تحولات قدرت در منطقه و واکنش عقلانی ایران
تاریخ انتشار: ۸ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۴۸۰۶۰۶
ساعت 24-چندی پیش مراکش، یکی دیگر از کشورهای عربی، رسما اعلام کرد روابط دیپلماتیک خود را با رژیم صهیونیستی از سر گرفته است. به این ترتیب حالا چهار کشور مراکش، امارات، سودان و بحرین رسما روابط دیپلماتیک با تلآویو دارند. ممکن است طی ماههای آینده بر تعداد این کشورها افزوده شود و حتی ممکن است عربستانسعودی نیز به این جمع بپیوندد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از منظر واقعگرایی سیاسی، «رخدادهای جامعه بینالملل از خواست ما اثر نمیپذیرند. واقعگرایی سیاسی بین حقیقت و عقیده، تمایز قائل میشود. یعنی بر آن است که میتوان میان حقایق عینی و عقلانی که شواهد نیز موید آن است و برهان نیز آن را توضیح میدهد و آنچه صرفا قضاوت ذهنی است و از واقعیات عینی جدا میشود، تمایز قائل شد» و کشورها درنهایت تنها با واقعیات مواجه خواهند شد و باید براساس پارامترهای واقعی تصمیمسازی کنند. از این منظر واقعیت عادیسازی روابط میان کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی باید به عنوان یک تهدید امنیت ملی از سوی ایران درنظر گرفته شده و متناسب با آن سیاستگذاری منطقهای انجام شود. برای شفاف شدن موضوع بهتر است نگاهی به تحولاتی بیندازیم که منجر شد اعراب منطقه بهتدریج در دامن اسراییل بیفتند.
در اواخر دولت باراک اوباما، سندی به نام دکترین سیاست خارجی امریکا در 25 سال آینده منتشر شد که در آن تاکید شده امریکا باید به تدریج از حضور خود در خاورمیانه کاسته و توجه خود را به سمت آسیا پاسیفیک و مقابله با تهدید چین معطوف کند. البته کاملا واضح است که معنای این سخن این نبود که خاورمیانه اهمیت خود را برای امریکا از دست داده است. سخن اما این بود که امریکا قصد دارد با تشکیل ائتلافاتی جدید در خاورمیانه زمینه را برای خروج خود از منطقه فراهم کند. اما از سوی دیگر امریکا برای آغاز روند خروج خود با مشکلات زیادی مواجه بود. مناقشه اسراییل و فلسطین، تضمینهای امنیتی که به اعراب منطقه داده بود و تبعات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که بعد از بهار عربی به وجود آمده بود به علاوه ظهور داعش در منطقه موجب شد امریکا همچنان در خاورمیانه نقش فعالی بازی کند. اما طی سالهای اخیر سیاستهای امریکا در منطقه به وضوح با تناقضی همراه بوده است. برای مثال درخصوص روابط کشورهای عربی منطقه با اسراییل، از واشنگتن به صورت آشکار از این روند حمایت کرده و مشوقهایی روی میز قرار داد و در عین حال با انجام برخی تحرکات و مواضع سیاسی نشان داد قصد خروج نیروهایش از منطقه و کاهش تعهداتش را دارد. از دریچه نگاه کشورهای عربی، این اقدام امریکا منطقه را از یک قدرت برتر تهی میکرد. واقعیت این است که کشورهای عربی منطقه اختلافات زیادی با هم دارند و در تمام سالهای اخیر تنها قدرتی که موجب میشد این اختلافات از زیر به سطح نیاید، امریکا بوده است. البته امریکاییها هم همواره از این اختلافات استفاده کرده و این باور را در میان کشورهای منطقه جا انداختند که اعراب سنی دشمنانی دارند که در راس آنها ایران قرار دارد. بنابراین کشورهای عربی منطقه رفتهرفته سیاستهایش را برمبنای این اصل شکل دادند که امریکا منافعشان را در منطقه تضمین میکند و آنها نیز برای حفظ منافع خود علیه ایران متحد میشوند. البته آنچه در این میان مورد غفلت واقع شد، این بود که این سیاست امریکا موجب ایجاد نوعی بیثباتی خطرناک نیز شد. این بیثباتی هم تهدیدی برای ایران محسوب میشد و هم اعراب منطقه. در وهله نخست این بیثباتی موجب شد ایران نتواند اطمینان یابد که امریکا در برخی شرایط خاص چه رفتاری از خود نشان خواهد داد. در وهله بعدی اعراب منطقه نیز رفتهرفته اعتماد خود را به تعهد امریکا برای تضمین امنیتشان از دست دادند. بنابراین هر کدام از کشورهای عربی سعی کردند خود را برای خاورمیانه بدون امریکا آماده کنند. این کشورها سعی کردند این دو کار را مبتنی بر دو رویکرد انجام دهند؛ نخست همگرایی بیشتر میان خودشان و دوم همکلامی در دشمنی ورزیدن با ایران. کاملا بدیهی است که بازیگردان این سناریو نیز عربستانسعودی بود. بدیهی است که در جریان پیگیری هر دو رویکرد نیز با مشکلاتی مواجه شدند. با این حال این دو رویکرد بهخصوص بعد از امضای برجام به شدت پیگیری شد. میتوان گفت که امضای برجام موجب بروز برخی تحولاتی در خاورمیانه شد که نتایج آن را حالا میبینیم. از همان ابتدا بسیاری از تحلیلگران هشدار داده بودند از آنجایی که ابعاد امنیتی برجام بسیار بیشتر از ابعاد اقتصادی آن است، ایران نیز باید در پسابرجام سیاستی مبتنی بر تاثیرات و حتی تبعات اجرای برجام در پیش بگیرد. نگارنده چندان اطلاع ندارد که آیا سیاستگذاران عالیرتبه ایران در عرصه سیاست خارجی؛ از دولت تا شورای عالی امنیت ملی و وزارت خارجه سیاستهایی را در این راستا تصویب و اجرا کردند یا خیر و اگر اجرا شده چه کسانی موجب شدند نتیجهای که باید از این سیاستها به دست آید، حاصل نشود! البته برخی دیگر از تحرکات نیز موجب بروز این تحولات شد؛ در عرصه واقعی عربستانسعودی بلافاصله بعد از امضای برجام تحرکاتی را در راستای خصومت با ایران و بیاثر کردن اجرای برجام انجام داد. عربستان حتی صبر نکرد تا برجام امضا شود بلکه در میانه مذاکرات برجام حمله به یمن را آغاز کرده و در پایین آمدن ناگهانی قیمت نفت نقش ایفا کرد. در داخل نیز بنسلمان شروع به پاکسازی عناصر سیاسی کرده و سعی کرد نظام پادشاهی عربستان را یکدست کند. در آن زمان نیز بسیاری از تحلیلگران عنوان کرده بودند که این پاکسازی عناصر سیاسی در عربستانسعودی به این منظور انجام میشود که این کشور قصد دارد ماجراجویی جدیدی را در منطقه آغاز کند که بیارتباط با ایران نیست و لازمه این ماجراجویی این است که نظامی یکدست در عربستان بر سر کار باشد. در ادامه تحولاتی نظیر حمله به سفارت عربستان و حادثه غمانگیز منا شدت تنشها را بیشتر کرد. در موضوع حمله به یمن، عربستان قصد داشت ائتلاف و همگرایی میان کشورهای عربی ایجاد کند و تا حدودی در این امر موفق بود. حادثه حمله به سفارت عربستان که میتوان گفت از برخی جهات اشتباهات برخی عناصر داخلی نیز در آن دخیل بود، نیز کار عربستان را در ایجاد همگرایی در راستای دشمنی با ایران تسهیل کرد. در این میان اما عربستان با مشکلاتی نظیر تنش با قطر مواجه شد. اما حالا زمزمههایی از آغاز مذاکرات برای عادیسازی روابط میان عربستان و قطر به گوش میرسد. برخلاف نظر برخی تحلیلگران که این مساله را در راستای منافع ایران تحلیل میکنند، به نظر میرسد عربستان به این نتیجه رسیده که در رویکرد کلی دشمنی ورزیدن با ایران نمیتواند نقش قطر را نادیده بگیرد، بنابراین نیاز است قطر نیز در مدار این رویکرد قرار داشته باشد یا حداقل به مخالفت با آن برنخیزد.
و اما در مرحله دوم اوج خصومتورزی عربستانسعودی و برخی کشورهای عربی با ایران، نزدیک شدنشان به اسراییل بود. این دومین شاخه از رویکرد دوگانه عربستانسعودی علیه ایران، یعنی همان همکلامی در خصومتورزی با ایران است. حالا ایران در شرایطی قرار گرفته که به واسطه خروج امریکا از برجام و هجوم ویروس کرونا، فضای کمتری برای مانور دارد، بنابراین برخی کشورهای عربی از فرصت استفاده کرده و سعی دارند با قرار گرفتن در کنار دشمن شماره یک ایران در منطقه، جبهه خود را قدرتمندتر کنند. البته نزدیک شدن به اسراییل صرفا با برقراری روابط دیپلماتیک شکل نخواهد گرفت، چراکه روابط دیپلماتیک اگر با ائتلاف همراه نشود، منفعتی در عرصه عمل به دنبال نخواهد داشت.
اما ظاهرا کشورهای عربی تصمیم گرفتهاند دست به این قمار بزنند. به رسمیت شناختن اسراییل موضوعی است که بسیار بیشتر از روابط دیپلماتیک با تلآویو حایز اهمیت است. در واقع اعراب با به رسمیت شناختن اسراییل دست به قمار زدهاند و به رسمیت شناختن این رژیم خود میتواند به معنای ائتلاف با این رژیم باشد. اعراب دست به قماری زدهاند که یا در آن پیروز میشوند یا میبازند. اما فارغ از پیروزی یا شکست اعراب، تبعات این قمار آنها، برای ایران خطرناک است. کافی است این سوال را از خود بپرسیم که اعراب در این قمار اگر ببازند چه از دست میدهند و اگر ببرند چه به دست خواهند آورد؟
البته بخشی از جهان عرب به رهبری عربستانسعودی همیشه مسیر خصومت با ایران را طی کردهاند و ایران با این شرایط آشناست، اما حالا اوضاع کمی متشنجتر شده است. علاوه بر تحریمهای همهجانبه و تهدیدهای سیاسی از جانب امریکا، حالا ایران با تهدید دیگری نیز روبهروست و آن ائتلاف احتمالی اعراب و اسراییل علیه خود است. دقیقا در چنین شرایطی است که نگارنده معتقد است که ایران باید سیاستی قدرتمند، دقیق، معقولانه و عملی در مواجهه با این رویکرد منطقهای برخی کشورهای عربی اعمال کند و اگر تدوین نشده است، تدوین کند. اگر تدوین شده و نیاز به بازنگری دارد، تجدیدنظر کند.
البته دست ایران بسته نیست. یکی از تبعات مهم نزدیک شدن اعراب به اسراییل، منزوی شدن فلسطینیهاست. در واقع اعراب با این اقدام خود فلسطین را به حال خود رها کردهاند. افکار عمومی ملت عرب این مساله را نخواهد پذیرفت و ایران نیز طی دهههای گذشته همواره به عنوان مدافع اصلی ملت فلسطین شناخته شده است. بنابراین نزدیک شدن اعراب به اسراییل، کانال گفتمانی میان ایران و افکار عمومی ملتهای عرب را باز میکند و البته باید از این کانال به شکلی معقول و منطقی استفاده شود.
به نظر میرسد در شرایط فعلی، تحرکات نظامی نه تنها اثرگذاری لازم را نخواهند داشت، بلکه ممکن است احتمال درگیریهای گسترده منطقهای را افزایش دهند. نخستین تبعات ائتلاف اعراب با اسراییل این است که دست این رژیم دیوانه در هرگونه ماجراجویی، در مقایسه با گذشته بازتر خواهد شد. بهرغم وجود توان برای مقابله با دیوانگی اسراییل، درگرفتن چنین نوعی از رویارویی منطقه را به جهنم تبدیل خواهد کرد و در این جهنم هر قدر هم که پیروزی به دست آید، تلفاتی نیز حاصل میشود و نخستین تلفات آن میتواند از دست رفتن اهرمهای فشار ایران در منطقه باشد. به نظر میرسد اعراب در پاسخ به موضع دولت بایدن در بازگشت به برجام روند عادیسازی روابط خود با اسراییل را ادامه دهند. بیایید واقعبین باشیم! بالانس قدرت در منطقه از چهل سال پیش تاکنون تغییرات زیادی به خود دیده است. در سیاستگذاری برای چگونگی برخورد با بالانس جدیدی که در حال شکلگیری است اگرچه عقاید اهمیت دارند، اما در عرصه عمل باید واقعیات را درنظر گرفت. عقاید ما ممکن است انتزاعی باشند اما این واقعیات هستند که در عرصه عمل قابل سنجش و اندازهگیری هستند و بدون دراختیار داشتن پارامترهای قابل سنجش، سیاستگذاری درست و صحیح که منافع را تامین کند، انجام نخواهد شد.
البته هنوز مشخص نیست که اعراب در رویکردی که
در پیش گرفتهاند تا چه حد متحد باشند. تاریخ نشان داده که کشورهای عربی به ندرت به اتحادی یکپارچه دست پیدا میکنند. علاوه بر این رویکردی که در این نوشته به آن اشاره شد، اجزای زیادی دارد. ریسک پیگیری این رویکرد برای اعراب بسیار زیاد است و احتمال بیثباتی کشورهای عربی یکی از تبعات دنبال کردن این رویکرد است، اما ایران باید خود را برای بدترین سناریو آماده کند.
منبع: ساعت24
کلیدواژه: روابط دیپلماتیک عربستان سعودی کشورهای عربی اعراب منطقه بی ثباتی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۴۸۰۶۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
واشنگتن پست : طرح صلح خاورمیانه بایدن توهم است تا واقعیت/ طرح نتانیاهو برای غزه شامل جنگ بیشتر است/ اعراب طرف گفت و گویی در تل آویو ندارند
به گزارش جماران، آیا طرح صلح جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده برای خاورمیانه می تواند ره به جایی ببرد؟ واشنگتن پست در نوشتاری تحلیلی در این باره از این طرح باعنوان متوهمانه نام برده و می نویسد : توهمات پشت طرح بایدن برای صلح خاورمیانه چیست؟ در ظاهر، چشم انداز بزرگ جو بایدن برای خاورمیانه بسیار منطقی است؛ اسرائیل، متحد آمریکا و بهرهمند از میلیاردها دلار کمک نظامی این کشور، ترس از امنیت منطقهای خود را از طریق مجموعهای آشکار از ائتلافها با برخی از همسایگان عرب خود فرونشانده است. آن کشورهای عربی که عمدتاً توسط پادشاهان سنی اداره میشوند، سود حاصل از این معامله را با روابط نزدیکتر با کشوری که بهخاطر بخش فناوری و صنایع دفاعی پیشرفتهاش شناخته میشود، به دست خواهند آورد. در چنین شرایطی، ایران که با هر سه طرف این معامله رابطه پر اما و اگری دارد گرفتار اتحاد و ائتلاف آنها خواهدشد.
این دیدگاه کم و بیش همان مفهومی است که دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا را در هنگام ایجاد توافقنامه آبراهام - توافقات عادی سازی بین اسرائیل و دو پادشاهی عربی (امارات متحده عربی و بحرین) – سرخوش کرده و رئیس جمهور پیشین از آن با عنوان دستاوردهایی برای صلح منطقه یاد کرد.
اما مشکلی که امیدهای بایدن برای صلح خاورمیانه را از بین برد، همان مشکلی است که ترامپ نتوانست به آن رسیدگی کند: رابطه بین اسرائیلی ها و فلسطینی ها.
ترامپ و متحدانش سعی کردند مسئله فلسطینی ها و فقدان یک کشور قابل دوام و نداشتن حقوقی مشابه با میلیون ها اسرائیلی در میان آنها را به اصطلاح زیر قالی کرده و از دیده پنهان کنند. پادشاهان خلیج فارس که از سالها روند شکست صلح خسته شده بودند و تهدید ایران را هم جدی تر می دیدند تا حدودی به چارچوب تعیین شده از سوی آمریکا ملزم و متعهد شدند.
جو بایدن روی کار آمد و تصمیم گرفت تا پا جای پای ترامپ بگذارد و پس از اینکه ترامپ هدیه سیاسی به جناح راست اسرائیل داد، جانشین او چند امتیاز نمادین به فلسطینی ها داد. تا تابستان 2023، صحبت از عادی سازی روابط سعودی-اسرائیل در خاورمیانه سر و صدای زیادی داشت.
سپس 7 اکتبر فرا رسید، زمانی که گروه حماس با حمله بی سابقه و مرگباری به جنوب سرزمین های اشغالی حمله کرد . تاکنون در جنگ غزه بیش از 34000 فلسطینی - که بسیاری از آنها زن و کودک بودند - توسط نیروهای اسرائیلی کشته شده اند( به شهادت رسیده اند).
این جنگ وضعیت ناآرام موجود در منطقه را در هم شکست. ایالات متحده، همراه با شرکای اروپایی و عرب خود، همگی اذعان دارند که روند رو به مرگ برای دستیابی به یک کشور فلسطینی باید احیا شود، حتی در شرایطی که آنها برای توقف فوری خصومت ها و آزادی اسیران باقی مانده در اسارت حماس تلاش می کنند. اما بین امیدهای بایدن و واقعیتهای موجود شکافی وجود دارد. ایالات متحده همچنان توافق اسرائیل و عربستان را محور یک توافق سیاسی گسترده تر می داند که راه را برای بازسازی غزه و همچنین ظهور یک کشور فلسطینی هموار می کند.
تلفات تکان دهنده در غزه، تعامل دولت های عربی با اسرائیلی ها را بدون اولویت دادن به نگرانی های فلسطینی ها، تبدیل به کاری غیرممکن کرده است. به نظر نمی رسد که هیچ کس در ساختار سیاسی اسرائیل از متحدان راست افراطی نخست وزیر جناح راست بنیامین نتانیاهو گرفته تا رقبای اصلی او در اپوزیسیون میانه روتر به نظر مایل به بررسی مسئله حق تعیین سرنوشت یا حقوق فلسطینیان باشد.
یک ستون نویس روزنامه اسرائیلی هاآرتص، اخیرا در این باره نوشته است: «اسرائیل توجهی به اصل ماجرا نمی کند. در حال حاضر مقام های اسرائیلی نه تمایلی برای تصمیم گیری های استراتژیک در قبال این مسئله فلسطین دارند و نه البته ابزار آن را در دست دارند. همه چیز تاکتیکی است. اسرائیل در سه جبهه دچار خشم موجه، ناامیدی و بن بست شده است: در غزه علیه حماس. در لبنان در مقابل حزب الله؛ و در دایره بیرونی، علیه ایران.»
خشم قابل توجیهی از طرف شرکای عرب در معامله احتمالی با اسرائیل نیز وجود دارد. وزیر امور خارجه اردن، روز یکشنبه در نشست ویژه مجمع جهانی اقتصاد در ریاض پایتخت عربستان سعودی، با اشاره به ادامه مخالفت اسرائیل با حل و فصل مسائل گفت: «چالشی که ما داریم این است که در حال حاضر شریکی در اسرائیل در مورد هر گونه صحبت در مورد تشکیل کشور فلسطین نداریم.»
شاهزاده فیصل بن فرحان آل سعود، وزیر امور خارجه عربستان سعودی، این نگرانیها را تکرار کرد و گفت که تعهد اسرائیل به راهحل تشکیل دو کشور، به هر ماموریتی برای برقراری صلح در منطقه اعتبار بیشتری می بخشد. او ادامه داد : اگر همه ما موافقیم که دولت فلسطین و دادن حقوق فلسطینیان راه حلی است که همه ما به آن نیازمند هستیم پس همه ما باید تصمیم بگیریم که تمام منابع خود را برای تحقق آن سرمایه گذاری کنیم.
مشکل اینجاست که اسرائیلی ها موافق نیستند. آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه، در هفتمین سفر خود به منطقه از زمان آغاز جنگ، به اسرائیل خواهد رفت و یک بار دیگر با نتانیاهو سرکش روبرو خواهد شد. در ریاض، بلینکن اصل مشکل را تایید کرد: «من فکر میکنم واضح است که در غیاب یک افق سیاسی واقعی برای فلسطینیها، داشتن یک برنامه منسجم برای خود غزه، اگر نگوییم غیرممکن، بسیار سختتر خواهد بود.»
طرح نتانیاهو برای غزه شامل جنگ بیشتر است. روز سهشنبه، او به فشارهای داخلی و بینالمللی در برابر حمله گسترده اسرائیل به رفح، شهر جنوبی غزه که محل زندگی بیش از یک میلیون آواره فلسطینی است، هیچ اهمیتی نداد. نتانیاهو در دیدار با نمایندگان خانوادههای گروگانها و قربانیان گفت: «ما وارد رفح میشویم و گردانهای حماس را با یا بدون توافق در آنجا نابود میکنیم تا به پیروزی کامل برسیم.»
در ریاض، محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین که مقر آن در کرانه باختری است، گفت: اگر نتانیاهو به راه خود ادامه دهد، بزرگترین فاجعه در تاریخ مردم فلسطین رخ خواهد داد. ایالات متحده تنها کشوری است که می تواند اسرائیل را از ارتکاب این جنایت باز دارد. حتی در صورت حمله به رفح، مشخص نیست که نتانیاهو به اهداف استراتژیک اعلام شده خود دست یابد. کارشناسان معتقدند که ظرفیتهای نظامی حماس تنزل یافته، اما به سختی از بین رفته است. در همین حال غزه نابود و ویران شده است.
ژان پیر فیلیو، مورخ سیاسی در این باره می گوید: لشکرکشی اسرائیل به نوار غزه ، پتانسیل این منطقه به عنوان محلی برای زندگی را کاملا از میان برده است. این تلی از ویرانهها که نفرت فقط در آن رشد می کند ، زمینهی حاصلخیز برای احیای اسلامگرایی مسلحانه خواهد بود.