Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «همشهری آنلاین»
2024-05-08@18:33:25 GMT

طوری ننویسید که مادرتان خجالت بکشد!

تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۶۸۲۹۷۰

طوری ننویسید که مادرتان خجالت بکشد!

دو سال در نیویورک کار کردم و بعد قسم خوردم که دیگر به آن‌جا برنمی‌روم! به تگزاس برگشتم و تا امروز با همسرم در این‌ شهر زندگی می‌کنم.»

این شرح حال کوتاهی از زندگی اوست؛ «جان ریچارد اریکسون»، گاوچران و نویسندهی ۷۸سالهی مجموعهکتاب محبوب «هنک، سگ گاوچران» که از پرفروشترین مجموعههای نوجوانان در دنیا به حساب میآید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

او نگارش این مجموعه را از ۳۹سال قبل در سال ۱۹۸۲ میلادی آغاز کرد و تا سال ۲۰۲۰ میلادی،
۷۴ جلد از ماجراهای این سگ بوگندو، عقلکل، بامزه و بازیگوش را منتشر کرده است. این مجموعهکتاب در ایران هم هواداران بسیاری دارد. «فرزاد فربد»، مترجم نامآشنای ادبیات کودک و نوجوان، سال ۱۳۸۰، ترجمهی این مجموعه به زبان فارسی را آغاز کرد و در انتشارات «کتاب پنجره» به چاپ رساند. حالا هم «کتابچ»، واحد کودک و نوجوان «نشر چشمه» پس از چندسال، این مجموعه را دوباره به قفسهی کتابفروشیها برگردانده است. هنک در بین خوانندگان نوجوان امروز هم چهرهی شناختهشده و محبوبی بهشمار میرود. اما شاید هیچوقت پیش نیامده که مخاطبان ایرانی این مجموعه، گفتوگویی را با این نویسندهی مرموز و گاوچران بخوانند و بیشتر با زندگی او آشنا شوند. تولد ۲۰سالگی دوچرخه، مناسبت خوبی است که به سراغ جان آر. اریکسون برویم و پای صحبتهای او بنشینیم.

همین ابتدای کار میرویم سر اصل موضوع! چه شد که این سگ گاوچران، شما را اینقدر مشهور و محبوب کرد؟

من واقعاً دنبال این نبودم که شخصیتی خلق کنم تا مخاطبان دوستش داشته باشند. هدفم از نویسندگی این بود که در راهی قدم بگذارم که «ارنست همینگوی» و «اسکار فیتز جرالد» و «ویلیام فالکنر» قدم گذاشتند. آن‌ها از آن گروه نویسندگانی بودند که ناشران بزرگ، مشتاق چاپ آثارشان بودند و منتقدان ادبی نیز با علاقه آثارشان را نقد کرده و به چالش می‌کشیدند و خب، البته پول خوبی هم به‌دست می‌آوردند که به‌نظر من خیلی هم عالی است! اما برای من این راه آسانی نبود. با درهای بسته‌ی زیادی روبه‌رو شدم. بارها نوشته‌هایم رد شد.

اولین‌بار، هنک را در داستان کوتاهی وارد کردم که برای مجله‌ای نوشته بودم. آن‌ها در ازای ۱۲ داستان، ۱۵۰ دلار به من دادند. اعتراف می‌کنم که در آن‌زمان برای پول‌درآوردن می‌نوشتم و هیچ بلندپروازی ویژه‌ای نداشتم که قرار است این شخصیت چه سرنوشتی پیدا کند. آن‌موقع هنک به‌نظرم داستانی معمولی می‌رسید که هیچ ویژگی متمایزی نداشت. این حس با من بود تا چندماه بعد که در یک جلسه‌ی خیریه، داستانم را برای مخاطبانم چشم در چشم خواندم. اصلاً فکر نمی‌کردم که هنک، داستانی خاص و قابل‌تأمل مثل دیگر داستان‌های مشهور ادبیات کودک و نوجوان باشد، اما در آن جلسه متوجه شدم که مخاطبان با من هم نظر نیستند!

آن‌ها بسیار مشتاق بودند که دنباله‌ی ماجراجویی‌های این سگ را بشنوند. اگر من در آن جلسه‌ی خیریه شرکت نمی‌کردم، اگر آن توجه و علاقه را نمی‌دیدم و اگر خودم مشتاق به نوشتن نبودم، نمی‌دانم الآن کجا بودم و چه می‌کردم. اما مطمئنم قطعاً کسی من و داستان‌هایم را نمی‌شناخت و الآن شما در حال مصاحبه با من نبودید!

مخاطبان داستان من در آن نشست، منتقدان برجسته‌ی ادبی نبودند. اغلب آن‌ها به‌ندرت به کتاب‌فروشی سر می‌زدند و شاید سال‌ها بود داستانی نخوانده بودند. دقیقاً گروهی که می‌توان به آن‌ها، عنوان مردم عادی را داد. اما آن‌ها قوه‌ی تشخیصی داشتند که فهمیدند این داستان چیزی برای گفتن دارد و این شخصیت می‌تواند تخیلشان را قلقلک دهد. و خب، من هم در آن‌موقع، عقل به‌خرج دادم و به‌چیزی که آن‌ها از من می‌خواستند عمل کردم و دنباله‌ی داستان‌های هنک را نوشتم.

پس شما در زمان مناسب، در مکانی مناسب قرار گرفتید و با تشویق مخاطبانتان توانستید مجموعهداستانهای موفق هنک، سگ گاوچران را بنویسید. برای آندسته از خوانندگان ما که به نویسندگی علاقهمندند چه توصیهای دارید؟

برای من ۱۵سال طول کشید تا توانستم که اولین کتابم را منتشر کنم. دهه‌ی ابتدایی زندگی مشترکم سال‌های آسانی نبود. درآمد درست‌وحسابی نداشتم. در کاروان یا گاهی خانه‌ی آشنایان زندگی می‌کردیم و پول کافی برای خرید مایحتاج اولیه‌ی زندگی را به‌سختی به‌دست می‌آوردم. حدود هفت سال در مزرعه به پرورش حیوانات مشغول بودم و حدود سه سال هم در رستوران‌ها کار می‌کردم. اما این کارهای پاره‌وقت به من این فرصت را می‌داد که هرروز صبح چهار ساعت را به‌نوشتن اختصاص دهم. به‌مدت ۱۵سال، من هرهفت روز هفته، روزی چهار ساعت را به شکل مستمر به نوشتن اختصاص دادم. البته سرنوشت ۹۵درصد چیزهایی که می‌نوشتم به سطل زباله ختم می‌شد. این رقم، خیلی ناامیدکننده و دلهره‌آور است. اما همان طور که همیشه می‌گویم، اگر نویسندگی آسان بود که همه نویسنده می‌شدند!

نویسندگی آسان نیست. نویسندگی اصلاً آسان نیست. بلکه بسیار هم سخت و طاقت‌فرساست. خیلی افسرده‌کننده است که برای سال‌ها درِ صندوق‌پستتان را باز کنید و فقط نامه‌های ردشدن از سوی ناشران دریافت کنید. فکر می‌کنم بتوانم بگویم من نامه‌ی ردشدن را از طرف تمام ناشران آمریکایی دریافت کردم! در آن زمان یک لحظه باخودم فکر کردم کدام احمقی بعد از شنیدن این‌همه جواب منفی، باز هم به کارش ادامه می‌دهد؟

جوابش را نمی‌دانستم. این سؤال پیچیده‌ای بود. یکی از مهم‌ترین نصیحت‌هایی که در طول عمرم شنیدم، از طرف مادرم بود. او دانشگاه نرفته بود و هرگز چیزی طولانی‌تر از یک نامه ننوشته بود. او می‌دانست و تشخیص می‌داد که من
 استعداد ویژه‌ای دارم. هرچند هیچ‌کدام نمی‌دانستیم که آن استعداد، نوشتن است! از وقتی پنج‌سالم بود، همیشه برایم کتاب مقدس را می‌خواند. قهرمانان زندگی من همه از کتاب مقدس بودند. مادرم بارها نصیحتم کرد و گفت که خداوند استعدادی را در وجود من گذاشته و باید قدردان آن باشم و از آن درست استفاده کنم. فقط یک مادر می‌تواند چنین نصیحتی به فرزندش بکند. گفته‌ی مادرم در ذهنم حک شد و ۳۵ سال بعد، وقتی جلوی صندوق‌پستی‌ام در انتهای یک جاده‌ی روستایی ایستاده بودم و نامه‌ی «متأسفیم، اثر شما قابل چاپ نیست!» را می‌خواندم، نصیحتش را به‌یاد آوردم و به نوشتن ادامه دادم. تنها یک مادر می‌تواند چنین تأثیری در فرزندش بگذارد. حتی اگر رئیس‌جمهور این حرف را به من می‌زد، آن را باور نداشتم، اما وقتی مادرم این را گفت، بی‌برو برگرد آن را پذیرفتم.

او مادری کاردان بود. می‌دانست که اگر قرار است نصیحتش در من اثر کند، باید از پنج‌سالگی در گوشم زمزمه کند، نه مثلاً در ۱۵سالگی که من نوجوانی، کله‌خر و حرف گوش‌نکن بودم! البته همسرم نیز نقش به‌سزایی در موفقیت امروزم دارد. او همراهی بی‌نظیر است. دوستی که همیشه و در هرزمان در کنارم بوده و از من پشتیبانی کرده است. او عکاسی خلاق، لحاف‌دوزی چیره‌دست و یک متخصص تعذیه‌ی بی‌نظیر است. معتقدم فرهنگ ما احترام درستی برای مادران قائل نیست؛ مادرانی که وقتشان را به مراقبت از فرزندان در خانه می‌گذرانند یا همسرانی که پابه‌پای شوهرشان، حل مشکلات را بر علاقه‌هایشان ترجیح می‌دهند. فکر می‌کنم اگر به استعدادمان بی‌مهری کنیم، زندگی پوچ می‌شود. خوش‌شانس بودم که مادرم و همسرم همراهم بودند، وگرنه هرگز قادر نبودم یک نویسنده شوم.

حالا خودتان را نویسندهی موفقی میدانید؟

اگر خدا دعاهای ۲۳ یا ۲۴سالگی‌ام را مستجاب می‌کرد، تبدیل به همینگوی جوان در خیابان‌های نیویورک می‌شدم که در حلقه‌ی طرفدارانش محصور بود و دیگر فرصت و شوقی برای نوشتن نداشت. برای همین فکر می‌کنم خیلی خوب است که به آن‌چیزی که اسمش را موفقیت می‌گذاریم، در آن‌سال‌هایی نرسیدم که ظرفیت پذیرشش را نداشتم. به‌جای برآورده شدن این آرزو، به من چیزی عطا شد که خودم هیچ‌تصوری درباره‌اش نداشتم.

من چاپ کتاب‌های خودم را شروع کردم. هرکسی که ذره‌ای از ادبیات سر در بیاورد، می‌داند که این یعنی افول نویسنده، یعنی شکست؛ که درباره‌ی من درست بود. اما نکته‌ی مثبتی درباره‌ی چاپ اثر به‌دست خود نویسنده وجود دارد؛ شما اسم خودتان را روی کاغذ چاپ شده می‌بینید. درست در همان لحظه است که شما قدرت تشخیص پیدا می‌کنید که درباره‌ی خودتان درست قضاوت کنید. این‌که ادبیات چیست و نویسنده کیست؟ حالا کسی حاضر است برای این اثر چاپ شده روی کاغذ پولی بدهد؟  اگر بله، خب شما موفق
شده‌اید.

ادبیات برای شما چه حد و مرزی دارد؟ آیا برای قلمتان زبانی جهانی قائلید؟

هیچ‌وقت به تعاریفی قراردادی که از ادبیات نقل می‌شود اعتقاد نداشته‌ام. معتقدم هرنویسنده باید تعریف خودش را از ادبیات و کارکرد آن ارائه دهد و هم‌چنین مخاطب خودش را جذب کند. این همان اتفاقی است که برای هنک سگ‌گاوچران افتاد. مردم تگزاس با این داستان ارتباط خاصی برقرار کردند. چون این داستانی از دل خود آن‌هاست. درباره‌ی آن‌هاست. این داستان برگرفته از ادبیات شفاهی تگزاس است. رنگ و بوی داستان‌های بومی گاوچران‌ها را دارد. مردم تگزاس بعد از صبحانه یا بعد از شام دور هم جمع می‌شوند و برای هم قصه تعریف می‌کنند. قصه‌هایی که در لابه‌لای ماجراهای هنک گنجانده شده. برای همین ارتباطی که مردم تگزاس با این مجموعه‌داستان گرفته اند، اتفاقی نیست. جالب این‌جاست که حالا همه در سراسر آمریکا از طرفداران هنک شده‌اند. جالب‌تر از آن، صفحه‌های هواداران هنک در شبکه‌های اجتماعی است. یکی از این صفحه‌های هواداری به زبان فارسی است. ۲۲ کتاب از ماجراهای هنک به فارسی ترجمه شده‌اند؛ البته بدون کپی‌رایت! چون قانون کپی‌رایت در ایران رعایت نمی‌شود. اما من هواداران عزیزی از ایران دارم. آن‌ها از تهران با من تماس گرفتند و گفتند که چه‌قدر شیفته‌ی داستان‌های هنک هستند. به من گفتند که در برخی کلاس‌های دانشگاه در ایران، این مجموعه‌کتاب خوانده می‌شود و مخاطبان به ماجراجویی‌های این سگ گاوچران می‌خندند. این‌جاست که می‌توان گفت ادبیات من، زبانی جهانی دارد. من داستانم را در شهر کوچکی در تگزاس غربی نوشتم. اگرچه داستانم رنگ و بوی بومی این منطقه را دارد، اما توانسته با مخاطبانی در آن سوی دنیا ارتباط برقرار کند. نمادهای انتزاعی نهفته در داستان را که ممکن است توسط تگزاسی‌ها هم درک نشود، مخاطبان فارسی‌زبانم درک کرده‌اند. این یعنی هنری فرامنطقه‌ای؛ یعنی هنری جهانی.

از زندگی چه تعریفی دارید؟

معتقدم همه‌ی ما به دلیلی روی این کره‌ی خاکی آمده‌ایم. اگرچه این دلیل همیشه روشن نیست. اما فکر می‌کنم یکی از وظایف ما این است که بفهمیم چرا به این جهان آمده‌ایم. همه نمی‌توانند نویسنده شوند و من از این بابت از خدا سپاس‌گزارم! چون اصلاً نمی‌توانم تصور کنم در دنیایی زندگی کنیم که فقط متشکل از نویسنده‌ها و هنرمندان و فیلم‌سازان باشد! ما به آدم‌هایی مثل دامادم در این جهان نیاز داریم. او حتی در دبیرستان هم به‌سختی قادر به خواندن بود. اما او شوق بی‌پایانی به باغبانی و پرورش گل و گیاهان دارد. درباره‌ی گرده‌افشانی گل‌ها توسط زنبور عسل اطلاعات بسیاری دارد. از تغذیه‌ی انسان و فواید سبزیجات و تأثیر آن در سلامت بدن آگاهی دارد. این‌ها همه مسائل مهمی هستند. فکر می‌کنم دنیا به آدم‌هایی این‌چنینی بیش‌تر نیاز دارد. آدم‌هایی که بدانند چرا به‌دنیا آمده‌اند و هدفشان را دنبال کنند.

پیشنهادی برای نویسندههای تازهکار دارید؟

من هیچ‌وقت سعی نمی‌کنم به کسی نویسندگی یاد دهم، مگر آن‌که به اولین جمله‌ی کتاب مقدس ایمان داشته باشد. چون اگر به خدا ایمان نداشته باشد، نمی‌تواند ارتباط من و هنر را درک کند. مورد بعد، خوب است که انسان استعدادی داشته باشد، اما چیزی که نویسنده‌ی خوب را از نویسنده‌ی عالی متمایز می‌کند، استعداد نیست؛ بلکه کار مستمر است. من هرروز می‌نویسم. حتی اگر چیزی برای نوشتن نداشته باشم، باید به چارچوبی که برای خودم در نظر گرفته‌ام پایبند باشم. پس به پشت میزم می‌روم و دست‌به‌قلم می‌شوم. اگر می‌خواهید موفق شوید، این کاری است که باید انجام دهید. بسیاری این کار را نمی‌کنند و نتیجه آن است که برای همیشه تازه‌کار باقی می‌مانند. صحبت آخرم هم این‌که چیزی ننویسید که مایه‌ی خجالت مادرتان شود! جمله‌ی به‌ظاهر ساده‌ای است، اما حرف بسیاری برای گفتن دارد!

کد خبر 579058 برچسب‌ها نوجوان همشهری دوچرخه

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: نوجوان همشهری دوچرخه فکر می کنم نویسنده ی درباره ی برای هم سال ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۶۸۲۹۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روحیه بازیکنان طوری بود که از برکناری خطیر خوشحال بودند

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ اکبرپور با اشاره به دیدار استقلال برابر ذوب آهن که با گل دقیقه ۹۴ دو بریک پیروز شد تا همچنان صدرنشین بماند تاکید کرد: به نظرم بازی سختی بود. چراکه ذوب آهن یکی از تیم های خوب لیگ مان است. نیمه اول غافلگیر شدیم. خط دفاعی جا ماند و ذوب آهن به گل رسید. همین هم باعث شد شرایط سخت شود. اما استقلال نیمه دوم را طوفانی شروع کرد. شاید استقلال اگر بازی مساوی یا با شکست بازی را تمام می کرد حتی قهرمانی را همان دیروز از دست می داد. چراکه پرسپولیس بازی اش برده بود و صدرنشین می شد.

به نقل از همشهری آنلاین وی افزود: برای همین در نیمه دوم استقلال با تمام وجود بازی کرد و دو گل زیبا هم زد که در لیگ های اروپایی مثل آنها را می بینیم. استقلال کامبک زد و برد دراماتیکی را به دست آورد.

این کارشناس فوتبال کشورمان در خصوص درخشش بازیکنان ازبکستانی در ترکیب تیم های استقلال و پرسپولیس و اینکه چرا خودمان مشابه این بازیکنان را در لیگ نداریم یا اگر باشند بسیار اندک است گفت: همه دنیا دارند در فوتبال پیشرفت می کنند ما هم پیشرفت می کنیم اما کند است. علت اصلی آنهم اینکه فوتبال در دست غیر فوتبالی ها افتاده است. اگر علت اصلی این مسایل را ریشه یابی کنید به کار غیر اصولی در آکادمی ها برمی گردد. البته آکادمی‌های استقلال و پرسپولیس چند سالی است که بهتر شده است. اگر در فوتبال پایه کار کنید خواهید دید چقدر استعداد در کشورمان است اما این استعدادها شکوفا نمی‌شود. خیلی از آنها به خاطر اینکه باید پول هزینه کنند خط می‌خورند در عوض کسانی دیگر که حق شان نیست به دلیل رابطه بازی و این قبیل مسایل فیکس بازی می کنند.

او افزود: در فوتبال پایه ما سرمایه گذاری نمی‌شود برای همین هم کار اساسی صورت نمی گیرد در حالی که در دنیا بهترین مربی‌ها و بیشتر پول را در تیم های پایه استفاده می کنند ولی متاسفانه این موضوع در کشورمان خیلی کند انجام می شود. خود من وقتی در آکادمی استقلال بودم از متولدین سال ۸۳ تیمی را جمع کرده بودم که الان در رده امیدها هستند اما در بزرگسالان و حتی لیگ برتر بازی می کنند. کار در پایه علاقه و انگیزه و تخصص می‌خواهد. در رده پایه پول چندانی به مربیان نمی‌دهند برای همین هم رشد چندانی نمی‌بینیم.

اکبرپور خاطرنشان کرد: ما کشوری هستیم که از لحاظ استعداد در آسیا حرف نداریم. هیچ کشور آسیایی به اندازه ما استعداد ندارد. اما باشگاه ها در تیم های پایه کار نمی کنند فقط جزیی فعالیت می‌شود. پولی هم خرج نمی شود. مربیانی که می‌گذارند به آنها می گویند خودتان پایه ها را بچرخانید. یا مدیری می‌گذارند و می گویند پایه ها را خودتان بچرخانید. آنهم مجبور می‌شوند آن وسط‌ها دو بازیکن پولی هم رد کنند تا خرج تیم را در بیاورند. این وضعیت شرایط را برای بازیکنان مستعد بد می‌کند برای همین هم وضعمان به این شکل شده است.

وی ادامه داد: برای همین می گویم ما شاید از نظر استعداد سرتر از ازبک ها باشیم اما ازبین می روند. حالا استقلال وپرسپولیس این بازیکنان خارجی که آوردند خوب هستند. امیدوارم همیشه بازیکنان خارجی با این کیفیت بیاورند. در گذشته هم چند بازیکن خوب آمده بودند مثل جانواریو، تیام، دیاباته و... اما یک دوره ای بود بازیکن خارجی را فقط به خاطر پول و دلار می آوردند. بازیکنانی که حتی در سطح سه لیگ ایران هم نبودند اما یکسری دلال ها از لحاظ دلاری سود می‌کردند و آنها جذب تیم‌های ایرانی می‌شدند. الان اورونوف در پرسپولیس دو گل زده و در استقلال بلانکو و مارشاریپوف هم گل‌های حیاتی می‌زند.

این پیشکسوت فوتبال کشورمان با اشاره به شرایط دو تیم استقلال و پرسپولیس در ۴ هفته پایانی لیگ برتر گفت: واقعا شرایط سخت است هر دو تیم برای قهرمانی می جنگند. استقلال کار دست خودش است. اگر هر ۴ بازی خود را ببرد لازم نیست به نتایج سایر تیم ها توجه کند اما پرسپولیس ضمن اینکه باید بازی‌های خود را ببرد یک چشم به استقلال باید داشته باشد تا در صورت لغزش این تیم بتواند صدرنشین شود.

اکبرپور درباره دیدار این هفته استقلال مقابل فولاد خوزستان گفت: نگاه نکنید فولاد در این فصل بد نتیجه گرفته است اما این تیم همیشه جلو تیم های بزرگ با تمام وجود بازی کرده تا خودش را نشان دهد. الان هم می خواهد جلوی استقلال ثابت کند اگر تا الان نتوانسته انتظارات را برآورده کند فقط یک اتفاق بوده است. فولاد برای همین می آید تا اعاده حیثیت کند.

او درخصوص اینکه چه توصیه‌ای به جواد نکونام دارید گفت: من نمی‌توانم توصیه‌ای برای نکونام داشته باشم فقط می‌گویم اگر در ۴ بازی آینده مثل نیمه دوم بازی با ذوب آهن باشند در هر ۴ بازی پیروز خواهند شد و قهرمان می شوند. بازیکنان شرایط را درک کرده بودند. اینکه هر بازی حکم فینال را دارد. با همین تفکر تا الان جلو آمده‌اند.

وی درباره اینکه به نظر با جدایی خطیر از مدیریت استقلال کادرفنی و بازیکنان با آرامش بیشتر کار می کنند تاکید کرد: از اول فصل مدیریت با کادرفنی مشکل داشت. یا باید با هم کنار می آمدند یا خطیر زودتر از استقلال می رفت. اینکه نمی شود مدیریت با کادرفنی درگیر باشد و علیه هم مصاحبه کنند. حالا هولدینگ پتروشیمی تیم را تحویل گرفت صلاح دیده مدیریت تغییر کند حتما حرکت مثبتی است و سودش به استقلال خواهد رسید. من با روحیه‌ای که از بازیکنان در بازی دیروز دیدم مشخص بود از برکناری خطیر خوشحالند. من به حرف و حدیث‌ها هم اعتنایی نمی‌کنم. خطیر هم هر مشکلی داشت الان رفته است و نباید به شایعات دامن زد.

257 251

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903970

دیگر خبرها

  • کتاب «آینده می‌افتد زمین» رونمایی می‌شود
  • شهری در ایران که کوچه ندارد ! | ویدئو
  • ۴ رمان مریلین رابینسون، نویسنده محبوب داریوش مهرجویی در نمایشگاه کتاب
  • روحیه بازیکنان طوری بود که از برکناری خطیر خوشحال بودند
  • تمرکز نشر صاد بر انتشار داستان‌هایی با روایت ایرانی است
  • باید و نبایدهای کتاب دینی برای بچه‌های امروز
  • نویسنده و پژوهشگر کرمانی درگذشت
  • محمدعلی علومی درگذشت + سوابق
  • محمدعلی علومی، نویسنده و پژوهشگر درگذشت
  • خجالت بکشید!