Web Analytics Made Easy - Statcounter

خاطره جالبی به نقل از «سردار احمد همزه‌ای» با عنوان «بخشش» را از نظر می‌گذرانید.

به گزارش شریان نیوز،خاطرات متعددی این روز‌ها در قالب کتاب از سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی منتشر می‌شود. یکی از کتاب‌ها کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که موارد متعدد را در موقعیت‌های گوناگون بیان می‌کند.

 

در خاطره‌ای از این کتاب که به نقل از «سردار احمد همزه‌ای» با عنوان «بخشش» بیان شده می‌خوانید:

من با خواهرم سمانه چند سال فاصله سنی داشتم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

هر کاری داشتیم با هم انجام می‌دادیم، ورزش، خرید، کلاس و.... آن روز مادرم لیستی داد تا برای مهمانی شب، میوه و مواد غذایی تهیه کنیم. با خواهرم راهی خیابان شدیم. هوا رو به تاریکی بود. بعد از چند دقیقه قدم زدن، یک میوه‌فروشی را از دور دیدم و به خواهرم گفتم: همین جا خرید را انجام دهیم، من دیگر توان راه رفتن ندارم، از خطوط عابر پیاده گذشتیم و وارد میوه‌فروشی شدیم.

کسی آن جا نبود به غیر از یک خانوم محجبه چادری، پلاستیک را برداشتم و مشغول سوا کردن میوه‌ها شدم، دانه دانه میوه‌ها را با سمانه درون پلاستیک می‌ریختم که چهره مردی داخل ماشین جلوی مغازه جلب توجه کرد. با دقت بیشتری نگاه کردم، چهره‌اش خیلی آشنا بود، اما هر کاری کردم او را به جا نیاوردم، حواسم به آن مرد پرت شده بود که خواهرم به دستم زد و گفت: چه شده چرا خشک شدی؟ گفتم داخل آن ماشین را نگاه کن، چهره‌اش برات آشنا نیست؟ سرش را بالا آورد و با دقت نگاه کرد، بعد از چند ثانیه به سمتم برگشت و گفت: این مرد چقدر شبیه سردار سلیمانی است، شاید خودش باشه.

لبخندی زدم و گفتم: خواهر، چقدر ساده‌ای، سردار سلیمانی با کلی محافظ و ماشین ضدگلوله به خیابان می‌آد.

خواهرم گفت:، اما خیلی شبیه است، اصلا چه طور است از خودش بپرسیم. پلاستیک را روی میز گذاشتیم و به سمت ماشین رفتیم، در راه ماشین، دست خواهرم را گرفتم و گفتم: با این وضع حجاب می‌خواهی پیش او بروی، روسری‌ات را جلو بکش، شاید واقعا خودش باشد، حجابمان را درست کردیم و کنار ماشین ایستادیم و با انگشت به شیشه ماشین زدیم، سردار سرش را بالا آورد و شیشه ماشین را پایین داد.

آب دهانم را با استرس قورت دادم و گفتم شما سردار سلیمانی هستید؟ لبخندی زد و گفت علیک سلام، بله من سلیمانی هستم؛ از تعجب و شوق، هر دو دستمان را روی دهان گذاشتیم. بعد از کمی مکث از سردار چیزی به عنوان یادگاری خواستیم، سردار «تسبیحی» از جیبش در آورد و به من داد.

از ایشان خداحافظی کردیم و کمی آن طرف‌تر سر تسبیح دعوایمان شد، سمانه می‌گفت برای منه، من هم به او نمی‌دادم، سردار دوباره شیشه را پایین کشید و گفت: بیایید این «انگشتر» را هم بگیرید تا دعوایتان نشود. رفتیم سمتشان و انگشتر را هم گرفتیم، انگشتر برای من شد و تسبیح برای خواهرم. از سردار دل‌ها خداحافظی کردیم و به میوه فروشی برگشتیم، چه رزقی خداوند نصیبمان کرد. مولای متقیان در نامه اش به مالک اشتر می‌فرماید:

فإن العمران محتمل ما حملته و إنما یؤتى خراب الأرض من إغواز اهل‌ها و إنما یعوز اهل‌ها لإشراف اء نفس الؤلاء على الجمع و سوء ظنهم بالبقاء وقله انتفاعهم بالعبر.

برای مملکت آباد آنچه را بخواهی مردم انجام می‌دهند و تحملش را دارند، علت خرابی بلاد تنگدستی مردم آن است و فقر و نداری آنان ناشی از زراندوزی والیان، بدگمانی به بقای حکومت و بهره نگرفتن از عبرت‌ها و پندهاست.

منبع: شریان

کلیدواژه: سردار سلیمانی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۵۶۰۶۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

من، مادرم، خواهرم و برادرم را سلاخی کرده‌ام!

زی‌سان: فیلم من، یی‌یر ریویه‌ر، مادرم، خواهرم و برادرم را سلاخی کرده‌ام. ساخته ۱۹۷۶ توسط رنه آلیو. این فیلم بر مبنای یک رویداد واقعی ست.

در سوم ژوئن ۱۸۳۵ در یکی از روستا‌های نورماندی، جوانی بیست و سه ساله به نام پـی‌یــر ریـویــه‌ر که از آزار‌های پدرش توسط مادرش به ستوه آمده بود، مادر و خواهر و برادر کوچکش را به قتل می‌رساند و به جنگل می‌گریزد. سرانجام پـی‌یــر دستگیر شده و در سلولش اقدام به نوشتن زندگینامه‌ی خود می‌کند و در آن دلیل اقداماتش را توضیح می‌دهد.

او که تصور می‌کند توسط خدا هدایت شده می‌خواهد پدرش را از دست آزار و تحقیر‌های مادرش برهاند.

پی‌یـر که نمی‌تواند انفعال پدرش را تحمل کند، می‌اندیشد که باید کاری کرد. او ابتدا یک قورباغه را مصلوب کرده و پرنده‌ای را بین دو سنگ، لِه می‌کند. اما کشتار حیوانات کافی نیست. آهنگی که همسایه درباره‌ی پدرش می‌خواند جرقه‌ی تراژدی را روشن می‌کند...

این کشتار و محاکمه‌ای که در پی آن می‌آید توسط شاهدین مختلف، روایت می‌شود که یکی از راویان نیز خود قاتل است که آسیب شناسی او، باعث درک زمینه‌ی روانی جنایاتش می‌شود.

در نهایت پـی‌یــر به اعدام محکوم شد و علیرغم اینکه توسط پادشاه لوئی فیلیپ مورد عفو قرار گرفته بود، در سلولش خود را حلق آویز نمود!

رنه آلیو که از دست کم گرفته شده‌ترین کارگردانان فرانسوی دهه‌ی هفتاد به شمار میرود، این مهمترین فیلمش را بر مبنای کتابی از میشل فوکو ساخته است که در سال ۱۹۷۳ منتشر شده بود.

فیلم تنها چند کیلومتر با لوکیشن وقایع تاریخی داستان، فاصله دارد و به غیر از چند بازیگر نادر حرفه ای، باقی نقش‌ها از جمله نقش اصلی، توسط افراد محلی ایفا شده است که رنه آلیو در طول فعالیت‌های تئاتری اش با آنها ملاقات کرده بود. چنین تدبیری به فیلم حالتی مستندگونه داده است و مخاطب را درگیر یک احساس واقعی می‌کند.

در صحنه‌ای از فیلم خود میشل فوکو نیز جضور داشت که در تدوین‌های بعدی، سکانس مربوط به او حذف شد.

این شاهکار، همزمان که یک فیلم تاریخی و تحقیقی در مورد کالبد شکافی یک جنایت است، یک سند قوم نگارانه از قرن نوزدهم نیز محسوب می‌شود.

مشخصات و امتیاز این فیلم را اینجا ببینید.

tags # سینما ، معرفی فیلم سایر اخبار اسرار تکامل آلت‌ جنسی؛ رابطه جنسی انسان‌های اولیه مثل گوریل‌ها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غول‌پیکری که توسط انسان‌ها به وجود آمد! اتفاق عجیب که همزمان با انقراض دایناسورها در زمین رخ داد! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟

دیگر خبرها

  • ماجرای ضرب و شتم در اتوبوس BRT/ هشدار پلیس به مجرمان
  • ماجرای دریافت انگشتر مقام معظم رهبری توسط یک کارگر
  • ماجرای دریافت انگشتر رهبر انقلاب توسط یک کارگر
  • (عکس) سردار سلیمانی و هوگو چاوز، امام مهدی و حضرت مسیح
  • من، مادرم، خواهرم و برادرم را سلاخی کرده‌ام!
  • (عکس) سردار سلیمانی و هوگو چاوز، امام مهدی و حضرت عیسی
  • سلیمانی عملیات‌هایی داشته که هیچ ژنرال آمریکایی نداشته!
  • ماجرای عجیب گم شدن یک حلقه ازدواج
  • ماجرای قمه‌کشی در ارومیه
  • به سردار سلیمانی گفتم اسارت شما هزینه زاست، به‌دست دشمن بیفتید چه؟