Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین از باشگاه خبرنگاران جوان، رسیدگی به این پرونده از یک سال قبل با مراجعه مردی به پلیس که ادعا می‌کرد در یک جنون آنی همسرش را به قتل رسانده آغاز شد. پس از آن مأموران به محل حادثه در شهرری رفتند. شواهد نشان می‌داد که زن جوان در حالی که شالی دور گردنش پیچیده شده بود بر اثر خفگی جان باخته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 
تشریح ماجرای قتل
با انتقال جسد به پزشکی قانونی، حسن متهم به قتل مورد بازجویی قرار گرفت و در تشریح ماجرا گفت: چند ماه پیش خانه‌ای خریدم، اما کابینت نداشت. شخصی برای ساختن کابینت به خانه‌مان آمد پس از اتمام کار در حالی که فکر می‌کردم دیگر در زندگی‌مان دغدغه‌ای نداریم متوجه تغییر رفتار همسرم شدم و به او شک کردم.
هربار که در این باره با او حرف می‌زدم مینا قضیه را انکار می‌کرد و می‌گفت که خیالاتی شده‌ام، اما همیشه تلفنش اشغال بود و ادعا می‌کرد که با خواهر و مادرش حرف می‌زند تا اینکه یک روز وقتی به خانه آمدم او با ترس و نگرانی تلفنش را برداشت و همه پیامک‌هایش را پاک کرد و بعد هم شخصی پشت سرهم با او تماس می‌گرفت و مینا هم تلفنش را قطع می‌کرد. با اصرار تلفنش را گرفتم و به آن شماره زنگ زدم و متوجه شدم که آن شخص همان کابینت‌سازی است که به خانه ما آمده بود. وی در ادامه افزود: خیلی ناراحت شدم وهمان موقع به همسرم گفتم اگر می‌خواهی می‌توانی از من جدا شوی. او نیز با خونسردی در چشمانم نگاه کرد و گفت مدتهاست دیگر دوستم ندارد و در این چند سال هم فقط من را تحمل کرده است و حالا هم حاضر است به هر قیمتی از من جدا شود. با شنیدن این حرف‌ها در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و شالی که سرش بود را دور گردنش پیچیدم و بعد هم سرش را داخل سطل آبی که آنجا بود فرو بردم تا خفه شد. همان موقع پشیمان شدم و سعی کردم او را احیا کنم، اما نشد.
به این ترتیب متهم برای بازسازی صحنه جرم به محل حادثه برده شد و او بار دیگر آنچه رخ داده بود را توضیح داد و گفت: من از کارم پشیمانم. من و مینا همدیگر را دوست داشتیم و زندگی‌مان خوب بود. حتی حاضر بودم او را ببخشم، اما همسرم اصلاً پشیمان نبود و خیلی راحت به من گفت که حاضر نیست به زندگی با من ادامه دهد. همین حالا هم دیگر دوست ندارم زندگی کنم و مرگ برایم بهتر از زنده ماندن است. هر مجازاتی که اولیای دم برایم در نظر بگیرند می‌پذیرم. کاش به جای همسرم خودم را می‌کشتم.
پس از اعترافات متهم و تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و متهم بزودی محاکمه می‌شود.

منبع: جام جم آنلاین

کلیدواژه: همسر قتل دادگاه کیفری استان تهران خفگی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۲۳۵۲۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر

مقابل یکی از شعبه‌های دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بی‌قراری قدم می‌زد چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

 در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.

به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.

قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!

ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.

بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.

چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.

قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟

آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.

آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.

ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.

قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی

دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل می‌کند. در این پرونده می‌بینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه می‌داد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق می‌کرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمی‌شد اما با ساده‌انگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.

با این حال زوج‌های جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پل‌های پشت سر را خراب می‌کند.

باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی

دیگر خبرها

  • دانشجو‌های خانه به دوش! / جای خالی خانه دانشجویی در پازل زندگی زوج‌های دانشجو
  • سرقت های سریالی قهرمان کشتی در تهران| نیما می گوید شکست عشقی خورد و ...
  • یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند
  • فیلم سیاه مرد بدهکار از زن طلبکار | این زن خودش خواست صمیمی شویم
  • معلمان مشق عشق را در مکتب‌خانه‌ها تدریس می‌کنند
  • ماجرای قتل غزاله و اعدام آرمان؛ رابطه‌ای بی فرجام
  • دستگیری سارق انباری خانه‌ها در تهران
  • کارگاه آموزشی مهارت های زندگی با موضوع پیشگیری از اعتیاد برگزار شد
  • اعتراف به ۴۰ فقره سرقت از انباری در شرق تهران
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر