Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-05-01@05:32:46 GMT

سردار سلیمانی به روایت نخست وزیر پیشین عراق

تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۵۵۵۵۳۹

سردار سلیمانی به روایت نخست وزیر پیشین عراق

خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه و مقاومت: عراق، سرزمین مقدس عتبات برای او همه چیز بود. تمام ذهن و اندیشه‌اش عراق بود، سرزمین تمدن‌ها و ادیان و اقوام مختلف. هرگز برای اهداف کوچک گام برنداشت. او به انسانیت و انسان‌های آزاده دنیا می‌اندیشید.

مردم عراق با هر اندیشه و جایگاهی او را محترم می‌شمردند. به‌ویژه مراجع و علما و فرهیختگان و خانواده شهدا و جانبازان و رزمندگان.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در روزهای حمله آمریکا و یورش داعش در صف مقدم جبهه‌های نبرد حضور داشت و جان خود را بارها در معرض خطر قرار داد. اما او هدف مقدسی را دنبال می‌کرد و در این راه وقعی به دشمن نمی‌گذاشت. دشمن به خوبی می‌دانست که حاج قاسم خاری در چشم‌شان خواهد بود و تا اشغال آمریکا و حضورش در منطقه پایان ندهد، آرام نمی‌نشیند. به همین خاطر دولت تروریست و بزدل آمریکا میهمان برجسته و شریف عراق را در فرودگاه بین‌المللی بغداد ترور کرد، به تصور این که با شهادتش حاج قاسم دیگر نخواهد بود. اما دیری نپایید که دریافت  هزاران هزار فرزند تربیت‌یافته حاج قاسم سلیمانی در منطقه و محور مقاومت قامت برافراشتند.

«عادل عبدالمهدی»، نخست وزیر پیشین عراق که از سال ۲۰۰۳ میلادی با سردار سلیمانی در ایام ورود آمریکا در این کشور و سرنگونی صدام آشنا می‌شود، او را فردی شجاع و شکست‌ناپذیر می‌داند و معتقد است آمریکا با ترور شهید سلیمانی که با گذرنامه و اسم خود به عراق سفر کرده بود، اقدامی کوته‌بینانه انجام داد و ترامپ تصور می‌کرد با این امر می‌تواند شکست‌های آمریکا در مبارزه با ایران از تحریم گرفته تا برجام را جبران کند؛ غافل از اینکه تاوان آن تا ابد گریبان‌گیرشان خواهد بود.

در ادامه مشروح گفت‌وگو با «عادل عبدالمهدی» نخست وزیر پیشین عراق را که از تازه‌ترین کتاب انتشارات الهدی (وابسته به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی) انتخاب شده می‌خوانید. این گفت‌وگو با ویراست تازه‌ای از سوی فارس منتشر می‌شود:

حاج قاسم همیشه در دشوارترین و خطرناک‌ترین موقعیت‌ها حضور داشت

سردار سلیمانی از چه ویژگی‌هایی برخوردار بود که به شخصیتی جهانی و محور آزادگان بدل شد؟

توکل پیوسته به خداوند متعادل و پیشه کردن تقوا و ارادت به خاندان اهل بیت (ع) مهم‌ترین ویژگی سردار سلیمانی بود. او فردی شجاع، ساده و مرد میدان  بود. به دقت دیدگاه‌های مختلف را می‌شنید و آن‌ها را ثبت می‌کرد تا دوباره به آن‌ها رجوع کند. سردار سلیمانی قادر به برقراری سخت‌ترین و پیچیده‌ترین روابط بود و راهکارهای مؤثری را ارائه می‌کرد و از قدرت بسیج و همبستگی بالایی برخوردار بود. او قادر به عبور از اختلافات، ایجاد صداقت و دوستی و اتحاد بود.

در جنگ ۳۳ روزه لبنان، شهید سلیمانی در قلب میدان مبارزه و در نبرد با تروریسم در حلب و دیگر مناطق سوریه و در مبارزه با داعش در شهرهای امرلی، بغداد، صلاح‌الدین و نینوا و الانبار عراق در کوران مبارزه بود. حاج قاسم همیشه در دشوارترین و خطرناک‌ترین موقعیت‌ها حضور داشت و پیروزی در این موقعیت‌ها می‌توانست کفه قدرت را برعکس کند. به همین دلیل جایگاه و نقش او منشعب از ماهیت حضورش در میدان‌های بحران و راهکارهایی بود که ارائه می‌داد. او دشمن استکبار و اشغال و مدافع تسلیم‌ناپذیر اسلام و حقوق شهروندان بود. او چشمانش را در میدان نبرد باز کرد و با تمام وجود و جوارح جسم خود عاشق شهادت بود. او هم‌نوا با امام خود این سخن را تکرار می‌کرد: «سوگند به آن که جان علی در دست اوست، هزار ضربت شمشیر آسان‌تر است از یک‌بار مردن در بستر».

سردار سلیمانی در مسیر حق از سرزنش‌ها باکی نداشت

بی‌شک عده زیادی مخالف او هستند، اما امکان ندارد که هیچ فرد منصفی نقش شهید سلیمانی در موضوعات منطقه را نفی کند. خطیرترین و حیاتی‌ترین لحظه، نه لحظه نظامی است و نه امنیتی؛ بلکه لحظات سیاسی و ائتلاف‌‎هایی است که مسیر و روند مواجهه با چالش‌های یک کشور را تعیین می‌کند. شهید سلیمانی فرمانده بزرگی است که در گذر تاریخ ماندگار خواهد شد. دوستدارانش او را به عنوان الگویی به یاد خواهند داشت. او در غم و شادی و شکست و پیروزی همراه آنان بود. دشمنان و مخالفانش نیز او را به عنوان یک فرمانده شجاع و شریف به یاد خواهند آورد که نقشه‌هایشان را متلاشی کرده است. سیره و الگوی رفتاری سلیمانی تا همیشه زمان باقی خواهد ماند. او در نبرد با دشمنانش با شرافت مبارزه کرد و برای درایت و توانایی آن‌ها احترام قائل بود. اما ترس او تنها از خدا بود و در مسیر حق از سرزنش‌ها باکی نداشت.

شهید سلیمانی در دوستی خالص بود و وعده‌هایش را عملی می‌کرد. او اشتباهات را می‌پذیرفت و در راهبردهایش تجدید نظر می‌کرد. نظرش را تحمیل نمی‌کرد، اما نسبت به دیدگاهش کاملاً جدی بود. او نظر دیگران را بی‌هیچ خرده و ملالی می‌شنید. به شدت منطقی و دوراندیشانه صحبت می‌کرد. ابایی از این نداشت که درباره  شرورترین دشمنانش از واژه شجاع و زیرک استفاده کند و یا این که بگوید امکانات گسترده‌ای در اختیار دارند. دوستانش را به فرماندهان عالی رتبه دشمن تشبیه می‌کرد. مثلاً فلانی را چرچیل زیرک و دیگری را کسینجر و مرد استراتژی لقب می‌داد. بیان و ادبیات شهید سلیمانی واقعاً زیبا، جوانمردانه و عاری از نازیبایی بود. حتماً آن‌هایی که او را می‌شناسند، می‌دانند که رسانه‌ها و سازمان‌های اطلاعاتی چقدر دسیسه چیدند تا چهره‌ای زشت از او ارائه دهند. منتقدان و سرسخت‌ترین دشمنانش به شدت پیگیر این بودند که با او ملاقات کنند، اما او نمی‌پذیرفت. شهید سلیمانی صریح بود و از موقعیت‌های نمایشی و شبهه‌آمیز که قبلاً نادرستی‌شان را درک بود، به شدت دوری می‌کرد.

هر فردی با این جایگاه و علاقه انتهاناپذیر مردم کشورش و این حجم از دشمنان قسم خورده، بی‌تردید زمان و مکان را در خواهد نوردید. انسان‌های بزرگ، از آن رو بزرگ هستند که تاریخ را به جلو پیش می‌برند و روند سیر حوادث را متحول می‌کنند. زمانی که تاریخ به ثبت این برهه از زمان بپردازد، نام شهید سلیمانی به عنوان یکی از رقم‌زنندگان تاریخ بر تارک آن ثبت خواهد شد.


حاج قاسم و عادل عبدالمهدی/ این عکس در سال ۲۰۱۲ و به پیشنهاد حاج قاسم گرفته شده است که برای نخستین بار منتشر می‌شود

ترور شهید سلیمانی توسط آمریکا تصمیمی فریبکارانه و کوته‌بینانه بود

دلیل این که آمریکا دست به جنایت ترور شهید سلیمانی زد، چه بود. حاج قاسم چه چیزی داشت که دشمنانش او را خطرناک‌ترین دشمن می‌دانستند؟

ترور، تصمیمی فریبکارانه و کوته‌بینانه بود. دولت آمریکا به جای آن که در سیاست‌های خود تجدید نظر کند و چاره‌ای برای شکست‌ها و ناکامی‌هایش بیابد، پیش خود تصور کرده که ترور یکی از دشمنان سرسختش می‌تواند برای او پیروزی به حساب آید. این ترور نشان داد که آمریکایی‌ها کمترین درکی نسبت به مسائل منطقه ندارند. آن‌ها پیش پا افتاده‌ترین راه حل را انتخاب کردند که شاید غائله چند صباحی بخوابد، اما تاوان آن تا ابد گریبان‌گیرشان خواهد بود. اقدامی که دولت آمریکا انجام داد، نه تنها در عرف قوانین بین‌الملل که در قوانین خود کشور آمریکا نیز محکوم شده است. این حرف ما نیست، بلکه از شهروند عادی تا مقامات عالی رتبه این کشور به آن قائل هستند.

ترامپ تصور می‌کرد ترور یک فرمانده، برای آن‌ها پیروزی رقم می‌زند

جو بایدن نامزد منتخب ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا که کاملاً در جبهه مخالف با شهید سلیمانی قرار داشته، در کمپین‌های انتخاباتی خود در هفتم دسامبر ۲۰۲۰ به انتقاد از اقدام ترامپ می‌گوید: این یک بی‌لیاقتی محض و خطرناک است. رئیس جمهوری که مدعی پایان بخشیدن به جنگ تمام نانشدنی در خاورمیانه است، آمریکا را در آستانه جنگ دیگری قرار داده است. راهبردهای اشتباه، تهدیدات را بیشتر خواهد کرد و فریاد مرگ بر آمریکا بیشتر در خاور میانه پیچیده خواهد شد و ایران و متحدانش را به انتقام سوق خواهد داد. اتفاقی که می‌شد جلوی آن را گرفت. سناتور ساندرز نیز با انتقاد شدید از ترامپ کشتن سردار سلیمانی را ترور قلمداد کرده و آن را تنش شدیدی خوانده که آمریکا را بیش از پیش به جنگی ویرانگر در خاورمیانه نزدیک می‌کند.

حاج قاسم با نام اصلی و گذرنامه واقعی به عراق سفر کرد

ترور این شهدا بیانگر فقدان راهکار بوده و تصمیمات ماجراجویانه و مخاطره‌آمیز نشان از این دارد که افقی برای رسیدن به راهکارهای مؤثر در منطقه حساسی مانند خاورمیانه وجود ندارد و این سیاست‌های نتانیاهو و افکار استعماری و متجاوزگرانه امثال اوست که کاملاً بر منطقه حکمفرماست. آمریکایی‌ها تصور می‌کردند که ترور یک فرمانده، برای آن‌ها پیروزی را رقم خواهد زد. شهید سلیمانی شخصیت پشت پرده و سری نبود. او به عنوان میهمان وارد عراق شد و ملاقات‌های از پیش تعیین شده‌ای با مقامات عالیرتبه عراقی داشت. او با نام اصلی و گذرنامه واقعی خود که تصویر و مهر ورود داشت، به عراق سفر کرد. او شخصیت معروفی بود که در جلسات و محافل عمومی حضور پیدا می‌کرد و همواره در تیررس دشمنانش قرار داشت. اما آن‌ها هیچ گاه دست به چنین کاری نزدند، چون به نادرست بودن این کار واقف بودند. ترور حاکی از ناکامی و ناتوانی است و فقط سازمان‌های سری حکومتی و یا غیرحکومتی هستند که دست به چنین اقدامی می‌زنند. روشی غیرقانونی که در قوانین بین‌المللی نیز محکوم است.

حتی در قانون آمریکا نیز بر اساس قانون اجرایی ۱۲۳۳۳ مصوب دوران ریاست جمهوری ریگان، ترور غیرقانونی محکوم شده است. اگر چه رؤسای بعدی آمریکا به ویژه رؤسای بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر تلاش کردند تا ترور سیاسی را با واژگان دیگری مانند اجرای حکم بدون محاکمه و یا قتل هدفمند تعبیر کنند، اما قوانین بین‎المللی و داخلی کشورها ترور سیاسی را با هر عنوان و اصطلاحی که باشد، محکوم کرده و با آن مخالفت می‌کنند. به همین خاطر روزنامه گاردین در تاریخ ۴ ژانویه ۲۰۲۰ یک روز بعد از ترور سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس و همرزمانشان نوشت «توییت‌های ظفرمندانه دونالد ترامپ درباره ترور، در کنار دست و پا زدن‌های بیهوده برای توجیه این اقدام بر اساس قوانین داخلی و بین‌المللی، ایالات متحده آمریکا را در معرض اتهام جنایتی قرار می‌دهد که سال‌ها به دشمنان خود برچسب آن را زده است».

ایران و ایالات متحده دشمنی شدیدی با هم دارند و هر کشور دیگری را به تروریسم متهم می‌کند. این دو کشور به صورت رسمی وارد جنگ نمی‌شوند، اما جنگ‌ها به این صورت در آمده‌اند و این یعنی فرار از قوانین بین‌المللی. ترور را نمی‌شود توجیه کرد و مشروعیت پیدا کردن نیازی به دستور یک رئیس جمهور و یا قوانین داخلی کشورها ندارد. خصوصاً این که ما درباره دومین فرد نظامی کشور ایران صحبت می‌کنیم و اینکه این عملیات در خاک عراق اتفاق افتاده و میهمان این کشور در حالی که ابومهدی المهندس فرمانده نظامی بزرگ به استقبال او آمده بود، ترور می‌شود.

 ترامپ پس از ناکامی در تصمیم‌های ضدایرانی با ترور حاج قاسم می‌خواست آبروی رفته‌اش را بازیابد

بی‌تردید در پس این ترور، اهداف انتخاباتی قرار داشته و ترامپ با این کار به دنبال کسب محبوبیت و آرا مردم در انتخاب بوده است. اما مسیر حوادث نشان از ناکامی دارد. طرح‌های ترامپ در خروج از برجام و تشدید تحریم‌ها و افزایش فشارها به ایران با شکست مواجه شدند و به همین خاطر او تصور می‌کرد که با ترور می‌تواند آبروی رفته خود را بازیابد، اما این بار نیز شکست خورد. کشورهای دیگر متحد آمریکا همچنان به توافق هسته‌‎ای برجام پایبند هستند و تمدید قطعنامه تسلیحاتی ایران را با تمامی فشارها نمی‌پذیرند. این رئیس جمهور آمریکاست که مدعی می‌شود یک هفته بعد از پیروزی‌اش در انتخابات با ایران مذاکره خواهد کرد، اما این خیالی بیش نبود و اینک جو بایدن رئیس جمهور منتخب آمریکاست که می‌گوید ایالات متحده حاضر است در صورت پایبندی ایران به تعهداتش به برجام بازگردد.

تاریخ نشان داده است که با شهادت، موجی به راه افتاد و مسأله فروکش نمی‌کند. این تجربه از دو جهت درست است. زمانی که افراط گرایان غرب یا شرق و یا اسلام‌گرایان و سکولارها دست به ترور دشمنان خود می‌زدند، پیروزی نصیب‌شان نمی‌شود، بلکه افکار عمومی را بر ضد خود بسیج می‌کنند و در آخر نیز ناکام می‌مانند.

بی‌تردید ترور شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس و همرزمان‌شان شرایط را برای آمریکا در عراق و منطقه دشوارتر کرده است. به همین دلیل در خود آمریکا مقامات این کشور و از جمله شخص ترامپ، خواهان بیرون رفتن نیروهای‌شان از عراق هستند. زمانی که خواسته‌ای به حق و جدی وجود دارد، کسانی که در برج‌های عاجی زندگی می‌کنند، به این توهم دچار می‌شوند که مشکل از یک شخص هر چند بزرگ ناشی می‌شود. این حوادث هستند که مردان را می‌سازند و مردان بزرگ آینه‌ای از حوادث بزرگ هستند. نبود شهید تا همیشه ایام به فروزان‌تر شدن حوادث خواهد انجامید.

کمک‌ها برای نابودی داعش بدون مذاکره به اربیل رسید

آیت‌الله العظمی سیدعلی سیستانی در پیام تسلیت‌شان، از تعبیر قهرمانان نبردهای پیروزی استفاده کردند. نظر شما درباره این تعبیر چیست؟

قطعاً آیت‌الله سیستانی، نقش بی‌بدیل شهیدان سلیمانی و ابو مهدی المهندس را در پیروزی بر داعش دنبال می‌کردند. داعش به چند قدمی بغداد و اربیل و سایر مناطق رسیده بود و این شهیدان سلیمانی و المهندس بودند که وارد میدان مبارزه شدند و در صف مقدم رزمندگان قرار گرفتند. آن‌ها به توجه به خطراتی که تهدیدشان می‌کرد، دل به جبهه نبرد زدند. دغدغه اول و آخر آن‌ها جلوگیری از پیش روی داعش و عبور از مرحله دفاع و رسیدن به مرحله هجوم بود. این موضوع با چنان سرعت باور نکردنی اتفاق افتاد که حتی خوشبین‌ترین آدم‌ها نیز آن موقع تصورش را نمی‌کردند. قاسم سلیمانی غیر از اینکه شخصاً پا به میدان مبارزه گذاشته بود و در جزیی‌ترین مسائل نیز با رزمندگان همراهی می‌کرد، پلی زمینی و هوایی با جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرد که کمک‌ها بدون هیچ مذاکره و یا پیش شرط سیاسی و مالی به میدان‌های نبرد رسید. تنها بغداد در معرض تهدید قرار نداشت، بلکه تمام جنوب عراق و شهر شمالی اربیل و سایر شهرهای عراق با خطر داعش مواجه بودند. تا آن جایی که من اطلاع دارم آقای مسجدی که بعداً سفیر ایران در عراق شد، از طرف شهید سلیمانی مسؤولیت اداره جبهه اربیل را با همکاری برادران عراقی برعهده داشتند که به گفته برادران کُرد، اقدام شایسته‌ای بود. رهبران کرد، به نقش بزرگ سردار سلیمانی در چرخش جبهه مبارزه و رسیدن به هجوم بعد از دفاع اذعان دارند.

 شهیدان سلیمانی و المهندس، سهم بزرگی در نابودی داعش دارند

شهیدان سلیمانی و المهندس، سهم بزرگی در نابودی داعش دارند. آن‌ها سردمداران این پیروزی هستند و تک تک شهدا نیز در این پیروزی عظیم سهیم هستند. مرجع عالیقدر حضرت آیت‌الله سیستانی و نیروهای حشدالشعبی و عشایر و نیروهای پیشمرگه و نیروهای مسلح عراق و نیروهای مردمی و همچنین مقامات عراقی و دکتر العبادی، نخست وزیر وقت کشور عراق همگی در این پیروزی نقش داشتند. حتی کشورهای متحدی که به درخواست ما پاسخ مثبت دادند و در کنار ما با داعش جنگیدند، از جمله ایالات متحده آمریکا را نیز نباید از قلم انداخت. همچنین همه آن‌هایی که در این نبرد کنار ما ایستادند، اگر چه در میدان نیز نبودند، اما با ما در برخی مسائل همراهی کردند نیز در این پیروزی نقش دارند.

پیروزی بزرگی که با شکست داعش در عراق رقم خورد، تشریک مساعی همه طرف‌ها بود، حتی آن‌هایی که بیش‌ترین دشمنی و خصومت را با یکدیگر داشتند. این موضوع ثابت می‌کند که سازش و توافقی که در آن اختلاف وجود دارد، نهایتاً در موضوعات مبتنی بر عدالت به پیروزی خواهد انجامید و منافع همگان را تأمین می‌کند. بی‌شک در این میان قهرمانان نبردهای پیروزی نقش بزرگی را ایفا کرده‌اند.

سلیمانی از طراحان افق جریان انقلاب اسلامی بود

ویژگی‌های فکری و جهادی مکتب حاج قاسم سلیمانی چیست که رهبر معظم انقلاب اسلامی از آن به عنوان مکتب درس‌آموز  یاد کردند؟

«به وقت حمله چشم فروگیر و آگاه باش که پیروزى از جانب خداى سبحان است». او مرد اراده و عزم بود. پیش از آن که اراده کاری را کند، موقعیت را می‌سنجید. به مصداق این سخن امیرمؤمنان که «چون همه جوانب کار برایت روشن شد، آنگاه تصمیم قطعى بگیر و بدان که تصمیم و اراده از دور اندیشی سرچشمه می‌گیرد و این لازم و ملزوم یکدیگر هستند و آگاه باش هر که دوراندیشى‌اش کم باشد، تصمیم و عزمش سست است».

شجاعت شهید سلیمانی آن قدر زیبا بود که زبان از توصیف آن عاجز بود، اما بی‌پروا نبود. در اطراف خود نگهبان و محافظ شخصی نداشت، اما لحظه‌ای از توکل به خدا غافل نبود و همیشه دشمنانش را به تعجب وامی‌داشت. به زبان حال باید گفت که «نگهبانی همچون اجل نیست». سردار سلیمانی انسان بسیار نکته‌بینی بود و به تمام جزئیات جنگ توجه می‌کرد. حتی جزیی‌ترین مسائل نیز از نظرش نمی‌افتاد. اگر هدفی را دنبال می‌کرد، بقیه اهداف تابع هدف اصلی‌اش تعریف می‌شدند. این گونه بود که در راهبرد  خود، مشکلات و دشمن را بر اساس وزن و اهمیت‌شان اولویت‌بندی می‌کرد. در مورد دوستان‌شان نیز همین گونه عمل می‌کردند. سردار به دنبال تنگ‌تر کردن عرصه دشمنان و گسترش جبهه متحدان و دوستان بود. به نظر من شهید سلیمانی، سیاست دفاع از جریان انقلاب اسلامی ایران را دنبال نمی‌کرد، بلکه او یکی از ارکان این راه و از طراحان افق این مسیر بود.

ماجرای سقوط فرودگاه تلفعر و نفوذ داعش در عراق

  بارزترین نقش سردار سلیمانی در عراق به ویژه در زمینه حمایت از نیروهای مسلح عراقی و حشدالشعبی و برنامه‌ریزی‌های بی‌نظیری را که در زمینه عملیات بر ضد تکفیری‌ها صورت می‌دادند، چه می‌دانید؟

بعد از فتوای جهاد آیت‌الله سیستانی، همه اراده به دست گرفتن سلاح را پیدا کردند. شهید سلیمانی به عراق آمدند و سلسله جلساتی با مقامات نظامی و سیاسی و مردمی برگزار شد. شهید سلیمانی، مفصل به تشریح جبهه‌های نبرد  پرداختند و تمرکزشان ابتدای کار بر توقف پیشروی دشمن در مواضع مهم مانند بغداد بود. به همین خاطر شخصاً وارد میدان شدند و خط مقاومت مستحکمی را به ویژه در غرب و شمال بنا کردند که روند جنگ از دفاع به هجوم تبدیل شد. من به دلیل کثرت موارد چندان نمی‌توانم به تمام میادین حضور ایشان اشاره کنم و در این زمینه حق مطلب را ادا کنم. بیشتر همراهان ایشان و افرادی همانند شهید المهندس و العامری و دیگر رزمندگانی که در جبهه‌ها با ایشان ملازم بودند، به این موضوع اشراف دارند، اما من فقط به یک مورد که خودم در آن حضور داشتم بسنده می‌کنم.

پس از صدور فتوای جهاد، قرار بود همراه با تعدادی از رزمندگان به منطقه طوز و امرلی برویم. مناطقی که داعش در آن‌ها هجوم سنگینی را آغاز کرده بود. در بغداد جلسه‌ای با رهبران ترکمن داشتم تا مشورت‌های لازم را انجام دهم. همچنین از برادران کرد، به ویژه برهم صالح، رئیس جمهور عراق خواسته بودم تا در این زمینه کمک کنند. ما برای رفتن به آن جا با مشکلاتی روبه‌رو بودیم. به اضافه این که فرماندهان برجسته‌ای نیز در این جبهه حضور داشتند. تصمیم بر این شد که به تلعفر برویم. جایی که نیروها به شدت با داعش درگیر بودند و در تلاش بودند تا شهر را حفظ کنند. من و جناب شیخ محمد تقی المولی به اربیل رفتیم تا از آن جا خودمان را به تلعفر برسانیم. چندین جلسه با برادر مسعود بارزانی دیدار کردیم تا کار را تسهیل کنند. رئیس بارزانی به ما گفتند که تعدای زیادی نیروهای پیشمرگه را در اختیارمان خواهند گذاشت. ما بی‌وقفه برای اجرای نقشه و سازمان‌دهی خطوط با رزمندگان در تلعفر و سنجار در تماس بودیم. آماده رفتن بودیم که شهید سلیمانی درخواست کرده بودند منتظر بمانیم. شهید سلیمانی همراه با ابومهدی المهندس از تلفعر به اربیل آمدند. با هم ملاقات کردیم و ایشان گفتند که رفتن به تلعفر دیگر بی‌فایده است. هواپیمای‌شان زمان برخاستن مورد حمله قرار گرفته و فرودگاه سقوط کرده و شهر نیز به زودی سقوط می‌کند.

نحوه آشنایی با حاج قاسم/ نقش سردار سلیمانی در امنیت عراق

اگر خاطره و یا صحبتی درباره شهید سلیمانی دارید بفرمایید.

من چند ماه پیش از حوادث سال ۲۰۰۳ با شهید سلیمانی آشنا شدم. نظر ایشان طبیعتاً تغییر رژیم بود، اما با اشغال و حمله آمریکا مخالف بودند. اولین دیدار جدی ما در جلسه‌ای بود که شهید محراب آیت‌الله سید محمد باقر حکیم و سید عبدالعزیز الحکیم و طالبانی و نچیروان بارزانی حضور داشتند. تا آن جایی که ذهنم یاری می‌کند به نظر شخصیت‌های ایرانی دیگری نیز حضور داشتند. صحبت درباره تحولات احتمالی در منطقه و عراق بود. در آن جلسه تصمیم گرفته شد که سلسله نشست‌هایی برای بررسی تحولات پیش رو برگزار شود و قرار هم بر این شد که اولیه جلسه در شهر دیانای عراق باشد. در اولین جلسه مسعود بارزانی و مرحوم جلبی حضور داشتند و عبدالعزیز الحکیم نیز به نیابت از شهید محراب آمده بودند. من هیچ‌گاه چه پیش از تغییر رژیم و چه بعد از آن ندیدم که شهید سلیمانی به تصمیمات عراقی‌ها اشکال بگیرد و به آن‌ها احترام نگذارد. ایشان بحث می‌کرد و به دیدگاه‌ها گوش می‌داد و در آخر برای عملی شدن آن‌ها تلاش می‌کرد. به شدت مراقب بود که در تصمیمات جانبداری‌هایی نباشد که به دلیل نظرات او اعمال شده است. حافظه بی‌نظیری داشت. رابطه ما بعد از تغییر رژیم نزدیک‌تر شد و ما بیشتر همدیگر را ملاقات می‌کردیم. چه زمانی که ایشان به عراق می‌آمد و چه زمانی که من به ایران می‌رفتم.

در اوان تشکیل دولت جدید عراق و دوره شورای حکام، بحث‌هایی درباره قانون اداره حکومت وجود داشت. از آن جایی که مخالفت‌های جدی با این قانون از سوی ایران وجود داشت، ایشان خواستار توضیحات ما شد. به همین دلیل جلسه‌ای با آیت‌الله خامنه‌ای ترتیب داده شد. مرحوم سید بحرالعلوم و دکتر جلبی و من در این جلسه حضور داشتیم. طبیعتاً خود شهید سلیمانی نیز در این جلسه بود. ما جزئیات این قانون و نفع و زیان عراق و منطقه را برای مقام معظم رهبری کاملاً شرح دادیم. ایران یکی از بزرگ‌ترین و قدرتمندترین حامیان فرایند سیاسی کشور عراق بوده است. برای ثبت در تاریخ شهادت می‌دهم که ایران در زمان تدوین قانون اساسی و به همه‌پرسی گذاشتن آن حدود خود را رعایت کرده است. ایران بحث و مذاکره و همکاری می‌کرد و خواسته‌هایش را روی دایره می‌ریخت، اما به اراده و استدلال عراق بیشترین احترام را می‌گذاشت. پس از عملیات «صولة الفرسان» در سال ۲۰۰۸ در بصره، شهید سلیمانی برای رئیس جمهور طالبانی و من به معاون رئیس جمهور نامه مشترک و مفصلی در این موضوع نوشت و خواستار جلسه فوری برای مذاکره شد. ما در یک نقطه مرزی در نزدیکی مریوان با هم ملاقات کردیم. جلسه‌ای پرمناقشه بود که در شرایط حساسی برگزار می‌شد و شهید سلیمانی جدیت اوضاع و شرایط را توضیح داد. من نامه ایشان را و پاسخ خود و صحبت‌هایی که در جلسه شده است، پیش خودم نگاه داشته‌ام. رابطه ما بسیار دوستانه و بردارانه و صمیمی بود.

نامه‌ای که به دست سعودی‌ها نرسید

خاطره دیگری که می‌توانم برای عموم بازگو کنم که البته آخرین خاطره من نیست، تماس ایشان با من بود. من در سفری رسمی در چین بودم. ایشان از من خواستند که بعد از انفجارهایی که همان روز در عربستان اتفاق افتاده بود، شخصاً ورود پیدا کنم و برای آرام کردن اوضاع با مقامات سعودی ملاقات کنم. درخواست بسیار فوری و جدی بود. با مقامات سعودی تماس گرفتم و هدف از سفرم به کشورشان را توضیح دادم و آن‌ها نیز استقبال کردند. ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۹ که من و مصطفی الکاظمی و ثامر الغضبان و محمد الهاشمی از پکن برگشتیم، در جده با پادشاه و ولیعهد عربستان ملاقات داشتیم. طبیعتاً ما عمق اختلافات بین ایران و عربستان را می‌دانستیم و دو کشور نیز این اختلاف را پنهان نمی‌کنند. درخواست ایران کاملاً واضح بود و سعودی‌ها از اوضاع موجود خرسند نبودند. آن‌ها نسبت به حملات موشکی به کشورشان و موضوع یمن دنبال راهکارهایی می‌گشتند. به هر حال، با ولیعهد عربستان به توافق رسیدیم که عربستان موارد اختلافش با ایران را روی کاغذ بیاورد.

این اتفاق افتاد و آن‌ها اولین درخواست مکتوب را به ما دادند. از ما درخواست کردند که پیش از تحویل سند، نظرمان را اعلام کنیم و ما نیز پیشنهاد دادیم که برخی موارد را اصلاح کنند. نامه دوم بعد از اصلاحات مد نظر به دست ما رسید. من درخواست را به شهید سلیمانی دادم و ایشان قول داد که ایران پاسخ را بدهد. بعداً به من اطلاع داد که پاسخ آماده است. یک مقدار پاسخ از طرف ایران با تأخیر همراه شد و سعودی‌ها پیگیر موضوع بودند. در دیدار بعدی من جویای موضوع از شهید سلیمانی شدم و ایشان گفت که در دیدار بعدی حتماً نامه را خواهد آورد. همان دیداری که به شهادت ایشان منتهی شد. با اطمینان نمی‌توانم بگویم که جواب در بین اسنادی بود که در آتش سوخت و یا این که زمان ترور گم شده است. روزگار واقعیت را به ما خواهد گفت.

انتهای پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: آمریکا شهید سلیمانی ترور حاج قاسم نخست وزیر سابق عراق عادل عبدالمهدی ایران و عراق روابط ایران با عربستان ترور شهید سلیمانی سردار سلیمانی شهیدان سلیمانی ابومهدی المهندس شهید سلیمانی ایالات متحده اتفاق افتاد حضور داشتند قوانین بین بین المللی رئیس جمهور نخست وزیر موقعیت ها ترین دشمن آیت الله حاج قاسم جلسه ای

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۵۵۵۵۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جنایات کومله به روایت تنها معلم بازمانده زندان «برده سور»

تنها بازمانده زندان مخوف برده‌سور در گفت‌وگویی با تسنیم از رنجی گفت که ناروا توسط کومله و دموکرات بر معلمان و غیر نظامیان رفته است. - اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، اسارت دوران غریبی است. گاه امید به آزادی و دیدن گرمای آفتاب از پس دیوارهای بلند سرد، تحمل زیستن در میان برزخ مرگ و زندگی را آسان‌تر می‌کند و گاه، هیولای ناامیدی چنان بر گلو چنبره می‌زند که انگار راه نفس از هر طرف بسته است. شاید به همین دلیل است که آن را انسانی‌ترین ادبیاتی می‌دانند که جهان به خود دیده. موقعیتی که در آن ترسیم می‌شود، چهره مردان و زنانی است که انسانیت و ظرفیت آن را به بالاترین و بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده‌اند. گفتن این حرف ساده است، کسی غیر از خود آن اسیر نمی‌داند تحمل ثانیه ثانیه روزگاری که تنها زهر است و زهر، چقدر می‌تواند برای هر انسانی دشوار باشد.

سال‌های دفاع مقدس اما پر است از آدم‌هایی که با وجود این درشتی روزگار دیولاخ، چنان ایستادند که از هر طرف طنین گام‌های استوار آنها تنها به گوش تاریخ می‌رسد؛ چنانکه آن شاعر فقید فرمود:  

چه تازیانه‌ها که از تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها که از تو گشت سربلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند...

یدالله خدادادمطلق از همین مردان است. او که معلمی جوان بود، در مهرماه سال 59 به اسارت کومله و سپس حزب دموکرات کردستان درآمد. او به همراه تعدادی دیگر از معلمان از استان‌های مختلف برای رفع خلأ کمبود نیرو در آن مقطع راهی کردستان می‌شود، اما سر از مخوف‌ترین زندان‌ها درمی‌آورد. او تنها بازمانده یک جمع هشت نفره از زندان برده‌سور است.

خداداد مطلق آموزگار است و آموزگاری با عشق پیوندی دیرینه دارد. همین عشق و علاقه به کودکان این سرزمین او را به شهری غریب کشاند و سرنوشتش را تغییر داد. خاطرات خواندنی او در کتاب «برده‌سور» روایتی است از رنج معلمی که تنها اسلحه‌اش قلم بود. خبرگزاری تسنیم به مناسبت روز معلم و سالروز شهادت شهید مطهری، در گفت‌وگویی با او یادی کرده است از رنجی که بی‌سبب بر او و دیگر معلمان روا داشته شد؛ معلمانی که یک به یک اعدام شدند و به شهادت رسیدند. این گفت‌وگو را می‌توانید در ادامه بخوانید: 

*تسنیم: آقای مطلق شما در اواخر دهه 50 به عنوان معلم و نیروی آموزش و پرورش به منظور تأمین خلأ کمبود نیرو در مدارس کردستان، از قم به این استان اعزام می‌شوید اما در نهایت سر از زندان‌های کومله و دموکرات درمی‌آورید. این در حالی است که شعارهای این گروهک‌ها سال‌هاست که کمک به خلق کرد است. رفتار آنها با شما و دیگر معلمان، تناقض آشکار این گروهک‌ها میان حرف تا عمل است. این اتفاق چطور برای شما رخ داد؟

اوایل مهرماه سال 59، آموزش و پرورش استان قم اطلاعیه‌ای مبنی بر درخواست نیرو برای کردستان، منتشر کرده بود. من پس از دیدن این اطلاعیه، به اداره آموزش و پرورش رفتم و اعلام آمادگی کردم. همانجا با شهید علی‌محمد بیان که از معلمان استان قم بود، آشنا شدم. پس از چند روز، به کردستان اعزام شدیم و با مأموریتی که آموزش و پرورش استان کردستان داده بود، بنا شد به روستای موچش واقع در مسیر کامیاران و سنندج برویم. در آنجا مدرسه شبانه‌روزی بزرگی بود که برای مدتی به دست نیروهای ضد انقلاب رسیده بود، مدرسه آسیب جدی دیده و نیازمند تعمیرات اساسی بود. از جمله اقلامی که نیازمند تعمیر بود، موتور برق آنجا بود. ما این موتور را برای تعمیر به تهران فرستادیم.

روز 12 مهرماه، مجدداً برای نصب موتور به مدرسه رفتیم؛ غافل از اینکه خدمتکار مدرسه از عوامل کومله است و به آنها تاریخ آمد و شد ما را گزارش داده. با ماشین لندوری که داشتیم از مدرسه خارج شدیم. در بین راه دو نیروی هوابرد و یکی از معلمان اعزامی از کاشان(آقای محمدی) را سوار کردیم؛ زیرا از ما خواسته بودند آنها را نیز به شهر برسانیم. در مسیر بازگشت بودیم که به ناگهان ماشین ما توسط نیروهای کومله که در صخره‌ها کمین کرده بودند، به رگبار بسته شد. با اینکه ماشین چندبار معلق زده بود و من و شهید بیان در عقب ماشین افتاده و آن معلم دیگر(آقای محمدی) به شدت زخمی شده بود، باز هم تیراندازی می‌کردند. کومله همواره می‌گوید ما به فکر خلق کُرد و مردم ایران هستیم، اما با افرادی که زخمی شده بودند، اینطور رفتار می‌کردند.

پس از چند دقیقه نیروهای کومله به بالای سر ما رسیدند و من، شهید بیان و دو نیروی هوابرد را برای اینکه از دید نیروهای جمهوری اسلامی پنهان کنند، از مسیر خارج کرده و به مناطق امن خود منتقل کردند. این اتفاق در روز 12 مهرماه سال 1359 رخ داد.

پس از چند روز، ما را به روستاهای اطراف منتقل کردند. یکی دو روز در آنجا زندانی بودیم و متوجه شدیم که در اتاق بغل ما هم افرادی هستند که زندانی شده‌اند: شهید کریم غفاری و شهید صفدر محمدی، معلمانی که از کرمانشاه اعزام شده و برای خدمت به مردم کامیاران، به این منطقه رفته بودند. شهید غفاری به عنوان رئیس آموزش و پرورش و شهید محمدی به عنوان معاون پرورشی فعالیت می‌کردند و چند روز قبل از ما، در حالی که هیچ‌گونه سلاحی نداشتند، به اسارت گرفته شده بودند.

زندان مخوف «برده‌سور»

مدتی گذشت، کومله ما را با پای پیاده و با بدترین شرایط ممکن- که الآن نمی‌خواهم زیاد وارد جزئیات شوم- به مدت 45 روز در کوه‌ها و جاده‌های خاکی کردستان شبانه‌روز پیاده می‌برد. ما را به روستاها می‌بردند و مردم را علیه ما تهییج می‌کردند. ما را به عنوان عوامل دولت معرفی می‌کردند، مردم نیز با تهییج و تحریک آنها، برخوردهای بسیار بدی با ما داشتند. هرچند تعدادی نیز که از نیت کومله و اقدامات آنها آگاه بودند، مخفیانه پیش ما می‌آمدند و به ما دلداری می‌دادند.

پس از این مدت ما وارد زندان مرکزی کومله به نام «برده سور» شدیم؛ زندانی که در انتهای کوه‌های بلند و در پایین‌ترین دست یک دره عمیق در کنار یک رودخانه خروشان واقع شده بود. این زندان یکی از غیر دسترس‌ترین زندان‌های کومله بود. در آن زمان(سال 1359) حدود 80 نفر در آنجا زندانی بودند.

*تسنیم: به غیر از شما، همانطور که اشاره کردید، نیروهای غیر نظامی دیگری نیز در این زندان بودند. هدف کومله از اسارت غیر نظامیان چه بود؟

هدف این بود که به هر قیمتی از اقشار مختلف مردم اسیر بگیرند تا بعداً در مرحله تبادل اسرا از آنها استفاده کنند. آنها در واقع می‌خواستند ما را که نیروی غیر نظامی بودیم، با نیروهای خودشان تبادل کنند که در درگیری‌های مسلحانه توسط دولت جمهوری اسلامی دستگیر شده بودند. در مقطعی هم موفق شدند و تعدادی از زندانیان را از این طریق مبادله کردند.

*تسنیم: شرایط زندان برای شما که نیروی غیر نظامی بودید، با دیگر افرادی که به نوعی نیروی نظامی محسوب می‌شدند، متفاوت بود؟

زندان شرایط مناسبی نداشت. اتاقی بود که ابعاد آن یک و نیم در یک یا دو و نیم در دو متر بود(جزئیات خیلی در خاطرم نمانده است). در این اتاق هشت نفر زندانی بودیم. درب این اتاقک کوچک همیشه قفل بود و ساعت هواخوری ما نیز با بقیه فرق داشت؛ به این صورت که اول باقی زندانی‌ها هر روز صبح به هواخوری می‌رفتند، پس از آنها ما هشت نفر باید می‌رفتیم.

*تسنیم: همه کسانی که در این اتاقک زندانی بودید، معلم بودید؟

 خیر، پس از مدتی یکی از زندانیان را از اتاق ما خارج کردند و شهید ابراهیم علی‌اصغرلو، از تکاوران نیروی ارتش را که در درگیری‌های بانه به اسارت گرفته بودند، به اتاق ما منتقل کردند. ایشان از برجسته‌ترین نیروهای هوابرد بود که پیش از انقلاب در فرانسه تحصیل کرده و فردی بسیار با تجربه، شجاع و متدین بود. سرهنگ فکر فرار از زندان را به ذهن همه ما انداخت. ما در ابتدا فکر می‌کردیم که او نفوذی است و می‌خواهد ما را بسنجد، اما کم‌کم به همدیگر اعتماد کردیم و تصمیم گرفتیم با نقشه سرهنگ، از آن اتاقک کوچک در دوردست‌ترین نقطه کوهستان فرار کنیم.

شهید ابراهیم علی‌اصغرلو

فرار از زندان

سرهنگ راه‌های مختلفی را پیشنهاد داد و گفت اگر فرار نکنید، آینده نامشخصی دارید و ممکن است اعدام شوید، آزادی در کار نخواهد بود. پس از مدتی با او هم‌داستان شدیم و تصمیم گرفتیم با حفر تونلی از دل زندان به بیرون فرار کنیم؛ این در حالی بود که درب اتاقک ما برخلاف دیگر سلول‌ها، هر شب با قفل و زنجیر بسته و از سلول ما به شدت مراقبت می‌شد. تصمیم گرفتیم با جوالدوزی که خیلی اتفاقی به دست ما رسیده بود، گودالی حفر کنیم. سرهنگ می‌گفت باید از زندان فرار کنیم و به سمت سردشت برویم. از او می‌پرسیدیم که فرض کن ما از این رودخانه بزرگ عبور کردیم، چطور راه را تشخیص دهیم؟ می‌گفت من این مسیر را یکبار هوایی طی کرده‌ام و از سوی دیگر، می‌توان از طریق ستاره‌ها راه را تشخیص داد.

شهید علی‌محمد بیان

کار حفر تونل و خارج کردن خاک آن از سلول نیز خود ماجرایی دارد. کف اتاق ما سیمان بود و باید با همان جوالدوز به خاک می‌رسیدیم و از آنجا با حفر تونل به رودخانه برسیم. این اتفاق در اولین روزهای فروردین سال 60 رخ داد و تونل ما کامل شد. پنجم یا ششم فروردین، شب‌هنگام از تونل خارج شدیم و از رودخانه به آن بزرگی و سرد عبور کردیم. در برف و سرماه راه را ادامه دادم؛ این در حالی بود که سیاهی شب کم‌کم به سپیدی تبدیل می‌شد. به جایی رسیدیم که از دوردست می‌توانستیم سوسوی چراغ‌های یک شهر را ببینیم، سرهنگ گفت اینجا سردشت است. شوق آزادی در دل ما شعله‌ور شده بود و فکر می‌کردیم که می‌توانیم ساعاتی دیگر آزادی‌مان را جشن بگیریم.

رستگاری در «برده‌سور» و جای خالی یک «دارابونت» ایرانی

در این لحظه دو دیدگاه مطرح شد؛ عده‌ای از دوستان می‌گفتند برای اینکه به افراد متفرقه برخورد نکنیم، بهتر است در روز این مسیر را طی نکنیم، در جایی پنهان شویم و بعداً به راه خود ادامه دهیم. عده‌ای دیگر نیز می‌گفتند که بهتر است به راه خود ادامه دهیم و زودتر از این شرایط رها شویم. نظر دوم غالب شد، اما متأُسفانه در راه عده‌ای ما را دیدند و متوجه شدند که ما غریبه و آنجا سرگردان هستیم. آنها به ما چیزی نگفتند، اما ما فهمیدیم که بزرگترین اشتباه را مرتکب شده‌ایم. هر کسی گوشه‌ای مخفی شد، اما رد پای ما روی برف مانده بود و همین سبب شد تا گروه مسلح دیگری- که بعداً فهمیدیم حزب دموکرات هستند- به ما برسد. در درگیری که ایجاد شد، سرهنگ و محمد وفایی را به شهادت رسیدند و شش نفر دیگر را شامل من، علی‌محمد بیان، کریم غفاری، اصغر محمدی، سیدعباس روحانی و مصطفی مقدسی یا صدالدین مقدسی را به زندان آلواتان منتقل کردند.

از «برده‌سور» به «آلواتان»

در زندان آلواتان هر کس موظف بود کاری انجام دهد، من نیز در نانوایی کار می‌کردم. روز 17 اردیبهشت‌ماه هواپیماهای عراقی این زندان را بمباران کردند و از 216 نفری که در زندان بودند، فقط 70 نفر سالم ماندند و مابقی یا مجروح شدند و یا به شهادت رسیدند. پس از مدتی از طرف دفتر زندان آمدند و گفتند کسانی که از زندان کومله فرار کرده‌اند، باید لوازم خود را جمع کنند. این انتقال با وساطت گروه چریک فدایی انجام شد؛ چرا که کومله و دموکرات در آن زمان با یکدیگر در جنگ بودند. از آنجا ما به زندان تورجان و سپس دوباره به برده‌سور منتقل شدیم. در طول مدتی که مجدداً در برده‌سور بودیم، تعدادی از دوستانمان از جمله علی‌محمد بیان، صفدر محمدی و سیدعباس روحانی یکی پس از دیگری به شهاد رسیدند.

*تسنیم: چه شد که فقط شما از آن جمع هشت نفره باقی ماندید و دیگر دوستان به شهادت رسیدند؟

خانواده‌ها معمولاً پس از مدتی که از اسارت فرزندانشان می‌گذشت، برای آزادی آنها اقدام می‌کردند و به اداره امور گروگان‌های دفتر نخست وزیری می‌رفتند. اسامی این دسته از اسرا برای مبادله به کومله داده می‌شد. اما در طول دو سال و نیمی که من اسیر بودم، خانواده‌ام هیچ اقدامی برای آزادی من نکردند؛ به همین دلیل کومله فکر می‌کرد که من کاره‌ای نیستم. واقعیت هم همین بود. من یک معلم جوان بودم. پس از گذشت دو سال و نیم، در نوروز سال 62 به همراه 17 تن دیگر آزاد شدم و به آغوش خانواده بازگشتم. پس از آزادی نیز در آموزش و پرورش مشغول به کار شدم.

*تسنیم: دوران اسارت و تأثیر آن را می‌توان از چند وجه بررسی کرد. گذشته از اثرات جسمی که این دوران بر شما گذاشت، چه آسیب‌های روحی متوجه شما شد؟

این دوران علاقه من به جمهوری اسلامی را دوچندان کرد و به حقانیت آن پی بردم. با دیدن این اقدامات ضد انقلاب، متوجه شدم که باید تا پای جان همانند دیگر دوستانم، برای کشور و جمهوری اسلامی ایستادگی کرد. من پیش از این نیز در تظاهرات‌هایی که علیه رژیم پهلوی انجام می‌شد، همیشه حضور داشتم. پایگاه ما در آن زمان، خیابان چهارمردان بود که در قم معروف بود.

*تسنیم: گروهک‌هایی مانند کومله در چند سال گذشته به ظاهر رویه خود را تغییر داده و مسائل حقوق بشری را مطرح می‌کنند. طرح این مسائل از زبان رهبران این گروهک‌ها با آنچه بر سر شما و دیگر اسرا گذشته و سندی از زبان شاهدان عینی به شمار می‌آید، زمین تا آسمان تفاوت دارد.

من وارد مقوله شکنجه‌ها و اذیت و آزاری نشدم که دو گروه دموکرات و کومله بر مردم به ویژه مردم کرد روا می‌داشتند. در طول دوران اسارت شاهد بودم که آنها حتی ابتدایی‌ترین لوازم مورد نیاز خود را از رژیم بعث و صدام ملعون تأمین می‌کنند. همه ما شاهد این وابستگی بودیم.

کومله و دموکرات پایگاه مردمی خود را از دست داده است

اگر این سال‌ها مدعی حقوق بشرند، برای این است که آنها پایگاه مردمی خود را به واسطه اقداماتی که داشتند، از دست داده‌اند. برای اینکه بتوانند دیگران را با خود همراه کنند، مدعی حقوق بشرند. مردم کردستان همانند دیگر نقاط کشور، شاهد ظلم و جنایتی بوده‌اند که آنها بر این خاک و مردمانش روا داشته‌اند.

 زمانی سرتاسر کردستان، از سنندج و کامیاران گرفته تا سردشت و بوکان و مهاباد در دست این‌ها بود، چه کردند؟ چه ظلم‌هایی روا داشتند؟! امیدوارم آنها این نفس‌های آخر را بکشند و به زودی زود اسم و رسم آنها از صحنه روزگار و ایران عزیز و کردستان گرامی محو شود.

انتهای پیام/

 

دیگر خبرها

  • جنایات کومله به روایت تنها معلم بازمانده زندان «برده سور»
  • روایتی از شهادت مرتضی مطهری، معلمی برای انقلاب اسلامی ایران
  • ببینید | جزئیات جدید از طراحی ترور شهید آیت الله بهشتی در سال ۵۴
  • مخالفت حاج‌قاسم سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی
  • ماجرای علاقه زیاد سردار سلیمانی به نوه اش، عسل /زینب گفت ببین یه ذره بچه داره من رو تهدید می‌کنه!
  • روایت هجرت اجباری ابوالرضا(ع) از مدینه به عراق
  • ماجرای اظهار نظر سردار سلیمانی در سریال پایتخت ۵
  • چرا سردار سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی در سریال پایتخت ۵ مخالفت کرد؟
  • برنامه ریزی برای برگزاری یادواره ملی شهدای ترور خراسان رضوی
  • مروری بر جنایات گروهک منافقین؛ترور یک نوجوان پیش چشمان مادر