الله علم الهدی، آیت الله سید احمد علم الهدی ظهر امروز در چهلمین هفته برگزار نشدن نماز جمعه در مشهد مقدس، مطالبی را در تحلیل تحولات اخیر دولت جنایتکار آمریکا و رژیم صهیونیستی، تمایل برخی جریانهای سیاسی به غرب و بیاعتنایی به جنایت ترور شهید فخری زاده و قاطعیت نخبگان علمی کشور در ادامه راه این دانشمند هستهای در قالب «خطبه مجازی» جمعه چهاردهم آذرماه در حرم امام رضا (علیهالسلام) ایراد کردند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
متن این پیام به شرح زیر است :
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدالله، اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله و اشهد ان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) (علیهالسلام) علی بن ابی طالب و اولاده المعصومین هم حجج الله علی الخلق اجمعین.
اللهم صل وسلم علی عبدک و حبیبک و رسولک محمد سیدالاولین و الآخرین و علی عترته الهداة المعصومین سیما علی امام المنتظر المهدی روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه.
عبادالله، اوصیکم و نفسی باتقوالله
همه شما برادران، خواهران، بینندگان عزیز، شنوندگان محترم و خودم را به تقوای الهی سفارش میکنم.
امروز مصادف است با شب هفت شهادت جانگداز شهید بزرگوار، مرحوم دکتر فخریزاده (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدی که در مقام نقشآفرینی در خدمت نظام و جامعه انقلابی ما، دردانه ملت به حساب میآمد، با دست ناپاک دشمنان خدا و رسول، عوامل استکباری و صهیونیست نابکار، مظلومانه به شهادت رسید؛ شهادت هر شهید، دارای عظمت و اهمیتی از نظر سرنوشت آن شهید است، شهید در شهادت یک موجود به هدف رسیده و به نتیجه نائل شده است، انسان دلداده حق و بشر فداکار در راه عبودیت و بندگی خدا، لحظهای که به شهادت میرسد، آن لحظه به ثمر رسیدن تمام ایثارگریها، خدمات، اخلاصها و دلدادگیهای او در عبودیت خدا است اما شهادت این شهید دارای سه بعد بود.
سه بُعد شهادت دانشمند هستهای کشور
بعد اول شهادت این شهید، این بود که شهادت برای او یک عطیه الهی بود و مابهازای تمام خدمات، زحمات و فداکاریهایی که از دوران دفاع مقدس تا به امروز در عرصههای خدمت به اسلام و ایثارگریها در راه انقلاب داشت، عزیزی که از تمام آثار وجودیش، انقلاب، نظام و اسلام در این پهنه عظیم بهرهمند شده بود، عطیه و جزای او از طرف خداوند با هیچ چیز به جز شهادت قابل پرداخت نبود و خداوند متعال این شهادت را بهعنوان مابهازای تمام زحمات و ایثارگریهای او در عرصه زندگانیاش قرار داد و از این نظر، این شهادت را به تمام عزیزان و بازماندگان این شهید تبریک عرض میکنم و بر آنان مبارک باد این عظمتی که عزیزشان به آن اوج نائل شد.
بعد دوم شهادت این شهید، این است که این شهادت، یک ضایعه اسفناک برای ملت بود، ملت ما سرمایه علمی ارزشمندی را از دست دادند، نیروی متفکر و نابغه اندیشمندی که از تمام آثار فکر بکر و ابتکارات مغزی او در ابعاد مختلف در عرصه دفاع گرفته تا خدمات بهداشتی و درمانی در برابر این بلای عظیم این ویروس منحوس، جامعه و مردم ما از این فکر، علم و اندیشمندی برخوردار بود، طبیعی است که شهادت او یک ضایعه اسفناک برای ملت است و از این رو این شهادت را ابتدا خدمت مقام معظم رهبری و بعد همه مردم و جامعه خودمان، تسلیت عرض میکنم.
شهادت شهید فخریزاده، ماهیت برخی جریانهای سیاسی را روشن کرد
بعد سوم این شهادت که از همه ابعاد آن بیشتر برای ما قابل توجه است، آن بعد روشناندیشی و آن بعد روشنگری و افشاگری خاصی بود که شهادت این شهید در جامعه انقلابی ما نسبت به جریان ها و عناصر مختلف برای ما روشن کرد و عمدتأ این بعد از شهادت باید مورد توجه قرار بگیرد و به عنوان جریان شناسی و بالا بردن سطح شناخت و رشد سیاسی اجتماعی مردم ما، مورد دقت و تأمل باشد؛ ذات مقدس پروردگار در دو آیه شریفه قرآن، هشداری را به پیغمبر و جامعه دینی نسبت به همه جوامع ایمانی اعلام می کند که شاید یکی از آن مسائل هشدار پروردگار در این دو آیه، این باشد.
خداوند متعال در آیه 29 سوره محمد میفرماید «أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ»، کسانی که در دلهایشان بیماری است، یعنی نسبت به مبانی ایمانی و اعتقادی آنان خلأیی وجود دارد و حقد و کینهای نسبت به اولیاء خدا در دل آنان است، آیا میپنداشتند که خداوند متعال نسبت به آنچه در درون و ضمیر آنان است، افشاگری ندارد و خداوند آن باطن و ضمیر آنان را برملا نمیکند؟در آیه 30 این سوره میفرماید «وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ»، به پیغمبر میفرماید ای پیغمبر، اگر ما بخواهیم به تو نشان میدهیم این افرادی را که در دلهایشان مرض هست و افرادی که دارای انحراف اندیشهای، فکری و خط و ربط سیاسی هستند، اینها را به تو نشان میدهیم که تو اینها را بشناسی و ابزار شناخت تو نسبت به اینها، نحن القول است، شعارها و مطالبی که میدهند، فحوای حرف آنان، این ابزار شناخت تو هست و با این فحوای سخنان، اظهارات و شعارهایشان آنان را میشناسی، باطن آنان را درک میکنی و خداوند متعال نیز از تمام برخوردها و موضعگیریهایی که افراد در جامعه انجام میدهند، آگاه است و میداند.
تمام محور بحث ما در این دو آیه شریفه در کلمه «فی لَحْنِ الْقَوْلِ» هست؛ خداوند متعال میفرماید آدمهایی که در صراط پیغمبر و مسیر رسولالله نیستند، آدمهایی که خط و ربطشان با پیغمبر، جانشینان پیغمبر و نصبشدگان جانشین پیغمبر زاویه دارند و باطنشان در این ایمان و بارومندی نسبت به پیغمبر و مبانی دین که در دلهایشان مرض هست، ولو این که باطن و ضمیرشان این است، خداوند میفرماید ما اگر اراده کنیم و بخواهیم، به تو نمایش میدهیم و راه نمایش نیز این است که «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ»، اینها گاهی اوقات جملاتی میگویند، شعارهایی میدهند و موضعگیریهای خاصی در برخی موارد و حوادث دارند که در فحوای شعار و موضعگیری آنان، آنان را میشناسیم.
مواضع منحرفان از خط ولایت
شهادت شهید دکتر فخریزاده در جامعه ما یک حادثه بود و در جریان و تاریخ نظام و انقلاب ما یک پیش آمد بود، در سایه این پیش آمد، ذات مقدس پروردگار، آنان که در دلهایشان بیماری و انحراف از خط ولایت و اساس دین و رهبری رسولالله در رهبری ولی فقیه و رهبری نصب شده جانشین پیغمبر زاویه بود، در موضعگیریها، حرفها و سخنانی که در برابر این شهادت داشتند، واقعیت اینها روشن شد و باطن اینها دقیقأ مشخص شد در نوع برخورد و موضعگیریها و مطالبی که اظهار میکردند.
ببینید عزیزان، ما در این جریان اولین موضعی که رسمأ موضع صریح حق را برای ما روشن کرد، فرمایش مقام معظم رهبری بود، هم بهعنوان بیان کاری که باید صورت بگیرد و هم بهعنوان دستورالعملی که از ناحیه مقدسه ولایت نسبت به قوای نظامی، نیروهای انتظامی، امنیتی و اطلاعاتی صادر شد؛ رهبری فرمودند «عاملان و آمران ترور این شهید باید مجازات بشوند»، این موضع صریح رهبری بود، هم موضع را بیان کردند و هم دستورالعملی بود به تمام دستگاههای امنیتی، اطلاعاتی و نظامی که در کشور تحت فرماندهی کل قوا و رهبری این نظام دارند کارگزاری میکنند، به همه آنان دستور دادند، در مقابل این موضع رهبری، دو زمزمه و دو منطق به وجود آمد که مصداق همان لحن القولی است که خداوند متعال در این آیه شریفه فرموده.
دو زمزمه منفعلانه در مقابل جنایت ترور
زمزمه اول این بود که بعضی اظهار کردند شهادت و ترور این شهید، «تله تنش» هست، میخواستند بگویند یک تله است که صهیونیستها به وجود آوردند برای این که بین ایران و غرب اعم از اروپا و آمریکا تنش ایجاد کنند یعنی در مقابل این ترور ما عکسالعمل نشان دهیم و این عکسالعمل به تنش این کشور با غربیها و جریان آمریکا و اروپا بیانجامد، چنین مطلبی را اظهار کردند، این منطق در برابر منطق رهبری و ولایت بود که یعنی هیچوقت ما نباید درصدد مجازات و انتقام بربیاییم چون این تله تنش است!
واقعأ ببینیم با غرب، آمریکا و اروپا تنش نداشتیم که صهیونیستها برای ایجاد تنش بین ما و غرب، بیایند تلهای بگذارند و یک دانشمند که سرمایه بسیار عزیز و گرانقدری برای مردم و کشور ما بود را ترور کنند؟ مگر تنش ما با غرب و آمریکا مال امروز است و مگر این تنش، فضای بازی هم دارد؟ تا به امروز آمریکا و اروپا آنچه از دستشان برآمد، مخصوصأ از روز پیروزی انقلاب تا به امروز، از هیچ جنایتی خودداری نکردند؛ یعنی آن کاری که تا به امروز هم نکردند، قدرت و عرضهاش را نداشتند، هرچه توانستند مبارزه کردند، قصه از مرز تنش گذشته، عناد، عداوت، حقد، کینه و دشمنیهای سرسخت غرب و آمریکا با مردم، نظام و انقلاب ما تا الان حد و مرضی نداشته است.اگر آنان کاری را انجام ندادند، عرضهاش را نداشتند و نتوانستند، تا آنجا که توانستند، جنایت کردند حالا چطور صهیونیستها بخواهند برای ما تله تنش درست کنند که ما هم آن را رعایت کنیم، به خودمان نیاییم، عزیزترین عزیزانمان را در این مملکت بکشند و ما بگوییم هیچکار نشده! این درست است؟ در مقابل مقام معظم رهبری که میفرمایند عاملان و آمران این جنایت باید مجازات بشوند، این موضعگیری در مقابل رهبری نیست؟ این همان «لَحْنِ الْقَوْلِ» است که خدا در قرآن میگوید واقعیت افراد و جریانها را برای ما روشن میکند که چه هستند و کی هستند.
با 60 سال سابقه جنایت، جای دوستی با آمریکا وجود دارد؟!
اینها یا اینقدر به آمریکا و غرب خوشبین هستند و فکر میکنند بر این که واقعأ فضایی مانده که ما با غرب و آمریکا آشتی کنیم، آمریکا و غرب دوست ما بشوند، 60 سال دشمنی اینها به عناوین مختلف به مردم ما ثابت شده است، آیا واقعأ جای دوستی و آشتی باقی مانده؟ یعنی شما به آقایی چشم دارید که بعد از این میخواهد رئیس جمهور آمریکا بشود در حالی که در کارنامه او، صدها جنایت و موضع منفی و معاندانه علیه ملت ما وجود دارد؟ یعنی به او امیدوار هستید؟!
مگر همین آقای جو بایدن در دولت اوباما نگفت ما باید خانه امن ایران را از بین ببریم؟ امنیت را از بین ببریم، در مقام برهم زدن خانه امن ایران، هنوز روی کار نیامده، این اولین قدمشان بود که امنیت اندیشمندان و دانشمندان ما و امنیت افکار برجسته ما را گرفتند، در واقع این کار با اشاره آنان شد؛ ببینید عزیزان، آقای بایدن هنوز که نیامده، وزیر خارجهاش را تعیین کرده، وزیر خارجهاش یک صهیونیست است، وقتی آقای بایدن اعلام کرد بلینکن وزیر خارجهاش هست، رسانهها گفتند «بایدن قبل از آمدنش به اسرائیل هدیه داد» چون بلینکن یک یهودی صهیونیست بسیار ریشهدار است؛ او در خاطراتش مینویسد «آن روزی که در جنگ 11 روزه، رزمندگان حماس اسرائیل را به جان آوردند، نیمه شب سفیر اسرائیل در آمریکا به من تلفن زد که علاجی بکن»، چنین صهیونیستی با این خصوصیتهاست و این را بهعنوان وزیر خارجه تعیین کردند، یعنی هنوز سر کار نیامده اول پیامی که به اسرائیل داد، چنین حرکت نابکار است.
انتخاب «بلینکن»، یک هدیه به اسرائیل بود
به فرموده رئیس محترم قوه قضاییه که فرمود «مسئله ترور و تحریم، دو روی یک سکه اند»، یعنی شما انتظار دارید آقای بایدن بیاید تحریم ها را از بین ببرد، به او خوشبین هستید در حالی که تروری که انجام گرفت، روی دیگر سکه تحریم هست که او آن را ادامه خواهد داد، او پای تحریم خواهد ایستاد، او یک هدیه به اسرائیل داد در این که بلینکن را وزیر خارجهاش معرفی کرد؛ تمام جریان دیپلماسی و زمام سیاست خارجی آمریکا به دست یک صهیونیست فدایی درجه یک اسرائیل افتاد، در حقیقت خط سیاست خارجی آمریکا شد اسرائیل، اسرائیلی که مرتکب چنین جنایت و جرمی شده است آن وقت شما به اینها امیدوارید و میگویید این تله تنش بود؟
زمزمه دومی که راه افتاد که این زمزمه را سردمداران غربی، اتحادیه اروپا و رئیس سازمان ملل این زمزمه را مطرح کردند، مسئله «خویشتنداری» ما در مقابل چنین حرکت و جنایتی بود که متأسفانه این زمزمه مسموم خویشتنداری در برخی رسانههای داخلی و بر سر زبان بعضی مسؤولان و وابستگان جریان سیاسی ضد ولاییی در کشور ما سرداده شد، چطور خویشتنداری کنیم؟ بگوییم ما کاری نداریم، بیایید بقیه دانشمندان و علما را هم بزنید!
«خویشتنداری»، یعنی بنشین تا بیشتر تو را بزنند!
معنای این که میگویند «تله تنش» یا «خویشتنداری» این است که دو نفر با هم دعوا دارند، این دو نفر که با هم دعوا دارند، بیاییم یک طرف را بگیریم، طرف دیگر هرچه میخواهد او را بزند، یعنی اینها رسالتشان این است، اینها دلسوز این ملت و مردم هستند؟ شما یک قرارداد کلاهبرداری برجام را شکست خوردید، ضربه دیدید و بیش از سه سال آمریکا و اروپا به هیچ یک از تعهداتش عمل نکرده و شما مفت و مجان و رایگان، این تعهدات نامردانهای که آنان برای شما تعیین کردند را عمل کردید، بازهم بیایید در مقابل این ترور بایستید، چیزی نگویید و صدایتان درنیاید؟ معنیاش این است که یک طرف را بگیرند، آن طرف دیگر هرچه میخواهد بزند!
یک شهادت کم بود، یک ترور کم بود، بقیه دانشمندان، بقیه علما و اندیشمندان و فناوران ارزشمندی که در این کشور و در بین این ملت وجود دارند را نیز بزنند، این در حقیقت چنین برخوردی هست که اینها با این حرف دارند که بگویند «تله تنش» یا «خویشتنداری».آنچه مسلم است، دشمنی آمریکا و اروپا و دشمنی کفر جهانی نیست به اسلام، دین، نظام و انقلاب ما که ضامن عزتبخشی به اسلام هست، حقیقت ثابت شده است، با انواع توطئهها، انواع تهاجمات و فتنههایی که انجام میدهند، میخواهند ما را از راه این انقلاب که راه تداوم بخشی مبانی دین و حدود اسلامی ما و رساندن به نقطه نهایی جهانی شدن اسلام با ظهور وجود مقدس امام زمان است، ما را از این راه باز بدارند و آنانی که در این راه اصرار دارند، نابود کنند، از بین ببرند و به خیال خودشان، این سنگلاخ را از سر راه استکبار جهانی خودشان و توسعه استکبار خودشان بردارند، البته این امکانپذیر نیست.
این را بدانید، دشمنان ما به هر سلاحی مسلح باشند و با هر حرکتی بخواهند به ما آسیب بزنند، ما در مقابل آنان یک چیزی داریم که آنان ندارند، ممکن است فناوری پیشرفتهتر، سلاح برندهتر و توطئهها و فتنههای شیطانی نابکارانهای داشته باشند اما ما سرمایهای داریم که آنان ندارند، ما خدا داریم و آنان خدا ندارند؛ در جنگ احد وقتی کفار قریش شعار میدادند «بعل هبل»، پیامبر به مسلمانان فرمودند «الله مولانا ولا مولاکم»، خدا مولای ماست و شما چنین مولایی ندارید را شعار دهند، ما خدایی داریم که قدرتش بر همه قدرتها، فکرها، توطئهها و فتنهها، قدرتش ترجیح دارد و همه را در مقابل، خاک و خاکستر میکند و شما چنین خدایی ندارید لذا هرکس در مقام عبودیت و دلدادگی خدا قدم برداشته، سرمایه خودش را روی دست گرفته در راه این خدا بدهد، مسئله زنده ماندن و شهادت برای او که تفاوتی ندارد بلکه شهادت آن نقطه نهایی هدفی و مقصدی است که او رسیده، او شکست نمیخورد و سقوط نمیکند اما آن خدایی که ما داریم، همه وجود و هستی شما را خاک و خاکستر میکند.
دشمن از دانشمند و نوابغ ایرانی وحشت دارد
خداوند به پیغمبر میفرماید «ای پیغمبر، بگو بر ما اصابت نمیکند مگر آنچه خدا برای ما مشخص کرده است»، بنابراین ما وحشتی نداریم، بر همه فتنهها، توطئهها، ابزار و فناوریهای شیطانی دشمن پیروز هستیم منتها برادران و خواهران، این توحید و خداپرستی را باور کنیم، اگر باور کنیم خدا هست، همه جریانهای زندگی، اندیشهها، موضعگیریهای سیاسی و بینشهای اجتماعیمان را بر این باور که ما خدا داریم و دشمنان ما خدا ندارند، تنظیم کنیم، هرچه این شهادتها، این دردها و جانگدازیها برای ما، جامعه و عزیزان ایثارگر ما پیش بیاید، نه تنها برای ما ناامید کننده نیست بلکه برای ما بیشتر امیدوارکننده است.
دشمن از مغز رسای مردم ما میترسد، دشمن از عالم ما میترسد، از دانشمند ما و از فناور ما وحشت دارد، فکر میکند همه چیز را میتواند شکست دهد اما جریان علمی و فناوری مردم نابغه و نوابغ علمی ما را نمیتواند شکست دهد، شهید فخریزاده به شهادت رسید اما در مقابل، حداقل بیش از دو هزار دانشجوی فیزیک داریم با اساتید و دانشمندان فیزیک هستهای اندیشمند مؤمن و متدین، اینها جدیتر به کار وادار میشوند و در مقام جبران خلأ این شهید، خیلی قاطعتر به میدان میآیند، به جای یک شهید فخریزاده، هزاران فخریزاده در عرصه علمی و عرصه دانش بنیانی ما وجود دارد، دشمن چندتای آنان را میتواند ترور کند؟
خدایا، به عزت اولیائت، این حرکت عظیم دینی و انقلابی مردم ما را که تا چهل و چند سال با کمک خدا ادامه پیدا کرده است، هرچه زودتر به نقطه جهانی شدن اسلام و عزت مسلمین، ظهور وفرج مولایمان بقیةالله متصل بفرما، خدایا ارواح مطهره شهدا و روح مطهر امام بزرگوار را از پایمردی مردم ما در پای ستون خیمه این نظام، خشنود بگردان، سایه پر برکت مقام معظم رهبری بر سر ما مستدام بدار، دشمنان ناپاک ما در جبهههای کفر و نفاق و استکبار، ذلیل و نابود و ریشهکن بگردان.
انتهای پیام/
منبع: تقریب
کلیدواژه: مقام معظم رهبری دل هایشان شهادت این شهید آمریکا و اروپا شهید فخری زاده وزیر خارجه اش خداوند متعال موضع گیری ها تا به امروز موضع گیری جریان ها توطئه ها برای ما مردم ما تله تنش فتنه ها ال ق و ل ما خدا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.taghribnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تقریب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۲۰۴۸۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فرماندهای که پسرخاله صدام را اسیر کرده بود
در عملیات والفجر ۳ با تصرف ارتفاعات کلهقندی موفق به اسارت گرفتن سرهنگ جاسمیعقوب پسرخاله صدام شده بود. برای همین از او کینه داشتند و ما نمیخواستیم پیکر شهید به دست دشمن بیفتد. اما وقتی بچهها میروند اثری از جنازه در نیزارها پیدا نمیکنند.
به گزارش ایسنا، متن پیش رو گفتگوی روزنامه جوان با فرزند سردار شهید عبدالحسین برونسی به مناسبت سالگرد بازگشت پیکرش است که در ادامه میتوانید بخوانید: ابوالفضل برونسی فرزند سردارشهید عبدالحسین برونسی میگوید که از نوجوانی همراه پدرش در جبهههای دفاعمقدس بود و در بسیاری از وقایع او را همراهی کرده است. فرزند شهید میگوید: «پدرم راضی نبود پیکرش برگردد. دوست داشت مفقودالاثر باشد. ۲۷ سال هم پیکرش مفقود بود. او به دلیل ارادتی که به خانم حضرت زهرا (س) داشت، میخواست پیکرش مفقود باشد. اما خواست خدا بود که تفحص و شناسایی شود.» پیکر شهیدبرونسی در ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۹۰ مقارن با شهادت حضرت زهرای اطهر (س) به وطن برگشت. شهید برونسی از زمان شهادتش در شرق دجله به همراه ۱۲شهید دیگر سالها آنجا بودند تا اینکه تفحص شدند. هنگام کشف پیکر این شهید، لباس پاسداری، بخشی از صفحات قرآن و بادگیرش اجزایی بودند که توسط آنها شناسایی شد و سپس بقایای پیکرشهید در قبر خالی خودش در بهشت رضا (ع) آرام گرفت. به مناسبت سیزدهمین سالگرد بازگشت پیکرشهید برونسی با فرزند ارشدش ابوالفضل برونسی همکلام شدیم که متن ذیل حاصل این همکلامی است.
گویا شما یک خانواده پرجمعیتی داشتید. شهیدبرونسی با داشتن آن همه فرزند چطور میتوانست در جبهه حضور داشته باشد؟
پدرم متولد ۱۳۲۱ در یکی از روستاهای تربت حیدریه به نام «گلبویکدکن» بود و هشت بچه قد و نیم قد یعنی سهدختر و پنچ پسر داشت. ولی چه زمان قبل انقلاب و بعد از انقلاب این توفیق را داشت که در فعالیتهای انقلابی شرکت کند. با شروع جنگ هم که بارها به جبهه رفت. ما بیشتر عید نوروزها پدرمان را نمیدیدیم. همیشه به مدتهای طولانی در جبهه میماند. خودم فرزند اول خانواده و متولد بهمن ۱۳۴۸ هستم. من آن زمان شهادت پدرم ۱۵ ساله بودم و خواهر کوچکم (زینب) سهماهه بود که به ما اطلاع دادند پدرمان در عملیات بدر ۱۳۶۳ به درجه شهادت نائل آمده است.
عکسی از شما و پدرتان موجود است که با هم در جبهه بودید. چه خاطراتی از ایشان در جبهه دارید؟
خاطرات که زیاد است. قبل از شهادت پدرم به مدت سهماه با ایشان در جبهه بودم. حاجآقا خودش در منطقه بود و موقعی که مدارس درسی تعطیل شده بود، یکی از رزمندگان را دنبالم فرستاد. من همراه ایشان بدون کارت و مدارک وارد جبهه شدم. آنموقع کم سن و سال بودم و لباس خاکی اندازه من پیدا نمیشد، مجبور بودم همان سایز موجودی که هست را بپوشم. هرکجا پدرم میرفت من هم دنبالش میرفتم و اصلاً خبر نداشتم که پدرم فرمانده تیپ ۱۸ جواد الائمه (ع) را برعهده دارد. با آنکه پدرم از لحاظ سواد تا سوم دبستان بیشتر درس نخوانده بود، ولی سواد علمی بالایی داشت و به قرآن و نهج البلاغه اشراف داشت و سخنرانیهای قهاری برای رزمندگان داشت. تمام فیلم و صدای شهید بعد از گذشت ۴۰ سال از شهادت ایشان موجود است. از صدای سخنرانیهای پدرم نوارهای کاست بسیاری به یادگار مانده است. ایشان سه نوارکاست فقط وصیتنامه با صدای خود باقی گذاشته است. شهید در بخشی از نوارهایش اینطور وصیت کرده است: «فرزندانم، خوب به قرآن گوش کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید. باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان (عج) باشید. همیشه آیات قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند.»
چگونه شد که پیکر شهید ۲۷ سال در گمنامی باقی ماند؟
پدر در بیشتر عملیات مانند عملیات والفجر ۳، فتحالمبین، الی بیتالمقدس، مسلم بنعقیل و عملیاترمضان حضور داشت که چند بار هم مجروح شده بود. نهایتاً در اواخر سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید که ابتدا به ما گفتند اسیر شده است. ولی در اردیبهشت سال ۱۳۶۴ خبر شهادت پدر را به ما دادند. موقعی که پدر در قید حیات بودند خودشان میگفتند که من به این زودیها شهید نمیشوم. در حرفهایش میگفت وقتی زینب (بچه آخر شهید) به دنیا بیاید از پا قدمی او، من شهید میشوم. همرزم پدرم میگفت خود شهید در عملیات بدر که برای رزمندگان صبحت میکرد گفته بود که «دیشب خواب حضرت زهرا (س) را دیدم. من فردا دیگر نیستم. این آخرین عملیات من است.» همینطور هم شد و ساعت ۱۱ صبح روز بعد پدرم کنار سنگرش با اصابت ترکش خمپاره به بدنش به شهادت رسید. یکی از همرزمان پدر به مشهد آمده بود برای ما تعریف میکرد: «زمانی که پدرتان به شهادت رسیده بود، من آخرین نفری بودم که از عملیات برمیگشتم. دیدم جنازهای در کنار سنگر افتاده است. وقتی رفتم جلو دیدم شهیدبرونسی است. نصف بدن شهید بر اثر اصابت خمپاره رفته و متلاشی شده بود. جنازه را بغل کردم که به عقب بیاورم ناگهان خودم مجروح شدم و نتوانستم پیکر شهید را عقب بیاورم و در نیزارها رها کردم. رفتم به بچهها اطلاع دادم که پیگیر برگرداندن پیکر او باشند، چون گفته میشد صدام برای سر شهیدبرونسی جایزه تعیین کرده است. زیرا ایشان در عملیات والفجر ۳ با تصرف ارتفاعات کلهقندی موفق به اسارت گرفتن سرهنگ جاسمیعقوب پسرخاله صدام شده بود. برای همین از او کینه داشتند و ما نمیخواستیم پیکر شهید به دست دشمن بیفتد. اما وقتی بچهها میروند اثری از جنازه در نیزارها پیدا نمیکنند.
و نهایتاً پیکر ایشان در سال ۱۳۹۰ تفحص میشود؟
بله، در سال ۹۰ دستور میرسد که گروه تفحص میتوانند شهدای خندق و مجنون را شناسایی کنند. هرچه پیکر ایرانی است ببرند و جنازههای عراقی را که در این منطقه هست تحویل دهند. پیکر حاجآقا که با لباس فرم پاسداری بود به همراه چند تن دیگر از شهدای ایرانی پیدا میشوند. اردیبهشت سال ۱۳۹۰ سردارباقرزاده به ما طلاع دادند که اثری از پدرتان پیدا شده است. آنموقع دیگر پدر و مادر شهید به رحمت خدا رفته بودند و با گرفتن آزمایش دیانای از فرزندان شهید این قضیه را ثابت کردند. ولی من وسایلی که پدر همراهش داشت خوب میشناختم. وقتی که اجزایی مانند صفحات قرآن و جانماز شهید را پیدا کردند و لباس او را دیدم، گفتم «پدر» است. بعد از تشییع پدرم، پیکرش را در همان مزاری دفن کردیم که اردیبهشت سال ۱۳۶۴ به صورت نمادین سنگی برایش گذاشته بودیم. پدرم به حضرت زهرا (س) خیلی ارادت داشت. برای همین پیکرش مقارن با شهادت حضرتزهرا (س) در ۱۷اردیبهشت سال ۱۳۹۰ به وطن برگشت و با استقبال مردم تشییع شد.
از دینداری شهید برونسی بسیار روایت شده است به عنوان فرزند ارشد شهید چه مطالبی در این خصوص دارید؟
صبحت زیاد است. مثلاً مادربزرگم برایمان از پدر تعریف میکرد که یک روز پدرتان از دبستان آمد و گفت من دیگر مدرسه نمیروم. پدربزرگمان گفته بود شما که مدرسه را دوست داشتید چه شده که نمیخواهی مدرسه بروی. شهید بغض میکند و به پدربزرگ میگوید: بگذار برایت کشاورزی کنم، ولی مدرسه نروم. آنموقعها دبستان فقط یک معلم داشت و میدانستیم آدم درستی نیست ولی کاری از دستمان برنمی آمد. بعداً فهمیدیم عبدالحسین او را با یک دختر پشت دیوار مدرسه دیده و برای همین شهید میگفت مدرسه نجس است. من دیگر نمیروم. به این علت تصمیم گرفت به مکتب قرآنی برود و به آموزش قرآن و نهج البلاغه بپردازد.
زمانی که پدر در جبهه بودند چطور مادرتان میتوانست خانواده را با چندین فرزند اداره کند؟
واقعاً برای مادرمان خیلی سخت بود با هشت بچه و بدون پدر، ما را مدیریت کند. چون قبل از انقلاب هم پدرم فعالیتهای سیاسی بسیاری داشت و در راهپیماییها و در پخش اعلامیههای سخنرانی امام (ره) خیلی فعال بود. همین فعالیتهای سیاسی باعث شد که سال ۵۷ او را دستگیر و زندانی کنند. من آن روز همراه پدرم بودم و صحنه دستگیری ایشان را توسط ساواک با چشم خودم دیدم. ناگهان قدرت تکلم و سخن گفتن را از دست دادم. این مسئله تا بزرگ شدنم من را آزار میداد تا اینکه شفای خودم را در حرم امام رضا (ع) گرفتم. زمان رژیم شاه، حکم اعدام پدرم صادر شد. ولی با پیروزی انقلاب اسلامی ایشان آزاد شد. پدر بعد از انقلاب از شغل بنایی دست کشید و با ورود به سپاه راهی جبهه شد. مادرم تعریف میکرد در خلال سالهای جنگ یکی از برادرهایم از روی پله افتاد و دستش شکست. بچه خیلی بیتابی میکرد و پدرم که آنموقع به مرخصی آمده بود، برادرم را بغل میکند و از خانه بیرون میآید تا یک تاکسی بگیرد و برادرم را به بیمارستان برساند. مادرم هم پشت سر پدرم چادر به سرش میاندازد و میگوید از کار پدرت تعجب کردم در صورتی که آن لحظه ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود، اما پدرت سوار نشد تا از اموال دولتی برای کار شخصی استفاده نکند.
از همرزمان پدر چه خاطرهای برای نقل دارید؟
یکی از همرزمان پدر تعریف میکردند: «مرحوم آیتالله میرزا جوادآقا تهرانی جبهه زیاد میرفتند. شبی که برای سخنرانی به تیپ امامجواد (ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمیکردند امام جماعت باشند، رزمندگان خیلی اصرار کردند که دلمان میخواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم. اما مرحوم آیتالله قبول نمیکردند. شهید برونسی عرض کرد: حاج آقا جلو بایستید. ایشان فرموند: اگر شما دستور دهید، میروم. شهید برونسی گفت: من کوچکتر از آنم که دستور بدهم، از شما خواهش میکنم. فرمودند: نه خواهش شما را نمیپذیرم. بچههای رزمنده به برونسی گفتند بگو دستور میدهم تا ما به آرزویمان برسیم. شهید برونسی به ناچار و با خنده گفت: حاج آقا دستور میدهم شما بایستید جلو. میرزا جواد آقا فرمودند: چشم فرمانده عزیزم! نماز با سوز وحال عجیبی همراه با اشک خوانده شد. بعد از نماز با چشمان اشکآلود خطاب به شهید برونسی فرمودند: مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی! شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: «حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما باشید و ما را فراموش نکنید» میرزا متواضعانه فرمودند: «تعارفات را کنار بگذارید، فقط من این خواهش را دارم که جواد را یادتان نرود. حتماً مرا شفاعت کنید.»
انتهای پیام