تز انجمن حجتیه این بود که نباید با رژیم پهلوی درگیری پیدا کرد
تاریخ انتشار: ۲۶ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۳۵۳۷۶۵
به گزارش باشگاه خبرنگاران دانشجویی(ایسکانیوز)؛ در زمان رژیم پهلوی بالاخص پهلوی دوم، فرقه بهائیت رشد بسیار داشت و فرصتی پیدا کرد تا جمعیت خود را سه برابر کند و در دستگاه دولتی و شاه نفوذ فراوان بکند. رئیس رادیو تلویزیون وقت دکتر شاهقلی، وزیر بهداری، وزیر آموزش و پرورش و… هویدا نخست وزیر و بسیاری دیگر بهایی بودند و به سفارش اربابان و شاه در همه امور دخالت داشتند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
علما نیز از جمله امام خمینی (ره)، پس از فوت آیت الله بروجردی به صورت فعال از سال ۱۳۴۰ شمسی با مشارکت فعال در اعتراض علیه لایحه انجمن ولایتی و ایالتی در صحنه حضور پیدا کرد و در مواقع مختلف برای آگاهی دادن مردم علیه بهائیان اقدام نمودند، از دیگر معترضین بهائیت در کشور، مرحوم شیخ محمود (ذاکر زاده) تولایی معروف به شیخ محمود حلبی بود.
او از اعضای فعال انجمن تبلیغات اسلامی مشهد بود و مأموریت یافت درباره فرقه بهائیت تحقیق کند. وی در سال ۱۳۳۵ اقدام به تشکیل انجمن خیریه حجتیه مهدویه کرد.
برخی دو علت برای تأسیس آن عنوان کردهاند:
۱. دوست و همکار حلبی به نام سید عباس علوی که همراه او مأمور برای تحقیق در مورد بهائیت شده بود، جذب بهائیت شده و از مبلغان آنان گشت؛
۲. مرحوم حلبی در سال ۳۲ مدعی بود که امام زمان علیه السّلام به او امر فرمودند که گروهی را برای مبارزه با بهائیت تشکیل بدهد.
هدف از تشکیل انجمن:
اصلیترین و عمدهترین هدف، فعالیتهای فرهنگی برای پیشگیری از تبلیغ و ترویج بهائیت و منزوی نمودن بهائیان در جامعه و دعوت به دین مبین اسلام بود.
اعضای اصلی انجمن حجتیه:
۱. شیخ محمود ذاکر زاده تولایی معروف به شیخ محمود حلبی
۲. سید رضا آل رسول
۳. سید محمد حسین عصار
۴. سید حسین سجادی
۵. غلام حسین حاج محمد تقی تاجر
عمدهترین نیروهای انجمن معلمان و افراد باسواد بودند به علت حساسیت رژیم شاه، روحانیون کمی در این انجمن حضور داشتند و یا این که چون مرحوم حلبی مخالف سرسخت فلسفه بود اعضای انجمن را از غیر روحانی انتخاب میکرد.
روایت شهید حجتالاسلام والمسلمین سید عبدالکریم هاشمینژاد درباره انجمن حجتیه
شهید هاشمی نژاد یکی از چهرههای درخشان تاریخ انقلاب اسلامی است که علاوه بر سوابق مبارزاتی کم نظیر، از جایگاه علمی بالایی نیز برخوردار بود. وی در اوایل دهه سوم از حیات خویش به درجه اجتهاد نائل گشت و در طول این مدت از محضر اساتیدی همچون آیت الله بروجردی، آیت الله داماد، آیت الله میلانی، آیت الله صدوقی و امام خمینی بهرهها برد.
از آنجا که مشهد پایگاه مبارزاتی این دانشمند خستگی ناپذیر بود و از طرف دیگر نیز یکی از پایگاههای اصلی انجمن حجتیه در این شهر قرار داشت، شهید هاشمی نژاد با این گروه آشنایی طولانی و دقیق داشت. لذا یکی از افرادی که در ابتدای انقلاب خطر این گروه را گوشزد مینمود، ایشان بود.
شهید هاشمی نژاد در یکی از سخنرانیهای خود که در آخرین روزهای حیات خویش در سال ۱۳۶۰ ایراد کرد، لازم دید تا به موضوع انجمن پرداخته و کمی در این باره روشنگری نماید.
شهید هاشمی نژاد درباره ماهیت و دسته بندیهای انجمن حجتیه میگوید: «یک سوالی که این روزها ما خیلی درگیر آن هستیم راجع به انجمن حجتیه است…. خوب دقت بفرمائید الان فرصتی برای طرح تفصیلی این مسئله نیست و من خیلی فشرده عرض میکنم. افرادی که با آنها در ارتباط بودند، و یا آنهایی که در ارتباط هستند، مجموع اینها را من به سه دسته تقسیم میکنم. یک بخش آنهایی که الان در انقلاب هستند و دنبال امام هم بودند و هستند و دنبال اینها حرکت میکنند و راهشان را ادامه میدهند. و تعدادی از اینها را هم من مخصوصاً در جبهه دیدم که کارهای بسیار با ارزشی هم انجام میدهند، یک خط از این مردم هستند و به طوری هم که شنیدم البته حالا این را نمیدانم ولی من در عمل دیدم که اینجوری هستند و شنیدم که تعدادی جدا شدند از این جمعیت. این یک دسته.
یک دسته افرادی هم هستند که اینها بچههای صادقی هم هستند، خوبند، منتها متأسفانه به علت این که توی آن خط انجمن بودند (که حالا عرض میکنم چیست) اینها بینش سیاسی و انقلابی متأسفانه هیچی ندارند. میشود با آنها کار و صحبت کرد و بینش به آنها داد و از وجود آنها استفاده کرد. البته به شرطی که بینش انقلابی به آنها بدهیم.
وقتی ما میگوئیم بینش انقلابی، این بینش انقلابی چیزی نیست که الان بنده تصمیم بگیرم یک دفعه بشوم انقلابی، نه. یک تفنگ دست من بدهند، هدفی را هم قرار بدهند، به من بگویند تیراندازی کن، همه خصوصیات را هم طرف میگوید، ولی این جور نیست که من وقتی تیراندازی کردم تیرانداز ماهری باشم. نخیر، به جای اینکه بزنم به آن نقطه مقابل، یک وقتی میزنم پشت سرم، یا میزنم این طرف و آن طرف. اینقدر باید تیراندازی بکنم تا بشوم تیرانداز. چه برسد به اینکه مسئله یک انقلاب مطرح باشد. خب، یک دسته اینطورند که صداقت دارند، به نظر من میشود با تک تک اینها یا تعدادی از اینها کار شود، به آنها بینش انقلابی داد و از آنها بهره برداری کرد.
و من تصور میکنم آنچه که شایع است و قطعاً شما هم شنیدید، برادر بسیار بسیار عزیزمان جناب آقای خزعلی، شخصیت محترمی که معروف بود و از ایشان مکرر نقل شده که نظارتی از جانب امام گفتند بر روی اینها داشته باشید، من تصور میکنم در همین رابطه بوده که بتوانند بینشی به آنها بدهند. البته این را هم لابد شنیدید، ولی من تا دیروز تردید داشتم (چون من در نقل مسائل خیلی شکاکم که حتماً کاملاً مستند باشد که بتوانم نقل کنم) ولی دیشب دامادشان جناب آقای مروی را دیدم و سوال کردم و معلوم شد قطعی است که دارم عرض میکنم.
امام اخیراً به آقای خزعلی پیام دادند که من دیگر آن حق نظارتی که در مورد انجمن به شما دادم را برداشتم، آنها را رها کنید به حال خودشان. این را من تردید داشتم ولی صحت دارد و قطعی است و دیگر آقای خزعلی از طرف امام چنین نظارتی ندارند. اضافه بر اینکه نظارت داشتن دلیل بر این است که متأسفانه خبرهایی بوده است والّا امام چرا روی گروه خاص دیگری نگفتند نظارت شود. ولی همان نظارت را هم برداشتند. آنچه من شنیدم مرکب از دو بخش بود. یکی اینکه امام فرمودند که اینها اخیراً از نظارت من و اسم من سو استفاده کردهاند، به این دلیل نظارت را برداشتند. ولی آنچه که آقای مروی از شخص آقای خزعلی شنیده بود و برای من نقل کرد همین مقدار بود که امام فرموده بودند که شما دیگر در رابطه با من با آنها ارتباطی نداشته باش. بنابراین امام آن حق نظارتی که داده بودند برداشتند.
یک دسته که دسته اقلیتی هستند متأسفانه در همان خط انجمن اند. خط انجمن یعنی چه؟ دقت بفرمائید، خط انجمن همانی که سابقا وجود داشت، مبارزه با بهائیت بود. تا این جا ما حرفی نداشتیم، کسی بیاید و با بهائیت مبارزه کند، اشکالی نداشت. اشکال کار چند مطلب بود. یکی این که آن برادران، یعنی تعدادی از رهبرانشان آنچنان بهائیت را بزرگ میکردند که گویا اصلاً تمام خطر، بهائیت است در ایران. در حالی که ما معتقد بودیم، یعنی خط انقلاب معتقد بود که بهائیت یک شاخهای است از شاخههای استعمار. معلولی است، ما باید به سراغ علت برویم. نتیجتاً هم دیدید که وقتی دیدند انقلاب میشود و عوامل امپریالیسم در هم کوبیده میشود، بهائیت هم میرود سراغ کار خودش. این یک جهت.
جهت دوم، این مسئله بود که همان طور که میدانید بچههای مسلمان و پاک و صادقی که میرفتند و با آنها کار میکردند (ضمناً من عرض کنم من هیچ یک از آنها چه کوچکشان و چه بزرگشان را نمیخواهم متهم کنم و رهبرانشان را هم من متهم نمیکنم ولی میگویم در دیدشان اشتباه داشتهاند و همین قدر برای ما کافی است که جریان را ببینیم چیست) اینها به بچههایشان میگفتند که به این شرط میتوانید با ما فعالیّت کنید که در کارهای سیاسی دخالت نکنید. همان وقتی که بچههای ما در خیابانها بودند و فریاد میزدند، در زندان و در برابر گلوله بودند اگر کسی را احساس میکردند که در فعالیتهای سیاسی است عذر او را میخواستند و این دقیقاً خلاف خط امام است. به همین دلیل هم بود که رژیم اجازه میداد آنها در زمینه مبارزه با بهائیت کار کنند. چرا؟ برای اینکه برای رژیم این مسئله مطرح بود که سر جوانان را یک جا گرم کند که کاری به کار آمریکا و رژیم و نفت و شرایط سیاسی نداشته باشند. حالا آن جای سرگرمی چه بود؟ برای رژیم فرق نداشت. گاهی به دانشجویان میگفت این همه عوامل شهوترانی برای شما ریخته، ما خودمان هم کمکتان میکنیم. امکانات رفاهی به آنان میدادند، بورس تحصیلی میدادند و… که خلاصه کاری به نظام نداشته باشند. یکی از سرگرمیها هم این بود که بروید با بهائیت مبارزه کنید، به شرطی که در کارهای سیاسی مداخله نکنید.
اما این جمله را هم توضیح بدهم، این جور نبود که رژیم بگوید بروید با بهائیت مطلقاً مبارزه کنید. اگر این آقایان هم ادّعا میکنند که ما با بهائیت مبارزه میکردیم، کم لطفی میکنند.
بهائیت سه بعد داشت بعد اقتصادی، بعد سیاسی، بعد فکری. دقت کنید اینها در بعد سیاسی و بعد اقتصادی یک قدم هم اجازه نداشتند مبارزه کنند، رژیم، قرص جلوی اینها را میگرفت. اینها میتوانستند حتی راجع به پپسی کولا حرف بزنند، که مال ثابت پاسال بود؟ اینها میتوانستند راجع به شرکتهایی که در این مملکت از نظر اقتصادی در اختیار بهائیت بود حرف بزنند؟ ابداً! این جا رژیم، چراغ قرمز داده بود و آقایان هم بر اساس دیدشان (باز نمیگویم خیانت) تزشان این بود که نباید با رژیم درگیری پیدا کرد، باید آهسته رفت تا گربه شاخ نزنه! بنابراین در بُعد اقتصادی اینها با بهائیت مبارزه نداشتند و نمیتوانستند هم داشته باشند. در بعد سیاسی هم همین جور، میتوانستند بگویند آقای هویدا چرا تعدادی از وزرای شما در کابینهتان بهایی هستند؟ ابداً! میگفتند فضولی موقوف! پس کجا مبارزه میکردند و رژیم اشکالی نمیکرد یا به آنها اجازه میداد؟ فقط در بعد فکری، وقتی ما میگوئیم انجمن حجتیه یعنی این خط و وجود دارد.
ما چرا امروز این را مطرح میکنیم؟ ما مطرح نمیکنیم. متأسفانه آنها با ما کار دارند و الا ما کاری به آنها نداریم، شما فکر میکنید امام چرا مصدق را مطرح کردند؟ سال اول انقلاب، کاری به کار مصدق هم نداریم. کسی بود، آمد کاری کرد و رفت. مسئله این بود که امام دید اگر زیر پوشش مصدق، میخواهند در مقابل خط انقلاب، مصدق را زنده کنند اینجا امام باید موضعگیری کند، با کمال تأسف باید بگویم آن خط سوم که خط اصلی انجمن است امروز کار دارند به کار انقلاب. این است که ما هم ناچاریم به آنها کار داشته باشیم. پس ما حالت تهاجمی به آنها نداشتیم حالت دفاعی داریم از انقلاب. دقت بفرمائید، چه کار دارند به ما؟
اول کوشش کردند که به جامعه بقبولانند که رهبر انقلاب را امام نگویید. البته این را صریح نگفتند، هی گفتند نایب الامام، نایب الامام. بسیار خوب نایب الامام خود افتخار بزرگی برای رهبر انقلاب است ولی چرا از گفتن لفظ امام نگران هستید؟ بابا مگر قرآن از پیشوایان کفر به امام تعبیر نکرده؟ (و قاتلوا أئمّه الکفر) شما از این که به رهبر انقلاب امام بگویید میترسید به امام زمان (صلوات الله علیه) بر بخورد!؟ حضرت ناراحت بشوند!؟ اینها را ما تضعیف خط رهبری میدانیم.
مطلب بعدی، متأسفانه در بعضی از دبیرستانها بعضی از معلمینشان خیلی ظریف مطرح کردند که: مقام رهبری از مقام مرجعیت جداست، یعنی چه؟ یعنی دین از سیاست جداست، مرجع برای وضو و غسل و تیمّم است، نه برای حکومت، نه برای مبارزه با ستم، نه برای امر به معروف در آن حد، نه برای جهاد، نه برای دفاع؛ عجب! من سوال میکنم حکومت جز اسلام است یا خارج از اسلام است؟ مرجعی که درباره نظام سیاسی اسلام نظر نداشته باشد این در همه اسلام نظر دارد یا در بخشی از اسلام نظر دارد؟ چرا صریح نمیگویید؟ بگویید حکومت جز اسلام است یا اسلام حکومت ندارد؟ و ما باید منتظر بمانیم امام زمان (صلوات الله علیه) بیایند.
خیلی مسئله خطرناک است، چیست که دارید طرح میکنید که مرجعیت از رهبری جداست؟ ببینید شما به ما کار داشتید یا ما به شما؟ شیطنت نکنید و الا جلوتر میآییم، ما دیگر اجازه نمیدهیم جامعه ما به آن شرایط برگردد. شما در زیارت جامعه میخوانید درباره ائمه علیهم السلام “و ساسه العباد”. از شرایط رهبری مسئله آشنایی با سیاست است، آگاهی از شرایط سیاست است، به مرجع که میرسیم، رهبری از مرجعیت جداست؟! بله، که جامعه را برگردانید به همان وضع تاریکی که قبلاً وجود داشت.
به تعدادی از آنها باید گفت چرا صریح نمیگویید، بگویید ما عافیت طلبیم. کسانی را میخواهیم که بگویند، اسلام شما در همین است که سرتان را پایین بیندازید و بروید و بیایید.»
انتهای پیام/
منبع:مهر
کد خبر: 1084374 برچسبها انجمن حجتیه شهید هاشمی نژاد رژیم پهلویمنبع: ایسکانیوز
کلیدواژه: انجمن حجتیه شهید هاشمی نژاد رژیم پهلوی بهائیت مبارزه شهید هاشمی نژاد بینش انقلابی انجمن حجتیه آقای خزعلی شیخ محمود آیت الله خط انجمن یک دسته
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.iscanews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسکانیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۳۵۳۷۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
محکمترین اصل قانون اساسی اسلام که در نهج البلاغه آمده است
خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: نوگرایی در دنیای اسلام در همه جوانب زندگی مسلمانان بروز کرد. از جلوههای بروز آن میتوان به توجه جدی نسبت به منابع اسلامی و نگاهی نو به این منابع و اصولاً نهضت بازگشت به مبانی غنی اسلامی اشاره کرد. کتاب نهجالبلاغه که گردآوری بخشی از سخنان و مکاتبات امیرمؤمنان علی (ع) است، به دلیل داشتن مفاهیم و موضوعات، سیاسی منبعی برای حکمت اصول سیاسی اسلام است که توجه همگان را جلب کرده است. توجه دوباره به نهجالبلاغه همزمان با آغاز نهضت اسلامی در اوایل دهه چهل شمسی است و با تأکید امام خمینی و تلاشهای متفکران و پژوهشگران و فعالان نهضت اسلامی نظیر آیت الله طالقانی، آیت الله خامنهای، شهید مطهری، محمدرضا حکیمی، آیت الله جوادی آملی، محمدتقی شریعتی و علی شریعتی و… که در جنبش اسلامی ایران معاصر حضور جدی داشتند، از نهجالبلاغه در اخذ اصول حکمت سیاسی اسلام بهره برده شد. خبرگزاری مهر در سلسله مطالب، گزارشها و گفتوگوهای «بازگشت به نهجالبلاغه» به تبیین و واکاوی هم موضوعات مرتبط با این کتاب شریف و آموزههایش خواهد پرداخت.
یکی از دروسی که از دیرباز در حوزههای علمیه کمابیش رواج داشت و دارد، درس اخلاق است. آیت الله جوادی آملی در دوره جدید از درس اخلاق خود در سال تحصیلی جاری حوزه علمیه به شرح فرمایشات امیرالمومنین (ع) در نهجالبلاغه میپردازد. آنچه در ادامه میخوانید بخشی از شرح آیت الله جوادی آملی بر حکمت ۱۲۸ نهجالبلاغه است:
در کلمه نورانی ۱۲۸ وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِی أَوَّلِهِ وَ تَلَقَّوْهُ فِی آخِرِهِ فَإِنَّهُ یَفْعَلُ فِی الْأَبْدَانِ کَفِعْلِهِ فِی الْأَشْجَارِ أَوَّلُهُ یُحْرِقُ وَ آخِرُهُ یُورِقُ»؛ ائمه (علیهم السلام) چون موحدانه زندگی میکردند سیره و سنت آنها توحید الهی بود، همه موجودات جهان خلقت را آیات الهی میدانستند، یک؛ و برای بسیاری از اینها دعا و ذکر و برنامه خاصی دستور دادند این دو. وقتی باران میآمد ذکری میگفتند، وقتی ابر را میدیدند ذکری میگفتند، وقتی شمس و قمر را میدیدند ذکری میگفتند. وقتی هم که باران کم میآمد یا نمیآمد، برای استسقاء، گذشته از آن نماز و گذشته از آن دعاهای مخصوص، دعاهای موردی هم داشتند. این کار هم در نهج البلاغه کاملاً مضبوط است و هم در صحیفه سجادیه.
اینکه در نهج البلاغه آمده است، از وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم رسیده است که سرما که میرسد از اول سرما بپرهیزید و از آخر سرما استفاده کنید. تابستان که گرم است وقتی که میگذرد، پاییز شروع میشود؛ فرمود از سرمای پاییز که کم کم سرمای زمستان را به همراه دارد بپرهیزید و خودتان را بپوشانید، برای اینکه با سرمای پاییز با شما همان کار را میکند که با درختان شما میکند. برگهای درختان شما را میریزد، اینها را زرد میکند، بدن اینها را سست میکند اینها را به خواب فرو میبرد، این خاصیت سرمای اول است که از پاییز شروع میکند.
آخرش که بهار است فرمود از سرمای بهار و بَرد بهار استفاده کنید؛ همان طوری که سرمای بهار خوابیدهها را بیدار میکند، مردهها را زنده میکند، برگها را می رویاند، سرسبز و خرم میکند، میوه میدهد، با بدن شما هم همین کار را میکند. این از وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم رسیده است که «تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِی أَوَّلِهِ»؛ تقوا کنید یعنی بپرهیزید «وَ تَلَقَّوْهُ فِی آخِرِهِ». بعد دلیلی هم که حضرت ذکر میکند میفرماید این سرمای اول یعنی پاییز «فَإِنَّهُ یَفْعَلُ فِی الْأَبْدَانِ کَفِعْلِهِ فِی الْأَشْجَارِ»؛ همان کاری که سرمای پاییز با درختان شما میکند با بدنهای شما هم میکند لذا خودتان را بپوشانید. «أَوَّلُهُ یُحْرِقُ وَ آخِرُهُ یُورِقُ»؛ اولش سوزاننده است، بعد پایان سرما که بهار است باعث ورق پبدا کردن برگ پیدا کردن رشد و نمو پیدا کردن و امثال ذلک است.
نهج البلاغه یک سلسله بحثهای موردی دارد درباره آیات الهی، یک سلسله هم درباره استسقاء دارد، یک سلسله بحثهای متفرقه هم درباره شمس و قمر و سرما و بادها و امثال ذلک دارد.
در خطبه ۱۱۵ آنجا تقریباً در همین بخشهای استسقائی و بهره برداری از ابر و باران الهی دعایی دارد که الآن بهترین فرصت است برای همه ما. خطبه ۱۱۵ نهج البلاغه در استسقاء است که «اللَّهُمَّ قَدِ انْصَاحَتْ جِبَالُنَا وَ اغْبَرَّتْ أَرْضُنَا وَ هَامَتْ دَوَابُّنَا وَ تَحَیَّرَتْ فِی مَرَابِضِهَا وَ عَجَّتْ عَجِیجَ الثَّکَالَی عَلَی أَوْلَادِهَا وَ مَلَّتِ التَّرَدُّدَ فِی مَرَاتِعِهَا وَ الْحَنِینَ إِلَی مَوَارِدِهَا اللَّهُمَّ فَارْحَمْ أَنِینَ الْآنَّةِ وَ حَنِینَ الْحَانَّةِ اللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَیْرَتَهَا فِی مَذَاهِبِهَا وَ أَنِینَهَا فِی مَوَالِجِهَا اللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَیْکَ حِینَ اعْتَکَرَتْ عَلَیْنَا حَدَابِیرُ السِّنِینَ وَ أَخْلَفَتْنَا مَخَایِلُ الْجُودِ»؛ خدایا به گوسفندان ما به مراتع ما به مزارع ما به دشت ما به زندگی ما رحم بکن؛ باران نیامده، این گوسفندها الآن علاقه ندارند بروند به چرا و این گاوها علاقه ندارند و این چوپانها علاقه ندارند، ما هم هیچ علاقهای نداریم به این مراکز زندگی، برای اینکه نه باران میآید نه آبی دارد نه مزرعی داریم نه مرتعی داریم.
این ناله کردنهای حضرت امیر (سلام الله علیها) نشان میدهد که بالاخره عمل کردن به دستور قرآن کریم است خدای سبحان یک وقت میفرماید که اگر فلان کار خیر را انجام دادید بهشت می روید یا مثلاً اگر صدقه دادید ده برابر پاداش میگیرید و امثال این حرفها که اینها هم نعمتهای الهی و وعدههای الهی است؛ یک وقت میفرماید اگر به یاد من بودید، من خودم به یاد شما هستم: ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾، [۱] هیچ نمونهای در قرآن کریم معادل این نیست. به یاد خدا باشید، او به یاد شماست. حتی در جریان محبت که فرمود اگر دوست خدا هستید و بخواهید خدا دوست شما باشد باید کاری بکنید: ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾ [۲] صغرا و کبرایی است که در قرآن کریم است. خدای سبحان به وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید که تو حبیب من هستی، وقتی تو حبیب الله شدی محور محبت هستی، وقتی محور محبت شدی اگر کسی بخواهد محب من بشود از راه توست یعنی محور محبت تویی. به مردم بگو ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ﴾؛ اگر شما دوست خدا هستید که خب وظیفه شماست، پاداش این را هم خدا به شما میدهد و مشکل شما را هم حل میکند؛ ولی این کافی نیست! اگر بخواهد در مدار محبت با خدا رابطه داشته باشید شما هم بشوید حبیب الله، کسی خلیل است، کسی حبیب الله است، کسی کذا و کذا است، شما اگر بخواهید حبیب الله بشوید راهی دارد.
نبوت، کعبه محبت است
اگر شما دوست خدا هستید که این هنر نیست، خدا هم مشکل شما را ممکن است حل کند؛ اما اگر بخواهید محبوب خدا بشوید حبیب الله بشوید باید در مدار کعبه محبت حرکت کنید. نبوت، کعبه محبت است، بیت الله است؛ اگر در مدار این حبیب حرکت کنید، هر کس در مدار این حبیب حرکت کند میشود حبیب. آن بیت طوری است که اگر به دورش بگردی میشود حاجی و این بیت طوری است که اگر دورش بگردی میشوی حبیب. ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾، این مجزوم به آن جواب امر است ﴿فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُم﴾، نه «یحبِبُکُم»! ﴿یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾. اگر بخواهید حبیب الله بشوید باید دور حبیب الله بگردید. این غیر از آن است که اگر میخواهید مشکل شما حل بشود یا مریض شما نجات پیدا کند یا وضع مالی شما خوب بشود، آنها راههای دیگر دارد آنها کارهای جزئی است، اگر بخواهید حبیب الله بشوید باید طوافتان در دور خانه حبیب الله باشد: ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾. این «یحبب» مجزوم است چون جواب آن امر است؛ اگر مطیع شدید محبوب خدا میشوید! حالا بالاتر از اینکه چیزی نیست، خدا دوست آدم باشد همه مشکلات را حل میکند.
از این بالاتر مسئله ذکر است؛ در مسئله ذکر فرمود: ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾. دیگر شرط نداشت، کجا بگردید نداشت! فرمود به یاد من باشید _این هم مجزوم است_ ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾؛ اگر به یاد من باشید من هم به یاد شما هستم. این یا اصلاً نمونه ندارد در قرآن، یا کمیاب است. یک وقت است که میفرماید اگر شما این کار را بکنید من مال شما را زیاد میکنم، علم شما را زیاد میکنم اولاد میدهم مقام میدهم؛ اما فرمود شما مذکورِ من میشوید و من میشوم ذاکر.
ذکر الله آن است که انسان را از ماسوای خدا دور کند و منزه کند او را «عمّا حرّمه الله»؛ او را از حرامهای الهی دور کند؛ فرمود: ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾.
در خطبه ۱۱۵ دارد که خدایا، مبادا ما را به وسیله گناهان ما بگیری؛ ما گناه کردیم، این گوسفندها و این مراتع و این مزارع چه گناهی کردند. «وَ انْشُرْ عَلَیْنَا رَحْمَتَکَ بِالسَّحَابِ الْمُنْبَعِقِ وَ الرَّبِیعِ الْمُغْدِقِ»؛ این مادر، فرزند پیدا کند عقیم نشود؛ طوری بشود که تلقیح بکنند اولاً؛ و ثانیاً ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾ [۳] که شد و تلقیح شدند و باردار شدند، سقط نکنند و بارشان را به زمین بگذارند. این دعای نورانی حضرت است در نهج البلاغه در خطبه ۱۱۵. تعبیرات دیگری هم وجود مبارک حضرت در این زمینه دارد.
در صحیفه سجادیه، وجود مبارک امام سجاد، غیر از آن دعای استسقاء، بیان نورانی دیگری دارند درباره اینک ابرها چه سمتی دارند، برنامههای آنها چیست و وظیفه درباره ابرها چیست. در دعای ۳۶ که «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا نَظَرَ إِلَی السَّحَابِ وَ الْبَرْقِ وَ سَمِعَ صَوْتَ الرَّعْدِ» این چیزها را میخواند: «اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَیْنِ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِکَ، وَ هَذَیْنِ عَوْنَانِ مِنْ أَعْوَانِکَ، یَبْتَدِرَانِ طَاعَتَکَ بِرَحْمَةٍ نَافِعَةٍ أَوْ نَقِمَةٍ ضَارَّةٍ، فَلَا تُمْطِرْنَا بِهِمَا مَطَرَ السَّوْءِ، وَ لَا تُلْبِسْنَا بِهِمَا لِبَاسَ الْبَلَاءِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْزِلْ عَلَیْنَا نَفْعَ هَذِهِ السَّحَائِبِ وَ بَرَکَتَهَا، وَ اصْرِفْ عَنَّا أَذَاهَا وَ مَضَرَّتَهَا، وَ لَا تُصِبْنَا فِیهَا بِآفَةٍ، وَ لَا تُرْسِلْ عَلَی مَعَایِشِنَا عَاهَةً. اللَّهُمَّ وَ إِنْ کُنْتَ بَعَثْتَهَا نَقِمَةً وَ أَرْسَلْتَهَا سَخْطَةً فاِنّا نَسْتَجِیرُکَ مِنْ غَضَبِکَ، وَ نَبْتَهِلُ إِلَیْکَ فِی سُؤَالِ عَفْوِکَ، فَمِلْ بِالْغَضَبِ إِلَی الْمُشْرِکِینَ» این غضبت را به آن طرف ببر «وَ أَدِرْ رَحَی نَقِمَتِکَ عَلَی الْمُلْحِدِینَ» این آسیای انتقام را که میگردد، از ما و امثال ما این عذاب را دور بدار.
«اللَّهُمَّ أَذْهِبْ مَحْلَ بِلَادِنَا بِسُقْیَاکَ، وَ أَخْرِجْ وَحَرَ صُدُورِنَا بِرِزْقِکَ، وَ لَا تَشْغَلْنَا عَنْکَ بِغَیْرِکَ، وَ لَا تَقْطَعْ عَنْ کَافَّتِنَا مَادَّةَ بِرِّکَ، فَإِنَّ الْغَنِیَّ مَنْ أَغْنَیْتَ، وَ إِنَّ السَّالِمَ مَنْ وَقَیْتَ. مَا عِنْدَ أَحَدٍ دُونَکَ دِفَاعٌ، وَ لَا بِأَحَدٍ عَنْ سَطْوَتِکَ امْتِنَاعٌ، تَحْکُمُ بِمَا شِئْتَ عَلَی مَنْ شِئْتَ، وَ تَقْضِی بِمَا أَرَدْتَ فِیمَنْ أَرَدْتَ» تا این دو جمله اخیر که فرمود: «فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا وَقَیْتَنَا مِنَ الْبَلَاءِ، وَ لَکَ الشُّکْرُ عَلَی مَا خَوَّلْتَنَا مِنَ النَّعْمَاءِ، حَمْداً یُخَلِّفُ حَمْدَ الْحَامِدِینَ وَرَاءَهُ، حَمْداً یَمْلَأُ أَرْضَهُ وَ سَمَاءَهُ»؛ شکری بکنیم که آسمان و زمین پر از شکر ما بشود یعنی آثارش روشن بشود؛ همه مردم به طرف دین گرایش پیدا کنند. آن گاه در جمله آخر دارد: «إِنَّکَ الْمَنَّانُ بِجَسِیمِ الْمِنَنِ، الْوَهَّابُ لِعَظِیمِ النِّعَمِ، الْقَابِلُ یَسِیرَ الْحَمْدِ، الشَّاکِرُ قَلِیلَ الشُّکْرِ، الْمُحْسِنُ الْمُجْمِلُ ذُو الطَّوْلِ»؛ طول یعنی برکت؛ خدا ﴿ذی الطّول﴾ [۴] است یعنی نافع. میگویند این «لا طائل تحته» _که در کتابهای فقهی ما هم هست_ یعنی فایدهای ندارد، این بحث فایده علمی نداشت یا این مطلب فایده علمی نداشت؛ نه اینکه طائل یعنی طولانی، طول یعنی نعمت. «لا طائل تحته» یعنی این حرف، فایده ندارد؛ حرفهای غیرعلمی فایده ندارد. در قرآن کریم که دارد خدا ﴿ذی الطّول﴾ است یعنی برکت میدهد. اینکه در کتابهای فقهی دارد که این طائلی تحتش نیست یعنی برکت علمی ندارد؛ حرف غیر علمی برکت ندارد؛ «لا طائل تحته».
اینجا هم دارد که «ذُو الطَّوْلِ»، خداست یعنی برکت از اوست. «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، إِلَیْکَ الْمَصِیرُ». این پایان دعای سی و ششم صحیفه سجادیه است، آن هم بخشی از خطبه نورانی ۱۱۵ نهج البلاغه است البته آن مفصل است.
غرض این است که خداوند وضع بارداری ابرها را مشخص میکند، چه کسی عقد زوجیت میخواند را مشخص میکند، کدام باد است که تلقیح میکند و تزریق میکند و ابر بی بار را باردار میکند را هم مشخص میکند، کجا هم باید ببارند چند قطره باید ببارند را هم مشخص میکند. امام باقر (علیه السلام) یک بیان نورانی دارد که این ابرها مرتّب رسالتشان را انجام میدهند ولی اگر ملتی، قابل و لائق نباشند و همواره سعی بکنند مشکلاتی برای جامعه ایجاد کنند، ذات اقدس الهی دستور میدهد این ابرها امانتهایشان و بارهایشان را در دریاها خالی کنند. [۵]
غرض این است که یاد خدا و نام خدا که انسان نه بی راهه برود و نه راه کسی را ببندد، دنیا و برزخ و آخرت آدم را تأمین میکند که ما امیدواریم جامعه ما این چنین باشد.
این شعر معروف که
گفت پیغمبر به اصحاب کبار / تن مپوشانید از باد بهار
از همین حدیث نورانی گرفته شده است.
همه کلمات روایات، در یک حد نیست؛ مثل اینکه آیات قرآن هم همین طور است که «کی بُود تبّت یدا مانند یا ارض ابلعی». این ﴿یا أَرْضُ ابْلَعی﴾ اصلاً آدم را متحیر میکند! ﴿یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی﴾؛ [۶] آسمان تو این کار را بکن، زمین تو این کار را بکن، چشم! در جریان نوح که آن باران فراوانی آمده آبها از زمین جوشیده باران از بالا آمده، دستور رسید: ﴿یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْر﴾؛ دستور میدهد زمین دهن باز کن ببر، چشم! آسمان دیگر نبار، چشم! «کی بُود تبّت یدا مانند یا ارض ابلعی». آن که مطوّل خوانده می فهمد، آن که ادبیات خوانده می فهمد، آنها فصاحت تدریس کرده بلاغت تعریف کرده می فهمد که خیلی فرق است بین ﴿تبّت یَدا ابی لَهب﴾ [۷] با این دو تا!
یک علی (صلوات الله علیه) میخواهد که این حرفها را بشنود و بفهمد و به ما بگوید. زمین می فهمد، آسمان می فهمد، ابر می فهمد، هوا می فهمد. این طورحرف زدنها همان طور که در قرآن یکسان نیست یعنی در بعضی جاها هست در بعضی جاها نیست، در نهج البلاغه هم همین طور است در کلمات نورانی پیغمبر هم همین طور است.
محکمترین اصل قانون اساسی اسلام
این سطری که در نهج البلاغه، پشت سر همین جمله است، از محکمترین اصول قانون اساسی اسلام است؛ کلمه ۱۲۹ این است که «عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَکَ یُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فِی عَیْنِک»؛ اگر خدا را به بزرگی شناختی، ماسوای خدا نزد تو کوچک است؛ اگر او در چشمانت بزرگ بود غیر او را بزرگ نمیشماری؛ «عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَکَ یُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فِی عَیْنِک».
این جمله در بیانات نورانی پیغمبر به این صورت آمده است که «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق». [۸] این جمله کوتاهی است، این به منزله قانون اساسی است. فرمود هیچ کسی حق ندارد که در برابر خدا حرف غیر خدا را گوش بدهد: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق».
وجود مبارک پیغمبر با حضرت امیر (سلام الله علیهما) در گزارشها و سخنرانیها فرقشان این است که وجود مبارک پیغمبر آن سخنرانیهای طولانی مثلاً سه چهار صفحهای و اینها را خیلی کم دارد اما حضرت امیر حسابش جداست. گاهی یک حادثهای پیش میآید یک کسی را دارند تشییع میکنند، وجود مبارک حضرت امیر هم رسیده میفرماید چه خبر است، گفتند کسی مرده است. حضرت آنجا ایستاده به اندازه یک سوره طولانی قرآن سخنرانی کرد که همان طوری که خیلی تلاش و کوشش میخواهد تا آدم یک سوره قرآن را بفهمد، این سخنرانی ارتجالی او به اندازه یک سوره طولانی قرآن است نه به اندازه سخنرانیهای عادی.
این قدرت فقط قدرت الهی است که آدم ارتجالاً به اندازه یک سور طولانی، تالی تلو یک سوره طولانی سخنرانی بکند. اینها در کلمات نورانی حضرت امیر هست.
خدا غریق رحمت کند مرحوم مجلسی اول را! «من لا یحضره الفقیه» را که مرحوم صدوق نوشتند ایشان شرح کرده است. فرق مجلسی اول و دوم خیلی زیاد است! مجلسی اول مقام خاصی داشت، در آن کتابش هم ادعا میکند که من بیش از صد هزار نفر را هدایت کردم اما یک نفر از آنها که من میخواستم پیدا نشد! [۹] این را خودش صریحاً در همان شرح «من لا یحضره الفقیه» ادعا میکند. این کم آدمی نیست؛ هم امام جمعه وقت بود هم مرجع وقت بود هم فقیه بود، من لا یحضره الفقیه را به خوبی شرح کرد؛ گفت من صد هزار نفر را هدایت کردم اما یک نفر از آنها که من میخواستم پیدا نشد یعنی کسی که ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾ باشد.
این جمله «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق»، اول گفته پیغمبر است بعد گفته حضرت امیر (سلام الله علیهما) که انسان هیچ حق ندارد در برابر دین خدا حرف غیر خدا را مقدم بدارد. این «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق» در کلمه ۱۶۵ نهج البلاغه از همین کلمات قصار آمده است که «قَالَ علیه السلام «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق». این جملهای که «عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَکَ یُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فِی عَیْنِک»، نتیجه اش همین است که در جمله ۱۶۵ آمده است که «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق». اگر بنا شد کسی کاری انجام بدهد باید دستور خالقش را انجام بدهد.
اینکه فرمود بهشت میدهم و امثال اینها، حساب دیگر است، این فوقِ بهشت میدهم است، فوقِ ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ [۱۰] میدهم است! آن ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾، چیزی است که برای اولیای مقربین است که زیر مجموعه آن، بهشتی هست و بهشتیها که خود اینها حق شفاعت دارند. فرمود به یاد من باشید من به یاد شما هستم: ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾؛ اما اعمال دیگر مثلاً اعتکاف کردی نماز شب خواندی و امثال اینها، بهشتی دارد که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾، بعد این دو بهشتی که ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾؛ [۱۱] این دو بهشت را این دو باغ را به شما میدهند، بعد فرمود: ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾؛ [۱۲] کنار این دو باغ، دو باغ دیگر هم هست که آنها را هم باز به شما میدهند. اینها مربوط به اعمال صالحه است که اگر کسی موفق شد که نه بی راهه برود نه راه کسی را ببندد، اینها نصیبش میشود؛ اما ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾، یک حساب دیگر دارد. در همین دعاهای هر روز ماه پربرکت رجب هست که «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدعوکَ به»؛ [۱۳] ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان از بهترین فرصت هاست که بهار ما و ربیع ما همین هاست.
بهار شما قرآن کریم است؛ اگر بهار میخواهید حشرتان با قرآن کریم باشد. تفسیر قرآن، عمل به قرآن، تبیین قرآن، احکام قرآن از یادتان نرود. این تعبیر «ربیع القلوب» [۱۴] در نهج البلاغه هست. این بهار [طبیعت]، ربیع بدن است، بدن را میپروراند، چیز خوبی هم هست؛ اما آنکه «ربیع القلوب» است و دل پرور است، قرآن کریم است.
اگر قرآن کریم «ربیع القلوب» شد، هم انسان خودش موفق میشود که به «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق» عمل کند و هم جامعه این چنین میشود.
شهدا علما صلحا بزرگانی که در این راه شربت شهادت نوشیدند یا کسانی که شهیدپرور هستند، آن علمای بزرگی که قلم آنها و قدم آنها باعث پرورش شهیدان شد که «مِدَادُ العُلَمَاء اَفضَل مِن دِمَاءِ الشُّهَدَاء» [۱۵] و الآن ما در کنار سفره اینها نشسته ایم، اگر _إن شاء الله_ از اینها برکاتی پیدا کردیم و جامعه ما جامعهای شد که منزه از اختلاس و امثال ذلک شد، مبرّای از رشاء و ارتشاء شد، منزه شد از اینکه بی احساس باشد و درکی نکند _زیرا باید درک کرد که این همه نعمتهایی که هست چگونه باید جامعه را اداره کرد، چگونه باید ارزانی را ایجاد کرد، چگونه باید مشکلات مالی را حل کرد_ و اینکه انسان درد جامعه را داشته باشد، این راهی است که کم کم آدم را نزدیک میکند به یاد خدا بودن، آن وقت اگر کسی به یاد خدا بود، ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾.
این دو جمله کوتاه نهج البلاغه در کنار هم هستند که امیدواریم به برکت اینها همه ما کسانی باشیم که این امانت را به دست صاحبمان بدهیم! این چیز محالی نیست؛ ما نشد، دیگری! خب چرا ما نباشیم؟! چرا ما طوری نباشیم که این را به دست صاحب اصلی اش بدهیم؟! این نه محال است نه ما بی لیاقت هستیم؛ بالاخره ما فرزند همین حوزه هستیم؛ این را بالاخره دور ندانید! بالاخره کاری باشد که انسان در پیشگاه وجود مبارک حضرت _ان شاء الله_ روسفید باشد.
[۱]. سوره بقره، آیه ۱۵۲.
[۲]. سوره آل عمران، آیه ۳۱.
[۳]. سوره حجر، آیه ۲۲.
[۴]. سوره غافر، آیه ۳.
[۵]. الکافی، ج ۲، ص ۲۷۲.
[۶]. سوره هود، آیه ۴۴.
[۷]. سوره مسد، آیه ۱.
[۸]. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۸۱.
[۹]. روضة المتقین (ط_القدیمة)، ج ۱۳، ص ۱۲۸.
[۱۰]. سوره آل عمران، آیه ۱۵.
[۱۱]. سوره الرحمن، آیه ۴۶.
[۱۲]. سوره الرحمن، آیه ۶۲.
[۱۳]. مصباح المتهجد، ج ۲، ص ۸۰۳.
[۱۴]. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰
[۱۵]. ر. ک: من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۹.
کد خبر 6083760