بمباران اندیمشک به روایت یک خبرنگار
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۲۳۳۰۸۳
با وجود بیسابقه بودن حمله هوایی به اندیمشک در تاریخ، اما، تا کنون آنطور که باید، به مقاومت مردم این شهرستان پرداخته نشده است.
به گزارش ایسنا، علی عیسینَمی از شاهدان عینی و خبرنگار حاضر در فاجعه بمباران هوایی اندیمشک در گفتوگو با ایسنا با اشاره به حمله هوایی ۵۴ فروند از هواپیماهای عراق روایت میکند: من علی عیسینَمی متولد ۱۳۳۹ در شهرستان اندیمشک هستم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در دوران جنگ تحمیلی اخبار مرتبط با این دو شهرستان را مخابره میکردم و هر لحظه آمادگی حمله عراق را داشتم. چهارم آذرماه ۱۳۶۵ وقتی ۵۴ فروند هواپیمای دشمن در عملیاتی که حدود یک ساعت و ۴۵ دقیقه به طول انجامید، مراکز حساس اندیمشک را مورد هجوم قرار دادند.
به این نیت که از این فاجعه، خبری مخابره کنم در محل بمباران حضور یافتم. حمله هوایی صدام آنچنان غیرانسانی و دلخراش بود که کار خبر را فراموش کردم و مانند هر انسان دیگری که در محل بود به کمک مجروحان و حمل پیکرهای شهدا پرداختم. در این حمله حدود ۲۰۰ نفر در محلی که ما حضور داشتیم به شهادت رسیدند و ۵۰۰ نفر هم مجروح شدند. بدنهای تکه تکه شده مجروحان و شهدا را از لابهلای شاخههای درختان جمع کردیم.
حدود یک ساعت از حضورم در محل گذشته بود. آخرین هواپیماها در حال بازگشت بودند که بمبی به زمین اصابت کرد. بعد از آن نمیدانم چه شد. موج انفجار من را گرفت و متوجه شدم پایم مجروح شده است. بعد از این قضیه به بیمارستان شهید کلانتری آن زمان اعزام شدم.
وقتی عراق دست به چنین جنایتی زد خبرنگار بسیار کم بود و تصور میکردم ممکن است کسی از جزئیات این حمله آگاه نشود. به این فکر افتادم که از بیمارستان خبر را مخابره کنم. از پرسنل بیمارستان تلفنی در اختیار من قرار دادند. به واسطه دوستانم توانستم این خبر را برای روزنامههای کیهان و جمهوری اسلامی گزارش بدهم و همان روز در صفحه نخست آنها به چاپ رسید.
پس از این بمباران و جنایت صدام، مردم مقاوم در اندیمشک پیکرهای شهدای چهارم آذرماه ۱۳۶۵ را تشییع و با حضور باشکوهشان در هشت سال دفاع مقدس ثابت کردند؛ همواره گوش به فرمان امام خمینی(ره) و امامشان هستند، چنین وقایعی خللی در اراده آنها وارد نخواهد کرد.
خوشبختانه پس از پایان جنگ، موسسه فرهنگی غدیر در زمینه حمله چهارم آذرماه کارهای فرهنگی خوبی در شهرستان اندیمشک انجام داده است و تاکنون خاطرات و تاریخ شفاهی بازماندگان آن حادثه را جمعآوری کرده است اما، متاسفانه با وجود اینکه این بمباران پس از جنگ جهانی دوم بیسابقه بوده است رسانهها خیلی کم به آن پرداختهاند و ضرورت دارد که این حمله هوایی به ثبت ملی برسد. این یکی از مطالبات جانبازان، ایثارگران و اقشار مختلف مردم مقاوم اندیمشک است.
همچنین تاکنون یک یادمان خوب و در خور شأن شهدا و جانبازان اندیمشک ساخته نشده است. البته، یک یادمان در قسمتی از شهر وجود دارد که در آن بخش، تردد بسیار کم است و تقریبا کسی آن را نمیبیند. بنابراین باید یادمان بهتری در شهر نصب شود.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: انديمشك بمباران دفاع مقدس جنگ تحمیلی حمله هوایی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۲۳۳۰۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت حیرت انگیز یک نویسنده از خاطرهبازی دو فرمانده ایرانی و عراقی سالها پس از جنگ تحمیلی
احمد دهقان (نویسنده) روایتی قابل توجه از دیدار سردار فتحالله جعفری فرمانده زرهی ایران در دفاع مقدس و فرمانده لشکر یکم عراق در عملیات فتح المبین گفت.
گفتوگوی رادیو مضمون با احمد دهقان را بخوانید:
- فرمانده عراقی کاملاً با دیسیپلین نشست و شروع به حرف زدن کرد و گفت: «من در عملیات فتحالمبین میدانستم ایران میخواهد حمله کند» و داشت برگبرندههایش را برای فرمانده ایرانی رو میکرد.
- فرمانده عراقی ادامه داد: «آن شبی که میخواستید حمله کنید، سکوت بود و من به معاون عملیات خودم گفتم سکوت ایرانیها خیلی خطرناک است و اینها امشب حمله میکنند. بعد به نیروهایی که در شوش داشتیم، آماده باش دادیم و گفتم آماده باشید که ایرانیها میخواهند حمله کنند و کشتار راه بیندازید و خلاصه آن کشتههایی که شما دادید بخاطر پیشبینی من بود».
- آقای جعفری هیچ چیزی نمیگفت و این حالت داشت مرا دیوانه میکرد! جنگی سر میز شام بود و این جنگ کاملا به سمت عراقیها تمایل پیدا کرده بود.
- آقای جعفری شامش را قشنگ خورد و بعد گفت: «تو حسن باقری را میشناسی»؟ فرمانده عراقی گفت: «بله؛ در عملیات فکه شهید شد و اگر او بود، احتمالاً جنگ شما متحول میشد».
- آقای جعفری ادامه داد: «حسن باقری دهم اسفند مرا صدا زد و هنگامی که من به قرارگاه رفتم، عکس های تو را به من نشان داد» فرمانده عراقی جا خورده بود!
- آقای جعفری ادامه داد: «حسن باقری به من گفت روی تپه سبز برو (تپه سبز مقابل شوش است) و تمامی آتش منطقه را در دست بگیر؛ طوری که هیچ کس بدون اجازهٔ تو حق تیراندازی نداشته باشد.
- حسن باقری گفت که فرمانده گردان مقابل شوش، دیروز با شلیک خمپاره کشته شده و امروز فرمانده لشکر یکم عراق خواهد آمد تا فرمانده گردان جدید را در خط معرفی کند. این فرمانده لشکر آدم ترسویی است و این باید زنده بماند تا ما عملیات خودمان را انجام بدهیم. این باید سالم برود و سالم برگردد؛ چون که معاون او یک بعثی است و اگر فرمانده فعلی کشته شود، او را فرمانده لشکر میکنند؛ پس این فرمانده لشگر باید زنده بماند.»
- آقای جعفری گفت: «من آمدم روی تپه؛ تو با دو تا ماشین به خط آمدی؛ فرمانده ها را جمع کردی. بعد فرمانده جدید را معرفی کردی و دم غروب با همان ماشینی که آمده بودی، برگشتی من غروب آمدم به حسن باقری گفتم تو سالم آمدی و برگشتی»!
منبع: رادیو مضمون
کانال عصر ایران در تلگرام