Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جام جم آنلاین»
2024-05-02@04:57:58 GMT

داستان های مشهور کریسمس

تاریخ انتشار: ۱۰ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۵۰۸۶۷۳

داستان های مشهور کریسمس

به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از ایسنا ، از کریسمس داستان‌ها و افسانه‌های بسیاری به جا مانده است؛ داستان‌هایی که بعضا به خود کریسمس و آغاز سال نو برمی‌گردند یا افسانه‌هایی که سابقه دیرینه‌ای در ادبیات جهان دارند. در این‌جا خلاصه‌ای از هشت داستان مشهور شب کریسمس را می‌خوانیم.

«سرود کریسمس»("A Christmas Carol")

«سرود کریسمس» داستان یک آدم خسیس است، آقای اسکروج که مردی بسیار حیله‌گر و پول‌دوست بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

شب کریسمس بود و همه به یکدیگر کریسمس را تبریک می‌گفتند. اما اسکروج در خانه‌اش تنها نشسته بود که ناگهان شبحی از گذشته ظاهر شد و به او نشان داد که در کودکی چقدر تنها بوده، پدر و مادرش او را رها کرده‌اند و اسکروج همه کریسمس‌ها تنها بوده است. بعد از این، شبح ناپدید شد.

سپس شبح حال ظاهر شد و به او نشان داد که یک خانواده فقیر چطور در کریسمس خوشحال هستند. 

سپس شبح آینده ظاهر شد و اسکروج را به مراسم تدفینش برد! آن‌جا همه عیب‌های او را می‌گفتند، این‌طور شبح آینده به اسکروج نشان داد که او جز خودش به هیچ‌کس اهمیت نمی‌دهد و ناپدید شد.

در نهایت اسکروج تصمیم گرفت که آینده‌اش را تغییر دهد؛ او همه مردم را به مهمانی کریسمس در خانه‌اش دعوت کرد. همه از این کار متعجب شدند. همه مردم به بزرگ‌ترین مهمانی کریسمسی که تا آن زمان برگزار شده بود آمدند و از همان زمان، اسکروج به دوست‌داشتنی‌ترین مرد شهر تبدیل شد.

 

«رودولف؛ گوزن شمالی دماغ‌قرمز»("Rudolph The Red-Nosed Reindeer")

این داستان مربوط به رودولف است، گوزنی که برخلاف گوزن‌های شمالی دیگر، دماغ بزرگ و قرمز روشنی داشت. برای همین همه او را مسخره می‌کردند. یک روز رودولف پیش بابانوئل رفت و خواست تا کاری را هم به او واگذار کند. اما او هنوز برای این کار خیلی کوچک بود. وقتی گوزن‌های دیگر این حرف را شنیدند، او را مسخره کردند و گفتند که اگر بچه‌ها بینی قرمز تو را ببینند، جیغ می‌کشند. رودولف با خجالت بینی‌اش را پنهان کرد و به خانه برگشت. 

درست یک ساعت به حرکت بابانوئل مانده بود که طوفان بزرگی رخ داد و آسمان خیلی تاریک شد. بابانوئل ترسید که نتواند در این هوای بد، هدیه‌های کریسمس را به بچه‌ها برساند. ناگهان به یاد بینی بزرگ رودولف که به رنگ قرمز روشن بود افتاد و از او برای انجام کار کمک خواست. رودولف از این‌که به بابانوئل کمک می‌کند بسیار خوشحال شد. 

رودولف کوچک اما شجاع آن‌ها را در آن باد شدید و مه غلیظ برد و دیگر گوزن‌ها هم مثل یک تیم همه تلاش‌شان را برای سریع‌تر پرواز کردن انجام دادند. 

تا طلوع آفتاب و از بین رفتن مه، بابانوئل هدایای همه بچه‌های جهان را رسانده بود. بابانوئل برای شجاعت رودولف به او مدال افتخار داد، او جوان‌ترین و البته شجاع‌ترین گوزنی بود که تا کنون به تیم سورتمه بابانوئل پیوسته بود. 

از آن پس همه رودولف را دوست داشتند و بقیه گوزن‌ها دیگر هرگز او را مسخره نکردند. 

 

«دخترک کبریت‌فروش»("The Little Match Girl")

این داستان یک دختر کوچک فقیر است که با پدرش زندگی می‌کرد. پدرش او را به خیابان‌ها می‌فرستاد تا کبریت بفروشد. شب سال نو بود و شهر خیلی سرد بود. هیچ‌کس به دخترک توجهی نمی‌کرد و برای همین او نتوانست کبریت‌هایش را بفروشد. او می‌ترسید اگر به خانه برود، پدرش او را کتک بزند. دخترک کبریت‌فروش دلش برای مادر و مادربزرگش که در بهشت بودند، تنگ شده بود. 

هوا آن‌قدر سرد بود که دخترک در نهایت ناچار شد کبریتی روشن و خودش را گرم کند. به سرعت، کبریت برایش به یک شومینه تبدیل شده بود و او خودش را گرم می‌کرد، اما طولی نکشید و او ناچار شد بی‌ آن‌که لحظه‌ای فکر کند، کبریت دوم را روشن کند. دیوار برایش به پرده‌ای تبدیل شد که می‌توانست در آن یک سالن غذاخوری با غذاهای بسیار خوشمزه را ببیند. اما به سرعت این یکی هم خاموش شد. کبریت سوم را که روشن کرد، درخت کریسمس زیبایی را دید که شمع‌های زیبای زیادی داشت. دخترک دلش می‌خواست تا شمع‌ها را برای خودش نگه دارد اما تا خواست آن‌ها را بگیرد، شمع‌ها به آسمان پرواز کردند و به ستاره تبدیل شدند. 

کبریت بعدی را که روشن کرد، مادربزرگش را دید که بیش از هر کسی دوستش داشت. دخترک کبریت‌ها را یکی پس از دیگری روشن می‌کرد چون دوست نداشت مادربزرگش از پیشش برود. و در نهایت همه کبریت‌ها را روشن کرده بود. 

روز بعد، سال نو شده بود. دخترک کبریت‌فروش با صورتی خندان و گونه‌های سرخ گوشه‌ای نشسته بود. مردم فکر می‌کردند که او شب گذشته تلاش کرده کرده تا خودش را گرم کند اما هیچ‌کس نمی‌دانست که او چه لحظات جادویی‌ای را گذرانده است. 

 

«کفاش و کوتوله‌ها»("The Elves And The Shoemaker")

این داستان کفاشی‌ است که خیلی فقیر بود چون دیگر کسی کفش‌های او را نمی‌خرید. او با همسرش زندگی می‌کرد. دیگر فقط پارچه‌ای کهنه برای دوختن یک جفت کفش داشت. پارچه را روی میز گذاشت و به فکر دوختن کفش فردا بود.

آن شب چهار کوتوله به کمک این مرد مهربان آمدند. تا صبح آن‌ها بهترین جفت کفش را درست کردند و رفتند. صبح روز بعد کفاش و همسرش از دیدن کفش‌ها شگفت‌زده شدند. خیلی زود یک تاجر کفش را دید و خرید. کفاش از این پول پارچه‌ای برای دوختن دو جفت کفش خرید، و آن را روی میز گذاشت. بار دیگر کوتوله‌ها کفش‌هایی مثل کفش قبلی برای مرد کفاش درست کردند. 

پس از این کفاش می‌خواست که از آن‌ها تشکر کند برای همین یک شب به همراه همسرش، تمام شب را بیدار ماندند. در کمال تعجب آن‌ها چهار کوتوله را دیدند که خیلی سریع کفش‌ها را می‌دوختند. این زوج تصمیم گرفتند به عنوان تشکر چیزی به آن‌ها هدیه دهند. آن‌ها زیباترین کفش‌ها را برای آن‌ها روی میز گذاشتند و کوتوله‌ها از دیدن این کفش‌ها بسیار خوشحال شدند و دیگر هرگز دیده نشدند!

 

«کریسمس بابانوئل»("Santa’s Christmas")

داستان این است؛ همه جا جشن کریسمس در حال برگزاری بود. اما امسال بابانوئل بیمار شده بود. او نگران این بود که بچه‌ها هدیه کریسمس نگیرند. بابانوئل روی تختش دراز کشیده بود که ناگهان سروصدایی شنید. گوزن‌هایش با قطاری طولانی از بچه‌های سوار بر سورتمه از راه رسیدند. بچه‌ها که می‌دانستند بابانوئل بیمار است، با هدایایی برای او آمده بودند؛ خرس عروسکی، کلوچه، لحاف، جوراب، دستکش، کتاب، یک درخت کوچک کریسمس و ... . 

بابانوئل عاشق هدایایی بود که بچه‌ها می‌دادند. بچه‌ها با این کار عشق و مهربانی خود را نسبت به بابانوئل نشان دادند. بابانوئل آن‌ها را در آغوش گرم خود گرفت و گفت: «هو، هو، هو! کریسمس مبارک!»

 

«داستان بابانوئل»("Story Of Santa Claus")

داستان از این قرار است؛ دره خندان جایی بود که هیچ آدم غمگینی در آن نبود. یک طرف دره پنج غار دیوها و در طرف دیگر آن، قلعه بزرگ بابانوئل بود. غار اول برای دیو خودخواهی بود، بعدی غار دیو حسادت بود، بعد از آن غار دیو نفرت، بعدی غار دیو کینه‌توزی و آخری غار دیو پشیمانی بود.

آن‌ها می‌خواستند که بابانوئل را به غارهای خود ببرند و او در پیچ و خم‌های تاریک غارهای‌شان گم شود. همه آن‌ها تلاش کردند اما بابانوئل نقشه پلید آن‌ها را می‌دانست.

دیوها می‌دانستند تا وقتی که بابانوئل در دره باشد دست‌شان به او نمی‌رسد. در شب کریسمس وقتی بابانوئل برای توزیع هدایا از دره خود بیرون آمد، آن‌ها او را دزدیدند و دست و پایش را بستند. «پیترِ» قلاب، «ناترِ» ریل، «کیتلرِ» ساحره و «ویسک»، پری کوچک هنگام توزیع هدایا در شب کریسمس به بابانوئل کمک می‌کردند. در آن زمان آن‌ها زیر صندلی بودند. آن‌ها رفتند و هدایا را بین بچه‌ها توزیع کردند.

به زودی، دیو پشیمانی به اشتباهات خود پی برد و به بابانوئل کمک کرد تا فرار کند. در همین حال، ارتشی از قلعه بابانوئل آمد تا ارباب عزیز خود را از شر دیوها نجات دهند. موجودات کوچک با دیدن بابانوئل او را محاصره کردند و با خوشحالی در اطراف او می‌رقصیدند. 

 

«شب کریسمس»("The Night Before Christmas")

این داستان درباره آمدن بی‌سروصدای بابانوئل در شب کریسمس است. شب قبل از کریسمس، در حالی که مادر و نوزاد در خواب بودند، بابا بیدار می‌شود، با نگاه به بیرون پنجره، بابانوئل را بر سورتمه‌ای می‌بیند که توسط هشت گوزن کشیده می‌شد. بابانوئل سورتمه خود را روی سقف برد، از راه دودکش وارد خانه شد و کیسه اسباب‌بازی‌ها را با خود به همراه داشت. بابا تماشا می‌کرد که بابانوئل جوراب کریسمس بچه‌ها را پر از هدیه می‌کرد و می‌خندید.

بابانوئل از راه دودکش برگشت و به هر جا که می‌رفت کریسمس را تبریک می‌گفت...

«فندق‌شکن»("Nutcracker")

این داستان در مورد فندق‌شکنی است که یک اسباب‌بازی بسیار زشت بود. عمو پیتر یک اسباب‌بازی فندق‌شکن را که ظاهری خنده‌دار داشت به ماری هدیه داد. ماری با دقت اسباب‌بازی‌اش را در قفسه گذاشت. ماری آن شب با صدای عجیبی از خواب بیدار شد. او تعدادی موش و یک ملکه موش با هفت سر را دید. درست در همان موقع، فندق‌شکن شمشیرش را بیرون کشید. سربازان اسباب‌بازی به دنبال او هجوم آوردند و قندها و شکرها را شلیک می‌کردند. فندق‌شکن به سرعت توسط موش‌ها محاصره شد. اما ماری توانست او را نجات دهد و سپس بیهوش شد.
او از خواب که بیدار شد، همه ماجرا را تعریف کرد ولی کسی باور نمی‌کرد. اما عمو پیتر این ماجرا را باور کرد و به او گفت که موش ملکه مدت‌ها پیش پرنسس را طلسم بدی کرده است. پرنسس فقط در صورتی که بتواند سخت‌ترین پوست فندق را بشکند، می‌تواند طلسم را از بین ببرد. هنگام شکستن سخت‌ترین پوست فندق شاهزاده وارد می‌شود و طلسم از پرنسس به او منتقل می‌شود. پرنسس دوباره زیبا شده بود. پرنسس بدجنس شاهزاده را که زشت شده بود ترک کرد، فردا صبح طلسم شاهزاده به دلیل عشق حقیقی ماری شکسته شده بود و از ماری درخواست ازدواج کرد، آن‌ها با یکدیگر ازدواج کردند و شاهزاده و پرنسس سرزمین اسباب‌بازی شدند.

منبع: جام جم آنلاین

کلیدواژه: کتاب داستان کریسمس حضرت عیسی سال نو میلادی بابانوئل اسباب بازی شب کریسمس فندق شکن تبدیل شد گوزن ها بچه ها کفش ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۵۰۸۶۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سندرم مرموزی که چهره خواننده مشهور را عوض کرد؛ بیماری «سلن دیون» چیست؟

زی‌سان: «سلین ماری کلودت دیون» متولد ۳۰ مارس ۱۹۶۸خواننده کانادایی است. از این خواننده با عنوان «ملکه بالاد‌های پاور» یاد شده و بابت آواز ماهرانه و قدرتمندش مورد توجه است. موسیقی او شامل ژانر‌هایی مانند پاپ، راک، آر اند بی، گاسپل و کلاسیک می‌شود. آثار او عمدتاً به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی بوده‌است، اگرچه او به زبان‌های اسپانیایی، ایتالیایی، آلمانی، لاتین، ژاپنی و چینی نیز خوانده است. 

به گزارش زی‌سان؛ معروف‌ترین ترانه او، تیتراژ پایانی فیلم تایتانیک به‌نام «قلب من ادامه خواهد داد» بود که فیلم، بیش از ۱۰ سال رکورد پرفروش‌ترین فیلم جهان را در اختیار داشت. دیون بیش از دویست میلیون نسخه از دیسک‌های خود را در سراسر دنیا فروخته است. وی علاوه بر مراسم جوایز جهانی موسیقی در سال ۲۰۰۷، موفق به کسب جایزه افسانه، به پاس «موفقیت جهانی و مشارکت مثال زدنی‌اش در صنعت موسیقی شده‌است. در پایان سال ۲۰۰۹، دیون از سوی لس آنجلس تایمز، پردرآمدترین هنرمند آن دهه شناخته شد، که مجموع فروش آلبوم و درآمد کنسرت او بیش از ۷۴۷ میلیون دلار بود. 

لغو تورها و تشخیص یک بیماری نادر 

مسیر زندگی این خواننده مشهور جهان که با آلبوم انگلیسی زبان «افتادن در دام تو» (یکی از پرفروش‌ترین آلبوم‌های تاریخ) در سال ۱۹۹۶ با ۳۲ میلیون نسخه فروش توانست به اوج قله افتخار برسد از دسامبر سال ۲۰۲۲ دچار تغییری شدید شد زمانی که او برخی از تور‌های خود را لغو کرد. بعدا اعلام کرد که به بیماری نادری به نام «سندروم استیف پرسن» یا سندروم شخص سخت مبتلا شده است. وی دو سال گذشته را به درمان این بیماری مشغول بود تا اینکه در مراسم گرمی حضور یافت و جایزه آلبوم سال به تیلور سویفت اعطا کرد. وی اخیرا با مجله «ووگ فرانسه» مصاحبه کرده و عکس روی جلد این مجله رفته است و از حال و هوای روحی و سجمی خود نیز گفتگوکرده است. 

«سلن دیون» می‌داند که سندرم شخص سفت (سندروم استیف پرسن)، وضعیت نادری که باعث اسپاسم عضلانی غیرقابل کنترل و اغلب شدید می‌شود، همیشه به نوعی بخشی از زندگی او خواهد بود. وی در یک گفتگوی جدید با «ووگ فرانسه» که روز دوشنبه منتشر شد، آخرین وضعیت سلامتی خود را به اشتراک گذاشت و گفت: «خوب است، اما کار زیادی است. من روزی از پس آن بر خواهم آمد.»

مصاحبه با مجله ووگ فرانسه 

سلن دیون در گفتگو با مجله ووگ فرانسه گفت: «من بیماری را شکست ندادم، زیرا هنوز در من وجود دارد و همیشه خواهد بود.» امیدوارم معجزه‌ای پیدا کنیم، راهی برای درمان آن با تحقیقات علمی، اما در حال حاضر باید یاد بگیرم با آن زندگی کنم. پس این من هستم، اکنون مبتلا به سندرم شخص سفت هستم.»

تشخیص بیماری این خواننده مشهور ۵۶ ساله اوایل سال ۲۰۲۲ بود زمانی که یک سری از تور‌های خود را به تعویق انداخت. سپس وی در همان زمان بیماری خود را به اشتراک گذاشت. او تا حد زیادی از محافل عمومی ناپدید شد، اما اخیراً به صورت قابل توجهی دوباره ظاهر شده است، از جمله اهدای جایزه رکوردشکن آلبوم سال به چهارمین آلبوم تیلور سوئیفت در مراسم گرمی ۲۰۲۴ و در آغوش گرفتن خواننده در پشت صحنه مراسم. دیون به «ووگ» گفت: «پنج روز در هفته تحت درمان ورزشی، فیزیکی و صوتی هستم. من روی انگشتان پا، زانوهایم، ساق پا، آواز خواندن و صدایم کار می‌کنم... باید یاد بگیرم که با آن زندگی کنم و دیگر از خودم سوال نکنم.»

دیون اکنون بر حرکت رو به جلو و پیشرفت بیشتر متمرکز شده است، و مصیبت زندگی و زیستی او که با این بیماری افزایش پیدا کرده بود اکنون به پایان رسیده است.

وی گفت: «زندگی هیچ پاسخی به شما نمی‌دهد. فقط باید زندگی کنی!». من به دلایل نامعلومی این بیماری را دارم. آن طور که من آن را می‌بینم، دو انتخاب دارم. یا مثل یک ورزشکار تمرین و فوق العاده سخت کار می‌کنم، یا خاموش شوم و همه چیز تمام شود، در خانه بمانم و به آهنگ هایم گوش دهم، جلوی آینه ام بایستم و برای خودم آواز بخوانم. من انتخاب کرده ام که با تمام جسم و روحم، از سر تا پا، با یک تیم پزشکی کار کنم. من می‌خواهم بهترین باشم. هدف من این است که دوباره برج ایفل را ببینم»!

این خواننده ۵۶ ساله در ادامه گفت: «مردم زندگی را همیشه زیر سوال می‌برند». از زیر سوال بردن زندگی دست بردارید، ما باید آن را زندگی کنیم. زندگی همیشه زیبا نیست، اما اینجاست.»

با این حال، این پذیرش ظاهری به راحتی انجام نمی‌شود. سخت است، من خیلی سخت کار می‌کنم و فردا سخت‌تر خواهد بود. فردا روز دیگری است.»، اما یک چیز وجود دارد که هرگز متوقف نمی‌شود و آن اراده است. این اشتیاق است. این رویا است. این عزم است.»

اگرچه او نمی‌توانست بگوید چه زمانی برای اجرای عمومی دوباره آماده خواهد شد، اما بر «هدیه» حمایت عزیزانش و «داشتن پزشکان خوب و درمان‌های خوب» تأکید کرد. وی در ادامه گفت: «علاوه بر این، من این قدرت را در درون خود دارم. «من می‌دانم که هیچ چیز مانع من نمی‌شود». 

دیون گفت که رویای او «زندگی در زمان حال» است.

خواننده آلبوم «افتادن در دام تو» گفت: «من واقعاً بسیار خوش شانس هستم و من افتخار می‌کنم که برای «ووگ فرانسه» عکس می‌گیرم. چرا که اگرچه در ۳۰ سالگی از سلامت و زیبایی بهتری برخوردار بودم، اما در آن زمان از من درخواستی نشد. من بسیار مفتخرم که در ۵۵ سالگی از من خواسته شده که زیبایی خود را آشکار کنم. اما زیبایی چیست؟ زیبایی تو هستی، من هستم، آن چیزی است که در درون ماست، رویا‌های ماست، امروز است. زیبایی چیزی است که ما را احاطه کرده است، آنجاست. افرادی هستند که آن را می‌بینند و افرادی هستند که آن را از نزدیک مشاهده می‌کنند. امروز من زنی هستم که نسبت به آینده احساسی قوی و مثبتی دارم. یک روز خاص در یک زمان خاص.»

سندرم شخص سخت یا استیف پرسن

سندرم استیف - پرسن یا سندرم شخص سفت یا به اختصار اس‌پی‌اس یک اختلال عصبی نادر با علت نامعلوم است که مشخصه‌اش سفت و سخت شدن پیشرونده ماهیچه‌هاست. این سفت شدن در آغاز در ماهیچه‌های تنه بیشتر مشهود است و مشخصه‌اش اسپاسم و گرفتگی عضلانی است که سبب تغییر شکل وضعیتی بدن می‌شود. درد مزمن کمر، اختلال در تحرک، گودی کمر علائم شایعی این اختلال هستند. 

احتمال بروز اس‌پی‌اس در حدود یک در یک میلیون نفر است و بیشتر در افراد میانسال دیده می‌شود. اقلیت کوچکی از بیماران دارای گونه پارانئوپلاستیک این بیماری هستند. گونه‌های مختلفی از این بیماری وجود دارد، مثلا سندرم سفت اندام که عمدتاً یک اندام خاص را تحت تأثیر قرار می‌دهد. 

اس‌پی‌اس نخستین بار در سال ۱۹۵۶ توصیف شد. معیار‌های تشخیصی آن در دهه ۱۹۶۰ میلادی پیشنهاد و دو دهه بعد بازنگری و اصلاح شد. در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، نقش آنتی‌بادی‌ها در این بیماری آشکار شد. در دسامبر ۲۰۲۲، خواننده کانادایی سلین دیون اعلام کرد که از این سندرم رنج می‌برد و در نتیجه تمام اجراهایش لغو شد و از ان زمان به درمان این بیماری پرداخته است. وی اگرچه برای مدت‌ها از آن زمان در محافل عمومی دیده نشده، اما اخیرا در مراسم گرمی حضور یافت و جایزه بهترین آلبوم سال را به تیلور سویفت اهدا کرد. این حضور دوباره باشکوه برای این خواننده معروف جهان است.

tags # موسیقی سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غول‌پیکر چینی از پورشه هم گران‌تر است! قارچ‌های زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی می‌شوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست می‌دهند، چه حسی است؟

دیگر خبرها

  • تصویر حیرت‌انگیزازدست زن مصری بعداز ۳۳۰۰ سال
  • سندرم مرموزی که چهره خواننده مشهور را عوض کرد؛ بیماری «سلن دیون» چیست؟
  • ملاقات کاپیتان استقلال با بازیگر مشهور استقلالی + عکس
  • عکس| بازیگر مشهور هلندی مسلمان شد
  • ۱۱ حقیقت سریع در مورد پیامک/ نخستین متن پیامکی تبریک کریسمس بود
  • ۱۱ حقیقت سریع در مورد پیامک/ اولین متن پیامکی تبریک کریسمس بود
  • فرآیند تولید آدامس در یک کارخانه مشهور (فیلم)
  • امیر جدیدی نقش تنیسور مشهور ایرانی را بازی می‌کند
  • تصاویر نقشه‌های تاریخی و مشهور جهان؛ اعراب درخشش نام خلیج‌فارس را ببینند
  • هشدار به افراد مشهور و خانواده‌شان در زمان اجرای طرح حجاب | فیلم