Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش  گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان،همسر شهید «مهدی نعمایی» درباره عید نوروزی که سردار سلیمانی نخستین مهمانشان بود، می گوید: در این دیدار سردار وارد اتاق آقا مهدی شدند؛ دوستان آقا مهدی از خاک محل شهادتش چند عدد مهر درست کرده بودند؛ من این مهرها را به سردار نشان دادم و ایشان گفتند «می خواهم با مهر تربت شهید در این اتاق نماز بخوانم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

»

بعد از شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی، وقتی پای صحبت خانواده شهدا می نشینیم، خوب احساس می کنیم که آنها عزیزترین سردار را از دست داده اند؛ حتی فرزندان کم سن و سال شهدا درد فراق سردار را با تمام وجود حس کردند؛ این داغ برای دختران شهید «مهدی نعمایی» آن قدر سنگین بود که بعد از شهادت سردار توان مدرسه رفتن را هم نداشتند و تا امروز انگشتر یادگاری سردار را به انگشت دارند و با یادش گاهی بغض می کنند و گاهی لبخند می زنند.

عیدی ویژه شهید نعمایی به خانواده اش

در زمان تحویل سال ۱۳۹۸ به همراه بچه ها سر مزار آقامهدی رفته بودیم؛ به آقا مهدی گفتم «زمانی که شما در کنار ما بودید، هر سال یک عیدی خوب به من و بچه ها می دادید؛ عیدی امسال ما فراموش نشود.»

از ابتدای عید نوروز امسال تا هفت فروردین به مسافرت رفته بودیم و تا آن روز هیچ مهمانی به منزل ما نیامده بود؛ همان شب که به منزل رسیدیم با ما تماس گرفته شد و گفتند «سردارسلیمانی قرار است فردا به دیدن خانواده شهدای ساکن در البرز بیایند و اگر آمدن به منزل شما قطعی شد، فردا اطلاع می دهیم.»

صبح روز هشت فروردین منتظر تماس بودم که با من تماس گرفته شد و گفتند «سردار سلیمانی حدود ساعت ۱۰ به منزلتان می آیند.» من بچه ها را بیدار نکردم و با مادر آقامهدی تماس گرفتم و گفتم که «قرار است سردار سلیمانی به منزلمان بیایند.» در حال آماده کردن منزل بودم که زنگ منزل مان زده شد؛ سراغ بچه ها رفتم و گفتم «بچه ها بیدار شوید، مهمان عزیزی به منزلمان می آید.»

در را باز کردم؛ سردار و یکی از محافظان به منزلمان آمدند؛ ایشان بعد از احوالپرسی سراغ بچه ها را گرفتند؛ به ایشان گفتم «بچه ها دارند، آماده می شوند تا خدمت برسند.» سراغ بچه ها رفتم؛ آنها چادرشان را سر کردند و با اینکه خواب آلود بودند با دیدن سردار شاد شدند؛ سردار روی ریحانه و مهرانه را بوسیدند و بچه ها کنار ایشان نشستند. روی میز پذیرایی تبلت ریحانه را آماده گذاشته بودم تا از سردار عکس بگیرم؛ ایشان بعد از احوالپرسی به تبلت روی میز اشاره کردند و گفتند «این تبلت برای کیه؟» من گفتم «برای ریحانه خانم» سردار گفتند «خب، با تبلت ریحانه خانم یک عکس یادگاری بیندازید.» با تبلت عکس گرفتم اما کیفیت عکس ها پایین بود؛ بعد با گوشی خودم تعدادی عکس گرفتم.

برای پذیرایی از مهمان ها در حال رفتن به آشپزخانه بودم تا چای بیاورم؛ سردار گفتند «دخترم زحمت نکش بیا کنار ما بنشین.» من هم نشستم و سردار از مسائل و اوضاع و احوال زندگی پرسیدند. وقتی که با سردار سلیمانی صحبت می کردیم، یاد قرار سال تحویل افتادم که از آقامهدی عیدی خواسته بودم؛ همان موقع داستان را برای سردار تعریف کردم و به ایشان گفتم «دیدن شما در منزلمان عیدی من و بچه ها بود.» سردار فرمودند «ان شاءالله عیدی شما دیدن روی حضرت مهدی (عج) باشد.»

بعد سردار پرسیدند «شما به دیدن رهبر انقلاب رفتید؟» من هم گفتم «سالی که نکوست از بهارش پیداست. وقتی اولین مهمان عید امسال ما شما هستید، ان شاءالله تا پایان سال دیدار با رهبر انقلاب نصیب ما می شود.» ایشان هم گفتند «ان شاءالله»

روی مبل نشسته بودیم، سردار به محافظی که در منزلمان بودند، گفتند که «جعبه انگشترها را بدهید که می خواهم به دخترانم انگشتر هدیه بدهم» ایشان یک انگشتر به مهرانه و ریحانه دادند و جعبه را روبروی من نگه داشتند و گفتند «دخترم یک انگشتر به انتخاب خودت بردار» من هم گفتم «سردار خودتان لطف کنید یک انگشتر به من بدهید» که یک انگشتر به من دادند و گفتم «این هدیه خیلی ارزشمند است.»

نماز حاج قاسم با تربت شهید مدافع حرم

بعد از گفت وگوی خودمانی سردار با بچه ها، بچه ها به ایشان گفتند «ما یک اتاق داریم که تمام وسایل بابا در آنجاست.» سردار گفتند «بسیار خوب، برویم به اتاق بابا.» به همراه سردار به اتاق آقامهدی رفتیم؛ سردار به در و دیوار اتاق آقا مهدی که قاب عکس هایی از شهید بود نگاه می کردند؛ عکسی از سردار و آقامهدی بود. من در کمد را بازکردم تاسردار کفش و پوتین و لباسهای آقامهدی را ببینند؛ سردار گفتند «احسنت، احسنت به شما که موزه درست کردید، خیلی کار قشنگی بود.»

بعد هم من در ویترین را باز کردم و انگشتر آقا مهدی را که سردار به شهید داده بود، نشان دادم. دوستان آقا مهدی از خاک محل شهادتش چند عدد مهردرست کرده بودند؛ من این مهرها را به سردار نشان دادم و ایشان گفتند «من می خواهم با مهر تربت شهید در این اتاق نماز بخوانم.» سردار اجازه ندادند برایشان سجاده بگذارم و با همان مهر تربت نماز خواندند.

بعد از اینکه نماز سردار تمام شد، مهرانه و ریحانه کنار ایشان ایستادند تا عکس یادگاری بگیرند؛ سردار به من گفتند «دخترم خودت هم بیا یک عکس بگیریم». من هم رفتم کنار بچه ها با سردار عکس گرفتیم.

قاب عکسی از سردار و آقامهدی روی دیوار بود؛ من آن قاب عکس را به ریحانه و مهرانه دادم و گفتم «سردار به شما هدیه دادند شما هم این قاب عکس را به ایشان هدیه بدهید.» بچه ها این قاب عکس را به سردار هدیه دادند و گفتند «این قاب عکس را به اتاقتان بزنید.»

زمان رفتن حاج قاسم فرا رسید؛ اصلا دلمان نمی خواست سردار از منزلمان بروند؛ موقع خداحافظی به سردار گفتم «برای من و بچه ها دعا بفرمایید.» سردار گفتند «شما باید ما را دعا بفرمایید. دعا بفرمایید که من شهید بشوم.» با این جمله سردار جا خوردم و گفتم «سردار الان زود است؛ ان شاءالله سال های سال سایه تان بالای سر ما باشد و آخر عمرتان به شهادت.» ایشان خم شدند و بچه ها را بوسیدند. چندین بار از سردار خواهش کردم که باز هم در کنار ما بمانند اما حیف که دل کندن از سردار دلها خیلی سخت بود.

سردار رفتند من از پشت پنجره ایشان را دیدم که خودشان در را باز کردند و سوار ماشین شدند. در آن لحظه فقط اشکم جاری بود. خانواده آقا مهدی هم چند دقیقه بعد از رفتن سردار به منزلمان رسیدند و ایشان را ندیدند.

خبر شهادت حاج قاسم را باور نمی کردم

صبح جمعه ۱۳ دی ماه هوا خوب بود؛ پرده ها را کنار زدم و تلویزیون را روشن کردم؛ دیدم عکس سردار سلیمانی روی شبکه رادیویی صفحه تلویزیون است؛ پیش خودم گفتم چه آدمهای بامعرفتی عکس سردار را به این شبکه ارسال کرده اند؛ وقتی دقیق تر نگاه کردم دیدم زیرنویس شده... فوری... حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسید. با دو دست به سر زدم. حالم خیلی بد شد. می گفتم نه این اتفاق نیفتاده این دروغه... با خودم گفتم این چیه از تلویزیون پخش می کنند؟! همین طور اشکهایم جاری بود؛ من تا چهلمین روز شهادت آقامهدی این طور گریه نکرده بودم؛ بچه ها از خواب بیدار شدند و من را نگاه می کردند و با هم آرام حرف می زدند؛ هر دوشان به اتاقشان رفتند؛ لباس مشکی پوشیدند و انگشترهایی که سردار به آنها هدیه داده بودند را انگشتشان کردند؛ به آغوش من آمدند و سه نفرمان خیلی گریه کردیم.

اقوام برای تسلیت با منزلمان تماس می گرفتند و من نمی توانستم صحبت کنم و فقط زار زار گریه می کردم. ریحانه و مهرانه بعد از شهادت سردار خیلی ناراحت شدند و حتی چند روز بعد از شهادت سردار نتوانستند به مدرسه بروند. حرف سردار هر روز در خانه مان است؛ وقتی مهمان به منزل ما می آید دخترانم انگشترهای یادگاری سردار را به آنها نشان می دهند. بچه ها خیلی دلتنگ سردار هستند.وقتی در طول روز عکس ها و فیلم های سردار را که نگاه می کنم، بچه ها می آیند و می گویند «صدای سردار می آید» و باهم می نشینیم نگاه می کنیم. بعد بچه ها می پرسند «مامان سردار دیگر رفت؟ دیگر برنمی گردد؟» من هم می گویم «سردار رفت پیش بابا.» چند وقت پیش ریحانه برای پدرش در نامه ای نوشته بود «بابا! مامان رفته تشییع سردار و ما را با خودش نبرده. بابا! سردار آمده پیش تو؟ دیگر جمع تان جمع است! فرمانده تان هم آمد!»

سردار سلیمانی به قدری برای این ملت و به خصوص خانواده شهدا عزیز است که مادرم بعد از شهادت سردار می گفت «احساس می کنم آقامهدی تازه شهید شدند.»

آقامهدی به سردار گفته بود «کیف میکنی با ما رزمنده ها عکس می اندازی!»

در اتاق مان عکسی از آقا مهدی و سردار سلیمانی بود که بچه ها عید نوروز امسال این عکس را به سردار هدیه دادند و گفتند این عکس را به دیوار اتاقتان بزنید.

یادم هست وقتی آقامهدی این عکس را به ما نشان داد، تعریف می کرد «وقتی این عکس را با سردار انداختیم، به سردار گفتم کیف می کنی با ما رزمنده ها عکس می اندازی! سردار گفتند من کیف می کنم، هیچ، تازه دست های شما را هم می بوسم.»

ما در کجای دنیا چنین فرمانده ای داریم که به سربازش بگوید من دست های شما را می بوسم؟!

دیداری که قسمت مان نشد

حدود یک ماه قبل از شهادت سردار، با بنده تماس گرفته شد و گفتند که «سردار برنامه ای برای دیدار با خانواده شهدا دارد که در یکی از پنجشنبه ها به همراه بچه ها به دیدار سردار برویم.» من از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم و گفتم حتما به این دیدار می آییم. از روز سه شنبه هر هفته منتظر تماس بودم. بعد با خودم گفتم نکند این دیدار برای خانواده شهدای مدافع حرمی است که با مشکلاتی مواجه هستند و می خواهند با سردار مطرح کنند. بعد با کسی که تماس گرفته بود مجددا تماس گرفتم و پرسیدم «اگر این دیدار برای خانواده هایی است که مشکلات زیادی دارند، آنها را معرفی کنیم» آن خانم گفتند «نه این برنامه فقط برای دیدار با همسر و فرزندان شهداست تا بچه های شهدا یک روز را با سردار بگذرانند». چند پنجشنبه منتظر تماس بودم تا اینکه خبر شهادت سردار را شنیدیم و دیگر این دیدار قسمت مان نشد.

بر اساس این گزارش، شهید «مهدی نعمایی» متولد ۱۳۶۳ است که در ۸ خرداد ۱۳۸۸ با «زهرا ردایی» ازدواج کرد و سرانجام در ۲۳ بهمن ۹۵ در منطقه حماء سوریه به شهادت رسید؛ از این شهید دختران هشت و شش ساله به نام های ریحانه و مهرانه به یادگار مانده است.

انتهای پیام/پ

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: مدافعان حرم سردار سلیمانی بعد از شهادت سردار سردار سلیمانی قاب عکس خانواده شهدا یک انگشتر سردار گفتند مهدی نعمایی ان شاءالله آقا مهدی حاج قاسم بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۵۱۵۷۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

چرا سردار سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی در سریال پایتخت ۵ مخالفت کرد؟

احسان محمدحسنی، مدیر سازمان هنری رسانه‌ای اوج در کتاب سلیمانی عزیز ۲، صفحه ۱۹۴ به خاطره جالبی از نگاه سردار سلیمانی فرمانده وقت نیروی قدس سپاه به سریال پایتخت ۵ و سکانس‌های مربوط به داعش اشاره دارد. هم چنین سیروس مقدم کارگردان این سریال خاطراتی از ساخت این قسمت‌ها دارد. این روز‌ها که پخش این سریال پرمخاطب در شبکه‌ای فیلم به قسمت‌های حساس حضور خانواده نقی معمولی و همراهانش در سوریه و درگیری با داعش رسیده بد نیست این خاطرات شیرین را مرور کنیم.

سردار سلیمانی هماهنگ کرد تا عوامل فیلم با اسیران داعشی صحبت کنند

همشهری نوشت:در کتاب کتاب سلیمانی عزیز ۲ به نقل از مدیر سازمان هنری رسانه‌ای اوج می‌خوانیم: وقتی قرار شد پایتخت ۵ ساخته شود، تیم را بردیم دیدار حاج قاسم. حاجی خیلی کمک کرد تا بچه‌ها با فضای سوریه و مدافعین حرم آشنا بشوند؛ حتی هماهنگ کرد با یکی دوتا اسیر داعشی صحبت کنند. فیلم‌نامه که نهایی شد، یک روز صبحانه مهمان حاج قاسم شدیم. همین که فهمید آخر سریال قرار است بابا پنجعلی شهید شود و در کربلا یا مشهد خاکش کنند، گفت: «فیلم‌نامه رو عوض کنید، همه این خونواده باید صحیح و سالم برگردن ایران.» کارگردان و نویسنده با تعجب نگاهی کردند و گفتند: «نمیشه! ما می‌خوایم قصه این‌طور تموم بشه.» حاجی وقتی دید قبول نمی‌کنند، غیرتمند گفت: «مگر ما مرده باشیم که یکی از این خونواده به دست داعش شهید بشه!

نظر سردار در خصوص ساخت «پایتخت ۵» مثبت بود

سیروس مقدم کارگردان خلاق و خوشفکر این سریال در خصوص این سری از مجموعه پایتخت در یک گفت و گویی مطبوعاتی می‌گوید: پرمخاطبترین فصل سریال پایتخت (فصل پنجم) را تولید کردیم که حملات زیادی هم به آن شد. این سریال با توصیه حاج قاسم سلیمانی ساخته شد. نظر سردار در خصوص ساخت «پایتخت ۵» مثبت بود و فقط یک نگرانی داشتند که انتهای قصه چه می‌شود که ما گفتیم خانواده نقی با رشادت و جانفشانی خودشان را از مهلکه جنگ نجات می‌دهند و در نهایت یک بالگرد سوری این خانواده را از مخصمه نجات می‌دهد. سازمان اوج همفکر و ناظر بر کار بود و قسمت به قسمت فیلمنامه، هم به اوج و هم تلویزیون داده می‌شد و کاملا هماهنگ بودیم... یک صبح زود خدمت‌شان (سردار سلیمانی) رسیدیم، زیرا می‌خواستند سرشان خلوت‌تر باشد و مفصل صحبت کنند. من از فحوای کلامشان متوجه شدم پایتخت‌های دیگر را هم دیده‌اند. ایشان نظراتی داشتند که بحق هم درست بود. ضمن این‌که به ما مشاورانی برای کار معرفی کردند و فقط نگران فینال قصه بودند که قهرمانان نجات پیدا کنند.

جلسات مفصلی با فرماندهان داشتیم

مقدم در ادامه می‌افزاید: بار‌ها من و محسن تنابنده جلسات مفصلی با رده‌های بالای عملیات سوریه داشتیم و پای خاطرات آنها نشستیم و نوشتیم، حتی خودم یک بار پیش سردار سلیمانی رفتم و راجع به پایتخت و داعش صحبت کردیم ...

حضرت‌آقا همه را خوشحال کردند

این کارگردان در ادامه می‌افزاید: حضرت آقا در صحبت‌هایشان تاکید کردند به رئیس وقت سازمان صدا و سیما سفارش کرده‌اند نمونه سریال‌هایی مثل پایتخت ساخته شود که روایتگر یک خانواده متدین، ایرانی و بافرهنگ است و گفته بودند، چرا از این سریال‌ها کم ساخته می‌شود؟ من حرف آقا را به عوامل رساندم و خیلی خوشحال شدیم که ایشان حتی حرف‌های نهفته در سریال را کشف کرده‌اند و تاکید داشتند در پایتخت ۲ خیلی خوب به حق‌الناس پرداخته‌ایم. شنیدن این حرف‌ها خیلی حالمان را خوب کرد.

سیروس مقدم، کارگردان شناخته شده تلویزیون است. او بعد از ساخت مجموعه‌های پرمخاطب تلویزیونی همچون پایتخت، روز‌های زندگی، نرگس، تا ثریا، چک برگشتی، بچه‌های نسبتا بد، مدینه، میکائیل، علی‌البدل و... نشان داده که رگ خواب مخاطب را بخوبی می‌شناسد و می‌داند از چه زاویه‌ای به دغدغه‌های مردم نگاه و آن را از قاب دوربینش به بهترین شکل ثبت کند.

منبع: خبرآنلاین 

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد
  • ببینید | وقتی ایران کشتی و بالگرد آمریکایی‌ها را زد؛ جنگ شهید نادر مهدی با قایق با ناوهای آمریکایی!
  • محمد مهاجری به مهدی نصیری: آخر شما را با شاهزاده چکار؟ /یک موی گندیده تاجزاده به همه هیکل شاهزاده کثیف شرف دارد /از این راه برگردید
  • مخالفت حاج‌قاسم سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی
  • سردار رادان از نمایندگان مجلس برای حمایت از «طرح نور» تشکر کرد
  • قدردانی «سردار رادان» از نمایندگان مجلس برای حمایت از طرح نور
  • لحظه اعلام خبر شناسایی شهید «فیضی زاده» به خانواده اش
  • هدیه ویژه فرمانده سپاه تهران به فرمانده کل ارتش
  • چرا سردار سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی در سریال پایتخت ۵ مخالفت کرد؟
  • مادران ۴ فرزندی الگوی عینی برای خانواده‌ها