Web Analytics Made Easy - Statcounter

ناصر چشم‌آذر اگر در قید حیات بود دهم دی 70 ساله می‌شد. این آهنگسازمتولد 1329 و ‌زاده اردبیل بود. او موسیقی را نزد پدرش اسماعیل چشم‌آذر آموخت و آکاردئون را در کودکی انتخاب کرد. نوشتن از ناصر چشم‌آذر مانند موسیقی‌هایش سراسر عشق، شور و زندگی است.

  چشم‌آذر موسیقیدان، آهنگساز و تنظیم‌کننده موسیقی ایرانی است و اگرچه او هم مانند دیگر هنرمندان موسیقی در خانواده‌ای اهل هنر متولد شد اما نگاهش به دنیای موسیقی متفاوت بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بی‌شک «باران عشق» را که همگان شنیده‌اید یکی از آثار مهم اوست. او در کارنامه خود آثار متعددی دارد و برای فیلم‌های بسیاری موسیقی ساخته است. آهنگساز فیلم‌های «هامون»، «خواهران غریب»، «اگه می‌تونی بگیر»، «آتش‌بس»، «اجاره‌نشین‌ها»، «دیگه چه خبر»، «گشت ارشاد» ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ براثر سکته قلبی درگذشت. مجید انتظامی موسیقیدان و آهنگساز نام‌آشنای موسیقی ایران و رفیق گرمابه و گلستان ناصر چشم‌آذر به بیان خاطراتی از دوران دوستی با او پرداخته است که در ادامه می خوانید.

آشنایی شما با زنده یاد ناصرچشم آذر به چه زمان و موقعیتی برمی‌گردد؟ از سال‌ها قبل و شاید پیش ازانقلاب با موسیقی ناصر چشم آذر آشنایی داشتم، البته اغلب آهنگسازان با سبک کاری یکدیگر آشنا و آگاه هستند، اما به‌طورکلی باید بگویم تا قبل از بازگشت آقای چشم آذر از امریکا به ایران، دیدار و ارتباط دوستی نزدیک‌تری بین ما نبود، تا اوایل دهه 60، که به یک میهمانی دعوت شدم و آقای داریوش مهرجویی هم درآن جمع حضور داشتند، صحبت کاری بین ما به‌وجود آمد و از من خواستند آهنگسازی معرفی کنم که به موسیقی الکترونیک آشنایی داشته باشد و نظر مساعد من ناصر چشم آذر بود چرا که درجریان موسیقی‌هایش بودم و می‌دانستم در کنار ساخت ملودی‌های بسیار خوب و تنظیم‌های بسیار زیبا، از پیشگامان موسیقی الکترونیک در ایران است، بنابراین ازهمان شب این موضوع را دنبال کردم و پیگیر آن بودم آیا چشم آذر به ایران بازگشته است یا خیر! و سرانجام شماره تلفن او را یافتم و باقی کار را به دست آقای مهرجویی سپردم، اگر اشتباه نکنم آقای مهرجویی مشغول ساخت فیلم «اجاره نشین‌ها» بود و تصمیم داشت موسیقی تازه‌ای با فیلم خود ارائه کند. ناگفته نماند آن زمان در ایران کمتر آهنگسازی به موسیقی الکترونیک آشنا بود و کسی دراین زمینه فعالیت نمی‌کرد، به همین دلیل کارگردانان هم شناخت کمتری از این موسیقی و آهنگسازان آن داشتند. از این صحبت‌ها که بگذریم، آن روز و آن تماس و دیدار سرآغازی شد برای دوستی و آشنایی بیشتر من و ناصر و از آن تاریخ به بعد ارتباط بسیار نزدیکی بین ما به‌وجود آمد تا آنجا که هرگاه دلتنگ می‌شد با من تماس می‌گرفت و روی آهنگ‌های من شعر می‌گذاشت و از پشت خط تلفن برایم ساز می‌نواخت و می‌خواند و این ارتباط و دلبستگی آنقدر گسترش پیدا کرده بود که دیدارهایمان ساعت‌ها به طول می‌انجامید. آیا سابقه همکاری هم داشته اید؟ بله. همان‌طور که پیش‌تراشاره کردم ازسال ها قبل با کارهای یکدیگر آشنایی داشتیم، البته فعالیت من در موسیقی کلاسیک بود و ناصر اغلب به موسیقی‌های پاپ می‌پرداخت اما به‌طورکلی در چندین اثر با من همکاری داشته و پیانو، آکاردئون و سینتی سایزر نواخته است که از جمله آنها می‌توانم به موسیقی فیلم «ترن» اشاره کنم. آن دوران دستگاه موسیقی الکترونیک در ایران وجود نداشت و تنها ناصرچشم آذر این دستگاه را خریداری کرده بود و کارکردن با آن را می‌دانست و سیستم خود را به استودیو آورد و بخش‌های اصلی موسیقی «ترن» را دراستودیو اجرا و ضبط کردیم. ناگفته نماند برای ضبط موسیقی این فیلم، دیگر دوستان آهنگساز چون آقای علیقلی هم بودند اما بواسطه دوستی که با ناصر داشتم از او خواهش کردم موسیقی «ترن» را برعهده بگیرد. البته  با ناصر در دیگر موسیقی فیلم‌هایم همچون «بایسیکل ران»، «عروس افغان» و مجموعه تلویزیونی «محاکمه» نیز همکاری داشته‌ایم و نوازنده ساز آکاردئون بود. همانطور که اشاره کردید تمرکز بیشتر آقای چشم آذر بر ساخت موسیقی پاپ بود و کارهای شاخص و درخشانی در این زمینه تولید کردند. آیا ایشان به سایر فرم های موسیقی توجهی نداشتند؟ ناصر تنها درزمینه موسیقی پاپ فعالیت نمی‌کرد بلکه به سبب دانش و آگاهی خوبی که ازموسیقی داشت، دردیگر فرم‌های موسیقی هم آثاری ساخته بود که هر یک اثری مانا و درخشان در کارنامه هنری این هنرمند است. به‌طورکلی باید بگویم ناصر چشم آذرهنرمندی بزرگ و ارزشمند بوده و هست و درکنار این سیرت زیبا، به رفاقت و دوستی‌ها نیز متعهد و وفادار بود و با آنکه مشغله کاری هر دوی ما مانع از آن بود تا دیداری صورت بگیرد اما همیشه در تماس تلفنی بودیم و جویای احوال یکدیگر. ناصر چشم آذر هم به لحاظ رفتاری و هم درزمینه کار انسان خاصی بود و نگاه والایی داشت و جای تأسف است باید بگویم هرهنرمند بزرگی که از بین ما می‌رود دیگرجانشینی نخواهد داشت و بی‌شک سال‌ها باید بگذرد تا شاید آهنگسازی چون ناصر چشم آذرمتولد شود. طی این سال‌ها درموسیقی مردمی آهنگسازان بسیاری ظهور کردند اما همه این نام ها ماندگار نشد، از نگاه شما به عنوان یک آهنگساز برجسته با سال‌ها تجربه دراین زمینه، رمز موفقیت یا جاودانگی بزرگانی همچون واروژان، بابک بیات یا ناصرچشم آذر چیست؟ تمامی این جاودانگی‌ها از یک عشق برخاسته است؛ عشقی که دریک کلام خلاصه نمی‌شود، بلکه عاشق را پاک و آراسته هدایت می‌کند. به باورمن هر فردی که عاشق کارخود باشد بی‌شک حاصل آن اثری است که از دل برخاسته و بر دل هم می‌نشیند. به موهای سرخود نگاه کنید، آرام آرام درحال رنگ باختن است و رو به سفیدی می‌رود اما این سفیدی مو تنها پیام دوران پیری و کهنسالی نیست بلکه نشان از تلاش‌ها و تجربه‌هایی است که ازگذشته برجای مانده است و این عشق هم جزئی از همان تلاش‌های گذشته است که امروز گرد آن روی موهایمان افکنده شده است. نکته دیگردر باب ماندگاری یک اثر هنری، نگاه هنرمند به اجتماع خود است و این مهم‌ترین رکن خلق یک اثر هنری است. هنرمند باید جامعه خود را بشناسد تا به سبب آن آگاهی و شناخت، بتواند نگاه مردم را مجذوب آثار خود کند. یک هنرمند باید بداند جامعه او چه چیزی را دوست دارد و درآن مسیرحرکت  و اثری خلق کند که مقبول نگاه مردم باشد و آنگاه است که بردل می‌نشیند و طبیعتاً نمره قبولی را دریافت خواهد کرد. آهنگسازانی که نام آنها برده شد، بابک بیات، واروژان و ناصرچشم آذرهنرمندانی مردمی بودند و در بطن جامعه خود زندگی می‌کردند. آنها درد مردم را حس کرده بودند و بخوبی آن را می‌شناختند؛ با خوشحالی مردم خرسند بودند و می‌خندیدند و با غم‌ها و مشکلات آنها همدردی می‌کردند و این نگاه و درک و دریافت در آثارشان قابل لمس بود و بی‌شک رمز ماندگاری و بر دل نشستن این آثار جز این نبوده و نیست و بازهم تأکید می‌کنم اگر هر هنرمندی اجتماع خود رانشناسد، اثری که تولید می‌کند راه خود را در جامعه پیدا نخواهد کرد و افرادی در تولید کارهای هنری موفق هستند که با زبان هنر بتوانند بازگو کننده حرف جامعه خود باشند. اما متأسفانه نگاه امروز هنرمند به هنر تغییر کرده و در مسیر دیگری هدایت می‌شود و نگاه مادی را دنبال می‌کند و بی‌شک یکی از دلایل مهم عدم ماندگاری آثار موسیقی همین مباحث مادی بوده که برهنر سایه افکنده است.دراین سال‌های اخیرهرگاه از یک کارهنری صحبتی مطرح می‌شود، ابتدا مبلغ و مسائل مادی به میان کشیده می‌شود و بعد از آن به تولید محتوا می‌اندیشند، اما آن زمان این گونه نبود و مادیات افسار هنر را به دست نگرفته بود و همه کارها با یک عشق و علاقه پاک تولید می‌شد.به‌عنوان مثال اوایل انقلاب هنرمندان با همین مردم زندگی می‌کردند و درکنار آنها بودند و چون شرایط را بخوبی درک کرده بودند و می‌دانستند در این اوضاع و احوال مطرح کردن مسائل مالی سخت و دشوار است برای قرارداد تولید یک اثر هنری چانه پول را نمی‌زدند و دلی کار می‌کردند اما به مرور زندگی‌ها سخت‌تر و سخت‌ترشد و به‌طور یقین وقتی برای پول کار می‌کنیم تمام تلاشمان این است هر چه سریعتر آن کار به پایان برسد تا قرارداد بعدی بسته شود و طبیعتاً این سره دوزی‌ها و تأمل و تفکر اندک، مانع از آن تلاش و تفکری می‌شود که در تولید یک محصول باید صرف شود. ناگفته نماند دربین نسل جوان موسیقی، هستند کسانی که خیلی خوب کار می‌کنند و موفق هستند.  بخش دیگر فعالیت آقای چشم آذر ساخت موسیقی فیلم است که در این زمینه هم کارنامه درخشانی از خود بر جای گذاشته است. ارزیابی شما در این باره چیست؟ آیا آن حس زیبا و قابل درک و ارتباطی که ازموسیقی‌های او دریافت می‌شود در ساخت موسیقی فیلم او هم قابل بیان است؟ متأسفانه ازهمه موسیقی فیلم‌های ناصر چشم آذر شناختی ندارم و در بین آثاری که ساخته «هامون» و «اجاره نشین‌ها» را که هر دو به کارگردانی آقای مهرجویی بوده است  دیده‌ام، موسیقی‌هایی که بسیار شاخص و درخشان بوده و برای من جذابیت خاصی داشت بخصوص «هامون» که برگرفته از تم‌های موسیقی باخ بود. از نگاه من قطعاً تمامی کارهای ناصر چشم آذر از یک اندیشه و تفکر درست برخاسته که هر کدام روی فیلم بازگو‌کننده حرف‌های بسیاری است. به یاد دارم در سی امین جشنواره فیلم فجر که جزو هیأت داوران آن دوره و دوره قبل بودم، ناصر چشم آذر موفق به دریافت دیپلم افتخار بهترین موسیقی متن شد، فیلمی با عنوان «گشت ارشاد» به کارگردانی سعید سهیلی. سؤالی که شاید پرسش علاقه‌مندان به موسیقی، بخصوص موسیقی پاپ باشد این است که چرا آهنگسازی چون ناصر چشم آذر جانشینی ندارد! درواقع بهتر است این گونه مطرح کنم هنرمندانی چون ناصر چشم آذر، بابک بیات، مجید انتظامی و...که هر یک آهنگسازانی بنام بوده و جایگاه خاص در موسیقی دارند چرا در زمینه آهنگسازی، نسل یا شاگردانی بعد از خود تربیت نکردند تا نقطه ضعفی که در موسیقی ما است و اغلب آن را ایراد بر آهنگساز می‌دانند به نقطه قوت تبدیل شود؟ دراین سال‌ها بخصوص در این یک دهه اخیر در کنار مراکز آموزشی چون هنرستان‌ها و دانشگاه‌ها، تعداد بسیاری آموزشگاه موسیقی راه‌اندازی شد که تقریباً در هر یک از آنها مبحث آهنگسازی تدریس می‌شود. البته آهنگسازی قاعده خاصی دارد و براساس چارچوبی که برای آن تعریف شده باید آموزش داده شود، درواقع بهتر است بگویم به نوعی علم موسیقی است و این علم را کسانی که نسبت به آن دانش و آگاهی دارند آموزش می‌دهند مانند نوشتن الفبای موسیقی؛ اما پیمودن این مسیر علمی تنها با شناخت و آگاهی میسر نمی‌شود بلکه به ذوق و قریحه آهنگساز هم بستگی دارد و این ذوق و شناخت است که می‌تواند او را درانتخاب تمی که برگزیده است هدایت کند وهمانطور که گفته شد این ذوق برخاسته از درون یک آهنگساز است که هر یک به شکلی خاص و متفاوت درک و دریافت می‌کنند. همه ما می‌توانیم علم آهنگسازی را بیاموزیم اما این علم با شخصیت درون ما پرداخته می‌شود؛ محیطی که در آنجا به دنیا آمده‌ایم و رشد کرده‌ایم و زندگی بعد از آن، همه و همه در پرورش این علم همراه با ذوق و سلیقه آهنگساز مؤثر است و آن زمان موسیقی خلق می‌شود که در بین مردم جایگاهی برای خود باز کرده است. مطمئناً ناصر چشم آذر هم زندگی‌اش فراز و نشیب‌های بسیاری داشته و در خانواده‌ای مرفه رشد و زندگی نکرده است یا بابک بیات یا دیگر هنرمندانی که سختی‌های بسیاری در زندگی خود تجربه کرده‌اند و این سختی‌ها باعث شده هر کدام جایگاه خود را در اجتماع پیدا کنند. خود من نیز ازهمین مردم بودم و دوران کودکی‌ام در رفاه نبود. آن زمان پدرم در آلمان زندگی می‌کرد و بعد از آنکه به ایران بازگشت من در هنرستان موسیقی تحصیل می‌کردم و تا زندگی ما شکل بگیرد و این سختی‌ها بگذرد سالیان بسیاری گذشت. اما شرایط امروز هنرمندان این گونه نیست و تقریباً بسیاری از آنها درآمد نسبتاً خوبی دارند، اما آن زمان پول زیادی در دست و بال مردم و هنرمند نبود و زندگی‌ها بسیار مشکل می‌گذشت و سخت بزرگ شدیم حتی کسانی که در خارج از ایران زندگی می‌کردند در رفاه کامل نبودند و درآمدی نداشتند به این علت که مجبور بودند برای خواننده‌های ایرانی ساکن در خارج کار تولید کنند که به ندرت بود و حتی کنسرت‌های موسیقی هم کم تعداد برگزار می‌شد و زمانی که ناصر چشم آذربه ایران آمد تا مدت‌ها بیکار بود و شغلی نداشت یا بعد از انقلاب بابک بیات هم مدت‌ها بیکار بود، چرا که موسیقی درآن دوران شرایط متفاوتی داشت و درواقع به نوعی در بلاتکلیفی به سر می‌برد و مشخص نبود چه نوع موسیقی باید ارائه شود و تولید چه موسیقی ممنوع است. آن دوران تولیدات موسیقی بسیار کم بود و اغلب کنسرت‌ها متوقف شده بود و اکثر خواننده‌ها از ایران رفته بودند. البته فعالیت من موسیقی کلاسیک بود و برای خواننده‌ها کار تولید نمی‌کردم و نوازنده ارکستر بودم و کار من به نوعی موسیقی نبود که مخالفتی با آن باشد، این درحالی است که اوایل انقلاب به موسیقی پاپ حساسیت بسیاری بود و تقریباً ممنوع شد، امروز را نگاه نکنید که موسیقی پاپ ما از لس آنجلسی‌ها هم پیشی گرفته است. آن دوران به علت نگاهی که بر موسیقی وارد بود و ممنوعیت‌ها ، بیشتر آهنگسازان بیکار بودند و زندگی سختی را می‌گذراندند. البته هنرمندانی امثال ناصر چشم آذرها از همان ابتدای کار تا زمانی که در عرصه هنر فعالیت داشتند نگاهشان به موسیقی پاپ متفاوت بود و کارهایی ارائه کردند که هر کدام در تاریخ موسیقی به ثبت رسیده است. اگر بخواهید ناصر چشم‌آذر را تعریف کنید چه می‌گویید؟ صحبت از ناصر چشم آذر بسیار است، او در کنار کارهای ارزشمند هنری خود، هنرمندی دوست داشتنی و با معرفت بود و در سال‌هایی که در کنار یکدیگر بودیم اگر کاری از دستش بر می‌آمد دریغ نمی‌کرد و مطمئناً با خلوص نیت انجام می‌داد. ناصر چشم آذر هیچ گاه فراموش نمی‌شود و نام و یادش همواره جاودان بوده و هست.     مردی که می‌گریست، باچشم آسمان... محمد صالح علا بازیگر، شاعر، نویسنده ‌و مجری تلویزیون دوستی ما درجوانی افتتاح شد، نخست خدمتتان بگویم، یکروز ازجام جم پیاده می‌رفتیم، آسمان ابری بود، باران می‌بارید و نمی‌بارید، نرسیده به میدان ونک ایشان توقف کرد، غروب شده بود و ازآن نزدیکی صدای نی لبک می‌آمد و نمی آمد، زیرا، باد می‌وزید و صدای نی‌لبک را دورو ‌نزدیک می‌کرد، رهگذران دیده نمی‌شدند، شاید پشت غارغارکلاغ‌ها ایستاده بودند و به آواز نی‌لبک گوش می‌کردند، من برگشتم، دیدم، آقای چشم‌آذر گریه می‌کند، من هم گریه‌ام گرفت، ایشان از من پرسید، چرا گریه می کنی؟ گفتم دیدم شما گریه می‌کنی، من هم گریه‌ام گرفت، آن‌وقت به هم نگاه کردیم وخدا می‌داند ما چقدرخندیدیم، من بعدتر دریک بند از مقطع ترانه‌ای نوشتم، مردی که می‌نواخت، درگرگ ومیش شهر، درنای نی لبک، مردی که می‌گریست، باچشم آسمان، بالاتراز ونک، یادت بهانه شد، کم‌کم ترانه شد، تهران از این طرف، مقصود اینکه ماخیلی دوست هم بودیم، درهردیدارخیلی باهم حرف می‌زدیم، خیلی درد  دل می‌کردیم و خیلی می‌خندیدیم، گاهی هم از هم خبر نداشتیم، آقای چشم‌آذر و من شاید بیست و یکی- دو- سه ساله بودیم که باهم آشنا شدیم، آن زمان من «شب تغییر شکل داده شده» را کار می‌کردم، استاد علی اصغر محتاج، درباره آن تله تئاتر با من گفت‌و‌گو کردند، مصاحبه با یکی- دو قطعه شعرمن درمجله تماشا منتشر شد، به‌نظرم خوانده شدن آن شعرها موجب شد از من دعوت کنند تا تصنیفی روی ملودی زیبای ایشان بنویسم، اصلاً ترانه نوشتن من با همان ترانه(زائر) روی ملودی زیبای ایشان وصدای کم نظیر خواننده‌اش افتتاح شد، آقای چشم‌آذر نازنین ما، درخاندان موسیقی بالیده بودند، ایشان با دانش موسیقایی درتصنیف موسیقی اینسترومنتال کم نظیر بودند، نمونه‌اش آثار ماندگار او در تصنیف موسیقی فیلم، مجموعه‌های تلویزیونی و‌همین نمونه‌سازی او«باران عشق» است. شما بهتر از من می‌دانید که ذائقه بیشتر هموطنان ما موسیقی کلامی است و «باران عشق» نمونه موسیقی بی‌کلامی است که با استقبال هموطنان ما مواجه شد، حیف که آقای چشم‌آذر ناتمام ماند، خیلی زود عازم عالم نازشدند، گاهی سرنوشت ازما جلو‌ می‌افتد، چنانکه پس از سال‌ها بنا بود ما با هم روی آلبومی کار کنیم، که به قول سعدی گرامی، ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد، یا به قول شمس لنگرودی عزیزمان، باد می‌وزد ‌‌و میوه نمی‌داند، هنگام افتادن او اکنون است، البته به دوستداران ایشان مژده می‌دهم، از ایشان آثار منتشر نشده‌ای باقی مانده که به‌همت همسرایشان که خودشان هم از خاندان هنر هستند، منتشرخواهد شد.آقای چشم‌آذر در تصنیف ‌تنظیم موسیقی مردموار(پاپ) یکی از بهترین آهنگسازان معاصر بود. ایشان با شناخت موسیقی شرقی وغربی و هم با شناخت ژرفی از کارکرد دراماتیک سازهای شرقی وغربی و هم بهره بردن از آنها در تنظیم قطعات، موجب شناخت بیشتر موسیقی ما درمیان دیگر مردمان شد، چنانکه برخی آثارشان مانند؛ «باران عشق» از رادیو تلویزیون کشورهای همسایه ودورتر شنیده می‌شود، ما آهنگسازان برجسته‌ای داریم، اما آقای چشم‌آذر در تاریخ موسیقی مردموار ما جایگاه ویژه‌ای دارند.     خالق آثاری با رمز و رازی شگرف محمدرضا عیوضی خواننده موسیقی پاپ آشنایی من با زنده یاد ناصرچشم آذربواسطه یکی ازدوستان خانوادگی شکل گرفت وسرانجام بعد ‌از تماس تلفنی و وعده دیدار، افتخار پیدا کردم درخدمت ایشان باشم. اولین دیدار او آخر سال ۱۳۷۵ بود و من دوران سربازی را می‌گذراندم؛ ساعت کمی از آمدنم به خانه نگذشته بود که آقای چشم‌آذر تماس گرفت و گفت کجایی! پاسخ دادم تازه رسیده‌ام و در ادامه آدرس استودیو صبا را برایم خواند و از من خواست بسرعت به آنجا بروم. زمانی که به استودیو رسیدم متوجه شدم مشغول ضبط کاری هستند و بعد ‌از اتمام کار، من را راهنمایی کرد به اتاقی بروم که پیانو قرار داشت. او پشت ساز نشست و گفت کارجدیدی ساخته‌ام می‌توانی بخوانی!؟ پاسخ دادم ایرادی ندارد لطفاً کار را ضبط کنید تا گوش بدهم و بعد بخوانم. گفت نیازی به‌گوش کردن نیست همین حالا ضبط می‌کنیم. در ادامه گفتم؛ من با ملودی و ترانه این کارآشنایی ندارم و نمی‌دانم بر چه اساسی باید بخوانم. البته درهمان مقطع زمانی که در استودیو منتظر او بودم، آقای سید فرید احمدی شاعر اثر«سرزمین عشق»، شعر را به‌من داد و گفت آقای چشم‌آذر از من خواست این کار را شما بخوانید و نگاه کوتاهی انداختم و باور نمی‌کردم باید این شعر را بخوانم... ناصر چشم‌آذر شروع به نواختن پیانو کرد؛ فکر نمی‌کنم بیشتر از یک دقیقه زمان برد تا گام صدای من را بشنوند و اینکه آیا مناسب این‌کار هست یا خیر و بعد ‌ازآن شاید کمتر از یک ساعت به‌طول نینجامید قطعه «سرزمین عشق» را که اولین همکاری من با استاد ناصر چشم‌آذر بود ضبط شد. البته نه به این دلیل که من خواننده خوبی بودم بلکه ایشان هنرمند کاربلدی بودند و شناخت خوبی از کار کردن با خواننده‌ها داشتند. از دیگر همکاری من با آقای چشم آذر تیتراژ فیلم «گنج خانه سفید» بود. استاد ناصر چشم‌آذر دنیایی از موسیقی بود و تولیدات موسیقایی‌اش رمز و رازی شگرف و نهفته داشت و از نگاه من یکی‌ از دلایل ماندگاری آثارش ارتباط و الهامی بود که با طبیعت بکر برقرار می‌کرد. به یاد دارم یک روزدرمنزل ایشان در خیابان ملک بودم، خانه قدیمی با پنجره‌هایی چوبی؛ خاطرم است هرگاه باران می‌بارید و پنجره‌ها را باز می‌گذاشت، گوش به صدای باران می‌سپرد و ساعت‌ها می‌نشست و به ریزش باران خیره می‌شد و یک ارتباط خاص و معنوی برقرار می‌کرد، شاید ارتباطی ورای مادیات و اینگونه بود که «باران عشق» را خلق کرد. به‌ طورکلی باید بگویم ناصرچشم آذر هنرمندی توانمند و خلاق بود و هم در عرصه نوازندگی، آهنگسازی و تنظیم‌ها علاوه بر شناخت خوب، بسیار فوق‌العاده کار می‌کرد و دیگر اینکه با هنر و روح موسیقی ارتباط خوبی می‌گرفت. بی‌تردید نوازنده یا آهنگسازان بسیاری هستند که فیزیک موسیقی را بخوبی درک می‌کنند اما همان‌طور که اشاره کردم ناصر چشم‌آذر روح موسیقی را خوب می‌دانست و به‌همین دلیل آثاری که ساخت یک به یک ماندگارشد. باید بگویم در یک دهه و نیم گذشته آن‌طورکه انتظار می رفت موسیقی خوبی تولید نشد و در اینجاست که جای و جایگاه بزرگانی چون ناصر چشم آذر خالی است.تا زمانی که توان داشت فعالیت کرد و موسیقی‌های زیبایی خلق شد که سال‌های سال قابل شنیدن و لذت بردن است اما متأسفانه در این سال‌های اخیر موسیقی خوبی تولید نشده است تا حداقل 10 سال بعد بگوییم چه‌کارهای خوبی بوده‌اند، همه کارهای مارکتی شده‌اند و جای تأسف است که باید بگویم سینما و موسیقی ما به‌سوی تجاری شدن رفته است.     یک گام تا نبوغ فاصله داشت  شیرین احمدلو همسر ناصر چشم‌آذر مثل یک نقطه اوج، آدم را به‌کمال می‌رساند. استعدادش با خلاقیت ارتباط عمیقى داشت و احساسات را عمیق‌تر از هرکسی دریافت می‌کرد. فروتن بود و خواسته‌های موسیقى را کاملاً می‌دانست. اصلاً خود موسیقى بود، حرف می‌زد، موسیقى بود، راه می‌رفت، موسیقى بود، دست به هرچه می‌زد موسیقى بود، به رازها و جادوى طبیعت احترام می‌گذاشت، عاشق سیاره‌ها بود و همیشه امید، عشق، صلح، زندگى و دوست داشتن را در کارها و رفتارش به مردم اخطار می‌داد و به دنیا یادآورى می‌کرد که «عشق مهمه». اینکه می‌شناختمش براى من افتخار بود، همین دیدار و آشنایى بود که سرفصل زندگى عاشقانه ما شد. عشقی که کم‌کم جلو آمد، هر روز نزدیک و نزدیکتر، انگار براى هم پیدا شده بودیم و اتفاقى که شاید نه و شاید هم باید، رخ نمی‌داد، رخ داد و حالا من مادر رعنا و همسر ناصر چشم‌آذر هستم. شانس من بود درک زندگى متفاوت با مردى متفاوت که خودش مهم‌ترین اتفاق زندگى من بود. او یک گام تا نبوغ فاصله داشت. هرچند زندگى با این نابغه در دنیایى با ویژگی‌های خاص درونی‌اش ساده نبود، اما روحیه کودکانه و معصوم‌اش که بسرعت نسبت به دردها و احساسات انسانى واکنش نشان می‌داد و مدام یادآورى می‌کرد که انسان هستیم و نباید نسبت به عواطف و دردهاى بشر بی‌تفاوت باشیم، زندگی‌ام را سرشار می‌کرد. ناصر چشم‌آذر در حالت عادى و زندگى روزمره کم‌طاقت بود و خیلى زود از اتفاقات عصبانى می‌شد، چنانکه هیچ‌کس تاب و طاقت شور و جنون‌اش را نداشت؛ اما در لحظه‌ها و ساعت‌ها و روزهاى انجام کارش صبور و باحوصله و حساس با موسیقى برخورد می‌کرد. این رفتار نشانگر حرمت او به موسیقى بود. رفتارى ظریف و عاشقانه مانند رفتار او با سازش. ناصر فقط آهنگساز و هنرمند نبوده، بیش‌از همه همسر خوبی براى من بوده و پدرى کم‌نظیر براى رعنا. فرزندى بوده که تا آخرین نفس‌های مادر و خواهرش با عشق و حساسیت از آنها مراقبت کرده و رفیق و دوستى که از احساس و محبت کم نمی‌گذاشت. کوچک‌ترین محبت را همیشه به یاد داشته و قدر می‌دانسته و می‌بخشیده. در زندگى شرافتمندانه‌اش، هرگز احساس پاکش را نه به پول، نه به قدرت و نه به هیچ چیز و هیچکس نفروخته و در عوض همه هستی‌اش را به پاى اعتقادش حراج کرد. ناصر چشم‌آذر تا نبوغ یک‌قدم فاصله دارد: یکرنگ و زلال زلال. همیشه سعى کردم باورت کنم تا اینکه شنیده باشمت. عاشقانه رها شدى. تو عاشقانه هستى و خواهی ماند.     در رگ‌هایش به جای خون موسیقی جاری بود   کیومرث پوراحمد کارگردان، فیلمنامه‌نویس، تدوینگر و تهیه‌کننده     پلان اول فیلم لنگرگاه را قرار بود بسازیم. زنده‌یاد فؤاد نور نازنین برای موسیقی متن ناصر چشم‌آذر را پیشنهاد کرد. از دیرباز اسم چشم‌آذر را شنیده بودم و می‌دانستم در موسیقی پاپ آدم پرآوازه‌ای است و برای بسیاری از خوانندگان مطرح و محبوب ملودی ساخته و تنظیم کرده. فکر کردم چنین آدمی باید دنیا را جر و واجر کرده باشد، من خجول بی‌سروزبان چه‌جور باید با چنین موجود هفت‌خطی کار کنم!؟ فؤاد گفت «باید چشم‌آذر رو از نزدیک ببینی.» همان یکی، دو ساعتی که با ناصر چشم‌آذر نشستیم و گپ زدیم، از بس محبت و صمیمیت از وجود آن کودک (آن موقع) 40 ساله تراوش می‌کرد که خیلی زود آقای چشم‌آذر شد، «ناصرجان». در صحنه‌ای از لنگرگاه دو برادر نوجوان با لنج کوچکی که پر از قاچاق است، لا به لای جنگل‌های دریایی از قشم به بندرعباس می‌آیند... هنگام ضبط موسیقی ناصر ساز هورن و درامی پرحجم برای این صحنه ضبط می‌کرد. گفتم «ناصرجان توی این لنج زیرپوش و سیگار قاچاقه، اسلحه و موادمخدر که نیست، اینم یه فیلم کوچولوهه، بن‌هور که نیست!» ناصر با صبوری و سعه صدر گفت «درستش می‌کنم» و موسیقی را مطابق میل من ساخت. در میانه کار لنگرگاه حادثه‌ای تلخ در زندگی داخلی‌ام اتفاق افتاد. کوچ همیشگی همسر سابق و دخترهایم. دلتنگی‌های دوری از دخترهایم را در قالب شعری کودکانه با ملودی «آمد نوبهار»  ریختم و می‌خواستم آن را بخوانم و نوار کاستش را برای بچه‌ها بفرستم. تنها کسی که می‌توانست برای این کار کمکم کند ناصر چشم‌آذر بود که توی خانه‌اش در امیرآباد فقط یک پیانو داشت. رفتم خانه‌اش که ترانه را بخوانم. باید کاری می‌کردم که اعتماد به نفس خواندن پیدا کنم، اما آن کار، کار دستم داد، بشدت احساساتی شدم و مدام وسط خواندن گریه‌ام می‌گرفت و مگر ناصر چشم‌آذر آن بیکران احساس و عشق می‌توانست پا به پای من گریه نکند... آن روز نتوانستم آن ترانه را بخوانم اما همان گریه‌های مشترک چنان بندناف ما را به هم گره زد که تا سال‌های سال و تا آخرین روزهای زندگی‌اش این بند متصل بود به عاطفه و دوستی و صفا و مهر که ناصر لبریز بود از این همه. یک سال بعد درخانه پدری ناصر، او موسیقی آمد نوبهار را مثل یک ارکستر کامل ضبط کرد و دیگر لازم نبود که همراه من بنوازد و من همان شعر کودکانه را بالاخره خواندم، اندکی هم به صدایم پژواک داد و شد چیزی که می‌توانستم برای دخترهایم بفرستم. فرستادم. پلان دوم فیلم بعدی‌ام شکار خاموش را هم طبعاً با ناصر کار کردیم. یک کمدی ـ فانتزی پر از موسیقی افکتیو با قطعاتی طولانی که در هر قطعه‌اش شاید تا 10 تا نقطه سینک داشت،  یعنی درست سر یک فریم بخصوص موسیقی تغییری داشت مثل موسیقی فیلم‌های کارتن‌ها. وقتی موسیقی آماده را گذاشتیم روی فیلم آه از نهاد هردوی ما درآمد. موسیقی با فیلم همخوانی نداشت و سینک نبود. من تپش قلبم به وضوح بالا رفته بود. ناصر هم سرش را میان دست‌ها گرفته بود به استیصال. همه اینها شاید دو، سه دقیقه هم نشد ولی به نظر قرنی گذشت تا ناصر فریاد کشید «یافتم!» برخاست و گفت «دو ساعت دیگه برمی‌گردم. خیالت راحت همه چی درسته!» ناصر با موسیقی برگشت که سینک سینک بود و مو لای درزش نمی‌رفت. آنها که با نگاتیو کار کرده‌اند حکایت 24 فریم و25 فریم و مشکلاتی را که گاه این  فریم‌ها ایجاد می‌کرد، می‌دانند. موسیقی شکار خاموش 24 فریم شده بود درحالی که باید به 25 فریم تبدیل می‌شد. بعد از شکار خاموش قصه‌های مجید را ساختم. برای ساخت موسیقی یک مجموعه تلویزیونی که همه نقدینگی‌اش 16 میلیون تومان بود نه پولش را داشتیم نه وقتش را که برویم استودیو و موسیقی را ضبط کنیم. خانه پدری ناصر در کوچه شمشاد، خیابان ترکمنستان، خیابان تخت طاووس بود. طبقه اول خواهر و مادرش می‌نشستند (که هر دو سال‌ها پیش از دنیا رفتند)، طبقه دوم هم استودیوی ناصر بود و طبقه سوم جای خوابش. اتاق خواب و معبدی کوچک با انبوهی شمع همیشه روشن و عکس‌های امام علی(ع). آن موقع ناصر کیبورد جادویی کرگ KORG را خریده بود که در ایران تک بود. یکی از شناسه‌های ناصر چشم‌آذر پیشقدم بودن در موسیقی الکترونیک در ایران است. ناصر که زاده اردبیل بود از12 سالگی همراه پدرش که معلمش هم بوده، عضو ارکستر آذربایجانی رادیو ایران بوده. در 13 سالگی جایزه بهترین نوازنده آکاردئون را در یک مسابقه کشوری می‌گیرد. در 17 سالگی رهبر ارکستری می‌شود که سفارت ایران در عراق تشکیل داده بوده و برنامه‌هایی در عراق برگزار می‌کرده‌اند. در 18 سالگی در کنسرت‌های زیادی نوازندگی می‌کرده.  پیش از 20 سالگی از شاگردی استادانی مثل مرتضی حنانه و ملیک اصلانیان بهره می‌برد و در 20 سالگی به امریکا می‌رود تا موسیقی را به شکل آکادمیک بیاموزد و تا مقطع انقلاب تعداد زیادی ترانه برای بهترین خواننده‌های پاپ می‌سازد و تنظیم می‌ کند. بعد از انقلاب پنج سال به امریکا می‌رود و آنجا باز هم پیگیرانه موسیقی الکترونیک و موسیقی فیلم می‌خواند. سال 63 که به ایران برمی‌گردد به عنوان اولین کار سینمایی، موسیقی فیلم «تاراج» ایرج قادری را می‌سازد و با همان فیلم بسیاری از تهیه‌کننده‌ها و کارگردان‌ها به او رو می‌آورند و تا 33 سال بعد یعنی سال 96، موسیقی 76 فیلم سینمایی را می‌سازد و با اکثر کارگردان‌های معتبر سینما کار می‌کند. با سیروس الوند، تهمینه میلانی، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی و... ناصر برای مجموعه‌های «قصه‌های مجید» و «سرنخ» هم موسیقی ساخت که هرکدام از این دو مجموعه 12 فیلم مستقل بود و اگر این 24 فیلم را هم به آثار او اضافه کنیم ناصر در مجموع برای 100 فیلم موسیقی متن ساخته. او چندبار در جشنواره فجر کاندیدا شد و دوبار سیمرغ گرفته که یکی از جایزه‌هایش برای موسیقی فیلم خواهران غریب بود. درجشنواره مروارید شرق (پنانگ مالزی) هم جایزه بهترین موسیقی متن را برای فیلم خواهران غریب گرفت. در «خواهران غریب» من شعری مرتکب شدم که اول فیلم خوانده می‌شود. (قهر و آشتی) بر اساس ملودی «نازنین مریم» کامبیزمژدهی که محمد نوری آن را خوانده بود. همین. اما بقیه شعرها... شعر «مادر من» را آقای محمدعلی زم، رئیس حوزه هنری به من داد که نمی‌دانم از کجا پیدا کرده بود. عالی بود. آقای زم پیشنهاد کرد از شعرهای کتاب‌های درسی استفاده کنیم. پیشنهادش هم عالی بود. و ناصر بود که با آن ملودی‌های زیبا و فراموش نشدنی و آن تنظیم‌های هنرمندانه و هوشمندانه موسیقی خواهران غریب را درکنار باران عشق که شاهکار اوست، تبدیل به معروف‌ترین و محبوب‌ترین آلبوم از آلبوم‌های دهگانه‌اش کرد. هر فیلم قصه‌های مجید را که مونتاژ می‌کردم مطابق رسم آن زمان یک دوربین ویدئو می‌گذاشتم جلوی صفحه نمایش میز مونتاژ و از فیلم تصویر‌برداری می‌کردیم، ناصرآن فیلم را توی دستگاه نمایش VHSمی گذاشت و هر قطعه‌ای که موسیقی می‌خواست چشمش به تصویر بود و دست‌هایش روی کیبورد و موسیقی اجرا می‌شد. گاه بلافاصله بعد از دیدن صحنه می‌رفت سراغ کیبورد و گاه بعد از دیدن صحنه دقایقی طولانی آسمان ریسمان می‌بافت اما معلوم بود که ذهنش درگیر آن صحنه است تا دستش که اکسیر بود برود روی دکمه‌های کیبورد... از ذهنش موسیقی می‌تراوید، مثل آب زلال چشمه‌ای جوشان یا مواد سوزنده آتشفشانی آتش‌افشان! وقتی فیلم‌های مجید آماده شد، اولین فیلم را که برای نمایش دادم یکی، دوتا از مدیران میانی کوتوله اسم ناصر را از تیتراژ قصه‌های مجید حذف کردند. همان سال در جشن منتقدان که ماهنامه «فیلم» در سینما آزادی برگزار می‌کرد ناصر با کیبوردش روی صحنه بود و قطعاتی از موسیقی قصه‌های مجید را نواخت و همگان دانستند که این موسیقی زیبا کار کیست. دیگر نیازی به تیتراژ هم نبود. پلان سوم سال هفتاد و یک و سال هفتاد و شش روزهای پرشماری در طبقه دوم خانه پدری ناصر،موسیقی متن قصه‌های مجید و مجموعه سرنخ ساخته شد. مجموعاً بیست و چهار فیلم. در این روزها که معمولاً از ده یازده صبح تا ده یازده شب با ناصر بودیم لحظاتی فراموش نشدنی را تجربه کردم. باهم چه خنده‌ها که نکردیم و چه گریه ها... وقت ناهار که می‌شد یا مادرش ناهار پخته بود یا از بیرون سفارش می‌داد. غذا که می‌آمد دو سه تا گربه‌ای که می‌دانستند روزی‌شان پشت پنجره اتاق ناصر است از راه می‌رسیدند. ناصر اول سهم آنها را پشت پنجره می‌گذاشت و صبر می‌کرد تا گربه‌ها غذایشان را بخورند و ناصر لذت ببرد از تماشای خوردن گربه‌ها و بعد نوبت لذت بردن خودمان برسد. بعد از ناهار باز وقت کار می‌شد. ناصر دوست داشت اتاق را تاریک کند و بیست، سی تا شمع روشن می‌کرد و در نور شمع کار می‌کردیم. فیلم خواهران غریب جایزه بهترین طراحی صحنه را هم گرفت.بخش عمده‌ای از طراحی صحنه خواهران غریب که داوران را تحت تأثیر قرار داده بود، نکته‌ها و تکه‌هایی بود که از اتاق کار ناصر گرفته بودم. مثل همان انبوه شمع‌های روشن هنگام نواختن و خلق کردن. توی فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» دیالوگی درخشان هست. فخیم‌زاده می‌گوید «مرد باید یکی دوتا پنچری کوچیک داشته باشه، اگه نداشته باشه خطرناکه، چون حتماً یه پنچری گُنده داره که دیده نمی‌شه!» عارفی می‌گوید (نقل به مضمون) مردی که همه همه لطف باشد ناقص است، هم لطف باید و هم قهر. ناصر چشم آذر با همه لطف‌هایش، قهرهایی هم داشت که اگر نداشت ناصر نبود. او که همیشه در مرز نبوغ و جنون تلو تلو می‌خورد، گاه نبوغش بیرون می‌زد، گاه هم جنونش و آن وقت سخت آزاردهنده می‌شد. آرزوی بزرگ ناصر این بود که دختری داشته باشد و چون نداشت وقتی به جنون می‌زد، دختری رؤیایی برای خودش می‌ساخت که اسمش رعنا بود، در امریکا زندگی می‌کرد و نوازنده درجه یک پیانو بود و صدایی جادویی داشت. ناصر بعد از یک ناکامی عشقی، مارگزیده‌ای بود که از ریسمان سیاه و سفید هم می‌ترسید. از هر رابطه‌ای که می‌رفت تا به عشق و عاشقی راه بدهد سخت پرهیز می کرد و تنهایی را خوش‌تر می‌داشت تا هم خانه شدن با همسری که همسر نباشد و وبال گردن باشد. اما سرانجام به قول استاد سخن «همه عمر برندارم سر از این خمار مستی/که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی.» و سرنوشت این بود که ناصر اندکی پیش از پنجاه سالگی عاشق سینه چاک دختری شد که می‌توانست به سن و سال همان دختر رؤیاهایش باشد.بعد از سال‌ها تحمل تنهایی، فرهاد وار، دل و دین در گرو عشق شیرین نهاد. شیرین احمدلو از خانواده سینما. دخترمحمدولی احمدلو بازیگر سینما (که رضابیک ایمانوردی لقب مردوخ به او داده بود) و خواهر شاهداحمدلو که اولین کار سینمایی اش «چند می‌گیری گریه کنی؟» مورد استقبال قرارگرفت. ناصرِ حساس که وسواس داشت و اهمیت می‌داد به هر چیز به ظاهر بی‌اهمیتی، مدام با خودش کلنجار می رفت که ازدواج او با دختری کم سن و سال، مثال قرص قمر و پاک و پاکدامن مثل کبوتران حرم، کاری رذیلانه است و این را به من می‌گفت و شاید تنها به من. و من مدام بیخ گوشش می‌خواندم که ناصر! عشق هیچ مرزی نمی‌شناسد. نه سن و سال و نه هیچ قید و بندی! و سرانجام ناصر در شرایطی که روانش کاملاً بحران زده بود، پیوند زناشویی بست با شیرین. و آن خردینه دختر با صبوری و تحملی حیرت انگیز که از خردی اش بسیار بعید می نمود همه نبوغ و جنون ناصر را تحمل کرد و اندک اندک قلق او دستش آمد و به جایی رسید که بتواند ناصردشوار کج مدار بی‌قرار ملتهب  ناآرام را رام کند، که مدیریتش کند، خودش را، خورد و خوراکش را، کار و تفریحش را، روح و روانش را و همه زندگی‌اش را. سال 1394 ناصر کنسرتی داشت در سالن دوهزار نفره برج میلاد. مردم آن چنان به تماشای هنرنمایی آهنگساز محبوب‌شان شتافته بودند که روی پله‌ها هم آدم نشسته بود. شیرین احمدلو جوری همه چیز را دقیق و درست مدیریت کرد که با آن انبوه جمعیت همه چیز به خیر و خوبی به انجام رسید... به گمانم این بیست سال آخر، عمر و سلامت و خلاقیت ناصر را مدیون شیرین احمدلو هستیم و شیرین سرانجام بهترین هدیه همه عمر ناصر را هم به او داد، همان دختر رؤیایی اش، رعنا را که حالا هجده سال دارد و فارغ‌التحصیل رشته ویلن از هنرستان موسیقی ست... تردید ندارم که رعنا چشم آذر جای خالی پدرش را در عرصه موسیقی ایران پر خواهد کرد، دمت گرم رعنای چشم آذر! الحق که از زاد و رود شایسته و بایده ناصرچشم آذری! تفاوت تو با دختر رؤیایی پدرت فقط این است که او پیانو می‌نواخت و تو ویلن می‌زنی و حیرت انگیز آن که تو رعنای واقعی! همان صدای جادویی را ‌داری که ناصر در رؤیاهاش می‌دید... ... انسان بیش و پیش از نان حتی، حرمت می‌خواهد. ناصر این اواخر با وجود عشقی سرشار و لایزال که به رعنا و شیرین داشت آنقدر عرصه بر او تنگ شده بود، آنقدر ارج و حرمتی که در ‌شأن والای او بود ندید و به جایش بی‌حرمتی دید که فکر می‌کرد دیگر خاک تحمل وزن بودنش را ندارد. این اواخر زیاد قرص خواب می‌خورده که بیشتر بخوابد و منجلاب دور و برش را نبیند. اما قرص‌های خواب هم حریف کابوس‌های هولناکی نمی‌شده که شکنجه‌اش می داده‌اند. و پلان آخر ساعاتی پیش از سفر همیشگی انگار که می دانسته وقت رفتن است، سفارش رعنا را به برادرِ شیرین می‌کند وحرف آخرش را هم می زند و چشم از جهان پلید کوتوله‌های پیرامونش می‌بندد. ناصرچشم آذر از جهان فانی در می‌گذرد. اما چه رسم خوبی ست که به تدریج جا افتاده و برای رفتگان ارجمندمان سالگرد تولد می گیریم. ناصر به خیال خودش رفته است اما با انبوه آثار ماندگارش، با باران عشقش، با موسیقی فیلم‌هایش و آن همه ترانه‌ای که ساخته و انبوه خاطره‌های خوش که با این و آن برجا گذاشته تا همیشه همیشه در دل و ذهن من و تو و همه دوستداران موسیقی زنده جاوید است. یادش گرامی.     او باران عشق موسیقی ایران است شاهد احمدلو بازیگر، نویسنده، مدرس و کارگردان سینما و تلویزیون ناصر چشم‌آذر یکی از تأثیرگذارترین افراد زندگی من بود. نگاهش به دنیا، زندگی، انسان‌ها و مرحله بعدتر موسیقی و هنر، بسیار ماورایی و خاص بود و ریشه در کائنات داشت و این نگاه از نبوغ انسانی با روح بزرگ برخاسته بود. ناصر چشم‌آذر مانند و الگویی نداشت و همیشه عاشق مردم و سرزمینش بود و با آنکه می‌توانست جلای وطن کند و در سرزمینی دیگر با امکانات بهتر سکنی گزیند، اما ماند و با دغدغه‌ها و فراز‌و‌نشیب‌های روزگار زندگی کرد چرا که عاشق ایران بود و برای ایران «باران عشق» ساخت، نوایی که جاودانه شد و به جرأت می‌توانم بگویم یکی از پنج اثر بزرگ موسیقی ایران است و شاید هم اولین باشد. همه می‌دانیم آهنگسازان انسان‌های شگفتی‌سازی هستند و از نت‌ها و نقاط سیاه چیده شده روی کاغذ، صدا، نوا و نغمه‌هایی خلق می‌کنند که تا سال‌ها می‌توان شنید و لذتش را برد البته از موسیقی سخن می‌گویم که ناب، اصیل و ریشه‌دار است، موسیقی آدم‌هایی مانند ناصر چشم‌آذر که یگانه شدند. ناصر، باران عشق موسیقی ایران است. او مجنون انسان‌ها و مهربانی‌ها بود، مجنون صداقت، جسارت و همیشه خودش بود. درس‌های بسیاری در کنار این انسان بزرگ آموختم. ناصر برای من همیشه زنده است برای هرکسی که «باران عشق» و «تاراج» را نواخت و «می‌خواست زنده بماند»...  بسیار خوشحالم و شاکرم تا زمانی که در قید حیات بود موسیقی تمامی فیلم‌های من را ساخت و به عقیده من یکی از مهم‌ترین موسیقی فیلم‌های او به‌ خاطر شرایط تاریخی آن زمان و کارگردانش فیلم «تاراج» است. موسیقی که در بهتر دیده‌شدن آن فیلم بسیار تأثیرگذار بود و یکی از فیلم‌های مهم زندگی من است و به‌خاطر موسیقی این کار عاشق ناصر چشم‌آذر شدم و بعد آن عاشق سینما؛ او رفته است اما برای من همچنان زنده است چون روح خود را در کالبد رعنا دخترش، خواهر‌زاده من دمیده و اکنون من عاشق رعنا و شیرین هستم و ناصر چشم‌آذر همچنان ادامه دارد.     معماران موسیقی پاپ بهرام دهقانیار موسیقیدان، آهنگساز و نوازنده پیانو ازسال1354 نواختن ساز پیانو را آغازکردم و بواسطه شروع آموزش موسیقی هیجان وگوش جست‌و‌جوگری داشتم و کنجکاو بودم بدانم در دنیای موسیقی چه‌خبراست! آن دوران موزیسین‌های بزرگی درشاخه‌های مختلف فعالیت می‌کردند از جمله مرحوم ناصر چشم‌آذر که اغلب کارهایشان را دنبال می‌کردم. به ‌یاد دارم آن زمان درصدد تولید آلبومی بود که ازسازهایی چون سینتی سایزر و گروه سازهای ریتمیکی که در ژانر موسیقی بی‌کلام مورد استفاده بود، بهره برد و چون از کودکی به‌صدای این نوع سازها علاقه‌مند بودم برایم جذابیت خاصی داشت؛ شاخصه این کار، الگوپردازی، جمله ‌بندی‌های درست و روش استفاده از آکوردها بود که در این کار مورد استفاده قرارداده و این اثر جز اولین نوار کاست‌هایی بود که خریداری کردم. بعد ‌از آن مرحله‌به‌مرحله اسامی تولید کنندگان آثارموسیقی پاپ، ازدهه 50 تادهه 60 را دنبال کردم و تا روزی که آقای ناصر چشم‌آذر در قید حیات بود و فعالیت داشت، به‌عنوان یک موزیسین وکسی که نوع نگاهش به موسیقی بویژه موسیقی پاپ برایم جذابیت داشت و مورد علاقه‌ام بود، تمامی تولیدات ایشان را تهیه می‌کردم و می‌شنیدم و کارهایشان را تعقیب می‌کردم. مرحوم چشم‌آذر از جریان موسیقی پاپ، نبوغ، سلیقه و شناخت بسیار قوی داشت، بویژه دهه 50. این هنرمند بزرگ علاوه برنگاه متفاوت برآهنگسازی، درکنار آن نوازندگیشان با سازهای کلاویه‌دار مانند آکاردئون، پیانو و دیگر سازهای الکترونیک، روان و دلنشین بود و بسیار زیبا اجرا می‌کرد. این مهارت‌ها به‌گونه‌ای بود که هرگاه درپشت سینتی سایزر می‌نشست خیلی جلوتر از افرادی بود که در آن دوران (دهه 50) و حتی بعدتر با این ساز کار می‌کردند. نکته دیگر شناخت مرحوم چشم‌آذر از هارمونی آذری بود و باتوجه به‌علاقه و پیشینه‌ای که ازموسیقی آذربایجان داشت، مدل آهنگسازی و سلیقه استفاده ازآکوردها دراین نوع کارهایش هم برایم جذاب بود و باردیگر باید بگویم دراین باره هم کارهایشان از بسیاری ازافرادی که درآن مقطع فعالیت داشتند جلوتربود. ناصرچشم آذر و برادرش منوچهر و دیگر هنرمندان همچون آندرانیک آساطوریان مهارت خاصی در استفاده از هارمونی آذری داشتند و آن را به‌طور صحیح و با سلیقه بکار می‌بردند و طبیعتاً با این نبوغ، تولیداتشان می‌توانست چند سروگردن از بسیاری دیگر بالاتر باشد. ناگفته نماند ناصر چشم‌آذر از مکتب موسیقی «جز» وهمچنین نوازندگان و آهنگسازانی که در این شاخه فعالیت می‌کردند شناخت بسیارخوبی داشت مانند چکوریا پیانیست و آهنگساز امریکای لاتین و از ایده‌های این آهنگساز حس خوبی می‌گرفت وحتی کارهایی براساس تم موسیقی این آهنگسازساخته بود که با الهام از موسیقی جز ریشه درموسیقی ایرانی داشت. به‌طورکلی باید بگویم مرحوم ناصر چشم‌آذر از بسیاری از هم دوره‌ای‌های خود (در دهه 50) که موسیقی تولید و تنظیم می‌کردند؛ مجزا و خروجی کارش متفاوت با دیگران بود، چرا که او یک مؤلف بود و موسیقی را بدرستی می‌شناخت و نبوغی در پشت آن تولیدات نهفته بود که از نظر من حتی از تحصیلکرده‌های درجه یک هم بسیار بهتر و ارزشمند تربود و به‌جرأت می‌توانم بگویم آقای چشم‌آذر جزو 4-5 آهنگساز درجه یک تاریخ موسیقی پاپ است که توانسته در نواختن سازهای کلاویه‌ای امتیاز بسیار بالایی را کسب کند و در یک کلام مرحوم ناصر چشم‌آذر یکی از معماران موسیقی پاپ در دهه 50 بوده و است.  البته فراموش نکنیم ناصر چشم‌آذر در زمینه موسیقی فیلم هم بسیار موفق عمل کرده وای کاش شرایط زمانه به‌گونه‌ای بود که می‌توانست سال‌های بیشتری زندگی کند تا آثار بیشتری به تولید برساند. از نگاه من ناصر چشم‌آذر هنرمندی کم‌نظیر و سرتا پا استعداد و نبوغ بود و اگر کسانی بخواهند بی‌غرض درباره موسیقی اظهار نظر کنند به عقیده من نمی‌توانند منکر نقش ناصر چشم‌آذر در تولید تفکر و فرهنگ موسیقی پاپ بالاخص دهه 50 باشند و در این باره تردیدی نیست.     دیگر بی‌زمزمه در تهران قدم نخواهیم زد حسین عصاران پژوهشگر حوزه موسیقی و ترانه و نویسنده کتاب باران عشق (ناصرچشم آذر) برای میلاد ناصر چشم‌آذر می‌توان دوباره به نظاره‌ نوآوری‌ها و ‌خلاقیت‌های او نشست، می‌شود از مهربانی قلبی و رفتار شوریده‌ متفاوتش نوشت، می‌شود از نامهربانی‌ها و محدودیت‌هایی که سر راه ایده‌هایش می‌نشست گله کرد و همچنان ادامه داد یا به طور مشخص خاطره‌ای شخصی را دستمایه‌ یادگزاری‌اش کرد. اما شاید بهترین هدیه از جانب من همین خبری باشد که برای اولین بار خواهید شنید؛ انتشار آلبومی یکه و ناب در همین روزهای پیش رو، از آن‌گونه که جهان این روزهای ما گوش به راهش است تا با آن تازه شود.  بعد از انتشار کتاب «باران عشق» روزی ایده‌‌ای را برای ساخت و پرداخت یک آلبوم تازه با او مطرح کردم؛ اینکه برای تهران و رنگارنگی جهان آن یک آلبوم طراحی و اجرا کند. فکر اولیه‌ام انتخاب هفت میدان از شهر تهران و ساخت هفت قطعه موسیقی برای هر کدام از آنها بود، آن‌طور که هر قطعه آن تصوری را که نام هر میدان در ذهن اهالی تهران می‌سازد، تداعی کند. کار فقط کار او بود که استاد ساخت موسیقی در فضا و رنگ‌های مختلف بود. ذوق‌زده‌ این ایده شد و به عشق کار تازه، دلگرم. هنرمند در نوآوری‌ها و گذر از چارچوب‌های پیشنهاد شده است که تازه می‌شود و ناصر چشم‌آذر بواسطه همین ذهن خلاق و علاقه به نوکاری، از تراز یک موسیقیدان کاربلد و دانسته و استاد گذشته بود و به مقام هنرمندی رسیده بود. او که برخلاف بیشتر همکارانش، بیشتر وقت روزانه ‌خود را پشت ساز و دلنوازی می‌گذارند، همیشه در آستانه خلق بود. طرح کلی که پردازش شد، بی‌اغراق حس پرواز داشت؛ «بهارستان»، «شهدا»، «ونک»، «تجریش»، «کاج»، «انقلاب» و «آزادی» میدان‌هایی شدند که بنا شد هفت‌رنگ تهران را نمود دهند و در کنار هم رنگین‌کمانی بسازند، قوس خورده بالای سر همه ما. کار با حمایت «سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران» آغاز شد؛ و من و سپهر عباسی (دستیار همیشگی کارهای اخیرش) چه خوشبخت بودیم که همدم لحظات پرواز خلاقیت او بودیم. ایده‌های پرورش‌یافته زیر سرانگشتان پرتوان او نُت می‌شدند و در آغوش هم می‌پیچیدند و میدان را می‌ساختند و از راه سیم و رایانه به حافظه سرد سپرده می‌شدند تا روزی در استودیو با صدای سازها پرواز کنند؛ و من تصور می‌کردم که از این پرواز چه شوری شهر را خواهد گرفت. جهانی بود و شوری بود و حالی بود و من هم خوشبخت‌ترین آن لحظات برای درک بی‌واسطه زیبایی‌ها. چهارشنبه عصری بود که ‌درآمد «تجریش» را نواخت، به سبک مرتضی محجوبی. کار ساخت «هفت میدان» را تمام کرد. گفت: «شنبه دوباره بشنویم و نهایی‌اش کنیم برای استودیو...» که جمعه ظهر را ندیده پرواز کرد. وقتی همسرش، شیرین خانم احمدلو خبر را گریان به من داد، ناآگاه و بی‌هوا از ذهنم گذشت که: «آخرین دستی که به ساز زد همان بداهه‌نوازی ابتدای تجریش بود.» از تلخی نبودش که گذشتیم و به مرور خاطرات و ایمان به زنده بودن هنر و خودش رسیدیم، حسرت نادیده ماندن این رنگین‌کمان سراغ خانم احمدلو و من آمد. به پیگیری‌های ایشان و لطف جمع رفقا که از آنها خواهم نوشت، «هفت میدان» از میان حافظه‌ سرد برخاست و روی کاغذ نت نرمش کرد و به استودیو رفت و از ساز نوازندگان بیرون سُرید و رنگین‌کمانی شد، رنگ در رنگ!  آلبوم «هفت میدان» هم اینک رو به انتشار است. فقط باید شنید و در این برهوت بی‌نغمگی و هیاهوی بی‌راه به آن پناه برد. هفت میدانِ شهر تهران به خط هستند تا سازها و نغمه‌ها روایتشان کنند. رنگ در رنگ! به‌زودی با «هفت میدان» در میانه این میدان‌ها جمع خواهیم شد و به هم لبخند خواهیم زد. ما دیگر بی‌زمزمه در تهران قدم نخواهیم زد.

 

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: موسیقی الکترونیک موسیقی فیلم ناصر چشم آذر ناگفته نماند خواهران غریب موسیقی ایران قصه های مجید ناصرچشم آذر ساخت موسیقی موسیقی پاپ موسیقی متن خواننده ها چشم آذر سال ها هفت میدان بابک بیات باران عشق آن دوران آن زمان کم نظیر بین ما یک اثر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۵۱۷۱۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ببینید | ۱۴ اردیبهشت سالروز درگذشت ناصر چشم آذر

اثری که برای تمام ایرانیان نام آشناست. این آلبوم بی نظیر با تِم بی نظیر و ملایم در هشت قطعه تنظیم شده و ساختار آن پیوسته است.

تعداد بازدید : 3 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

دیگر خبرها

  • بازگشت پسر ناصر حجازی به استقلال
  • سالن کنسرت در ملایر ساخته می شود
  • ۱۲ نگین درخشان صنعت گاز در دولت سیزدهم
  • ببینید | ۱۴ اردیبهشت سالروز درگذشت ناصر چشم آذر
  • رامین حسین پور بهترین آهنگساز فستیوال لس‌آنجلس شد
  • برجسته ترین بنیان در ساخت یک جامعه موفق تربیت نسل آینده است
  • نقش فیلم، بازی و موسیقی روشنگرانه در ترویج فرهنگ حجاب
  • سریال نون خ ترادژی زندگی هنرمند سیستانی شد
  • واکنش تهیه‌کننده «نون خ» به اعتراض یک خواننده درباره استفاده بی‌اجازه از آثارش +فیلم
  • هیچ نهادی مجاز به لغو کنسرت‌ها نیست/ در سوگِ مرگِ «موسیقی هنری»