Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-05-02@17:16:49 GMT

جهادگر شهیدی که به حاج قاسم اقتدا کرد و رفت

تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۹۱۱۱۸۰

جهادگر شهیدی که به حاج قاسم اقتدا کرد و رفت

گروه جامعه خبرگزاری فارس- انگار برای خدمت‌کردن به محرومان آفریده شده بود. پیدا و پنهانش با کمک حال درماندگان شدن گره خورده بود. نزدیکان شهید مصطفی پیران در حقش می‌گویند لحظه‌ای آرام و قرار نمی‌گرفت. انگار در این دنیا بود و اهل این دنیا نمی‌شد. پاهایش محکم و استوار روی زمین بود. با قد رشیدش و انرژی که تمامی نداشت کارها را پیش می‌برد اما روحش در کنار آسمانی‌ها سیر می‌کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این جمله حاج قاسم از زبانش نمی‌افتاد. مدام به یاد این سردار جهاد اشک به چشم می‌آورد و می‌گفت باید مثل شهدا زندگی کنیم تا شهادت نصیب‌مان بشود. مصطفی با فداکاری بی مرزی که داشت به حاج قاسم اقتدا کرد. در این راه تلاش را به حد اعلا رساند و سرآخر به آرزویش که شهادت بود رسید و نامش در سیاهه شهدای جهادگر ثبت شد. 

***از نوجوانی جهادگر شد

داغ جوان جراحتی بر دل و جان می‌گذارد که گذر زمان هم نمی‌تواند سبب مرهمی برای آن باشد. با همه این حرف ها پدر شهید مصطفی پیران با کلام راسخی درباره جوان شهیدش حرف می‌زد و پیداست به او و درجه‌ای که به آن دست پیدا کرده غبطه‌ها می‌خورد: «خداوند به من و مادر ایشان 3 پسر به امانت داد. وقتی تازه داشت قد می‌کشید و به کلاس‌ها دوره راهنمایی می رفت او را به همراه پسر بزرگترم به شرکت در برنامه های بسیج تشویق کردم.»

آقای پیران می‌گوید روحیه کار جهادی از همان نوجوانی و در شجره طیبه بسیج در مصطفی شکل گرفت و این راه را با سرعت بیشتری از ما طی کرد: «جوان بسیار سختکوشی بود. دوره دبیرستان در رشته علوم تجربی درس خواند و بعد از آن به دلیل روحیات مذهبی و روحانی که داشت در رشته فقه و حقوق مشغول تحصیل شد. همزمان با درس خواندن لحظه‌ای از کار در حوزه 117 شهید صدوقی غافل نمی‌شد.»

مصطفی در انجام کارهای جهادی به حوزه بسیج بسنده نمی‌کرد. در سیل گلستان کیلومترها از شهر خودش فاصله گرفت تا در کنار بسیجی‌های دیگر به یاری سیل‌زدگان برود: «برای هر دو پسرم نگران بودم. البته می‌دانستم جوان های پاک و صالحی هستند اما به هر حال دورا دور کنترل‌شان می‌کردم. در قضیه سیل گلستان آمدند و به من‌گفتند که برای شرکت در اردوی جهادی مناطق محروم قصد سفر به سمنان را دارند. با خودم گفتم که سمنان منطقه محرومی ندارد. در زمان جنگ جوان ها شناسنامه‌ها را دستکاری می‌کردند اما حالا از ده‌ها راه دیگر به خواسته‌شان می‌رسند. برای این که شک من برطرف شود بلیط سمنان را نشانم دادند و رفتند اما خب من پدرم و دلم گواهی دیگری می‌داد. به آن‌ها تماس گرفتم و گفتم عکس از محلی که هستند برایم ارسال کنند که این کار را هم کردند. به هر ترتیب آن یک هفته تمام شد. بعد از شهادت مصطفی بود که پسر ارشدم محمد آمد و به من گفت بابا جان حلال مان کن. ما تمام آن روزها را وسط سیل زدگان استان گلستان بودیم. تازه بعد از رفتن مصطفی فیلم ها و عکس هایی که از کمک هایش ثبت شده بود را دیدم و بیشتر از قبل به او افتخار کردم.»

***مشوق کوچک‌تر ها بود 

شهید مصطفی پیران ابایی از وقت گذرانی با بچه‌های خردسال نداشت و قصه‌گوی خوب آن‌ها به حساب می‌آمد. پدر این جهادگر خاطره‌های جالبی در این باره دارد: «در محله ما با روحیات مصطفی آشنا بودند. با بچه‌های کوچک بسیار مهربان بود. به طرفه العینی با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کرد. چند باری در محله و خیابان او را دیده بودم که با قد بلندی که داشت وسط یک دو جین بچه کوچک به سمت مسجد یا پایگاه بسیج می‌رود. در راه برای شان قصه می‌گفت. تشویق‌شان می‌کرد وقت شان را هدر ندهند و با پدر و مادرشان با احترام صحبت کنند. گاهی به او می‌گفتم پسرجان بد است تو با این قد و قامت همه‌اش وسط این بچه‌های کوچک هستی. اما او ابایی از وقت گذرانی با بچه‌ها نداشت و می‌گفت پدر جان همان طور که شما دست ما را گرفتی و به پایگاه بسیج بردی یکی هم باید پیدا شود با این بچه ‌ها حرف بزند و آن ها را تشویق به این کارهای خیر کند. قسمت مصطفی بود که در حین انجام ماموریت جهادی که در بسیج داشت تصادف کرد و در این راه به شهادت رسید، اما آن بچه‌ها هنوز به این پایگاه ها رفت و آمد دارند و راه او را ادامه می‌دهند.»

***گفتم منتظر اجازه من نباش

همه از علاقه زیاد مصطفی به پاسدار شدن خبر داشتند. در این راه به سردار حاج قاسم سلیمانی اقتدا کرده بود و دوست داشت با شهادت از این دنیا برود: «صبح بود که تلویزیون خبر شهادت حاج قاسم را شنیدم. مصطفی کنارم آمد و پرسید چه اتفاقی افتاده؟ به او گفتم که حاج قاسم را به شهادت رسانده‌اند. تا روزهای بد حال غریبی داشت و سر به تو شده بود. وقتی هم حرفی می زد از شهادت می‌گفت. چند باری آمد کنارم و به من گفت بابا جان اگر جنگی بشود من حتما داوطلب می‌شوم. به او گفتم اگر جنگ شود نگران اجازه من نباش من و شما و محمد با هم می‌رویم. همان جا هم عهد کردیم که پاسدار خون شهدا و حاج قاسم باشیم. بعد شهادت مصطفی پسرم محمد بی‌تابی بیشتری دارد. فاصله سنی کمی با هم دارند. وقتی مصطفی خیلی کوچک بود محمد او را به مهد کودک و دبستان می‌برد و می‌آورد. همه جا با هم دیده می‌شدند جوری که دیگران گمان می‌کردند این دو برادر دوقلو هستند. چند وقت پیش به من گفت بابا جان شما پسری از دست دادی و هنوز دو پسر دیگر داری اما مصطفی که رفت همه دنیای من را با خودش برد. او هم آرزوی شهادت دارد و من هم برایش این دعا را می کنم که با شهادت از دنیا برود و عاقبت به خیر شود.»

***بی‌تاب خدمت به محرومان بود

آقای محمدی می‌گوید دوسالی است که فرمانده حوزه 117 شهید صدوقی شده است و در این مدت هیچ نیرویی را به اندازه شهید مصطفی پیران فعال ندیده است: «ببینید در پایگاه‌های بسیج تلاش همه زیاد است. همه می‌آیند که کاری را پیش ببرند. اما مصطفی جور دیگری فعال بود. طوری از کاری به کار دیگر کوچ می‌کرد که فکر می‌کردی پاهای این جوان اصلا روی زمین نیست. کمتر پیش می‌آمد کهه ولو برای لحظاتی او را بیکار ببینیم. به محض فراغت به سرعت برای خودش کار دیگری دست و پا می کرد و تا آن را به پایان نمی برد آرام و قرار نمی‌گرفت.»

فرمانده پایگاه بسیج می‌گوید مصطفی با خودش نظم و انضباط به همراه  آورد:«مصطفی یک بسیجی همه فن حریف بود. یعنی همین طور که در ایستگاه صلواتی فعال بود در زمینه طبخ غذای نذری هم می‌توانستیم روی او حساب کنیم. با سلیقه بسته‌های معیشتی را آماده توزیع می‌کرد. نظم مثال زدنی در کارها داشت. پیش از ایشان چند نفری به بخش منابع انسانی ما اعزام شده بودند. پرونده‌ها در این بخش به قدری نا به سامان بود که از این بنده‌های خدا کاری برنیامد. اما با مسئول شدن مصطفی در این بخش ورق برگشت. با نظم ویژه خودش به کارها سامان می‌داد و با شیوع کرونا بود که فهمیدیم تا چه اندازه فداکاری در وجود این جوان نهادینه شده است.»

***داوطلب سخت‌ترین ها می‌شد

بهمن ماه سال گذشته بود که ویروس ناشناخته کرونا در کشور شیوع پیدا کرد و ضرورت حضور بسیج در عرصه های مقابله با این بیماری روز به روز قوت بیشتری به خود می‌گرفت. محمدی می‌گوید مصطفی با فداکاری عجیبی پای کار آمد. از هیچ چیز نمی‌ترسید. به انجام هیچ کاری نه نمی‌گفت و در همه برنامه‌های مبارزه با این بیماری جزو السابقون بود: «مصطفی در ضد عفونی اماکن عمومی نقش موثری ایفا کرد. برای این کار لازم بود نیمه شب ها فعالیت را آغاز کنیم. برای این که نگران خانواده‌اش بود بهتر می‌دید که در حین انجام این قبیل کارها چند روزی در پایگاه بماند. آخرین باری که پدرش را مفصل دید و توانستند دوساعتی با هم خلوت کنند در پایگاه بسیج و بخش منابع انسانی بود.»

***داوطلب غسالخانه شد 

در روزهای نوروز بود که خبر کمبود نیرو در غسالخانه ها مطرح شد. در این باره قرعه به نام طلاب جهادی افتاد و قرار شد از حوزه‌های علمیه داوطلبانی برای تغسیل اموات فوت شده به دلیل کرونا به غسالخانه‌ها اعزام شوند. محمدی می‌گوید مصطفی طلبه نبود اما طالب این کار روی زمین مانده هم شد: «4 روز قبل از شهادتش متوجه شدم در دوره‌های آموزش غسالگری شرکت کرده و قصد دارد به طور داوطلب به طلبه های جهادی در غسالخانه ها بپیوندد. مصطفی همین بود. غیرتش قبول نمی‌کرد جنازه  میت مسلمان روی زمین بماند و با این که فقط 19 سال داشت طالب سخت ترین کارها می‌شد.»

***کلنا عباسک یا زینب (س)

عشق عجیبی به شهدای مدافع حرم داشت. از خودنمایی پرهیز می‌کرد. روی لباس هایش شعار نمی‌نوشت اما وقتی بعد از تصادف او را به بیمارستان رساندند او غرق خون و در جمله‌ای دیدند که ذکر روز و شبش شده بود: «روز 13 فروردین بود. مصطفی شب قبل در شیفت ضدعفونی کردن اماکن عمومی شرکت کرده بود. به پایگاه آمد تا دوباره با موتور به سر شیفت کنترل مبادی ورودی شهر برود. متاسفانه در مسیر موتور سیکلت به هواکش های مترو که کنار بلوار بودند برخورد می‌کند و مصطفی در این تصادف دچار خونریزی داخلی می‌شود. بلافاصله او را با آمبولانس به بیمارستان رساندند. زمای که جواب سی تی اسکن آماده شد پزشکان ما را صدا زدند و گفتند کار این جوان چه بوده که تا این حد ویروس کرونا در بدن ایشان وجود دارد؟ مصطفی به سختی درگیر ویروس کرونا شده بود. به پزشکان گفتیم ایشان در خط مقدم مبارزه با این ویروس قرار داشته. از ضد عفونی اماکن عمومی گرفته تا توزیع بسته‌های معیشتی و کنترل مبادی ورودی. گفتند باید به سرعت او را به اتاق عمل منتقل کنیم. وقتی پیراهن او را باز کردند غرق خون بود و دیدند روی پیراهنی که زیر لباسش به تن کرده نوشته: کلنا عباسک یا زینب (س). تقدیر این بود که مصطفی پیران در جبهه مدافعان سلامت به شهدا بپیوندند و به آرزوی دیرینه اش که همانا شهادت بود برسد.»

انتهای پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: شهید مصطفی پیران اردوهای جهادی بسیج سازندگی جهادگر شهید مصطفی پیران پایگاه بسیج من گفت روی زمین حاج قاسم بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۹۱۱۱۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

انتشار اسناد ساواک درباره بازرسی از همسر سیدمصطفی خمینی

فرزند آیت‌الله مرتضی حائری یزدی و نوه مؤسس حوزه علمیه قم، عروس رهبر انقلاب ۱۳۵۷ و همسر سیدمصطفی خمینی؛ هرکدام این نسبت‌های خانوادگی کافی بود تا معصومه حائری یزدی تحت‌نظر و مراقبت ساواک باشد.

به گزارش ایسنا به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، معصومه حائری یزدی پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۸۶ سالگی درگذشت و هشتم اردیبهشت پس از تشییع در حرم حضرت معصومه (س) در بقعه شیخ فضل‌الله به خاک سپرده شد. محل دفن او از این جهت نمادین است که بقعه شیخ فضل‌الله نوری در سال‌های دور محل ملاقات امام راحل و آیت‌الله مرتضی حائری‌یزدی بود که به‌جز همکاری در هیئت مصلحان حوزه، هرروز هنگام غروب آنجا باهم گفت‌وگو می‌کردند.[1]

ازدواج سیدمصطفی و معصومه در سال ۱۳۳۳، پیوند دو خاندان خمینی و حائری یزدی بود؛ این زندگی مشترک پس از ده سال با تبعید سیدمصطفی خمینی همراه پدر، وارد مرحله تازه‌ای شد و تا زمان شهادت همسر در اول آبان ۱۳۵۶، معصومه حائری بارها برای دیدارش به نجف رفت و برگشت. 

یکی از سندهایی که در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی وجود دارد (شماره پرونده ۳۹۲) ، موافقت اداره کل سوم ساواک با درخواست معصومه حائری برای صدور گذرنامه جهت مسافرت به عراق را نشان می‌دهد.

طبق این اسناد، شهربانی کل کشور در نامه‌ای محرمانه از ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور درباره تقاضای صدور پروانه خروج از کشور استعلام می‌گیرد:

«شهربانی کل کشور
تاریخ ۴۶/۶/۱۳
از شهربانی کل کشور (اداره اطلاعات)
به تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور
درباره معصومه حائری یزدی فرزند مرتضی شناسنامه ۶۹۲۳۵ قم متولد ۱۳۱۷
نامبرده بالا طی تسلیم شرحی اعلام نموده مدتی قبل برای دیدار بستگان خود از عراق به ایران مراجعت و جهت بازگشت به کشور مزبور به منظور ملحق شدن به همسرش حاج سیدمصطفی خمینی تقاضای صدور پروانه خروج نموده است. خواهشمند است دستور فرمائید نسبت به انجام درخواست مشارالیها نظریه اعلام دارند. 
رئیس شهربانی کل کشور . سپهبد مبصر از طرف سرتیپ صمد پاکپور»

اداره کل امنیت داخلی ساواک در گزارشی خیلی محرمانه دستور می‌دهد که ضمن موافقت با عزیمت عروس آیت‌الله خمینی در موقع خروج او بازرسی بدنی شود:

«سازمان اطلاعات و امنیت کشور
تاریخ: ۴۶/۶/۱۹
گزارش
درباره: بانو معصومه حائری یزدی (همسر مصطفی خمینی فرزند آیت‌الله خمینی)
محترماً به عرض می‌رساند شهربانی کل کشور صلاحیت مشارالیها را جهت صدور پروانه خروج به مقصد کشور عراق از ساواک استعلام نموده است.
با توجه به اینکه همسر مشارالیها در عراق بسر می‌برد و قبلاً هم با عزیمت او موافقت گردیده در صورت تصویب ضمن موافقت با عزیمتش در موقع خروج او از مرز ضمن بازرسی وسائلش توسط بانوئی بازرسی بدنی هم انجام شود.»

در نهایت اداره کل سوم ساواک با سفر او به عراق موافقت می‌کند:

«سازمان اطلاعات و امنیت کشور
از اداره کل سوم
به مدیریت کل اداره نهم (۹۱۱)
درباره: معصومه حائری یزدی فرزند سید مرتضی
بازگشت ۹۱۱/۷۸۶۹-۴۶/۶/۱۸
عزیمت مشارالیها به کشور عراق از نظر این اداره کل بلامانع است.
مدیرکل اداره سوم. مقدم۴۶/۷/۱»

رفت‌وبرگشت همسر سیدمصطفی خمینی به ایران در سال‌های بعد هم از سوی ساواک تحت نظر بود؛ یکی در سال ۱۳۵۵ گزارش ساواک قم درباره سفر بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) با معصومه حائری یزدی (همسر مصطفی خمینی) و نوه‌های ایشان از عراق به تهران و قم به منظور دیدار اقوام.
در این گزارش با موضوع «ورود همسر و عروس خمینی به ایران» آمده است: « روز پنجشنبه ۳۵/۴/۳ همسر خمینی به اتفاق عروسش (همسر مصطفی) و نوه‌هایش از بغداد وسیله هواپیما وارد تهران شدند. همسر خمینی به منزل پدرش رفته و چند روزی برای دیدن خویشاوندانش در تهران خواهد ماند ولی همسر مصطفی (عروس خمینی) به قم آمده و به منزل آقا مرتضی حائری وارد شده است. همسر محمدعلی موسوی که دختر آقای بنابی است و در نجف با عروس خمینی سابقه دوستی داشته در قم به ملاقات ایشان رفته بود و از قول وی نقل می‌کرد که آقای خوئی اخیراً که خواست درس شروع کند کسی را نزد آقای خمینی فرستاد و از ایشان صلاح کرد و به صلاح آقای خمینی درس را شروع کرده است لکن خود خمینی تاکنون درس شروع نکرده و از وضع آنجا بسیار ناراحت است. وی افزوده بود که وضع آخوندها در نجف فعلاً تا حدودی خوب است و افرادی که از طرفداران خمینی هستند به هیچ وجه مورد تعرض حکومت واقع نمی‌شوند بلکه از دیگران آزادتر زندگی می‌کنند ولی حوزه نجف بسیار محدود شده است و اضافه کرده بود که محمدعلی منتظری هم در نجف است و اکثراً به مسافرت می‌رود.
نظریه شنبه - نظری ندارد.
نظریه یکشنبه - مفاد گزارش صحیح است. همسر مصطفی خمینی دختر آقای مرتضی حائری است که به منطور دیدن والدین و خویشاوندانش به ایران مراجعت کرده و به قم آمده. ضمناً همسر خمینی هم دختر ثقفی است و والدینش در تهران سکونت دارند. نامبرده مسلماً پس از مدتی طبق معمول به منظور دیدن فرزندانش به قم خواهد آمد. 
نظریه دوشنبه - نظریه یکشنبه مورد تایید می‌باشد. ضمناً دو برگ فتوکپی نامه خمینی و همسرش که برای دخترشان به آدرس قم ارسال شده جهت مزید استحضار به پیوست تقدیم می‌گردد.
نظریه سه‌شنبه - مفاد گزارش خبر و نظرات داده شده مورد تائید است.»

چند ماه پس از شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی، اداره کل سوم ساواک در ۲۲ تیر ۱۳۵۷ از ساواک اراک برای تحقیق در زمینه بازگشت فرزند و همسر او به قم استعلام کرد: «طبق اطلاع نوه خمینی به نام حسین مصطفی خمینی فرزند مصطفی به اتفاق مادرش به ایران عزیمت و گویا در قم سکونت دارد. سریعاً در این زمینه تحقیقات لازم معمول نتیجه اعلام - ثابتی
گیرنده - سازمان قم جهت اقدام لازم و اعلام نتیجه»

سه ماه بعد نمایندگی ساواک در کویت در گزارشی خیلی محرمانه، منشأ تأیید نگرانی آیت‌الله شهاب‌الدین مرعشی نجفی و علمای تهران و قم از محاصره منزل امام خمینی توسط دولت عراق را «همسر مصطفی مرحوم» عنوان کرد:
«موسویان ضمن یک تماس تلفنی با شیخ فتوت در کویت به او گفته آقایان نجفی مرعشی و چند تن از علماء در تهران و قم اطلاع پیدا کرده‌اند که منزل آقا (خمینی) را دولت عراق محاصره کرده و آقایان ناراحت هستند. شما تحقیق کنید و نتیجه را به ما بگوئید. شیخ فتوت هم کوشش کرد که مستقیما با منزل خمینی تماس بگیرد ولی نتوانست و سپس به منزل پسرش مرحوم مصطفی تلفن کرد و عروس خمینی موضوع را تأیید و اضافه نمود که آقا برای نماز و زیارت به حرم می‌روند ولی خیلی از این وضع ناراحت هستند و دولت عراق تحت عنوان محافظت از آقا این کار را می‌کند اما چون اعتراض کرده‌اند قرار است تا فردا مأمورین را بردارند و لذا فردای روز بعد شیخ نامبرده تلفن کرده و متوجه شده که منزل از محاصره خارج شده است.
نظریه منبع - زمانیکه مصطفی خمینی زنده بود شیخ فتوت به لحاظ روابط و آشنایی قبلی با او از قم به منزل آنان در عراق می‌رفت و با این لحاظ عروس خمینی او را کاملا می‌شناسد و مطالبی را که می‌گوید صحت دارد.
نظریه ۱ - مفاد گزارش و نظریه منبع صحت دارد.
نظریه ۲- نظریه ۱ مورد تأیید است.»

پی‌نوشت:

1- زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت‌الله بروجردی، علی دوانی، ص 313

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • شهیدی که قهرمان دو سنگر بود
  • تیپ خانم مجری محبوب تلویزیون در کنسرت مصطفی راغب | تصویر
  • تجدید پیمان دختران و مادران نصف‌جهان با سردار دل‌ها
  • آمارهای تکان‌دهنده مصطفی معین از وضعیت جامعه
  • خانه مادر شهیدی که دیوارهایش مزین به عکس شهدا است
  • اسناد ساواک درباره‌ی همسر حاج آقا مصطفی خمینی چه می‌گویند؟
  • دستور ساواک برای بازرسی از عروس امام
  • انتشار اسناد ساواک درباره بازرسی از همسر سیدمصطفی خمینی
  • روایتی از طلبه جهادگر و مادر ۵ فرزند/ بچه ها برکت آوردند
  • پس لرزه اظهارات جنجالی مهدی نصیری درباره رضا پهلوی و مصطفی تاجزاده