برخورد با امام جماعتی که سورهاش را اشتباه میخواند! + عکس
تاریخ انتشار: ۴ بهمن ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۷۷۱۸۰۴
این دفعه دیگرشاکی شدم که وقتی ما را میفرستند جلوی گلوله، پس چرا این چیزها را به ما یاد نمیدهند که این طوری جلوی عالم و آدم ضایع نشویم؟! آن اولی غفیله بود؛ این یکی دیگر چیست؟ جنوب نیوز: اسماعیل ابراهیمی (کوشا) خاطراتش را چندین بار برای نویسندگان مختلف بیان کرد تا آنها با قلمشان، آنچه در زندگی تجربه کرده بود را به رشته تحریر دربیاورند؛ اما همه این تجربیات منجر به نوشته شدن متنهایی شد که روای، آنها را نمیپسندید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سال ۹۳ بود که راوی و نویسنده کتاب «این صدف انگار مروارید ندارد!» تصمیم گرفت خودش دست به قلم شده و حس و حالش از خاطرات و تجربیاتش را برای مخاطبانش روی صفحات کاغذ بیاورد.
این کتاب پس از بارها بازنویسی و ویرایش، چند روز پیش از سوی انتشارات نارگل منتشر و در کتابفروشیهای معتبر کشور، توزیع شد.
«این صدف انگار مروارید ندارد!» خاطرات کودکی تا ۲۸سالگی راوی در سال ۱۳۶۵ را در برمیگیرد و حاوی تصویرسازی فوقالعادهای از تأثیر حضرت امام خمینی بر روی جوانی است که هیچ نسبتی با انقلاب و امام نداشته است.
این جوان در ادامه با تحولات غرب کشور همراه میشود و تا انتهای کتاب، از اقدامات و تجربیاتش در مسیر خدمت به مردم و انقلاب میگوید. راوی از بیان کاستیها و کمبودهای زندگی و اقداماتش ابایی ندارد و به نحوی کاملا صادقانه و روراست، فضای آن روزها را بازسازی میکند.
نویسنده و راوی «این صدف انگار مروارید ندارد!» به خاطر علاقهاش به سینما، کتابش را در یک پیشپرده، ۳۵ پرده و تعدادی زیادی عکس رنگی به همراه فهرست اعلام، تنظیم کرده است.
متن روان و خوشخوان کتاب، لذت خواندن آن را دو چندان کرده است و در روزگار گرانی کتاب و کاغذ، میشود این کتاب ۴۱۶ صفحهای که ۶۴ صفحه عکس رنگی دارد را با قیمت مناسب ۵۵هزار تومان خریداری کرد.
آنچه در ادامه میخوانید، بخشی از روایت راوی در پرده غرب غریب و از روزهای حضور راوی و نویسنده در کردستان است؛
در یکی از همان روزهایی که دیگر به آن وضعیت عادت کرده بودم و احساس می کردم رویین تن شدهام و کارم هم خیلی درست است، یک شب که رفته بودیم مهمات خالی کنیم و به نماز جماعت مقر نرسیده بودم، وضو گرفتم و یک راست به اتاقمان رفتم. از شانس بد یا خوبم، وقتی وارد اتاق شدم «محمد احمدی» را که خیلی هم آدم با دیسیپلینی بود، مشغول نوشتن نامه با کارهای دیگرش دیدم. سلام کردم و در گوشهای مشغول خواندن نماز مغرب شدم.
بعد از نماز، در حال دعا و مثلا تعقیبات بودم که گفت: "آقای ابراهیمی قبول باشه." گفتم: "خیلی ممنون، قبول حق باشه. بعد ادامه داد: " واقعأ حال خوبی توی نماز دارید." گفتم: "بابا این حرفا چیه؟ کدوم حال!" در حالی که احساس میکردم چیزی میخواهد بگوید، بنده خدا کلی خودش را جمع کرد و پهن کرد و آخرش با خجالت و ملاحظه زیاد گفت: "فقط ... شرمنده! شما که نمازتون رو این قدر با طمأنینه میخونید، جسارتا «قل هو الله احد الله الصمد» درسته." من با تعجب و اگر دروغ نگویم، با حالتی شاکی پرسیدم: "مگه من چی میگم؟! که گفت: "شما میگید «الله ل صمد»!" تا این را گفت، انگار که دنیا و مافیها روی سرم هوار شده باشد، دیگر صدایم درنیامد و فقط از شدت خجالت، کاملا مچاله شدنم را حس کردم.
آن بنده خدا هم که ظاهرا متوجه حال خرایم شده بود، کاغذ و ورقهایش را جمع و جور کرد و زد بیرون، تا بیشتر از این سرخ و سفید شدن من را نبیند.
حالا مانده بودم که این یکی دیگر چه بود؟! در همان حال گرفته که حسابی رفته بودم توی نخ محاسبه آن همه نمازهای به خیال خودم درست و درمان و الهی قلبی محجوبی که در خلوت و جلوت خوانده بودم، یک دفعه مثل فیلمهای کارتونی، ابری بالای سرم شکل گرفت و یاد آن شبی افتادم که برای اولین و البته آخرین بار، من را به زور امام جماعت کردند.
آن شب وقتی نماز مغرب، مثلا به امامت من تمام شد و منتظر بودم که مثل شبهای قبل که یک نفر با صدای خوش دعا بخواند و بقیه زمزمه کنند، دیدم همه یکی یکی بلند شدند و شروع کردند به نماز خواندن. من هم با خودم گفتم دمشان گرم، همهشان اهل نماز غفیله هستند؛ اما وقتی داشتم به خودم نهیب میزدم که چقدر ضایع است که تو مثلا امام جماعتی و غفیله را بلد نیستی، یک سؤال ذهنم را به خودش مشغول کرد که پس چرا اینها شبهای قبل، همهشان غفیله نمیخواندند؟!
و در حالی که هنوز دنبال کشف جواب سؤال اولم بودم، متوجه شدم بعد از تشهد رکعت دوم، به جای سلام دادن، بلند شدند و رکعت سومی هم خواندندا دیگر حسابی تعجب کردم، چون حداقل این را می دانستم که غفیله دو رکعتی است. باز با خودم گفتم شاید در جبهه سه رکعتی باید خوانده شود!
خلاصه در حالی که با خودم درگیر حل آن معادله چندمجهولی بودم، بلند شدم و نماز عشا را شروع کردم. برای جبران مافات هم، هر چه ذکرهای اضافی بلد بودم در قنوت خواندم و به حال خوبشان اضافه کردم. اما بعد از سلام نماز دیدم باز هم از دعا و تعقیبات خبری نیست و دوباره همه شان تک تک بلند شدند و قامت بستند.
چند معرفی کتاب دیگر هم بخوانیم:
چند دقیقه با کتاب «با تو میمانم»؛ / ۹۱ روش عجیب شهید هادی برای ریختن خجالت همسرش! چند دقیقه با کتاب «دوستت دارم به یک شرط»؛ / ۹۰ علت مخالفت مادر «پژمان موتوری» با ازدواجش چه بود؟ چند دقیقه با کتاب «کوچهباغ انار / به ماندنم عادت نکن»؛ / ۸۹ درجه استواری برای پاسداری که فوقلیسانس داشت! چند دقیقه با کتاب «بی تو پریشانم»؛ / ۸۷ چرا اقوام «حمزه» از زیر تیر و ترکش نجاتش ندادند؟ چند دقیقه با کتاب «دلتنگ نباش»؛ / ۸۶ چرا روحالله را از تیم هجوم خط زدند؟! چند دقیقه با کتاب «افرا»؛ / ۸۵ تنبیه توهینکننده به پیامبر اسلام با مشت و صابون! چند دقیقه با کتاب «آزادسازی مهران»؛ / ۸۴ ادامه تولید برنامه «سلام صبح بخیر» برای جنگ روانی! چند دقیقه با کتاب «اعزامی از شهرری»؛ / ۸۳ تهدید راننده اتوبوس سیبیلو با اسلحه جنگی چند دقیقه با کتاب «صد و هفتاد و ششمین غواص»؛ / ۸۲ چرا «محمد رضایی» را داخل آبجوش انداختند؟ + عکس چند دقیقه با کتاب «جاسوس بازی»؛ / ۸۱ معشوقه «آقا بهمن» در دام بسیجیها + عکس چند دقیقه با کتاب «طبس تا سنندج»؛ / ۸۰ درخواست اعزام فوری نیرو به سنندج! چند دقیقه با کتاب «سه نیمه سیب»؛ / ۷۹ تکلیف شادیهای خانم «شاد» چه شد؟ + عکس چند دقیقه با کتاب «دلم پرواز می خواهد»؛ / ۷۸ باران گلوله به آمبولانس پرستار اصفهانی چند دقیقه با کتاب «ناآرام»؛ / ۷۷ شیطنتهای طلبه مدرسه حاج آقا مجتهدی + عکس چند دقیقه با کتاب «برای زینأب»؛ / ۷۶ سفارش تانک و تفنگ به «محمد بلباسی» + عکس چند دقیقه با کتاب «از برف تا برف»؛ / ۷۵ شهید زینالدین اهل کدام کشور بود؟ + عکس چند دقیقه با کتاب «یک روز بعد از حیرانی»؛ / ۷۴ شهیدی که برای کار سراغ «آقای قرائتی» رفت + عکس چند دقیقه با کتاب «فرمانده تخریب»؛ / ۷۳ کشیده فرمانده به گوش جانباز اعصاب و روان + عکس چند دقیقه با کتاب «سادهرنگ»؛ / ۷۲ چه کسی وصیتنامه شهید مهدی باکری را بالا پایین کرد؟ + عکس چند دقیقه با کتاب «فرمانده در سایه»؛ / ۷۱ کدام مترجم مذاکرات مقامات ایرانی را تغییر میداد؟ + عکس چند دقیقه با کتاب «تا ابد با تو می مانم»؛ / ۷۰ خبر «اصغرآقا» را چگونه به «زیبا خانم» دادند؟! چند دقیقه با کتاب «بلدچی»؛ / ۶۹ شایعه اعزام الاغها به میدان مین + عکس چند دقیقه با کتاب «کابوس در بیداری»؛ / ۶۸ اهالی چه کشوری به حجاج ایرانی کمک کردند؟ + عکس چند دقیقه با کتاب «راهی برای رفتن»؛ / ۶۷ پیام شهیدِ ۱۰ساله برای امام خمینی چه بود؟ چند دقیقه با کتاب «محبوب حبیب»؛ / ۶۶ کت و شلوار «محمود» به چه کسی رسید؟ + عکس چند دقیقه با کتاب «صباح»؛ / ۶۵ جان دادن پای چتر منورهای عراقی! + عکساین دفعه دیگر شاکی شدم که وقتی ما را میفرستند جلوی گلوله، پس چرا این چیزها را به ما یاد نمیدهند که این طوری جلوی عالم و آدم ضایع نشویم؟! آن اولی غفیله بود؛ این یکی دیگر چیست که صغیر و کبیر بلدند و میخوانند الا ما؟! اما کشف جواب این سؤال، موقعی پیچیده تر شد که متوجه شدم تازه چهار رکعتی هم هست! دیگر راستی راستی خیلی خجالت کشیدم و با خودم گفتم: «زرشک ا چه امام جماعت پیادهای! خودش نشسته و مأمومینش، راه به راه دارن چه نمازای مستحبی ندیده و نشنیده و بلند بالایی میخونن!»
آنجا بود که یک دفعه ابر دایرهوار، روی سرم خراب شد و یک جا جواب همه سؤالات آن شب امام جماعت شدنم را کشف کردم. تازه فهمیدم آن بندههای خدا، حیا کرده و بدون این که غلط خواندنم را به رویم بیاورند، نمازهایشان را دوباره خوانده و به قول علما اعاده کرده بودند. آن موقع بود که شستم خبردار شد چرا بعد از آن شب، دیگر هرگز به من اصرار نکردند که امام جماعت بشوم!
گذشته از احساس ناخوشایندی که آن شب، به خصوص با یادآوری تلخ امام جماعت شدنم به من دست داد، ولی درسهای دیگری هم برایم داشت که از آن بهترین دوستان خدا سرمشق گرفتم؛ آن هم این که نه خیز نابجای سه ثانیه و نه غلط خواندن نمازم را به رویم نیاوردند، بلکه با دل دریاییشان، خیلی بزرگمنشانه از کنارش رد شده و به قولی «غمض عین» کرده بودند.
یاد باد آن روزگارانی که در قطرهای از باران شنا میکردیم!
منبع: جنوب نیوز
کلیدواژه: عکس چند دقیقه با کتاب امام جماعت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jonoubnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جنوب نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۷۷۱۸۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سید احمد خاتمی، خطیب این هفته نماز جمعه تهران
نماز جمعه این هفته تهران - ۷ اردیبهشت ماه - به امامت سید احمد خاتمی در دانشگاه تهران برگزار میشود.
به گزارش ایسنا، سخنران قبل از خطبههای این هفته به مناسبت روز کارگر، سید صولت مرتضوی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی است. همچنین معاونین و مدیران کل این وزارتخانه در محل میزهای خدمت پاسخگوی نمازگزاران محترم هستند.
مجموعههایی که این هفته در نماز جمعه تهران برای خدمت به نمازگزاران حضور دارند عبارتند از وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، ارتباطات مردمی قوه قضائیه، کمیته امداد امام خمینی(ره)، شهرداری تهران و فرمانداری تهران.
در بخش معرفی کتاب منتخب هفته، در آستانه هفته گرامیداشت مقام معلم، کتاب «معلم باید در خط مقدم باشد» نوشته سعید ابوالقاضی معرفی میشود. این کتاب که توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است، گلچینی از رهنمودهای مقام معظم رهبری(مدظله العالی) درباره ارزش و جایگاه معلمین، جایگاه تعلیم و تربیت و نقش اخلاق، تعهد و دانش در معلمان، علم و اهمیت علمآموزی، لزوم خودباوری در دانشآموزان، تعهد و تخصص، وجدان کاری، فرهنگ و تهاجم فرهنگی است.
در بخشی از کتاب، موضوعاتی پیرامون جایگاه والای شهید مطهری به عنوان معلمی برتر، سند تحول آموزش و پرورش و برخی نمودارهای مهم در رابطه با معلمان و آموزش و پرورش نیز گنجانده شده است. علاقمندان میتوانند کتاب «معلم باید در خط مقدم باشد» را با ۳۰ درصد تخفیف از غرفه کتاب آدینه، جنب مزار شهدای گمنام در دانشگاه تهران، تهیه نمایند.
کانال عصر ایران در تلگرام