تروریسم، ابزاری دیرینه در سیاست خارجی آمریکا
تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۵۳۳۷۲۵
گروه بینالملل خبرگزاری فارس – مهدی پورصفا: ترور در واژگان رسمی به معنای استفاده از ارعاب سیستماتیک برای رسیدن به اهداف سیاسی علیه افراد، جوامع و یا دولتهاست. زمانی که این پدیده از سوی یک دولت رسمی همچون دولت آمریکا مورد حمایت و استفاده قرار بگیرد میتوان آن را تروریسم دولتی آمریکا نامید.
درک نقش استفاده از ترور در سیاست خارجی آمریکا بدون توجه به تاریخچه آن امکانپذیر نیست چرا که اغلب پدیدهها با وجود تغییر شکل و فرم ظاهری ماهیتی یکسان در روابط بینالمللی دارند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اساساً ترور راهی برای تسلیم کردن قدرتهای متعارض با آمریکا بدون پرداخت هزینههای ناشی از اقدامات نظامی آن بوده است. ترور شهید قاسم سلیمانی در دی ماه سال گذشته را شاید بتوان نقطه اوج این سیاست خشن و زروگویانه دانست که حتی در تاریخ روابط سیاست خارجی آمریکا نیز بیسابقه است. اگر بخواهیم استفاده از ترور را در تاریخ سیاست خارجی این کشور مرور کنیم به گزارههای جدی و مهمی خواهیم رسید که نشان میدهد ترور چگونه به یکی از مهمترین ابزارها در تاریخ سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است.
* دستهای خونآلود آمریکا
جالب اینجاست که یکی از اولین ترورهای مستقیم و هدفمند ایالات متحده دقیقاً یک سال قبل از پایان جنگ جهانی دوم انجام شد؛ زمانی که جنگندههای ایالات متحده آمریکا هواپیمای حامل آدمیرال «یاماموتو» فرمانده نیروی دریایی ژاپن را هنگام عزیمت به جزایر سلیمان مورد هدف قرار دادند. آدمیرال یاماموتو از مهمترین فرماندهان نیروی هوایی ژاپن بود که حمله ناوهای هواپیمابر ژاپنی به بندر «پرل هاربر» را طراحی کرده بود.
در سالهای 1945 تا اواسط دهه 70 آمریکا به شکل عیانی از ابزار تروریسم برای حذف و نابودی هر نیروی معارض خود استفاده میکرد. تقابل با اتحاد جماهیر شوروی و قدرت کمونیسم این بهانه را به واشنگتن میداد تا در استفاده از این ابزار لحظهای درنگ نکند.
در سال 1953 ایالات متحده آمریکا با کمک شبکه جاسوسی بریتانیا در ایران اقدام به کودتایی کرد که منجر به سقوط دولت ملی مصدق شد. اقدامی که نفرت از آمریکاییها را در دل ایرانیان کاشت. این اقدام دقیقاً برای تسلط بر منابع نفتی خاورمیانه صورت گرفت. در گوآتمالا با به قدرت رسیدن «خارکوبو آرونز» در این کشور و احتمال به خطر افتادن منابع شرکتهای کشاورزی این کشور از جمله «یونایتد فرویتدز» کودتایی دیگر در آمریکایی لاتین به راه افتاد.
چرخه ترورهای آمریکایی بعدها در تقابل با انقلاب کوبا و همچنین انقلاب مردم کنگو نیز به حرکت افتاد. در کوبا پس از این که تلاشهای اولیه آمریکاییها برای شرکت انقلاب کوبا با شکست مواجه شد، ترور فیدل کاسترو و سایر انقلابیون کوبایی در دستور کار سازمان سیا قرار گرفت. «چه گوارا» انقلابی بزرگ کوبا با نقشه سازمان سیا در سال 1967 در بولیوی توسط ارتش این کشور کشته شد اما نقشههای مداوم سیا برای ترور «فیدل کاسترو» رییس جمهور این کشور به جایی نرسید.
گفته میشود سیا نقشههای متعددی برای ترور کاسترو طرحریزی کرده بود که حتی شامل مسوم کردن او میشد، با این حال تمام این نقشهها در نهایت یا به شکست انجامید و یا خوششانسی فیدل به جایی نرسید.
در این میان «پاتریس لومومبا» رهبر انقلاب کنگو کمتر از فیدل کاسترو خوششانس بود. پاتریس لومومبا رهبری کشوری را بر عهده داشت که بر اساس ابتداییترین آمارها غنیترین کشور دنیا از لحاظ منابع معدنی محسوب میشد اما استعمار بلژیکیها سبب شده بود که با خشونتی کمنظیر مردم بومی این کشور برای کائوچو سرکوب شوند. در این میان دولت نوپای لومومبا در تلاش بود تا با استقلال این کشور زمینه بهرهمندی بیشتر مردم از این منابع را فراهم سازند. با این حال رویکرد لومومبا برای کمک گرفتن از کشورهای سوسیالیستی و همچنین عدم تمایل برای فعالیت شرکتهای آمریکایی در مناطق مختلف این کشور سبب شد تا دولت آیزنهاور مجوز قتل وی را صادر کند. هنوز روشن نیست که مسیر همکاری بین دولت بلژیک و دولت آمریکا برای قتل لومومبا تا کجا هماهنگ بوده اما برکناری و قتل لومومبا پای آمریکا نوشته شد. از آن زمان به بعد عملاً هیچ گاه این کشور رنگ آرامش را ندید و هنوز هم کنگو گرفتار آشوب و ناآرامی است.
به این فهرست میتوان موارد دیگری همچون کودتا در کشورهایی همچون بولیوی، غنا، برزیل و اتیوپی را نیز اضافه کرد که موجب کشتار و قتل دهها هزار انسان بی گناه شده است.
* از القاعده در افغانستان تا جبهه النصره در سوریه
از اواخر دهه 70 و دهه 80 میلادی به تدریج سیاست حمایت از گروههای تروریستی جای ایفای نقش مستقیم آمریکا در عملیاتهای تروریستی را گرفت.
زمانی که اتحاد جماهیر شوروی به سمت خاک افغانستان حمله برد «جیمی کارتر» فرمانی را در سال 1979 امضا کرد که به CIA اجازه کمک مستقیم به گروههای تروریستی را صادر میکرد. این سیاست بعدها به تبدیل به یک جنگ جهانی برای جنگ در افغانستان تبدیل شد. با کمکهای آمریکا بسیاری از گروههای افراطی در خاک پاکستان شروع به دایر کردن مدارس و اردوگاههای خود کردند.
عربستان سعودی با حمایت و چراغ سبز آمریکا میلیاردها دلار را از طریق موسسا به ظاهر خیریه صرف جذب جوانان عرب و افغان از سرتاسر دنیا برای جهاد مقدس با اتحاد جماهیر شوروی کرد. اغلب این افراد بلافاصله از اردوگاههای آمورشهای مسلحانه در پاکستان سر در میآوردند و بعد عازم افغانستان برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی میشدند. همین اردوگاهها و مدارس بودند که بعدها پایه اصلی جنبشی را به نام طالبان را در افغانستان فراهم کردند.
یکی از جوانان عرب که در افغانستان مشغول به طراحی امور جنگ بود، شخصی به نام «اسامه بن لادن» بود. جوانی از خانواده معروف بن لادن در عربستان سعودی که برای برای مبارزه در افغانستان حضور یافته بود. بعد از عقبنشینی شوروی و پایان جنگ در افغانستان بسیاری از این جوانان راهی نقاط مختلف دنیا برای ادامه مبارزه شدند. عدهای از آنها راهی آفریقا و مناطق دیگر خاورمیانه از جمله یمن شدند. این جنگجویان که به صورت مستقیم توسط آمریکاییها تربیت شده بودند هسته اصلی گروه القاعده را تشکیل دادند. گروهی که اصلیترین مسبب آغاز جنگ ادعایی آمریکایی علیه ترور بودند، بعدها در سال 2001 آمریکا برای مقابله با همین گروهها به منطقه خاورمیانه و افغانستان لشکر کشید.
این الگو بعدها دقیقاً در حمایت از گروههای تروریستی در عراق و سوریه نیز تکرار شد. زمانی گروههای درگیر با دولت سوریه به عنوان مبارزان راه آزادی مطرح میشدند و هر نوع سلاحی از جمله موشکهای تاو با پول سعودیها به آنها میرسید. عملیات گسترده انتقال سلاح به گروههای تروریستی در سوریه به صورت مشروح از سوی نشریات مختلف آمریکایی تشریح شده است. عملیاتی که هزینه آن را کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس تأمین میکردند و سلاحهای مورد نیاز آن از طریق کشورهای اروپای شرقی تأمین میشد. الگویی که این بار در سوریه و عراق با مقابله محور مقاومت روبهرو شد و به جایی نرسید.
* قتل هدفمند؛ نسل جدید تروریسم دولتی
پس از حادثه یازدهم سپتامبر عصر جدیدی از تروریسم دولتی آمریکا در شروع شد. در این دوره آمریکاییها با وقاحتی خاص بحث قتل هدفمند را به عنوان الگویی برای مقابله با تروریسم مطرح کردند.
در این روش افرادی که هدف محسوب میشوند مورد حمله قرار گرفته و به قتل میرسیدند. این روش عمدتاً توسط قرارگاه پشتیبانی از عملیات ویژه آمریکاییها صورت میگیرد و حتی شامل اتباع آمریکایی نیز میشود. تمرکز اصلی این عملیاتها عمدتاً بر روی استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین استوار است.
در این میان آنچه قابل توجه است، هدف قرار دادن مردم عادی در افغانستان و به خصوص مناطق قبایلی پاکستان از سوی آمریکاییها به بهانه مقابله تروریسم است.
در حقیقت در این حملات بیشتر مردم عادی هستند که مورد هدف قرار میگیرند. اوج این حملات خونبار مربوط به سال 2008 است که در حملات هواپیماهای بدون سرنشین 317 نفر از مردم به قتل رسیدند. این حملات با موشکهای هلفایر صورت میگیرد که از هواپیماهای بدون سرنشین پریدیتور شلیک میشوند. در این این حملات اغلب شاهد همان رفتاری هستیم که از سوی بمب گذاران انتحاری میگیرد. یک خانه به صورت کامل ویران میشود تا یک هدف از سوی آمریکاییها به قتل برسد اما چندین نفر از مردم بومی نیز کشته میشوند.
این حملات تروریستی در دوران اوباما نیز ادامه یافت. مهمترین استفاده گسترده از این حملات نیز هزینه ارزانتر استفاده از هواپیماهای تهاجمی بدون سرنشین برای هدف قرار دادن مردم غیر نظامی است. به عنوان مثال تربیت یک خلبان آمریکایی نزدیک به 5 میلیون دلار هزینه دارد در حالی که هزینه یک هواپیمای هدایت شونده از راه دور تنها 150 هزار دلار هزینه دارد. البته در این میان تنها چیزی که اهمیتی ندارد جان مردمی است که در حملات تروریستی هواپیماهای بدون سرنشین آن هم در مناطق غیر نظامی قربانی میشوند.
* پاسخ صحیح در مقابله ترورویسم دولتی آمریکا چیست؟
تاریخچه ترور و استفاده از آن در سیاست خارجی آمریکا بسیار گستردهتر از آن است که بتوان در چنین یادداشت کوتاهی درباره آن صحبت کرد اما همین تاریخچه مختصر نیز نشان میدهد که ترور سردار قاسم سلیمانی به عنوان مهمان دولت عراق اساساً یک پدیده استثنایی برای آمریکاییها نبوده بلکه در طول 75 سال گذشته از زمان جنگ جهانی سیاست ثابتی بوده که در قالبهای مختلف به اجرا در آمده است.
شاید تنها راه مقابله با جریان استفاده از ترور در سیاستهای کلان آمریکا روشی بود که ایران در پیش گرفت؛ پاسخ متقابل و تحقیر واشنگتن تا با دیگر چنین ابزاری در مقابل ایران استفاده نشود.
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: تروریسم آمریکایی هواپیماهای بدون سرنشین اتحاد جماهیر شوروی سیاست خارجی آمریکا گروه های تروریستی ایالات متحده آمریکایی ها مهم ترین هدف قرار گروه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۵۳۳۷۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایتی از شهادت مرتضی مطهری، معلمی برای انقلاب اسلامی ایران
۴۵ سال از شهادت استاد مرتضی مطهری میگذرد، ترور شهید مطهری دومین ترور سیاسی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود، از فروردین ۱۳۵۸ یعنی کمتر از دوماه پس از پیروزی انقلاب، موج ترورها علیه شخصیتهای روحانی و نظامی انقلاب آغاز شد. اتفاقی که البته امروز به شکلی دیگر و توسط دشمنان جمهوری اسلامی ایران همچنان ادامه دارد.
ساعت حدود ۷ شب بود که تیم سه نفره ترور، شامل بصیری، نیکنام و وفا قاضیزاده مقابل منزل شهید مطهری در خیابان دولت تهران توقف میکنند.
نقشه اولیه ترور او در همان منطقه بود، اما هوشیاری راننده آیتالله مطهری و وضعیت بد منطقه از نظر ترور، مانع کار تروریستها میشود.
آنها خودروی استاد مطهری را تعقیب میکنند. احتمالا راننده خیابان شریعتی را به سمت پل سیدخندان کنونی آمده و بعد از عبور از خیابان سهروردی به میدان هفت تیر رسیده و با گذر از خیابان مفتح به سمت میدان کنونی سپاه رفته بود. بعد از آن هم وارد خیابان فخرآباد شده تا به منزل مرحوم یدالله سحابی برسد.
جلسه آن شب برخلاف آنچه تصور میشود جلسه شورای انقلاب نبود، بلکه جلسه موسسه متاع (مکتب تربیتی ـ. اجتماعی علمی) بود که در سال ۱۳۳۷ تاسیس شده بود و به مسائل اجتماعی میپرداخت، اما به دلایل امنیتی هیچ سندی از خود ثبت نکرده بود.
خودرو تروریستها در ضلع مقابل خیابان پارک شده بود. قاتل (محمدعلی بصیری) هم پشت دیوار منزل سحابی کمین کرده و منتظر استاد مطهری بود. ظاهرا نفر دیگری (حمید نیکنام) هم سر کوچه کشیک میداده است.
تروریستها چراغی که ساکنان محل در پارک امینالدوله ـ. محل فعلی خانه مداحان ـ. برای روشنایی و امنیت محله گذاشته بودند را خاموش کرده بودند و با استفاده از تاریکی شب موفق به چنین کاری شدند.
ساعت حدود ۲۲:۴۰ شب جلسه تمام میشود و استاد مطهری عزم منزل میکند. ظاهرا قرار بر این میشود که با خودروی آقای ترخانی به شمیران ـ. منزل شخصی خود ـ. برود.خودرو ترخانی سرکوچه پارک شده بود. یدالله و عزتالله سحابی چند قدمی استاد مطهری را بدرقه میکنند تا این که آقای مطهری به سر کوچه میرسد.
ظاهرا در این هنگام است که قاتل اصلی به استاد مطهری نزدیک میشود و او را به نام صدا میکند و پس از برگشتن آیت الله مطهری گلولهای به زیر گوش او شلیک میکند که از ابروی چپش خارج میشود.
قاتل پس از این اقدام، ظاهرا از طریق یک کوچه فرار میکند و خود را به اتومبیل پیکان استیشنشان میرساند و با دو نفر دیگر به سمت شرق تهران فرار میکنند.
گروه فرقان خود را یک گروه مسلمان متکی بر اصل توحید میدانست و اهداف خود را بر اساس تفسیر قرآن مشخص میکرد. این گروه معتقد بود تفسیر قرآن کریم تنها کار امامان است و هر کسی جز امامان معصوم دست به تفسیر قرآن بزند، کارش خلاف اسلام است.
استاد مطهری در جریان انقلاب از تفکرات و ایدهها و دستورات حضرت امام تبعیت میکردند و همواره در پی اجرای فرامین حضرت امام در مورد نهضت بودند. در این مورد آیت الله طاهری خرم آبادی میگوید؛ اگر چه دار التبلیغ کارش را بعد از تبعید، شروع کرد، اما آن رونقی که باید میگرفت پیدا نکرد و آخرش هم به جایی نرسید؛ چون مهر تایید امام به مسئله دار التبلیغ زده نشد و این موسسه از این مطلب انتزاع میشد که یک حرکتی است در مقابل امام و نهضت امام مخصوصا این که مقدمات آن مصادف بود با مخالفت امام و همان زمانی که امام تبعید شدند.
اینها یکسری مسائلی را تداعی میکرد که اینجا یک مرکزی است در برابر نهضت و در برابر امام. چند سال بعد که به مرحوم استاد مطهری اصرار کرده بودند که یک درس در آنجا برقرار کند. ایشان با مشورت امام اجازه او به آنجا رفت؛ و الا همین طوری خودش برای تدریس به دار التبلیغ نرفت، یعنی با این که مسئله آن شدت وحدت خودش را از دست داده بود و جنبه عادی پیدا کرده بود و یک موسسهای شده بود برای تربیت مبلغ ولی باز شهید مطهری در برابر اصرار آنها به تنهایی تصمیم نگرفته بود.
همچنین شهید مطهری حلقه وصل و رابط امام با انقلابیون و مردم بود. در این مورد مرحوم حجت الاسلام موحدی ساوجی میگویند:در تهران آیت الله مطهری و چند نفر با امام مع الواسطه در ارتباط بودند و آنها بودند که پیغامها را به کل افراد انقلابی در سطح تهران میرساندند پیامها معمولا در قم گرفته میشد، اما یک سالی را که ترکیه بودند ارتباطی با خارج نداشتند. ولی در زمانی که در عراق بودند با پیروزی انقلاب و لو با واسطه ارتباط برقرار میکردند افراد میرفتند و پیامها را شفاهی از امام میگرفتند و میآمدند و عمل میکردند و یا به وسیله مکاتبه و نامه ارتباط انجام میشد، اما در واقع این ارتباط وجود داشت.
بدون تشبیه بگویم دوران تبعید امام از ترکیه به عراق تا سال ۵۷ و بازگشت امام به ایران تقریبا غیبت صغرای ولی عصر (روحی نه الفداء) بود که ملت ایران در میان خودشان امام را نداشتند، اما کسانی که نایب امام بودند وکیل و رابط بین امام و مردم بودند هر چند که این وکالت و نیابت نبود امام مردم میدانستند و میشناختند که اینها افراد مورد اعتماد امام هستند و از این طریق رهنمودها و پیامها را میگرفتند و عمل میکردند.
استاد مطهری در تمام میدان مبارزه حضور فعال و جدی فعال داشته است. از پخش اطلاعیهها تا شرکت در قیامها صحنه گردان میدان بود. استاد ابتدا در پخش اطلاعیهها تا شرکت در قیام سال ۴۲ نقش فعال داشتند. بارها از سوی عمال رژیم شاه بازداشت شده و زندانی شده بودند. اختلافات بین روحانیون را از بین میبرد و مانع انفکاک در صفوف مبارزه میشد. استاد در جذب نسل جوان و روشنفکر به خصوص بعد از راه انداختن حسینه ارشاد نقش فوق العادهای ایفا کردند. جذب نسل جوان نه تنها در دوران قبل از پیروزی انقلاب موثر واقع شد بلکه بعد از دوران پیروزی و جنگ برای کشور و انقلاب موثر واقع شد.
از نگاه شهید مطهری، بزرگترین ضربهای که بر پیکر اسلام وارد شد از روزی شروع شد که سیاست از دیانت منفک گردید؛ و طرد دین از سیاست به معنای جدا کردن یکی از اعضای پیکر اسلام بود. با این حال در جهان تشیع، تفسیر «اولی الامر» متفاوت با برداشت اهل سنت است و هدف امثال سید جمال نیز مسلماً این نبوده است تا با ندای همبستگی دین و سیاست به استبداد سیاسی قداست دینی دهند، بلکه هدف، بیداری مسلمانان در دخالت در سرنوشت سیاسی و وابسته ساختن به دین بوده است.
شهید مطهری در بحث امامت و رهبری با ظرافت خاصی جدایی دین از سیاست را به منزلهی جدایی روحانیت از سیاست و حکومت به شمار آورده و معتقد است، بزرگترین آرزوی دوستداران ترقی اسلام باید توأم شدن سیاست و دیانت باشد:
نسبت این دو با هم نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست باید به یکدیگر بپیوندند. فلسفهی پوست، حفظ مغز است. پوست از مغز نیرو میگیرد و برای حفظ مغز است.
اهتمام اسلام بر امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی، برای حفظ مواریث معنوی، یعنی توحید و معارف وحی و اخلاق و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است.
شهید مطهری از مهمترین نیروهای انقلاب اسلامی بود و شاید مهمترین تعریف از این شهید بزرگوار را امام خمینتی (ره) بیان کردند.
خدمتی که مرحوم مطهری به نسل جوان و دیگران کرده است، کم کسی کرده است. آثاری که از او هست، بی استثنا، همه آثارش خوب است و من کس دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم: «بی استثنا آثارش خوب است». ایشان بی استثنا آثارش خوب است؛ انسان ساز است؛ برای کشور خدمت کرده است. در آن حال خفقان، خدمتهای بزرگ کرده است این مرد عالی قدر