Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-26@21:04:50 GMT

«ردپای منطق در زندگی روزمره»

تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۵۶۴۹۷۳

«ردپای منطق در زندگی روزمره»

«.. شعر گفتن کاری است نا ممکن.‌

ای شاعران ممکن!

این سطر‌های کج چیست؟

این بند‌های سست

که کهنه‌های خود را از آن

در هر مجله می‌آویزید؟

زیرا که جاودانگی ارزان نیست

بر سنگ گور من بنویسید:

مُردم!

از بس که شعر بد خواندم!»

این گزیده‌ای از اشعار یک فیلسوف و منطق‌دان ایرانی است که ارتباط وثیقی بین «منطق» و «شعر» می‌یابد و حتی در زندگی روزمره، ردپای منطق را بسیار پررنگ می‌بیند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ایران در ادامه نوشت: دکتر سیدضیاء موحد، استاد فلسفه و منطق و شاعر ایرانی، که تحصیلات دانشگاهی‌اش را در رشته فیزیک دانشکده علوم دانشگاه تهران آغاز کرد و در حوزه فلسفه تا مقطع دکترا در یونیورسیتی کالج لندن ادامه داد، معتقد است علوم پیوند ناگسستنی باهم دارند و نمی‌شود آن‌ها را مرزبندی کرد و خط سیاه و سفید میان‌شان کشید و گفت این طرف تخیل و احساس، آن‌طرف منطق و فلسفه و استدلال.

از نگاه ایشان «منطق، ریاضیات شعر است. منطق، ریاضیات فلسفه است» به این اعتبار، او بر این باور است که همراهی فلسفه و منطق با شاعرانگی امر غریبی نیست.

جناب دکتر موحد، شما را به‌عنوان «فیلسوف» و «منطق‌دان» می‌شناسیم، اما اندیشه ورزی نزد شما بعد «شاعرانگی» هم دارد که در قالب شعر‌های شما بروز می‌کند. حال می‌خواهیم بدانیم از نگاه شما وجه اشتراک «شعر و احساس» با «منطق و استدلال» چیست؟

بسیار از من پرسیده می‌شود که شما چگونه «شعر» و «منطق» را باهم پیش می‌برید. دقیقاً همین موضوع را من در انگلیس با «ویلفرد هاجز» مطرح کردم. او که یکی از ریاضیدان‌ها و از استادان مهم فلسفه و منطق است و مدت‌ها روی منطق اسلامی، بویژه آثار ابن‌سینا کار کرده و تألیف‌های او را از عربی به انگلیسی ترجمه کرده است، در پاسخ به من لبخندی زد و چند نویسنده و شاعر بزرگ مانند کالریج و میلتون را نام برد و گفت این بزرگان ادبیات جهان، کتاب منطق هم دارند و کتاب منطق‌شان منبع درسی است و بار‌ها تجدید چاپ هم شده است؛ که من هم در مقدمه کتاب «گزیده اشعار» خود که انتشارات مروارید به چاپ رسانده، نام این بزرگان را آورده‌ام.

در واقع با ذکر این مقدمه، می‌خواهم این نکته را متذکر شوم که آنچه در شعر به آن احتیاج داریم یعنی انسجام، استحکام، سازگاری و فرم، از «منطق» می‌آید؛ بنابراین یک شاعر ممکن است منطق خوانده باشد یا اینکه فکرش به طور شهودی منطقی باشد.

پس اینگونه می‌شود که شما به‌عنوان نویسنده کتاب‌هایی، چون «منطق موجهات» و «درآمدی بر منطق جدید»، خالق آثاری، چون «آواز‌های آبی»، «بعد از سکوت» و «مشتی نور سرد» هم می‌شوید. آیا کسی که منطق خوانده یا ذهنی منطقی دارد، شعرش متفاوت از دیگر شاعران است؟

نوشته و شعر کسانی که در دو حوزه «شعر» و «منطق» توأمان حضور دارند، حال و هوای دیگری دارد؛ به‌عنوان مثال ابن‌سینا، که امروزه او را در جایگاه بزرگترین منطق‌دان قرون وسطی می‌شناسند و مثل هر فیلسوف دیگری درباره منطق می‌نویسد و حدود ۳۰ کتاب و رساله نوشته است، شاعر هم هست. او بیش از هر فیلسوف دیگری کتاب منطق دارد. اما چرا به منطق تا این اندازه علاقه‌مند است؟ چرا تا قرن هفتم ما شمار بسیاری منطق‌دان و فلسفه‌دان خوب داشتیم؟ و چرا بعد از اینکه عوامل دیگری به شعر چیره شد، دیگر چندان فیلسوف و منطق دان مهمی در این آسمان ندرخشید؟ پاسخ این پرسش‌ها رابطه «شعر» و «منطق» را برای ما روشن‌تر می‌کند.

منطق، ریاضیات فلسفه است. منطق، ریاضیات شعر است. در واقع با اینکه از دانش فرم شعر، این اندازه سخن گفته می‌شود، باز هم معنای ژرف «فرم شعر» آنگونه که شایسته و بایسته است، روشن نشده است. منطق، همین «فرم» است. اگر شعر‌های مرا در کتاب «بعد از سکوت»، «بر آب‌های مرده مروارید»، «غراب‌های سپید»، «مشتی نور سرد»، «نردبان اندر بیابان»، «آواز‌های آبی» و «گزیده اشعار» خوانده باشید، این تفاوت را درک می‌کنید که ذهن، چگونه کارکرده و فرم، چگونه شکل گرفته است.

در توصیف اشعارتان، آن‌ها را از جنس استدلال می‌بینید یا احساس؟

شعر‌های من استدلالی نیست. انسجام دارد و انسجام، لزوماً به معنای استدلال نیست که مقدمه بیاوریم و نتیجه بگیریم. وایتهد، فیلسوف معروف، می‌گوید: «ارسطو با کشف فرم، علم را ابداع کرد.» و این یعنی علم، چیزی جز کشف فرم نیست و منطق به ذهن، فرم و انسجام می‌دهد. به همین دلیل، آن دسته از فلاسفه که منطق می‌دانند، وقتی وارد فلسفه می‌شوند، خیلی دقیق هستند؛ برای مثال نمط نهم کتاب «اشارات» ابن‎سینا، که شیخ‌الرئیس در آنجا درباره عرفان صحبت می‌کند، بی‌همتاست.

آنقدر که فخر رازی که به همه کار‌های وی ایراد می‌گیرد، به این فصل که می‌رسد، متحیر است و جز تحسین، حرفی برای گفتن ندارد؛ علت آن است که ابن‌سینا به زیبایی، عرفان را در قالب منسجم منطق ریخته است که پیش از آن هیچگونه سابقه‌ای ندارد و همه صاحبنظران اتفاق نظر دارند که نمط نهم و دهم اشارات ابن‌سینا، یک شاهکار نویسندگی است.

من در کتاب «تأملاتی در منطق ابن‌سینا و سهروردی» که به دو زبان نوشته‌ام، در این مقوله صحبت کرده‌ام؛ اما دیگر قدمای ما کمتر التفاتی به منطق دارند. ملاصدرا اشتباهات منطقی بدی دارد. مثلاً اینکه چیزی را که تناقض نیست، تناقض در نظر می‌گیرد و این خطا، نتایج را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد؛ یعنی به جای آنکه منطقش را درست کند، با اصول فلسفی آن کلنجار می‌رود.

شعر، یعنی تخیل و احساس و تصویر، به گونه‌ای که نظامی می‌گوید: «احسن اوست اکذب او» و منطق، علم استدلال و استنتاج است که مولوی بر آن است: «پای استدلالیان چوبین بود» پس چگونه و با چه هنری این جمع اضداد در وجود شما متجلی و شکوفا شد که در هر دو ساحت، آثار معتنابهی از شما برجای ماند؟

شناخت درست علم منطق، بخوبی به این پرسش پاسخ می‌دهد. «هانری پوانکاره» ریاضیدان، فیزیکدان نظری و فیلسوف علم فرانسوی، جمله زیبایی دارد. وقتی با او درباره یک شاعری سخن می‌گویند، وی می‎گوید: «اگر تخیلش به اندازه کافی قوی بود، ریاضیدان می‌شد.»

در واقع شما، اگر منطق جدید را بخوانید و وارد نظریه‌های مختلف شوید، درمی‌یابید درجه انتزاع و تخیل، چقدر بالاست. اصلاً امکان ندارد کسی ریاضیدان شود و تخیل نداشته باشد. علوم، پیوند ناگسستنی با هم دارند و نمی‌شود آن‌ها را مرزبندی کرد و خط سیاه و سفید میان آن‌ها کشید و گفت این طرف تخیل و احساس، آن طرف منطق و فلسفه و استدلال.

علم منطق در زندگی روزمره ما چه کاربردی دارد؟

قواعد منطق، اصولاً چیزی دست‌نیافتنی و عجیب و غریب نیست. قواعد متعارف زندگی است که همه، آن‌ها را می‌دانند و در همه امور زندگی همواره جاری است و همه ما هر روزه در زندگی آن‌ها را بکار می‌بریم؛ اما خودمان این موضوع را نمی‌دانیم.

ندانستن استدلالات منطقی هر موضوع می‌تواند ما را در تصمیم‌گیری‌ها و نتیجه‌گیری‌ها به اشتباه بیندازد؛ نه فقط مردم عادی که فلاسفه بزرگی، چون «ارسطو»، «کورت گودل»، ریاضیدان، منطق‌دان و فیلسوف اتریشی، «گوتلوب فرگه»، ریاضیدان، منطق‌دان و فیلسوف برجسته آلمانی و «ویلارد ون اورمن کواین»، منطق‌دان و فیلسوف مهم فلسفه علم، نیز اشتباهات منطقی کرده ‏اند؛ حال آنکه خداوندان منطق بودند.

در واقع ذهن هیچ انسانی کاملاً نمی‌تواند منطقی باشد. من در یکی از مقالاتم با عنوان «سهم ما از منطق جدید» در کتاب «از ارسطو تا گودل» خود، این را با استدلال ثابت کرده‌ام که حل برخی مسائل نه تنها از عهده انسان، که از کامپیوتر هم برنمی‌آید؛ بنابراین اگر منطق ندانیم، متوجه نمی‌شویم که اشکال کارمان در کجاست.

آیا از ضعف استدلال و استنتاج و منطق است که گاهی به دنیای مطلوب‌مان در زندگی دست نمی‌یابیم؟

آن قسمت از منطق که دانشجویان ما خیلی جذب آن می‌شوند و آن را خیلی خوب می‌فهمند، قسمت «مغالطات» است؛ یعنی همان اشتباهات مربوط به استدلال. این اشتباهات را حتی وکلا، وزرا و بویژه سیاستمداران هم دارند؛ در واقع بسیاری از استدلال‌هایی که دیگران برای ما می‌کنند، غلط است و چون منطق نمی‌دانیم، تحت تأثیر قرار می‌گیریم و آن‌ها را می‌پذیریم. این یکی از مهم‌ترین کاربرد‌های علم منطق در زندگی روزمره است؛ به‌عنوان مثال، این موضوع را به شکل منفی می‌توان در صنعت تبلیغات شاهد بود.

نیم نگاه

قواعد منطق، اصولاً امری دست‌نیافتنی و عجیب و غریب نیست. قواعد متعارف زندگی است که همه، آن‌ها را می‌دانند و در همه امور زندگی همواره جاری است و همه ما هر روزه در زندگی آن‌ها را به کار می‌بریم؛ اما خودمان این موضوع را نمی‌دانیم. بسیاری از استدلال‌هایی که دیگران برای ما می‌کنند، غلط است و، چون منطق نمی‌دانیم، تحت تأثیر قرار می‌گیریم و آن‌ها را می‌پذیریم. این یکی از مهم‌ترین کاربرد‌های علم منطق در زندگی روزمره است؛ به‌عنوان مثال، این موضوع را به شکل منفی می‌توان در صنعت تبلیغات شاهد بود.

منبع: فرارو

کلیدواژه: ضیاء موحد فیلسوف منطق فلسفه منطق دان علم منطق ابن سینا هم دارند

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۵۶۴۹۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نور فلسفه و حکمت، روشنی‌بخش مسیر نصف جهان شدن اصفهان

فلسفه و حکمت، دو نوری هستند که به روشن‌تر شدت مسیر پیشرفت نصف جهان کمک شایانی کردند و در همین راستا، علما و حکمایی‌ پرورش یافتند که مسیر زندگی و درس‌های مکتب‌ آنان، جزئی از هویت اصفهان شده‌اند.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، برخی معتقدند که با پیشرفت دانش و مادی‌گرایی، دیگر فلسفه و حکمت، مخصوصاً از نوع اسلامی، کارایی ندارد در حالی که تعالیم آن، باغ بزرگی است که درخت علوم مختلف در آن ریشه زده و به ثمر می‌نشیند.

از خوشبختی اصفهانی‌هاست که علما در این شهر نمی‌میرند بلکه با گذشت صدها سال، همچنان نام و یادشان زنده است و تعالیمشان، راهگشای حقیقت جویان است؛ آنچنان که تخت فولاد به‌عنوان یک قبرستان، توانسته زنده‌ترین انسان‌های تاریخ را در آغوش خاک خود جای دهد و بر همین اساس علی کرباسی‌زاده، مدیر خانه حکمت اصفهان اظهار می‌کند: نگاه به زیست و زندگی حکماً و فیلسوفان در اصفهان، موضوع مهمی است و اگر بخواهم به دوران صفویه که موجب تشکیل مکتب اصفهان شد اشاره کنم، زندگانی میرفندرسکی میرداماد و به ویژه نحوه زیست شیخ بهایی می‌تواند به این موضوع کمک کند.

وی می‌افزاید: می‌توان گفت جامعیتی که علمای ما در آن زمان و چه در زمینه‌های فلسفه، عرفان و کلام و چه در موضوعات فقه و تفسیر و حدیث، باعث شد حوزه علمیه اصفهان یک حوزه بسیار درخشان در تاریخ و تمدن ایران شود و تأثیری که بر زندگی مردم اصفهان و بقیه شهرها گذاشت، این بود که توانستند تعادلی بین جنبه‌های مختلف تن و جسم با روح و نفس برقرار کنند به ویژه اینکه در حکمت موضوعی داریم که چگونه بین اعضای مختلف بدن و روح انسان، تعادل برقرار کنیم؛ همچنین تأثیر حکماً و فیلسوفان، طوری بوده که توانستند پیدا و ناپیدا در زندگی همه مردم تأثیر مثبت بگذارند.

مکتب اصفهان، دلیلی بر ادامه‌دار بودن فلسفه اسلامی

مدیر خانه حکمت اصفهان ادامه می‌دهد: درخصوص راز پویایی و ماندگاری حکمت، زیست حکمای ما در اصفهان و تلاش آن‌ها برای کمک به رفع تعارضاتی که در هر زمان در فرهنگ به وجود می‌آمد، قابل توجه است، مثلاً از میرداماد تا میرفندرسکی تا آقاحسین خوانساری، جهانگیر خان قشقایی و حاج آقا رحیم ارباب که هرکدام با نوعی از این تعارضات رو به رو می‌شدند و تلاش می‌کردند از یک طرف با علما و دانشمندانی که در علوم ظاهری کار می‌کردند و از طرف دیگر با حاکمان و حکومتیان، طوری تعامل کنند که با حمایت دولت مردان، مکاتب فلسفی و حکمتی زنده بماند و بهترین نشانه آن در ایران، مکتب اصفهان برای کسانی است که فکر می‌کنند دیگر فلسفه اسلامی در کار نیست.

کرباسی‌زاده خاطر نشان می‌کند: بحث تلاقی ادیان در حوزه مکتب فلسفی اصفهان هم اتفاق افتاده که محل تلاقی اشراق، عرفان، حکمت و کلام است؛ یکی از دلایل پویایی تاریخ فلسفه حکمت در ایران و اصفهان این است که دل و عقل به یک نقطه مشترک برسند و بهترین نمونه آن شیخ بهایی است که چه در اشعار او چه کتاب‌هایش، هدف نهایی دل و عقل را یکی می‌بیند؛ در واقع روحی که در آثار معماری اصفهان و یا در مشهد وجود دارد و شیخ بهایی در بنای آن‌ها دارای تأثیر مستقیم است، به دنبال وحدتی بین دانش‌ها می‌گردد و می‌داند نقطه اشتراک همه آن‌ها عرفان و اشراق است.

وی با بیان کتاب اینکه رساله صناعیه از میرفندرسکی که از حیث موضوع در کل تاریخ تفکر، بی نظیر است و قبل و بعد آن هیچکدام از حکماً، مستقیماً به بحث صنعت، هنر و پیشه و فن، نپرداختند، می‌گوید: میرفندرسکی معتقد است که پیشه، یک امر الهی است و هرکس برای پیشه‌ای زاده شده، که از نبوت و امامت، شروع و به طبقات پایین‌تر می‌رسد؛ در واقع می‌گوید رابطه صنعت با زندگی انسان، مانند رابطه بدن اجزای بدن و روح است؛ مردم اصفهان باید قدر خود را بدانند زیرا در شهری زندگی می‌کنند که هر دوره آن، افتخارآمیز است و پایتخت حکومت‌های مختلف بوده، طوری که بزرگ‌ترین متدینان به هر دینی در این شهر به دنیا آمدند و یا تربیت شدند که این موضوع از آثار به جا مانده، پیداست؛ بیهوده نیست که وقتی شاه اسماعیل به اصفهان آمد و متوجه مدارس متعدد علمی و رفت و آمد دانشجویان و طلاب شد، گفت اگر از این جنگ آخر، جان سالم به در ببرم، اینجا پایتخت قرار می‌دهم که این کار توسط شاه عباس کبیر انجام شد و امروز با چنین پیشینه درخشانی به مراتب جلوتر افرادی هستیم که دارای چنین هویتی نیستند.

ایرانی که میراث‌دار باستان و اسلام است

علیرضا فرهنگ، محقق و پژوهشگر حوزه ادیان نیز اظهار می‌کند: امروزه در ایران میراث دار دو فرهنگ عمیق هستیم، یکی از آن‌ها، فرهنگی است که از ایران باستان و دیگری از اسلام به ما رسیده است؛ کوروش کبیر شخصیتی بود که اولین امپراتوری چند ملیتی و چند دینی را پایه گذاری و آشتی و همزیستی بین ادیان را ایجاد کرده است، شخصیت کوروش به نحوی است که در کتاب مقدس یهودیان، او را مسیح خدای یهود معرفی کردند و هم از استوانه کوروشی که در بابل به جا مانده، کوروش می‌گوید که من را خدای بابل صدا زد تا دین را اینجا اصلاح کنم؛ در قرآن به اعتبار مفسرینی مثل علامه طباطبایی، ذکر ذوالقرنین اشاره به کوروش دارد؛ جالب اینجاست که امروز نمی‌دانیم دین خود کوروش چه بوده‌است زیرا با هر دینی متناسب با همان دین برخورد می‌کرده و به همین روش توانسته امپراتوری پایداری ایجاد کند که صدها سال استوار بماند.

وی می‌افزاید: در اواخر ساسانی، انحصارگرایی دینی رخ می‌دهد که منجر به ضعف این امپراتوری و از هم گسیختگی آن می‌شود و اسلام این دیدگاه را دوباره احیا می‌کند؛ قرآن از بین تمامی کتب مقدس به طور خاص تری به تفضیل، تفسیر و تأیید ادیان دیگر پرداخته‌است؛ در آیات ۴۴ تا ۴۸ صورت مائده دستور قرآن به سه دین یهودیت و مسیحیت و مسلمان این است که با یک دیگر درگیر نشوید بلکه در نیکی‌ها از هم سبقت بگیرید، در حالی که متأسفانه امروزه شاهد جنگ بین ادیان مختلف هستیم و شاید این الگوی زیبا بتواند یک راهنما برای همزیستی ادیان متفاوت باشد.

فرهنگ ادامه می‌دهد: اولین کسی که تاکید بر همزیستی دارد ابوریحان بیرونی است که کتاب ماللهند را می‌نویسد؛ در آن زمان، دید مردم این بود که هندوها بت پرستند درحالی که ابوریحان، به عنوان یک مسلمان مقید، از آن‌ها دفاع می‌کند و آن‌ها موحد می‌داند؛ میرفندرسکی که خانه حکمت در کنار مزار اوست، بیش از ۱۰ سفر به هند داشته و کتاب «جوگ باسشت» که کتاب مهمی برای آن‌هاست، به فارسی ترجمه کرده و تحقیقات زیادی در این حوزه داشته است.

اصفهان موزه‌ای است که تمام ادیان را در خود جای داده است

وی خاطر نشان می‌کند: هاتف اصفهانی که ترجیع بند آن شاهکار ادبیات ایران است، بخش اول با آئین زرتشت شروع می‌کند و آن را به حق و یکتا پرست می‌داند؛ در بخش دوم به مسیحت اشاره می‌کند و دوباره به همان موضوع می‌پردازد؛ جالب اینجاست که هاتف در زمانی می‌زیسته که تقریباً دیدگاه تعصب آمیزی نسبت به علما وجود داشته‌است و با این حال، به طور تمام قد از ادیان مختلف دفاع می‌کند.

محقق و پژوهشگر حوزه ادیان با بیان اینکه بعد اسلام اصفهان حدود ۴۰۰ سال، پایتخت بوده و به نوعی، زبده فرهنگ تمدن ایرانی اسلامی است، می‌گوید: اصفهان، هنوز هم موزه‌ای است که تمام ادیان را در خود دارد و هیچ گاه شاهد درگیری بین آن‌ها نبوده‌ایم؛ در واقع با روی باز، روابط خیلی خوبی در تمامی حوزه‌ها بین این افراد وجود دارد.

وی بیان می‌کند: شرایط امروز جهان شرایط خاصی است و در طول تاریخ چنین شرایطی را نداشتیم، رشد علم و فناوری، کاملاً بر رفاه انسان متمرکز است و با خودش نوعی انسان‌گرایی آورده که این دو به تدریج باعث شده انسان امروزی از متافیزیک و حوزه روح جدا شود و روز به روز، بیشتر شاهد دین گریزی و دین ستیزی باشیم، این الگوی جهان مدرن، سکولاریسم است یعنی بی تفاوتی به ادیان در حالی که کوروش و قرآن این‌طور برخورد نمی‌کنند و اتفاقاً ادیان را تشویق می‌کند که در حوزه خود فعال‌تر باشند؛ در مقابل، برخی دین گرایان به افراط گراییدند و حتی به مبارزه‌های تسلیحاتی مثل داعش و صهیونیسم روی می‌آورند.

محقق و پژوهشگر حوزه ادیان با اشاره به اینکه باید راه تعادل را در پیش بگیریم و الگوی موفقی داریم که هزاران سال جواب داده‌است، اظهار می‌کند: از نمونه‌های همکاری که بین ادیان در اصفهان وجود دارد می‌توان گفت اولین بار، صنایع چاپ و تجارت ابریشم را ارامنه به اصفهان آوردند و دانش‌های یهودیان در مسائل مختلف مورد استفاده قرار گرفته‌است؛ زرتشتیان، مفاهیم حکمتی را به از پیش از اسلام به پس از آن منتقل کردند، مانند کتاب ابن‌مسکویه که به خرد و حکمت ایران باستان می‌پردازد و این همکاری باعث درخشش شده است؛ بزرگمهر حکیم می‌گوید که همه چیز را همگان دانند و کسی که انحصارگرا شود و تعصب بورزد، موقعیت‌های خود را از دست می‌دهند.

به گزارش ایمنا، مکتب فلسفی اصفهان مکتبی که اعتقاد به جمع فلسفه با دین داشت و در بستر اندیشه شیعی در دوره صفویه شکل گرفت و نقش به‌سزایی در فلسفه اسلامی داشت؛ این مکتب را همچنین دوره نوزایی فلسفه ایران نامیدند که متأثر از فلسفه مشاء، فلسفه اشراق، عرفان و اصول عقاید شیعه بود و نکته قابل توجه آن است که تمامی فیلسوفان مکتب اصفهان شیعه دوازده امامی هستند و بیشترشان درصدد تطبیق مطالب فلسفی با معارف شیعی برآمده‌اند؛ بر این اساس باید گفت که اصفهان نه تنها در هنر و معماری بلکه در علوم دینی و اندیشه نیز سرآمدی میان دیگر نقاط بوده و یکی از مهم‌ترین مصادیق آن که امروزه نیز به‌طور عینی مشهود است، هم‌زیستی ادیان در این شهر و استان است.


کد خبر 748023

دیگر خبرها

  • کاشی، استاد دانشگاه: این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند/ جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند/ ما در یک نقطه آغاز قرار داریم؛ این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است
  • این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
  • این که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
  • نور فلسفه و حکمت، روشنی‌بخش مسیر نصف جهان شدن اصفهان
  • زندگی سخت است آیا فلسفه می‌تواند کمک کند؟
  • فرهنگستان ظرفیتی برای دغدغه انقلاب فرهنگی در مسیر تمدن نوین است
  • نشستی دربارۀ ابن‌سینا و مکتب فلسفی اصفهان
  • نگاهی به تئاتر شاماران/ردپای افسانه جاماسب در زندگی سیاه باز
  • حضور دانش‌آموز عکاس ایرانی در جشنواره‌ای در روسیه
  • علامه جعفری از شایستگی تفکر به صورت بالفعل برخوردار بود