کتابی که روای مهر مادری با ریشههای چندهزار ساله است
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۸۳۶۳۵۹
مهراب رجبی ایران شناس، رئیس بنیاد البرز شناسی، دیپلمات و رایزن فرهنگی پیشین ایران در کشورهای افغانستان، عراق ، پاکستان و نویسنده حدود ۱۲ کتاب همچون مسافر نیویورک، مجموعه کتابهای البرزنامه، نوبت بغداد، میراب است. وی از نویسندگانی است که رویکردی مردم شناسناسانه، جامعه شناسانه و طبیعت گرا به روایت دارد و از بستر یک اثر ادبی به تحلیل تاریخ ، اجتماع و آداب و رسوم جاری میپردازد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این اثر که با نگارشی بدیع و زبانی روان و دلنشین از گذر ایام به تحلیل تاریخ معاصر میپردازد همچون درخت سرو کشمیر ریشه در تاریخ چند هزار ساله ایران دارد و مخاطب را به جادوی عشق هر دم به گوشه ای از تاریخ فرا می خواند.
رجبی در همین راستا در گفت وگو با ایرنا به تشریح وجه تسمیه سبز کشمیر ما و تشریح چگونگی نگارش این کتاب پرداخته است که در سطرهای آتی به آن اشاره خواهد شد.
- آقای رجبی در ابتدا لطفا از فلسفه نام گذاری و وجه تسمیه سبز کشمیر ما بفرمایید
کش و کاش به معنای خانه، آشیانه، کاشانه و همچنین بغل و آغوش است. کاشان، کاشونه و کاشانک ریشه در این معنا دارند. مر و مر (به فتح و کسر میم و سکون ر) که گاه به صورت های مهر و مار و میر نیز تلفظ می شوند، به معنای مادر است، بر این اساس، کاشمر، کشمر، کاشمیر و کشمیر، به معنای آشیانه ( و آغوش ) پر مهر مادر است.
پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم/ قبله اهل دل منم، سهو نماز می کنی
بنا بر این در این روزگار ماتم زده و در جهانی غم اندود و اقلیمی دودآلود که تصور می شود بیش از هر زمان دیگر به تقویت حس نوستالژی و شرح زلف خم اندر خم جانان نیاز باشد، سبزه کشمیر ( خاطرات دوران کودکی و نوجوانی ) علاوه بر آنکه تداعی کننده موسیقی که بخشی از رویدادهای دوره کودکی من را تشکیل می داد، است و شادی و شادمانی را به همراه دارد، بیانگر آن حس لطیف و یاد آور کانون گرم خانه و آغوش مهربانانه و نرم مادرم نیز است.
این شرح بی نهایت کز زلف یار گفتند/ حرفی است از هزاران، کان در عبارت آمد
- البته گویا سبزه کشمیر از ریشه های اسطوره ای و تاریخی نیز برخوردار است ؛ در این خصوص نیز توضیحاتی بفرمایید.
کش البته به معنای خوب و خوش و زیبا نیز است، از شهر کش- که به آن شهر سبز- نیز گفته می شود و در فرارودان، در نزدیکی سمرقند قرار دارد با عنوان شهر نغز و زیبا و شهر نکو رویان نیز یاد شده است. آنگونه که در اساطیر آمده است، نهال سرو کاشمر را که ترکه ای از درخت طوبی است، حضرت زرتشت از بهشت به ارمغان آورد تا به این وسیله و از طریق این معجزه، ارتباط و اتصال ایرانیان ( و اهل زمین ) به بهشت را فراهم آورده است.
کنون جمله این پند من بشنوید/ پیاده سوی سرو کشمر روید
بدین سان نهال نیایش، سرو همیشه سبز و بالنده، درخت دانایی، سرو بهشت که برگ و بارش، پند و خرد هست، نماد خردورزی و باروری و پایداری ایرانیان شد و همچنین نشانه و نمایه سرشت و سرنوشت ساکنان ایرانشهر.
همه برگ او پند و بارش خرد/ کسی کز چو او برخورد، کی مرد
این نشان جاودان در همه امور ایرانیان حضوری چشمگیر دارد. یکی از وجوه حضور پر نور این سمبل بهشتی را در نخل گردانی و پیکر گردانی در نقاط مختلف ایران خصوصا در نواحی مرکزی و مناطق کویری ایران می توان مشاهده کرد. از سوگ سیاوش تا واقعه عاشورا و شهادت امام حسین ( ع ) و همراهانش... سیاوش و علی اکبر ( ع ) و سرو را که جملگی نماد آزادگی و بی گناهی و خوش اندامی هستند، افراسیاب و شمر و متوکل که نماد شرارت و ظلمت و ظلم هستند، به شهادت میرسانند.
چرا کش نخوانی نهال بهشت/ که چون سرو کشمر، به گیتی که کشت
وقتی کودک بودم در مراسم تعزیه خوانی، امام خوان، حضرت علی اکبر را به سرو تشبیه کرده، زبان حال آقا امام حسین (ع) را بر نعش جوان سروقدش اینگونه بیان میکرد.
ای روح تو، باغ لاله زارم/ ای قد تو، سرو جویبارم
داستان تلخ اقدام نفرت آمیز متوکل عباسی و فرمان به قطعه قطعه کردن سرو کاشمر و تقریبا همزمان دستور به تخریب بارگاه حضرت ابا عبدالله( ع) از سوی این خلیفه سنگدل نیز که هر دو حرکت، تلاشی بیهوده برای نادیده انگاشتن فرهنگ و ایمان و ضربه زدن به تاریخ و تمدن و تفکر و علایق ایرانیان است، نشانی دیگر از نقش پر رمز و راز سرو (درخت) در زندگی ایرانیان است. بعد از این واقعه هولناک، جقه بوته، سرو سر خمیده ( و شاید به نشانه احترام و خشوع و خدمت، سرو دست به کمر ) نماد ایران گشت.
به سرو گفت کسی میوه ای نمیاری/ جواب داد، که آزادگان تهیدستاند
سرو کاشمر، سبزه کشمیر که ریشه در بهشت و ساقه در سدره المنتهی آسمان دارد، همچنین پیوندی اسطوره ای لطیفی با انواع درختان سرو در سراسر جهان دارد از کاج کریسمس گرفته تا سرو شیراز و تا ارس البرز ...
ای سرو بلند قامت دوست/ وه وه که شمایلت چه نیکوست
- در پایان اگر سخنی با علاقه مندان به مطالعه دارید بفرمایید؟
گمان می کنم این مقدار، بس باشد تا زمانی دیگر و رمز گشایی دگر بار، با این بیت مولانا که سرو و سخاوت و بهشت را توصیه می کند، شما ارجمندان را به خدا میسپارم.
این سخا شاخی است از سرو بهشت:/ وای آنکس، کو چنین سروی بهشت.
برچسبها کشمیر رایزن فرهنگی مولانا کتابمنبع: ایرنا
کلیدواژه: کشمیر رایزن فرهنگی مولانا کشمیر رایزن فرهنگی مولانا کتاب اخبار کنکور
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۸۳۶۳۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کتابی پر ازجاهای خالی!
دیوید برنز در کتاب «از حال بد به حال خوب» نگرش جدیدی به زندگی دارد و نوعی روش درمانی را پیشنهاد میدهد تا در زمان روبهرو شدن با افسردگی و اضطرابهای ناشی از مشکلات به آن پناه ببریم. «شناخت درمانی» موضوع اصلی این کتاب است؛ روشی که به ما میآموزد این افکار، احساسات و بهتر بگویم ذهن ماست که این حال ناخوش روانی را برای ما در طیفهای مختلف فراهم میکند و رنگوبوی زندگی را به سمت ناامیدی و افسردگی میکشاند، نه اتفاقهای بیرونی. راستش را بخواهید خودم هم به پیشنهاد یکی از دوستانم این کتاب ۶۱۸صفحهای را خریدم و آن را خواندم. مهدی قراچهداغی راحت و روان ترجمهاش کرده و گرافیک ساده و در عین حال پرمعنای صفحه روی جلد هم خوب از آب درآمده اما جذابیت اصلی این کتاب که باعث شده چاپ پنجاهونهم آن به دست من برسد، این است که این کتاب پر از جاهای خالی است که نویسنده آن را برای خواننده خالی گذاشته تا او هم دستبهقلم شود و ازافکار واحساساتش بنویسد.گویی خواندن بهتنهایی برای درک دانستههای این کتاب کافی نیست و توی خواننده نیز باید کنار نویسنده بنشینی، قلم به دست بگیری وجرأت نوشتن از احساسات وافکارت را پیدا کنی،حالا این توهستی که برای بهتر شدن حالت، همهجانبه تلاش میکنی؛ هم میخوانی و هم مینویسی.آنجایی که خطاهای شناختی را میشناسی و یاد میگیری در برابر افکار اتوماتیک که هر لحظه در ذهنت میگذرد، واکنش منطقی نشان دهی و احساساتت را بهتر کنی؛ اضطرابهای اجتماعیات را بپذیری و یاد بگیری چطور با آنها سر یک سفره بنشینی و راهحل جدیدی برای کاهش آن بیابی.این کتاب را به کسی که دوست ندارد خودش را با همه نقاط قوت و ضعف بشناسد، توصیه نمیکنم، چون در آن دکتر دیوید برنز خیلی تلاش کرده به ما بفهماند دست از جنگ با خودمان برداریم و خودمان را بپذیریم.
همچنین تکرار تمرینها وقتی میگوید اتفاق ناراحتکننده امروزت را بنویس و احساس خودت را اضافهکن خیلی جالب است؛ انگار تمرین خوشنویسی انجام میدهی تا ابتدا خطخطیهای ذهنت را پاک کنی و به جایش با خط خوانا از زندگی بنویسی.
یکی از نکات جالب دیگر این کتاب آن است که دست از شعار دادن و پیامهای انگیزشی برداشته و اتفاقا تو را با افکار حالبههمزن خودت روبهرو میکند، افکار سرزنشآمیز، درشتنماییها، پیشگوییها، ذهنخوانیها و... .
اما طولانیبودن این کتاب شاید یکی از دلایلی باشد که خیلیها حالش را نداشته باشند که آن را بخوانند و تکالیفش را انجام دهند اما انگیزه ادامهدادن این کتاب زمانی بیشتر میشود که احساس میکنی با مثالهایی که نویسنده آورده او هم مثل خواننده، این مشکلات را داشته و دانای کل نیست، همچنین میتوانی هر روز بخشی از این کتاب را دریابی و عجلهای برای تمامشدنش نداشته باشی.
خلاصه وقتی این کتاب را میخوانی، انگار سر کلاس درس دکتر برنز نشستهای و هر روز با بخشی از خودت که از دیدهها پنهان است، روبهرو میشوی تا بالاخره یاد بگیری با خودت، خوش بنشینی، دوستش داشته باشی و حال خوب را تجربه کنی.