نوجوان بودم که عضو بسیج شدم. یعنی زمانی که امام خمینی(ره) فرمان تشکیل بسیج را دادند من سعی کردم جزو اولین نفراتی باشم که عضو بسیج مسجد محلهمان میشوم. سال 60 همراه تعدادی از بچههای بسیج محل بهعنوان نیروی داوطلب به کرمانشاه رفتیم تا از مرزهای کشور در این استان حفاظت کنیم.
چون دیده بودم هموطنان، دوستان و نزدیکانم برای پیروزی انقلاب چقدر تلاش کردهاند، همیشه پیش خودم فکر میکردم که از آن به بعد نوبت من و همسن و سالهایم است که باید احساس مسئولیت کنیم و راه آنان را ادامه دهیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یکی از دوستانم که در پایگاه بسیج محل مسئولیتی داشت راهنماییام کرد که به مناطق عملیاتی کرمانشاه بروم. در چندین
عملیات حضور داشتم، ازجمله عملیات قادر در کردستان، بدر، خیبر و عملیاتی که در منطقه ماووت بود. آذر ماه سال62 بود که دوباره از طرف مسجد محلهمان همراه یک گروه 12-10 نفره به پادگان دوکوهه اعزام شدیم.
آنجا هم تقسیممان کردند در لشکر ۲۷ و من جزو گردان حبیببن مظاهر شدم. فرمانده گردان گفت:«بیشتر عملیاتها شب انجام میشود اما ما میخواهیم دشمن را غافلگیر کنیم و یک عملیات در صبح داشته باشیم، برای همین به شما آموزشهایی میدهیم که بتوانید در روز عملیات کنید.» یک هفته آموزش فشرده به ما دادند و روز عملیات فرا رسید. به ما اعلام کردند:«شما باید خیلی سریع به جزیره مجنون بروید. گردانی جزیره را گرفته و حالا میخواهیم شما را با آنها جابهجا کنیم. شما مدتی به آنجا بروید و از آنجا حفاظت کنید تا ببینیم بعد چه کار باید بکنیم.» به ما خیلی تأکید کردند که آنجا ممکن است تا مدتی به شما تدارکات نرسد. برای همین هر چقدر که میتوانید برای یک هفته تا 10 روز خودتان آذوقه بردارید. بعد به سمت جزیره راه افتادیم. آنجا دقیقاً شرایط همانطور بود که گفتند، تا حدود 10 روز هیچ آذوقهای به ما نرسید و هرچه داشتیم همانهایی بود که همراه خودمان برده بودیم. من ایثار بسیجیها را در همان روزها در رفتارشان میدیدم. بچهها به سنگرهای هم سر میزدند و میگفتند:«چیزی نمیخواهید؟ ما بادام و خرما داریم.» این در حالی بود که میدانستم خودشان هنوز چیزی از آن نخورده بودند. اما هر کس هرچه که داشت میآورد و بین بچهها تقسیم میکرد و آخرهمه سهمی برای خودش برمیداشت. این روحیه در بیشتر بچهها وجود داشت. با توجه به سختیهایی که آن روزها داشتیم، این رفتارها به ما دلگرمی و امید میداد و تحمل شرایط را برایمان آسان میکرد. این بود که آن روزها همه دلگرم به وجود هم بودیم. بعد از یک هفته شهید همت آمدند آنجا و همه ما را جمع کردند و گفتند:«امشب میخواهیم عملیات کنیم. یک گردان آن طرف جزیره گیر افتاده و این وسط یک مانع بزرگی وجود دارد که ما باید اول این مانع را برطرف کنیم و برسیم به آنها و بعد آنها را از محاصره نجات دهیم.» عدهای سوار کامیون شدند و عدهای هم با ماشین تا مسافتی جلو رفتیم. بعد بقیه راه را پیاده ادامه مسیر دادیم تا به نقطه شروع عملیات رسیدیم. فرمان عملیات را دادند و با فریاد «الله اکبر» عراقیها چنان آتشی بر سرمان ریختند انگار که منتظر این لحظه بودند. توصیف شرایط واقعاً سخت است. نمیدانم شاید شبیه باران تند، اما به جای قطرههای آب روی سرمان آتش میبارید. در آن وضعیت وحشتناک از بچهها رفتارها و روحیات کم نظیری دیدم. طوریکه در آن شب و در آن حجم آتش دشمن، آن روحیه دادنها بود که جو را طوری شکل میداد که انگار نه انگار آتشی است و جنگی! همه با خوشرویی تمام به وظایف خود در عملیات ادامه میدادند. آنجا مسئولیت من و شهید امیرمنصور احمدی حمل
مجروح بود. دستمان یک برانکارد بود،اما وسط آن هیاهو او تیر خورد و افتاد. من به بالای سرش رفتم تا او را به گوشه امنی ببرم اما نگذاشت و به من گفت:«تو برو جلو آنجا بیشتر به تو نیاز دارند، من حالم خوب است خودم یک کاری میکنم و...» من رفتم جلوتر به رزمندههایی که مجروح شده بودند کمک کردم اما کمی بعد تیری به پایم خورد و خودم هم مجروح شدم و افتادم. تا ساعتها همانطور آنجا افتاده بودم و نایی برای جابهجا شدن هم نداشتم. هوا روبه روشن شدن بود، یکی از بچههایی که داشت به عقب برمیگشت دستم را لگد کرد و صدای ناله من درآمد و او متوجه شد که من زندهام. فقط یادم میآید که اسمش جمشید بود. کنارم نشست و خواست ببیند که از کجا مجروح شدم که کمکم کند و به عقب ببرد، گفتم تو برو خودت را نجات بده! من راه رفتنم سخت است و کار تو را هم سخت میکنم. گفت:«صابر! یا با هم میرویم یا من هم اینجا پیش تو میمانم.» مرا روی کولش گذاشت و یک مسافت طولانی را همراه خودش برد. هرچه میگفتم که مرا زمین بگذار و خودت برو گوشش بدهکار نبود. حتی وسط راه خمپارهای زدند که یک ترکش به بالای چشمش خورد اما باز هرچه گفتم تو خودت مجروح شدی، میگفت:«این که چیزی نیست انگار پشه نیشم زده!» یعنی با آن حال و وضعیت بازهم مرا ول نکرد و به قایقها رساند و من از آنجا به عقب انتقال داده شدم و نجات جانم در آن عملیات را مدیون یک همرزم
بسیجی هستم. من هنوز هم بسیجی هستم و فرزند و همسرم هر دوعضو بسیج هستند. دوست دارم در جامعه بهعنوان نیروی بسیجی به کارم ادامه دهم چون فکر میکنم در موارد بسیاری کشورمان به نیروهای داوطب نیاز دارد. همچنین چهار دوره است که در شورایاری محلهمان که وظایفش با وظایف یک بسیجی همخوانی دارد، عضو هستم و خدمت میکنم.
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه:
بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا
منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۲۳۲۱۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آنژ پوستکوعلو: فصل بعد به سوئد می روم
سرمربی تاتنهام در کنفرانس مطبوعاتی در مورد برنامه اش برای فصل آینده حرف زد.
طرفداری | آنژ پوستکوعلو، سرمربی تاتنهام در کنفرانس مطبوعاتی پیش از دیدار تاتنهام و چلسی حاضر شد. سرمربی استرالیایی تاتنهام در مورد حریفِ همشهری تیمش صحبت کرد و در نهایت راجع به برنامه اش برای فصل آینده با لحن طنز حرف زد.
تیم از بازی آخر مقابل چلسی با چالش های زیادی دست و پنجه نرم کرده است. ما مجبور شده ایم بر مشکلات در بسیاری از زمینه ها غلبه کنیم، اما در بیشتر موارد ثبات نسبی خود را حفظ کرده ایم.
از نظر بازیکنان، شرایط تیم تا آن مقطع خوب بود و در بازی ها ریتم خوبی داشتیم. اما از آن زمان به بعد با مشکلاتی در بخش های مختلف روبرو شدیم و مجبور شدیم بر این چالش ها غلبه کنیم، برخی با موفقیت و برخی دیگر نه چندان. با این حال، در مجموع عملکرد نسبتا ثابتی داشته ایم.
چلسی اخیرا عملکرد بسیار خوبی داشته است. آنها بازیکنان با استعدادی دارند و پوچتینو هم یک مربی عالی است. بنابراین، صرف نظر از همه این موارد، می دانیم که بازی خارج از خانه مقابل آنها در ورزشگاهشان و در یک دربی لندن، بازی سختی خواهد بود.
سوئد سیستم VAR را رد کرده است - شما همیشه در مورد VAR نظر بسیار واضحی داشتید؟
بله، من به آنجا نقل مکان می کنم.
شغل جدیدتان در هلسینبورگ (شهری در سوئد) خواهد بود؟
نه، من فقط به آنجا نقل مکان می کنم.
از دست ندهید ????????????????????????
تونی کروس: پاس گلم جلوی بایرن خیلی خاص نبود شاهکار کارلتو؛ بازهم شکستناپذیری مقابل بایرن بزرگترین بازیکنان ناکام تاریخ لیگ قهرمانان یحیی شکایت کند 5 میلیارد تومان جریمه میگیرد