Web Analytics Made Easy - Statcounter

بازسازی خانه های قدیمی یکی از راهکارهای مرسوم در جوامع مختلف است تا هم منزل یا محل کار به فضای بهتری برای زیستن تبدیل شود، هم نیازی به تخریب ساختمان و از نو بنا کردن سازه های چندین طبقه با هزینه های گزاف نباشیم.

به گزارش ایسنا،بنابراعلام هافمن، بسیاری از افراد به این علت که توافق و تصمیم جمعی قاطعی در بین کل صاحبین واحدهای یک ساختمان برای تخریب و ساخت وجود ندارد تصمیم می‌گیرند فقط واحد آپارتمانی خود را بازسازی کنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در برخی اوقات نیز ساختمان‌ها مشکلات جزئی و محدودی دارند. مثل مشکل پنجره‌ها که ممکن است اتلاف انرژی زیادی داشته باشند یا از ورود سر و صدا و آلودگی جلوگیری نکنند.

پس بهترین کار تعویض پنجره‌های قدیمی با نسل جدید درب و پنجره های UPVC است. اما سوال اینجاست که چه پنجره ای بخریم؟ کدام پروفیل مناسب است و بعد از خرید چطور باید آنها را نصب کنیم؟ یا چطور به یک شرکت یا برند اعتماد کنیم و این کار را به آنها بسپاریم؟

دسترسی

اولین ویژگی برای فروشنده‌ای که می‌توانیم به آن اعتماد کنیم و پروفیل UPVC پنجره هایمان را از او خرید کنیم این است که همیشه در دسترس‌مان باشد. یعنی به راحتی بتوانیم برای مشاهده‌ی تنوع محصولات، ثبت سفارش خرید، و خدمات پس از فروش با آنها در تماس باشیم.

اینکه یک شرکت وبسایت بروز و کاملی داشته باشد، از طریق تلفن به راحتی بتوان با کارشناسان فروشش در ارتباط بود و در شبکه های اجتماعی حضور فعال داشته باشند خیال شما را بابت این دسترسی همیشگی راحت می‌کند.

مشاوره رایگان

از آنجایی که تنوع محصولات UPVC از نظر جنس، اندازه، رنگ و… بالاست و مراحل نصب آن تخصصی است شما همیشه نیاز دارید قبل از خرید حتما با مشاوران متخصص صحبت کنید، نیازها و شرایط خود را عنوان کنید و اطلاعات مفیدی کسب کنید.

سپس بر اساس اطلاعات کاملی که بدست می آورید تصمیم بگیرید چه پنجره ای برای خانه‌ی شما مناسب‌ترین گزینه است و خریدتان را انجام دهید. پس به یاد داشته باشید شرکتی که به شما مشاوره می دهد می تواند قابل اعتمادتر از فروشنده ای باشد که فقط محصول به شما می‌فروشد.

نصب سریع و بدون دردسر

یکی از کلیدی ترین نکته ها در خرید پنجره UPCV این است که شرکت یا فروشنده‌ی این محصولات کار نصب درب و پنجره را هم خودش انجام دهد. چون اگر نصب توسط شخص دیگری انجام شود فروشنده همیشه این بهانه را خواهد داشت که بی کیفیتی محصولش را به پای مراحل ناقص و اشتباه نصب بگذارد و خدمات پس از فروش کاملی به شما ارائه ندهد.

ضمن اینکه شما باید به دنبال شرکتی باشید که صفر تا صد تعویض پنجره شما را انجام داده و بعد از نصب نیز تا سال‌ها محصولات خود را در منزل شما گارانتی کند.

گارانتی محصول

شرکتی که از درب و پنجره را از آن می‌خرید با توجه به کیفیت محصول آن را گارانتی می کند. دقت کنید این محصولات می توانند تا ۲۵ سال بدون مشکل عمر کنند و کیفیت شان را از دست ندهند.

حتما کارت گارانتی معتبر در هنگام خرید دریافت کنید و نزد خود نگه دارید تا این اطمینان را داشته باشید که در صورت بروز هر گونه مشکل شرکت فروشنده در خدمت شما خواهد بود.

تمام این موارد جزو سرویس ها و ویژگی های یکی از معتبرترین و قدیمی ترین برندهای پروفیل UPVC در ایران، یعنی برند هافمن است. شما می توانید علاوه بر اینها با تماس تلفنی با شماره ۱۶۴۴ برای بازدید و مشاوره تخصصی برای تعویض پنجره هایتان با آنها در ارتباط باشید.

هافمن برندی است که کارشناسان و متخصصان این حوزه آن را توصیه می کنند. به قول خودشان هافمن پیشنهاد اهل فن.

انتهای رپرتاژ آگهی

منبع: ایسنا

کلیدواژه: تعویض پنجره های قدیمی تیم هافمن تعویض پنجره پنجره ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۶۵۹۸۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!

      داستان کوتاه

      مریم رحمَنی

       یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجره‌ی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیده‌ام.مثل وقت‌هایی که خواب می‌بینم و بلافاصله بعد از بیدار شدن دنیای خواب و بیداری را نمی‌توانم از هم تفکیک کنم.

   پرده‌ی پنجره را کنار زدم و توی تاریکی مطلق حیاط هیچ چیز ندیدم. بی‌اختیار دست کشیدم به تشک تخت و دستم که به جسم گرم جمشید خورد، بی که برگردم و نگاهش کنم، پتو را کشیدم تا زیر چانه‌ام و سعی کردم دوباره بخوابم. چشم‌هایم بسته نمی‌شد و مدام تصویر مردی قوی هیکل می‌آمد جلوی چشمم که با نقاب مشکی و چاقوی تیز توی دستش بالای سر من و جمشيد ایستاده و... . هی چشم‌هایم را باز می‌کردم و سعی می‌کردم با تکان خوردن جمشيد را بیدار کنم، اما حالا بعد از گذشت یازده سال دیگر فهميده بودم این شکل خروپف کردن پشت سرش خواب عمیقی است که با این تکان‌ها، حتی با افتادن احتمالا یک هیکل درشت مردانه توی حیاط نمی‌شود بیدارش کرد. 

  نور چراغ توی حیاط هی خاموش و روشن می‌شد و داشتم فکر می‌کردم کاش برای عوض کردنش بیشتر پافشاری کرده بودم یا لااقل خودم می‌رفتم یک لامپ می‌خریدم و خودم عوضش می‌کردم، حالا مگر عوض کردن یک لامپ چقدر کار دارد که من این چیزها را بیاندازم گردن جمشید و او هم هربار با گفتن جمله‌ی "چقدر جدیدا حساس شدی"، از زیرش شانه خالی کند و مثلا بگوید فعلا که نور دارد! 

  لای پنجره باز بود و سوز تندی می‌آمد توی اتاق که برای هوای اردیبهشت ماه زیادی سرد بود. بالاپوشم را از روی پشتی صندلی برداشتم و انداختم روی دوشم. 

   برگ‌های درخت اکالیپتوس توی خیابان که نصفش کشیده شده بود توی حیاط خانه‌ی ما، همین‌طور داشتند تکان می‌خوردند و یک صدای خش‌خش ریزی توی هوا می‌رقصید. 

   بوی دود سیگار از کنار بینی‌ام رد شد و بی‌هوا سرم را بالا گرفتم و دنبال ماه توی آسمان گشتم. در هوای آلوده‌ی مرکز شهر و وسط این‌همه شلوغی کمتر پیش‌ می‌آید ماه را گوشه‌ای از آسمان ببینم. با زن همسایه‌ی طبقه‌ی بالا که آمده بود دم پنجره و سیگار می‌کشید چشم تو چشم شدم. سرم را به علامت سلام تکان دادم و بالاپوشم را از دو طرف هی کشیدم فقط برای اینکه کاری کرده باشم. چون آن‌قدرها که تصور می‌کردم باد سردی نمی‌وزید. 

-شما هم خواب‌تون نمیاد؟ 
- یه صدایی از توی حیاط شنیدم، اومدم پی‌اش! 

هم‌زمان گوش تیز کردم که صداهای اطرافم را به‌خاطر بسپارم. 

- من هیچ صدایی نشنیدم! 
-مطمئنید؟ صدای وحشتناک افتادن یه چیزی از پشت بوم بود.
 
کلمه‌ی پشت بام در لحظه روی زبانم چرخید وگرنه اصلا چه می‌دانستم آن "چیز" احتمالا سنگین از کجا افتاده روی زمين. 


به شازده کوچولو فکر کردم و دوباره فکر کردم آن صدا برای شازده کوچولو بودن زیادی بزرگ بود. 

زن گفت: چای یا قهوه می‌خورید؟ 
گفتم: این موقع شب نه! خوابم می‌پرد و تا صبح باید داستان‌سرایی کنم! 
از حرف خودم خندیدم و گمان کردم حرف بامزه‌ای زده‌ام، چهره‌ی بی‌تفاوت زن از آن فاصله و زیر نور کم رمق ماهی که اصلا نمی‌دانستم کجاست خنده‌ام را جمع کرد و دوباره بالاپوشم را از دو طرف کشیدم به خودم. 

زن گفت: شب‌ها خیلی طولانی‌اند. 
و دیدم که سیگار دیگری روشن کرد. روی نیمکت کهنه‌ی وسط حیاط نشستم تا راحت‌تر بتوانم به حرف‌هایش گوش کنم. گردنم درد گرفته بود.
-شاید بهتر باشد از اول غروب دیگر چای یا قهوه نخورید! 

-پس چکار کنم؟ 
- من و همسرم فیلم می‌بینیم. گاهی بازی می‌کنیم. منچ و مارپله. 

دوباره خندیدم و دوباره خنده‌ام را و بالاپوشم را جمع کردم. 
- فیلم‌های توی خیابان را هر روز می‌بینم. فیلم زندگی خودم را هرشب مرور می‌کنم. فیلم به چه کارم می‌آید. 

داشت لابلای برگ‌های اکالیپتوس دنبال چیزی می‌گشت. 
- ها... بیا... اومد بالاخره

-چی اومد؟ 
-ماه! خودتم داشتی دنبالش می‌گشتی.

از روی نیمکت بلند شدم و آمدم نزدیک ساختمان روی پنجه‌ی پا و دیدمش. عینکم را نزده بودم و چیزی که می‌دیدم مجموعه‌ای ابری از نور زرد بود. خب همین هم غنیمت بود. اینکه من درست نمی‌دیدمش دلیل بر درست نبودنش نبود. 

-قشنگه.. نه؟ 
-خیلی 

-فکر کن یه چیز گرد خیلی بزرگ وسط آسمون همینجور معلق وایساده، خود تو هم روی یه چیز گرد خیلی بزرگِ معلق وایسادی! اون تو رو نگاه می‌کنه، تو اونو. 

صدای گوشخراش یک موتور سیکلت برای چند لحظه ارتباط کلامی ما را قطع  کرد. 

دستم را گذاشتم پشت گردنم و پرسیدم: شما صدای افتادن چیزی را از آسمان نشنیدید؟ 
- شاید شازده کوچولو بوده و با صدای بلندی خندید. آن‌قدر صدای خنده‌اش بلند شد که فکر کردم حتما جمشيد از خواب می پرد.
 
-برای صدای شازده‌کوچولو زیادی بزرگ بود آخه
-گفتی قهوه نمی‌خوری؟ 
حتی منتظر جوابم نماند. پنجره را بست و چراغ را خاموش کرد. 

یک برگ اکالیپتوس از روی زمين برداشتم و با دستم خردش کردم. بوی عجيبی دارد و هربار که همچین بوهایی به هم می‌خورد تصمیم‌های عجیبی برای خانه‌داری می‌گیرم. مثلا اینکه چند برگ ازش بچینم و ببرم خانه و شب‌ها دم‌نوش‌های خوشمزه درست کنم. یا این‌که فردا عصر حتما کیک هویج درست می‌کنم و برای همسایه‌ی طبقه‌ی بالا می‌برم و باهاش دوست می‌شوم. یا از این به بعد حتما توی قوری چای عناب می‌ریزم. 

برگ‌ها را از توی دستم ریختم کف حیاط. 

توی آشپزخانه صدای سوت کتری بلند شد. جمشيد با قیافه‌ی یک قاتل فراری نشسته بود پشت میز و یک صدای ممتد زشت را با جعبه‌ی خالی کبریت در می‌آورد و هی زیر لب می‌گفت انگار یه دسته غاز وحشی حمله کردن تو اتاق خواب! صدای کشیده شدن پایه‌ی صندلی از جایم پراند و جمشيد درست روی لبه‌ی درگاهی آشپزخانه رویش را به‌سمتم برگرداند و گفت: یادته گفته بودی وقتی بچه بودی یه دسته غاز وحشی از وسط کوچه‌تون رد شدن و تو ترسیدی؟ 

گفتم آره. اولین‌بار بود که یکی از بچه‌های کوچه داشت ماجرای قتل اميرکبير توی حمام فین رو تعریف می‌کرد. 

- و تو فکر کردی قاتل‌های امیرکبیر حمله کردن! 
قهقهه زد و محکم خورد به در آشپزخانه. از صدای کوبیده شدن در به دیوار تکان سختی خوردم و پشت گردنم تیر کشید. 

بعد خودش را جمع کرد و صورتش را جدی کرد و گفت:
-حق داشتی! حمله‌ی غازهای وحشی خیلی ترسناکه! 

قوطی نسکافه و جعبه‌ی چای کیسه‌ای کنار هم و هر دستم روی یکی‌شان. 
یا باید چای می‌خوردم یا یک قهوه‌ی فوری.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • ویدئوی دیدنی از تاثیر حجاب و پوشش روی مشتری های یک فروشنده خانم | از شماره تلفن خواستن برای خریدهای بعدی تا ...
  • فروش اقساطی خودرو کارکرده؛ رونمایی از تب جدید معاملات خودرویی
  • ویسی، در و پنجره‌های فولاد را بست!
  • ایده برای طراحی سایت شرکتی
  • آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!
  • عدم امنیت شغلی جامعه کارگری با قرارداد های شرکتی و کوتاه مدت
  • عدم امنیت شغلی جامعه کارگری با قراردادهای شرکتی و کوتاه مدت
  • بازاری‌ها فروشنده شدند؛ بازگشت دلار به کانال ۶۲ هزار تومان
  • بازاری‌ها فروشنده شدند/ بازگشت دلار به کانال ۶۲ هزار تومان
  • با کمتر از ۲ میلیارد تومان کجای تهران خانه بخریم ؟