ناگفتههای پرستاری که جنگ و بیمارستان روانی را تجربه کرده است
تاریخ انتشار: ۶ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۴۵۵۱۷۹
طلعت شهریاری در زمان جنگ ایران و عراق به عنوان عضو هیئت علمی دانشکده پرستاری از بیمارانی که تحت تاثیر موج انفجار شرایط عادی خود را از دست میدادند، مراقبت میکرد.
به گزارش شریان نیوز،فروتن است؛ آنقدر که در اولین برخورد بعید است متوجه شوید او مسلط به دو زبان خارجی و دنیادیده است. عمرش را برای «پرستاری» در ایران گذاشته و یکی از اعضای تیمی است که پایه «روانپرستاری» و «پرستاری نوین» در ایران را بعد از انقلاب گذاشتهاند، اما هیچوقت از او «من» نمیشنوید و هر چه را که انجام شده، حاصل کار «تیم» میداند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یکی از دیوارهای خانهاش پر از گواهینامههایی است که در طول سالهای فعالیتش دریافت کرده؛ از مدرکی که سفیر فرانسه در ایران به او داده تا مدرکی که از Royal College Of Nursing انگلستان گرفته است.
بخشی از گواهینامههایی که طلعت شهریاری از کشورهای مختلف دریافت کرده است
طلعت شهریاری در خانوادهای که همه اهل ادبیات بودهاند متولد شده است و خواهر دکتر اسدالله شهریاری طنزنویس سالهای دهه ۳۰ ایران است. پدرش هم شعر میسروده، خودش هم همین طور، اما دیوان اشعارش را چاپ نکرده. او هم میخواسته سمت ادبیات برود و قصد نداشته پرستار شود، اما بعد از یک دو دو تا چهارتا سراغ علوم تجربی میرود. با اینکه برخی از اطرافیانش سعی کردند تصمیمش را تغییر دهند و به او میگفتند «پرستاری شبکاری دارد و نگهداری از بیمار سخت است»، با این حال او راهی را میرود که انتخاب کرده و وارد دانشکده پرستاری میشود.
۲۸ سال از عمرش را صرف تدریس کرده و بعد از مدتی تمایلش برای آموزش کمتر شده است، زیرا «دست برای تدریس زیاد شد»، اما در تمام این سالها هیچ وقت پشت میزنشین نبوده. حتی زمانی که ریاست دانشکده پرستاری و مامایی را بر عهده داشته روی کار دانشجویانی که به بیمارستان روزبه میرفتند، نظارت میکرده و با آنان همراه میشد.
تعداد بیماران روانی در زمان جنگ قابل ملاحظه بود
او در زمان جنگ ایران و عراق به عنوان عضو هیئت علمی دانشکده پرستاری و مامایی و همراه با یک تیم چندنفره به مدت یک ماه به پشت جبههها اعزام میشود تا بیماران را در یک کلینیک روانپزشکی در بهبهان بررسی کنند؛ بیمارانی که تحت تاثیر موج انفجار شرایط عادی خود را از دست میدادند یا افرادی که هیستریکال بودند. این تیم بررسی میکرد و نتایج تشخیصهایی را که معمولا درست بودند به پزشک مربوطه ارائه میداد: «زمان جنگ، بیمارانی داشتیم که از جبهه میآمدند و موج انفجار آنان را روانی کرده بود. عدهای هم هیستریکال بودند و میگفتند فلج شدهاند و نمیتوانند اسلحه در دست بگیرند. در واقع به صورت ناخودآگاه تمارض میکردند. معمولا برای این دسته از بیماران دارو تجویز میکردند و بعد از مدتی دوباره به جبهه برمیگشتند.
بیمارستان بهبهان بخش روانی نداشت به همین دلیل بیمارانی که نیاز به بستری داشتند به اهواز و شهرهای دیگر منتقل میشدند. تعداد بیماران روانی در زمان جنگ قابل ملاحظه بود. عدهای به انتخاب خود و بنا بر علاقهشان جنگیدن را انتخاب کرده بودند و برخی دیگر هم در موقعیتی بودند که باید به جبهه اعزام میشدند بنابراین طبیعی بود که از کشتهشدن بترسند. از طرفی موج انفجار هم خواه ناخواه روی کارکرد مغز تاثیرگذار بود. به هر حال تعداد افرادی که در زمان جنگ مراجعه میکردند قابل توجه بود و حتی برخی از مجروحان را به اروپا منتقل میکردند.»
به عقیده شهریاری، پرستاری در بحران یکی از بخشهای قابل توجهی است که دخالت پرستاران را میطلبد، زیرا در طول تاریخ بارها شاهد بحرانهای مختلف مثل بیماریها، سیلها، زلزله یا حتی جنگهای عظیم بودهایم. به همین دلیل زمانی که در رشته روانپرستاری در مقطع لیسانس تدریس میکرده دروسی همراه با بررسی کل بحرانها را آموزش میداده است: «کتاب «روانپرستاری» ترجمه من و سه نفر از همکارانم است که یک کتاب مرجع محسوب میشود و در مقطعی نایاب شد و بعد از مدتی تجدید چاپ نشد، چون باید بروزرسانی میشد. در این کتاب به همه بحرانها پرداخته شده است.»
او ادامه میدهد: «به نظر من در حال حاضر هم باید دورههای بحرانی و خاص را برای پرستارانی که در بخشهای کرونا فعالیت میکنند، آموزش دهند تا آنان بتوانند هم از ابتلای خود و خانوادههایشان به کووید۱۹ پیشگیری کنند و هم توانایی درمان بیمار را داشته باشند. البته من در جریان نیستم که این دورهها برای پرستاران گذاشته شده یا نه، اما صد در صد به دوره بحران در شرایط فعلی نیاز است. فشار روحی و روانی و استرس فقط به پرستارانی که در بخش کرونا فعالیت میکنند، مربوط نمیشود بلکه این موضوع درباره پرستارانی هم که در بخشهای دیگر از جمله بخش روانی فعالیت میکنند صادق است. یکی از قواعد حفظ سلامتی پرستاران جابهجایی آنهاست. در عین حال پرستاری که در بخش روانی فعالیت میکند باید دورههای لازم را دیده باشد و به عبارتی روانپرستار باشد. به صورت کلی آموزشهای تکمیلی برای حفظ سلامتی پرستار و بیمار اهمیت بسیاری دارد.»
پرستاری به معنای پزشکی بدون نسخهنویسی است
این استاد پیشکسوت بین صحبتهایش به سالها قبل رجوع میکند؛ زمانی که خودش دانشجو بوده است: «ما در زمان دانشجویی دورههای مختلف آموزشی را روی مانکن میگذراندیم و سپس به کارهای بالینی میپرداختیم. وقتی هم که فارغالتحصیل میشدیم بنا بر تشخیص مِترون یا همان مدیر پرستاران به بخشهای مختلف بیمارستان تقسیم میشدیم که این تقسیمبندی هم قواعد خاص خودش را داشت. گاهی پروندههای دانشجویی را بررسی میکردند و بنا بر امتیازها و استعدادهای پرستار، او را برای یک بخش انتخاب میکردند. برای مثال انتخاب من به عنوان پرستار بیمارستان روزبه بیربط هم نبود و بنا بر نمرههایی که داشتم برای این کار انتخاب شدم. البته مترونها گاهی تمایلات پرستار را هم در نظر میگرفتند و اگر پرستاری از جایی که کار میکرد ناراضی بود، جایش را تغییر میدادند، اما در کل همه پرستارها باید تمام مهارتها را آموزش میدیدند.
معمولا همه دانشجویان پرستاری در بیمارستان ۱۰۰۰ تخت خوابی سابق دوره میدیدند. من افتخار شاگردی دکتر محمد قریب را هم دارم. هر بار که دکتر برای ویزیت میآمد، باید پرستاران حضور میداشتند. در واقع پرستاری به معنای پزشکی بدون نسخهنویسی است و یک پرستار باید تمام دورههای آموزشی را بگذراند. آن زمان اکثر استادان ما تحصیلکرده فرانسه بودند و حالا بسیاری از آنها فوت شدهاند. قبل از انقلاب همه به دانشکده پرستاری میبالیدند و با آن پُز میدادند. حتی به خاطر میآورم وقتی ملکه انگلیس به ایران سفر کرده بود از دانشکده ما هم دیدن کرد و هنگام حضور او ما و استادان را بهصف کرده بودند.»
او زمان تحصیل با انگلیسیها درس میخوانده؛ حتی یکی از مسئولانی که با آنها کار میکرده معلول جنگی بوده و یک چشم خود را در جنگ کریمه از دست داده بوده. شهریاری دیسیپلین آن مسئول را هیچوقت فراموش نمیکند و خودش هم عاشق انگلستان میشود. حتی در مقطعی فرصت مطالعاتی در این کشور را هم پیدا میکند و یک گزارش مفصل برای رئیس وقت دانشکده مینویسد، اما با همه علاقهای که به انگلستان داشته هیچوقت نتوانسته ایران را برای همیشه ترک کند: «هیچوقت نتوانستم کشور دیگری را برای زندگی انتخاب کنم و همیشه دلتنگ ایران میشدم. حتی زمانی که برای گذراندن دورههای مختلف به کشورهای دیگر دعوت میشدم این امتیاز را به دوستانم میبخشیدم و برخی از آنان بعد از آنکه دورههای تحصیلی را گذراندند همانجا ازدواج کردند و ماندگار شدند.»
حقم بود که دکترای افتخاری دریافت کنم
شهریاری یک سِرتیفیکیت هم از سفیر فرانسه در ایران دارد و آن را هم کنار گواهینامهها و لوحهای دیگر به دیوار چسبانده است. او سالها زبان فرانسه میخوانده و یک ترم مانده بود تا مجوز تحصیل بدون آزمون را در دانشگاه سوربن بگیرد که انقلاب میشود و سفارتخانهها بسته میشوند. با اینکه او در تحصیلاتش همیشه شاگرد اول بوده، اما موفق نمیشود دکترایش را بگیرد: «آن زمان نمرات بر اساس حروف الفبا یا از یک تا ۴ محاسبه میشدند. معدل فوق لیسانس من عدد ۴ و معدل ۲۰ حالا بود و میتوانستم بدون کنکور، دکترا بخوانم، اما خودم خبر نداشتم و مثل حالا نبود که کسی راهنماییمان کند. زمانی هم که تصمیم گرفتم دکترا بخوانم، شرایط سنی گذاشتند. اما بعد از مدتی شرایط سنی را هم حذف کردند. یکی از تاسفهای من این است که چرا نتوانستم مدرک دکترایم را بگیرم. حالا هم اگر بخواهم ادامه دهم نیاز به تکاپو دارد که سنم اجازه نمیدهد. نه اینکه نیازی به عنوان دکترا داشته باشم، اما معتقدم دکترا حقم بود. فکر میکنم حقم بود با توجه به خدماتی که در سطح ایران انجام دادهام دکترای افتخاری را دریافت کنم.»
طلعت شهریاری در ششمین همایش تقدیر از استادان پیشکسوت دانشگاه علوم پزشکی تهران
او سالها عضو اصلی ستاد انقلاب فرهنگی برای برنامهریزیهای پرستاری و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی هم بوده است.
اولین حقوقی که این پیشکسوت برای پرستاری میگیرد، ۲۰۰ تومان بوده است: «آن زمان با این پول میشد کارهای زیادی کرد حتی پسانداز هم میکردم. آخرین حقوقم هم به ۱۱ هزار تومان رسید. آن زمان سفرهای بسیاری میرفتم؛ از آمریکا گرفته تا کانادا و دور اروپا. با ۱۰ هزار تومان تور اروپا میخریدم و با کلی سوغاتی به ایران برمیگشتم. آن موقع قیمت دلار ۷ تا تکتومانی بود.»
شهریاری هیچوقت از اینکه رشته پرستاری را انتخاب کرده پشیمان نشده و میگوید: «از نظر شخصیتی کمک به دیگران در سرشتم بود. شاید به همین دلیل بود که همیشه سراغ بیماران رهاشده میرفتم. وقتی برای بیماری کاری انجام میدادم، از نظر روانی و جسمی احساس خوشایندی داشتم. نه تنها من بلکه همه تیمی که کار میکردیم چنین احساسی داشتیم. دوست داشتیم بیمار با رضایت خاطر بخش را ترک کند گرچه هیچ کاری بدون کاستی هم نیست. آن زمان به ما اهانتهایی هم میشد. برای مثال همراه بیمار چند تومانی پول میداد و میگفت «به بیمار ما رسیدگی کن». این رفتار برای ما بسیار آزاردهنده بود. فکر میکنم هنوز هم افراد اینچنینی وجود داشته باشند.»
بیمار، یک کتاب زنده است
او در تمام سالهای کاریاش سعی کرده فقط در کتابها غرق نشود بلکه به صورت عملی هم در جریان کار باشد: «سعی کردم اطلاعاتم درباره بیماریهای جدید و درمانهای جدید بروز باشد. دانشجویان همیشه میخواستند و میخواهند شیک عمل کنند و در کتابخانه بیمارستان مطالعه کنند در حالی که انجام کارهای فیزیکی برای پرستاری بسیار مهم است و معمولا دانشجویان از این کار فرار میکردند به همین دلیل ما آنان را مجبور میکردیم در کنار بیمار باشند و با آنان صحبت کنند. پرستاری، این طور نیست که فقط نگاهی به بیمار کنی و رد شوی. من همیشه به دانشجویانم تاکید میکردم که بیمار، یک کتاب زنده است و مشاهدات پرستاری بسیار مهم هستند. پرستاران باید بدانند روی بیمار مطالعه کنند و زمانی که یک بیمار را تکان میدهند و او درد دارد، متوجه شوند که بیمار از چه موضوعی رنج میبرد. اما در حال حاضر پرستاری در واقعیت خودش گم شده و تعداد پرستارنماها هم کم نیست.»
حالا برخی از شاگردان شهریاری همکار سابق او در دانشگاه علوم پزشکی تهران شدهاند و گاهی خبری از استادشان میگیرند؛ همانطور که شهریاری سراغ استاد ۹۵ سالهاش را میگیرد و معتقد است مادر پرستاری ایران استادش «هما فولادی» است که سابقه تدریس در آمریکا و انگلستان را هم دارد. او همچنان در قید حیات است و شهریاری هر چند وقت یک بار با او تماس تلفنی میگیرد و جویای احوالش میشود.
طلعت شهریاری در یک نگاه
طلعت شهریاری بیست و دوم مردادماه سال ۱۳۱۶ از خانوادهای کرمانشاهی در مشهد مقدس به دنیا آمد.
سوابق تحصیلی:
- اخذ دانشنامه لیسانس پرستاری از دانشکده علوم پزشکی تهران
- طی دوره آموزشی Teaching Method Course با عنوان دانشجو - مدرس ممتاز از Royal College Of Nursing لندن انگلستان
- اخذ دانشنامه کارشناسی ارشد در رشته بهداشت روانی و روانپرستاری از دانشگاه علوم پزشکی ایران
سوابق خدماتی و آموزشی:
- خدمات بالینی در بخشهای عمومی و تخصصی بیمارستانهای وابسته به دانشگاه تهران
- خدمت در دانشکده پرستاری و مامایی بعنوان مدرس، عضو هیئت علمی و رئیس دانشکده (به مدت ۳ سال پس از انقلاب اسلامی) و بالاخره مدیریت گروه روانپرستاری تا آخرین روزهای خدمت در سال ۷۵
- راهنمایی، مشاورت و نظارت بر تدوین متجاوز از چهل پایاننامه کارشناسی ارشد در دانشگاههای کشور
- خدمات آموزشی در سایر دانشگاههای کشور: همکاری با دانشگاه تربیت مدرس بعنوان مدرس، استاد راهنما، مشاور و ناظر جهت پایاننامههای تحصیلی دورههای کارشناسی ارشد پرستاری
- همکاری با دانشگاههای علوم بهزیستی و توانبخشی و علوم پزشکی اصفهان به عنوان استاد راهنما، مشاور و ناظر در مورد پایاننامههای کارشناسی ارشد پرستاری
- راهاندازی دوره کارشناسی ارشد روانپرستاری با سمت مدیریت و تدریس به همراه گروه روانپرستاری دانشگاه تهران در دانشگاه علوم پزشکی شهید باهنر کرمان
- عضو اصلی ستاد انقلاب فرهنگی و سپس شورای عالی انقلاب فرهنگی از بدو تاسیس بمدت ۱۳ سال
- مسئول گروه تخصصی پرستاری و مامایی در مرکز نشر دانشگاهی جهت چاپ و انتشار کتب درسی علمی بمدت ۱۰ سال
- عضویت در شورای عالی گسترش و تامین نیروی انسانی وزارت فرهنگ و آموزش عالی (حدوداً ۳ سال)
- اعزام به خطه جنوب بعنوان تامین نیروی انسانی و خدمت آموزش و درمانی در بیمارستان شهر بهبان در زمان جنگ تحمیلی بمدت ۳۰ روز
- شرکت در کنگرهها و سمینارهای علمی سراسری در زمینه روانشناسی، روانپزشکی و گرایشهای مختلف پرستاری بعنوان سخنران اصلی، عضو هیئت علمی و عضو هیئت رئیسه در دانشکده روانشناسی و انستیتو روانپزشکی تهران، دانشگاههای علوم پزشکی اصفهان، علوم بهزیستی و توانبخشی امام حسین (ع) و دانشگاه همدان
تالیفات:
- سرپرستی، ترجمه و ویرایش کتاب درسی روانپرستاری با همکاری گروه مترجمان از انتشارات مرکز نشر دانشگاهی
- ترجمه و تدوین متون درسی مختلف از آخرین مراجع علمی ایران و جهان که فرصت چاپ آنها به دست نیامده است و در حد درسنامه باقی ماندهاند
فعالیتهای پس از بازنشستگی:
- تدریس در چند دوره کارشناسی پرستاری به دعوت دانشکده پرستاری وابسته به نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران (نهاجا)
- طی دورههای مقدماتی و پیشرفته هیپنوتراپی در انجمن علمی هیپنوتیزم بالینی ایران و اخذ مدارک مربوطه (۱۳۸۵)
منبع: شریان
کلیدواژه: دانشگاه علوم پزشکی دانشکده پرستاری پرستاری و مامایی کارشناسی ارشد انقلاب فرهنگی عضو هیئت علمی روان پرستاری همین دلیل روان پرستار پزشکی تهران زمان جنگ بعد از مدتی موج انفجار آن زمان هیچ وقت نامه ها دوره ها سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۴۵۵۱۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
محبت یک کشش روانی است یا امر اختیاری؟
سبک زندگی به عنوان مجموعه به هم پیوستهای از الگوهای رفتاری فردی و اجتماعی، برآمده از نظام معنایی متمایزی است که یک فرهنگ در یک جامعه انسانی ایجاد میکند؛ و از آن جایی که هیچکدام از جوامع بشری را نمیتوان عاری از فرهنگ تصور کرد، بنابراین، میتوان گفت تمام اجتماعات انسانی، از ابتدای تاریخ تا کنون دارای سبک زندگی خاص خود بوده و از الگوهای رفتاری متناسب با شاخصهای فرهنگی خود برخوردار بودهاند.
پذیرش منفعلانه الگوهای رفتاری مبتنی بر فرهنگ غربی، برای جوامع مسلمان که خود در پرتو آموزههای اسلامی، توانایی تعریف و ترسیم سبک زندگی دینی و تبیین الگوهای متناسب با آن را دارند، شایسته نبوده و باید به اقتضای فرهنگ دینی خود، به سبک زندگی اسلامی روی آورند. به ویژه آنکه در چند دهه اخیر، ناکارآمدی تمدن سکولار غربی در پاسخ گویی به نیازهای چندبعدی انسان آشکار گردیده و رصد تحولات جاری در جهان نیز نشانههای افول و فرود این تمدن را نمایان ساخته است. بازخوانی آموزههای اسلام و ژرف اندیشی در آن، ظرفیت بالای این آموزهها را برای فرهنگ سازی و ارائه الگوهای رفتاری مناسب نشان میدهد. قرآن که مهمترین منبع آموزههای اسلامی به شمار میرود، سرشار از الگوهایی است که شیوه زیست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفی میکند؛ و در پرتو آیات آن، سیره پیامبر گرامی اسلام (نیز) به عنوان اسوه و نمونه عالی زندگی به تمام مسلمانان معرفی شده است.
یکی از مطالبی که بارها بحث مفصلی دربارهاش انجام گرفته، قرب الهی و راه رسیدن به آن است که با استفاده از آیات و روایات و با استمداد از بحثهای عقلی به این نتیجه میرسیم که تنها راه رسیدن به قرب الهی عبادت خداست. آنچه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۲/۰۹/۶، مطابق با بیستوسوم محرم ۱۴۳۵ است پیرامون این موضوعات ارائه کردهاند. قسمت نخست این سلسله مطالب تقدیم نگاهتان میشود:
محبت خدا از نگاه قرآن
طبق آیات، روایات و ادله عقلی یکی از ارزشهای متعالی در فرهنگ اسلامی و بزرگترین عامل برای تقرب به خدای متعال، محبت اوست. ولی در جامعه ما و حتی در محافل علمی، فرهنگی و اخلاقی آن طور که باید و شاید به این موضوع اهمیت داده نمیشود و حتی برخی با اینکه دلالت برخی آیات جای هیچگونه تأویل و توجیهی را باقی نمیگذارد، با استفاده از تأویلاتی، نسبت محبت به خدا را یک نسبت مجازی میدانند. به عنوان مثال خداوند در این آیه که با زندگی امروز ما نیز ارتباط بسیاری دارد، میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» [۱]؛ خداوند در مقام استغنا هشدار میدهد که ما به شما نیازی نداریم و خیال نکنید که با ایمانتان، منتی بر خدا دارید. حتی اگر از دین برگردید، به خداوند ضرری نمیرسد و او کسانی را خواهد آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند. این آیه به صراحت بر محبت و عشق طرفینی بین خدا و برخی از بندگان دلالت دارد و از تأویلاتی که در اینباره شده، ابا دارد. این دلالت فقط مخصوص این آیه نیست و دهها آیه دیگر که در آنها محبت خداوند به صابران، صالحان، توبهکنندگان و… نسبت داده میشود، نیز بر این معنا دلالت دارند.
محبت خدا از نگاه روایات
روایات فراوانی درباره محبت خدا وارد شده، از جمله این روایت که میفرماید: الْمُحِبُّ أَخْلَصُ النَّاسِ سِرّاً لِلَّهِ؛ [۲]دوستدار خدا، باطن خودش را کاملاً برای خدا خالص کرده است، عمق دلش مخصوص خداست و هیچکس دیگر آنجا جا ندارد. وَأَصْدَقُهُمْ قَوْلًا؛ از همه راستگوتر است، زیرا همه مؤمنان از دوستی و اطاعت خدا و ترس از عذاب و غضب الهی دم میزنند، اما در مقام عمل این ادعاهایشان تأیید نمیشود، اما کسی که خدا را دوست بدارد، این گفتارش کاملاً صادق است. وأَوْفَاهُمْ عَهْدا؛ ً دوستدار خدا بیش از همه به عهد خود نسبت به خدای متعال وفادار است: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ [۳]همه مؤمنان با خدا عهد بستهاند که دستورات او را اطاعت کنند و از دشمن او پرهیز کنند، اما فقط برخی از آنها به عهدشان وفادار و در آن صادقند. وَأَزْکَاهُمْ عَمَلًا؛ کسی که خدا را دوست داشته باشد عملش از همه پاکتر و پاکیزهتر است. وَأَصْفَاهُمْ ذِکْراً؛ یادش نسبت به خدای متعال صافتر و بیپیرایهتر است. وَأَعْبَدُهُمْ نَفْساً؛ تمام وجودش وقف بندگی خداست و چیزی از وجودش را در غیر راه بندگی خدا صرف نمیکند. تَتَبَاهَی بِهِ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ مُنَاجَاتِهِ وَتَفْتَخِرُ بِرُؤْیَتِهِ؛ آثار این محبت نیز این است که وقتی با خدا راز و نیاز میکند، ملائکه به وجودش مباهات و به دیدن او افتخار میکنند. بِهِ یَعْمُرُ اللَّهُ تَعَالَی بِلَادَهُ وَ بِکَرَامَتِهِ یُکْرِمُ اللَّهُ عِبَادَهُ؛ خداوند شهرها و کشورها را به واسطه وجود چنین کسی آباد میکند و به واسطه احترام و ارزشی که برای این شخص قائل است به دیگران هم احترام میگذارد. یُعْطِیهِمْ إِذَا سَأَلُوهُ بِحَقِّهِ وَیَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَایَا بِرَحْمَتِهِ؛ اگر مردم از خدا به حق چنین کسی، چیزی بخواهند، خدا خواستهشان را ادا میکند؛ و به واسطه رحمتی که خدا به چنین بندهای میدهد بلاها را از دیگران دفع میکند. وَ لَوْ عَلِمَ الْخَلْقُ مَا مَحَلُّهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتُهُ لَدَیْهِ مَا تَقَرَّبُوا إِلَی اللَّهِ إِلَّا بِتُرَابِ قَدَمَیْهِ؛ اگر مردم میدانستند که دوستدار خدا چه قرب و منزلتی پیش خدا دارد، به چیزی غیر از خاک پای او، به خدا تقرب نمیجستند.
ضرورت بحث درباره محبت
با اینکه در کلمات اهلبیت علیهمالسلام، نسبت به محبت خدا اهمیت بسیاری داده شده است، ولی ما کمتر به آن میپردازیم و کمتر دربارهاش فکر میکنیم. از نشانههای این آفت، قراردادن محبت خدا در مقابل محبت اهلبیت و بیتوجهی به محبت خداست که نشانه ضعف فهم و معرفت است، ولی به هر حال واقعیتی است که در جامعه ما فرهنگ دینی آن چنان رشد نکرده که کاملاً این معارف جای خودش را باز کند و دلهای پاک جوانهای این نسل با این حقایق آشنا شود تا به رشد و تکاملی بینظیر دست پیدا کنند. حقیقت این است که کوتاهی ما در زمینه کسب محبت خدا به معرفت ضعیف ما برمیگردد. از اینرو خوب است مقداری درباره حقیقت محبت و چگونگی پیدایش، و شدت و ضعف آن بحث کنیم. از آنجا که محبت و دوست داشتن چیزی است که مردم شبانهروز دهها بار آنرا تکرار میکنند و مصادیق آنرا نسبت به خود، خانواده، دوستان و چیزهای دیگر حضوراً درک میکنند، شاید به نظر آید که محبت نیاز به تعریف ندارد، ولی با دقت درمییابیم که این معرفتها مبهم است و تعریف روشنی برای خود ما ندارد و در بسیاری از مواقع اشتباه میشود.
آثار محبت
همانطور که در منطق برای تعریف یک مفهوم ابتدا ویژگیها و محمولات مصادیق آن مفهوم را شناسایی میکنند و سپس با کنار گذاشتن صفات عرضی، با استفاده از ذاتیات، مفهوم را تعریف میکنند، برای تعریف محبت نیز خوب است ابتدا از مصادیقی که حضوراً و وجداناً مییابیم شروع کنیم.
ابتدا از یک مصداق ساده شروع میکنیم. بهترین و پاکترین مصداق محبت، محبت مادر به فرزند است. یکی از آثار محبت مادر به فرزند این است که به او خیلی توجه میکند. وقتی انسان چیزی را دوست ندارد، به آن توجه نمیکند و کاری به بود یا نبودش ندارد، اما وقتی چیزی را دوست دارد، ابتدا به آن توجه میکند و هر چه آن را بیشتر دوست داشته باشد، بیشتر به آن توجه میکند. یکی دیگر از آثار محبت این است که میخواهد همیشه نزدیک محبوب باشد؛ مادر میخواهد فرزندش را بغل بگیرد، به سینهاش بچسباند و او را ببوسد. از دیگر آثار محبت این است که انسان از توجه و ارتباط با محبوب لذت میبرد و آرامش پیدا میکند. وقتی مادر فرزندش را در بغل میگیرد، آرامش پیدا میکند، اما وقتی از فرندش جدا میشود، نگران است.
محبت یا لذت!
آثاری که درباره محبت در مثالهای گذشته گفتیم درباره محبت بین دو موجود بود. آیا میتوان گفت کسی خودش را دوست دارد؟ گاهی در محاورات عرفی میگوئیم: من خودم را دوست دارم. در بحثهای عقلی نیز میگویند: اصلیترین محبت در انسان، حب ذات است و بالاخره این بحثها آن قدر ادامه پیدا میکند و به جاهای ظریفی میرسد که خیلی سؤالبرانگیز است. سؤالاتی از این قبیل که چرا ما خدا را دوست میداریم؟ آیا از این جهت که به ما نعمت میدهد و نعمت را دوست میداریم و از آن لذت میبریم، خدا را دوست میداریم؟ اگر اینگونه باشد آنچه اصالتاً دوست داریم، لذت خودمان است. کمابیش اینگونه دوست داشتن را درباره خدا نیز میتوان گفت و برخی از روایات نیز در تأیید آن وجود دارد. شاید این روایت را من بارها در همین مجلس تکرار کردهام که خدای متعال به حضرت موسی وحی فرمود:ای موسی! کاری کن بندههایم مرا دوست بدارند [۴]؛ حضرت موسی عرض کرد: خدایا! چه کنم که بندگان تو را دوست بدارند؟ وحی شد: نعمتهای من را برایشان بیان کن! من این فطرت را در انسانها قرار دادهام که هر که به آنها خوبی کند دوستش میدارند. وقتی بفهمند که من چقدر خوبی به آنها کردهام، دوستم میدارند.
محبت امام سجاد علیهالسلام به خدا
این راه سادهای است و در بحثهای بعدی نیز به اینجا میرسیم که سادهترین راه برای افزایش محبت به خدا این است که نعمتهای او را ببینیم. آیا کسی که این همه به ما نعمت داده دوستداشتنی نیست؟! وقتی این دوستداشتن را خوب تحلیل کنیم، به این نکته میرسیم که در اینجا ابتدا ما لذت خودمان را دوست داریم و خدا را نیز از آن جهت دوست داریم که نعمتی به ما داده که از آن لذت میبریم. آیا انسان به جایی میرسد که خدا را، چون خداست، دوست بدارد؟ در برخی از دعاها و مناجاتها داریم که خدایا اگر مرا به جهنم ببری، با دشمنانت محشور کنی و عذاب کنی، باز محبت تو از دل من خارج نمیشود. [۵]این محبتی است که امام سجاد علیهالسلام آن را ادعا میکند و ما به این سادگی نمیتوانیم آن را ادعا کنیم. درست تصور کنیم که از دنیا رفتهایم و شب اول قبر یا روز قیامت ما را به طرف جهنم میکشند. آیا با این حال باز خدا را دوست میداریم؟! از آیات و روایات برمیآید که خدا چنین بندههایی دارد که او را به خاطر خودش دوست میدارند. حال شاید بتوانیم با دقت در آیات، روایات و ادله عقلی بویی از چگونگی این محبت ببریم، اما انسان تا اینگونه نشود، کنه آن را نمیفهمد. ولی همین اندازه که انسان بتواند سعی کند که یک بویی از این محبت ببرد خیلی غنیمت است.
ابتهاج خداوند به ذات خودش
با این اوصاف باز به تعریف محبت باز میگردیم. اگر محبت این است که باید یک نفر، فرد یا چیز دیگری را دوست بدارد، دیگر محبت به خود معنی ندارد؛ البته اینکه میگوئیم خودمان را دوست میداریم از اینروست که بین ما و خودمان نوعی دوگانگی میبینیم. مراد از ما همان روحی است که درک میکند و آنچه دوست میدارد بدن است، اما حالا شبهه را به آن جایی ببریم که همان کسی که میگوید خودم دوست دارم، خودش را دوست دارد ولو اینکه اصلاً بدنی را درک نکند. این پرسش در مراتب بالاتر درباره خداوند مطرح میشود که آیا میتوانیم بگوییم خدا خودش را دوست میدارد؟ برخی از بزرگان و اهل معقول گفتهاند: بالاترین محبت در عالم، محبت خدا به خودش است و همه محبتهای دیگر شعاعی از آن محبت است. تعبیری که مرحوم آقا شیخ محمدحسین اصفهانی در حاشیه بر «کفایة الاصول» در باب طلب و اراده آورده، این است که خدای متعال بالاترین ابتهاج را نسبت به ذات خودش دارد. شاید تعبیر ابتهاج، از محبت کمی چربتر باشد؛ نه تنها خودش را دوست دارد که اصلاً مبتهج [۶]است. برخی از بزرگان چنین تعبیراتی به کار بردهاند؛ البته در مقابل نیز کسانی میگویند: این سخنان صحیح نیست و درباره نسبت محبت به خدا باید به مضاف محذوف یا مجاز قائل شویم. حتی برخی گفتهاند همانگونه که در آیه «فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا؛ چون ما را به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم» [۷]روایت است که آسفونا به معنای به خشم آوردن اولیای خداست، درباره محبت خدا نیز باید بگوییم منظور محبت اولیای خداست و خود خدا دوستداشتنی نیست. ولی برخی معتقدند که اصلاً دوستداشتنیترین موجود در عالم خداست و بالاترین دوستی نیز دوستی خودش نسبت به خودش است و همه محبتهای دیگر شعاع محدودی از آن محبت بینهایت الهی نسبت به ذات خودش است.
محبت و کشش
میتوانیم بگوییم که وقتی انسان به چیزی محبت دارد، احساسی در او پدید میآید که به طرف محبوب کشیده میشود. بر این اساس میتوان محبت را یک کشش روانی دانست. همانگونه که آهنربا، آهنآلات را به طرف خود میکشد، محبت نیز یک حالت کشش است که با دل انسان سروکار دارد و روح و دل انسان را به طرف محبوب میکشاند. حال این پرسش مطرح میشود که چگونه انسان نسبت به برخی چیزها این حالت کشش را پیدا میکند و آیا این حالت اتفاقی است یا حکمتی دارد؟ روشن است که برخی از حالات در اختیار انسان نیست. مثلاً محبت مادر نسبت به فرزند کأنه یک امر غیراختیاری است و این طور نیست که مادر بیاندیشد که خوب است فرزندم را دوست بدارم و تصمیم بگیرد که فرزندش را دوست بدارد. مادر نمیتواند فرزندش را دوست نداشته باشد و در این امر کأنه اختیاری ندارند. آیا میتوان کاری کرد که انسان اختیاراً محبت پیدا کند؟ آیا میتوان محبت را اختیاراً تقویت یا تضعیف کرد؟ اگرچه کشش قلبی سادهترین تعبیری است که میتوان درباره محبت بهکاربرد، اما گاهی به درستی حقیقت محبت را روشن نمیکند و از علت و چیستی این کشش سخن نمیگوید. اگر انسان راز این کشش بیابد، کلیدی برای حل بسیاری از مسائل دیگری که پس از این مطرح میشود، به دست میآورد.
محبت و درک لذت
وقتی ما مثلاً غذا یا یک تابلوی نقاشی یا گل زیبایی را دوست داریم به این معناست که وقتی با آن ارتباط پیدا میکنیم لذت میبریم. اگر این طور باشد، به طرف آن کشیده میشویم وگرنه کشیده نمیشویم. دو نفر را فرض کنید که یکی یک تابلوی نقاشی را دوست دارد ولی دیگری اصلاً ذوق هنری ندارد و نمیداند زیبایی تابلو به چیست. دلیل اینکه فرد اول به طرف این تابلو کشیده میشود، این است که از آن لذت میبرد و علت اینکه دیگری به طرف آن کشیده نمیشود این است که لذت نمیبرد. حال سوال میشود چرا این لذت میبرد، ولی آن نمیبرد؟ درباره هر چیزی که انسان دوست دارد، این مسأله مطرح است. بالاخره انسان نوعی ارتباط با آنچه دوست دارد، برقرار میکند که باعث لذتش میشود. طبعاً محبتهای ما محدود به چیزهایی است که نوعی شناخت یا احساس لذت نسبت به آنها داریم. دلیل اینکه کسانی چیزی را دوست نمیدارند نیز این است که این احساسات برایشان پیدا نمیشود. حال یا زیبایی آن را درک نمیکنند و یا بهگونهای است که اتفاقاً با ذایقه آنها نمیسازد و از آن لذت نمیبرند؛ بنابراین باید برای تعریف محبت قید لذت را اضافه کنیم و بگوییم محبت این است که انسان نسبت به چیزی که از ارتباط با آن لذت میبرد، کشش پیدا کند، و باز اضافه کنیم که لذت بردن یعنی اینکه ارتباط با آن چیز تناسبی با قوای ادراکی او دارد. مثلاً در مورد ذایقه برخی از غذایی خوششان میآید و برخی نمیآید. پس باید تناسبی بین این ذایقه و غذایی که فرد میخورد، باشد تا لذت حاصل شود. این جاست که درک زیبایی در اشخاص تفاوت میکند. این قضیه حتی در حیوانات نیز مطرح است. بعضی از حیوانات هستند که ما از دیدن آنها نفرت پیدا میکنیم ولی آنها یکدیگر را دوست دارند و از دیدن همدیگر نیز لذت میبرند. بنابراین، تعریف ساده محبت کشش نسبت به چیزی است که با قوای ادراکی انسان نوعی تناسب دارد و از آن لذت میبرد.
محبت خدا و کشش
تعریف بالا درباره دوستداشتنیهای عادی انسان بود، ولی هنوز این سوال باقی است که «خودم را دوست دارم» یعنی چه؟ این سوال درباره خدای متعال نیز مطرح است. اصلاً خدا چگونه یک چیز را دوست دارد؟ مگر میشود خدا کشش داشته باشد؟ کشش انفعال، ضعف و تحت تأثیر واقع شدن است و خدا تحت تأثیر چیزی واقع نمیشود. کشش در جایی است که جاذبهای باشد و طرف مقابل را به طرف خود بکشد. اگر خداوند به این معنا چیزی را دوست بدارد، باید انفعال پیدا کند و خدا انفعال ندارد. شبیه این مضمون در دعای عرفه است که؛ الهی تقدس رضاک ان تکون له علة منک فکیف یکون له علة منی؛ خیلی مطلب بلندی است. ما میگوئیم این کارها را میکنیم تا خدا را راضی کنیم. امام حسین علیهالسلام در روز عرفه میگوید خدایا من نمیتوانم بگویم تو خودت، خودت را راضی میکنی، چه رسد به اینکه بگویم من تو را راضی میکنم. حال اگر معنای محبت کشش است، آیا دوستداشتن خدا به این معناست که او تحت تأثیر واقع میشود؟! آیا خدا کشش پیدا میکند؟! برای پاسخ اینگونه مفاهیم دقیق عقلی است که معمولاً چند راه مرسوم است. یک راه این است که میگویند ما در اینباره هیچ چیز نمیفهمیم، باید سکوت کنیم. این گروه خیال خود را راحت و اصلاً صورت مسأله را پاک میکنند. بعضی دیگر میگویند این تعبیرات، تعبیرات مجازی است. در اینجا به یک نوع تجوّز قائل میشوند و بالاخره یک نوع فن ادبی به کار میبرند و مشکل الفاظ را حل میکنند.
اما اهل دقت در اینگونه مفاهیم توسعه دادهاند و گفتهاند خود کشش موضوعیت ندارد و آنچه در اینجا مطلوب است اتصال است. حتی اتصال نیز در جایی است که دوییت باشد، در جایی که دوییت نیست، به جای اتصال، وحدت است. آن موجود واحد است که کمال دارد و خودش، خودش را دوست دارد.
عینیت ذات و صفات خداوند
صفات خدا عین ذات اوست، نه خارج از ذات او، و تعددهایی که ما در اینجا میبینیم بهخاطر نقص وجود ماست. وجود هر چه کاملتر شود، جمعتر و بسیطتر میشود و علمش عین حیات و حیاتش عین قدرتش است. علم خدا، با محبت خدا و با کمال خدا همه یک چیز است. پس محبت یک نوع کشش، ارتباط یا اتصال با یک موجود است؛ اعم از اینکه آن موجود خودش باشد یا موجود دیگری که کمال وجود است. وقتی کمال شد، هر موجودی که واجد آن باشد، اگر کمالبودنش را بشناسد، از آن لذت میبرد؛ بنابراین اگر ما بخواهیم محبت خدا را پیدا کنیم، باید به اندازهای که عقلمان میرسد، از راهی که خود خدا معین کرده، کمالات خدا را بشناسیم و سعی کنیم قدرت درک کمال را پیدا کنیم؛ البته شرایط دیگری هم لازم است که انشاءالله بعدها عرض میکنیم. این محبتها اختیاری است؛ البته خداوند مایه آن را در وجود ما قرار داده، اما به آگاهی رساندن، شکوفا کردن و بهرهگیری از آن، تابع اختیار ماست که باید از راه تقویت معرفت و فراهم کردن شرایط به آن نائل شویم.
منبع: مهر
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی