افکارو هیجانات والدین هدایتگر رفتارهای اجتماعی و هیجانی کودکان است
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۹۴۸۰۴۰
سودابه بساک نژاد دوشنبه در گفتوگو با خبرنگارایرنا بااشاره به تاکید متخصصان بهداشت روانی به نقش سبکهای هیجانی خانواده و تاثیرآن برشکلگیری فعالیتهای هیجانی کودکان گفت : در گذشته همیشه این سوال مطرح بوده که آیا باید اجازه داد کودکان هیجانات خود مثل شادی یا غم را بروز دهند یا خیر.
وی افزود: والدین می توانند احساسات وهیجانات خود را به فرزندانشان منتقل کرده و این هیجانات نقش مهمی در اجتماعی شدن آن ها دارد، لذا مادران نقش اثرگذاری در سلامت هیجانی، ابراز هیجانی و شکلدهی احساسات فرزندان دارند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بساک نژاد با اشاره به این که نوع فرزندپروری هیجانی والدین نیز مورد توجه است بیان کرد: این نوع فرزندپروری راه های سازگاری هیجانی واجتماعی را به کودک نشان می دهد. کودک وقتی صحنه ناخوشایندی می بیند که برایش قابل فهم نیست والدین میتوانند آن را برایش بیان و نحوه ابراز هیجان را برای کودک توضیح دهند. به عنوان مثال وقتی پدر بزرگ کودک که کودک به او وابستگی دارد فوت می کند لازم است به کودک یاد داد تا برای اوسوگواری یا گریه کند و خاطرات او را مرور کند تا احساس بهتری پیدا کند. همان گونه که بزرگسالان برخود واجب می دانند تا احساسات خود را درباره موضوعات مختلف نشان دهند کودکان هم نیازمند هدایت و راهنمایی برای ابراز هیجاناتشان هستند.
وی افزود : ابراز هیجانی والدین را به دو دسته والدین با واکنشهای هیجانی حمایت گرایانه (تشویق به ابراز هیجانات) و والدین با واکنشهای هیجانی غیر حمایت گرایانه ( تنبیه ابراز هیجانی فرزند و گرایش به بیاعتنایی به هیجانات فرزندان) می توان تقسیم کرد.
فرصت آموزش کنترل هیجانی به کودکان
دانشیارگروه روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهوازبا بیان این که والدین حمایت گر هیجانی به معنای گفتگو با کلمات دارای بار عاطفی مثبت و آرام بخش با فرزند است گفت: این والدین به هنگام ظهور هیجانهای منفی، مثل خشم و غم درفرزندان خود این لحظات را فرصتی برای همدلی و آموزش کنترل هیجانی دانسته و به فرزندانشان کمک میکنند تا هیجانات خود را نامگذاری کرده و به هنگام وقوع تعارضات هیجانی به آنها یاری میرسانند.همچنین زمانی که بزرگترها شادی کرده، می خندند و لطیفه تعریف می کنند برای کودک توضیح دهند که شادمانی می تواند به شکلهای مختلف بروزکند.
وی در ادامه گفت: داشتن دانش کافی در مورد هیجانها، شیوه کنترل و اعتقاد به ارزشمند بودن هیجانات منفی یا مثبت متناسب با موقعیت و انتقال این دانش و باور به فرزندان، به آنان کمک میکند تا در موقعیتهای هیجانی پراسترس آن را کنترل کنند.
این عضوهیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز با اشاره به والدین از نوع غیرحمایت گرهیجانی بیان کرد: این والدین درک ضعیفی ازهیجانات خود و فرزندانشان داشته و بر این باورند که کودکان نباید هیجانات منفی را تجربه کنند زیرا این هیجانها آزاردهنده، منفی و بیفایده هستند. همچنین اعتقادی به تجربه کردن این هیجانهای منفی ازسوی فرزندان خود ندارند. درنظراین والدین ابرازهیجانهای ناخوشایند، مانند خشم و غم از سوی فرزندانشان به معنای این است که یک وضعیت ناخوشایند درمحیط پیش آمده و باید هرچه زودترآن را تغییر داده یا از آن اجتناب کرد تا آرامش برقرارشود.
وی اضافه کرد: برای مثال به کودک اجازه نمی دهند درباره مرگ کسی صحبت کند یا او را به مجالس سوگواری نمی برند یا حتی در مراسم شادی برای آن ها محدودیت کلامی ایجاد می کنند.
بساک نژاد با اشاره به ابراز مناسب هیجان و واکنش متناسب با محیط در دنیای امروزبیان کرد: والدینی که حمایت گر هیجانی هستند کودکان خود را برای ابراز هیجانی، رقابت سالم اجتماعی و بیان احساسات مثبت آموزش می دهند. لذا این کودکان بیشتر میخندند، کمترهم کلاسیهای خود را تمسخر میکنند، همدری بیشتری با دیگران دارند و رفتارهای سازگارانه تری نشان میدهند.
وی با توصیه به این که کودکان درحال رشد عاطفی و اجتماعی هستند و لازم است آنها برای آینده و رفتارهای اجتماعی بعدی آماده شوند گفت: به کودکان یاد دهیم که هیجانات نامهای مختلفی داشته وشادی، خوشحالی، شعف،غم ، سوگ و افسردگی واژه های مختلفی هستند که برای طیفهای مختلف هیجانی گذاشته می شود.
بساک نژاد ادامه داد: به کودکان بیاموزیم که در محیط های ناراحت کننده درباره احساسات خود حرف زده و نگرانی یا شادی خود را پنهان نکنند،همچنین به کودکان بیاموزیم احساس همدردی کردن با همنوع را بروز داده و درباره آن صحبت کنند.
وی گفت : با یادگیری صحیح هیجانات این کودکان در آینده به هنگام مواجهه با موقعیتهای پراسترس به جای ترک کردن موقعیت بدون نتیجه، به فکر پیدا کردن راهحل برای مشکل میافتند.
برچسبها دانشگاه شهید چمران اهواز خوزستان روانشناسی کودکمنبع: ایرنا
کلیدواژه: دانشگاه شهید چمران اهواز خوزستان روانشناسی کودک دانشگاه شهید چمران اهواز خوزستان روانشناسی کودک اخبار کنکور ابراز هیجان هیجانات خود هیجان ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۹۴۸۰۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سندروم استکهلم در مدارس ابتدایی/ فرزندتان را به ربات آزمون دهنده تبدیل نکنید!
عصر ایران؛ امید خزانی*- سندروم استکهلم پدیدهای روانی است که قربانی با آزارگر خود و یا گروگان با گروگانگیر حس همدلی و حتی وفاداری دارد! اما ارتباط این موضوع با مدارس ابتدایی و کودکان معصوم چیست؟
ما - والدین که فرزندانمان را مال خود و نه از خود میدانیم - با این فرشتگان معصوم کاری میکنیم که بیشباهت نیست به پدیده سندروم استکهلم و همدلی با گروگانگیران که برخی از مدارس ابتداییاند.
این تمثیل از آن روست که والدین با دستان خود فرزندان خود را به مدارسی میسپارند که با جان و جسم کودکانشان چون یک گروگان رفتار کنند و حتی در این روند نهایت همکاری را نشان میدهند و حتی خواستار فشاری بیشتر(شما بخوانید آزاری بیشتر) از جانب مدرسه متبوع میشوند.
قبلاً مطلبی با عنوان " آموزش فرزند یا فرزند کشی " در اینجا ( لینک) منتشر شد و مقایسه ای تطبیقی با کشورهای دنیا در روند آموزش ابتدایی آورذه شد که نشان می داد ساعات آموزش ابتدایی در ایران از متوسط آموزش دنیا ۳۰۰ الی ۴۰۰ ساعت بیشتر است و این با همکاری والدین صورت می پذیرد که به نظر نویسنده فاجعه بار است و در گذر زمان باعث فرسودگی کودکان در بستر آموزش میشود. اخیرا کودکی ۹ ساله از نزدیکان را دیدم که در اثر فشار بیش از حد درسی والدین تحصیلکرده اش و الزام آنها برای آمادگی آزمون دچار اسپاسم عضلانی شده بود و کودکی اش به تاراج رفته بود! چند نکته به اختصار در باب این پدیده عرض می کنم:
۱. اگر پدران سنت زده ما خطاب به معلمان می گفتند " گوشت فرزندم مال تو استخوان اش مال من " ؛ این روز ها خیلی از والدین مجوز شدیدتر از این برخوردها را به مدارس فرزندانشان می دهند اما نه در قالب تنبیه بدنی بلکه بسی فراتر؛ تلقین دایمی حس ناکافی بودن! دقت بفرمایید برای یک کودک ۷ تا ۱۰ ساله!
۲. بارها شاهد بوده ام که والدین از مدارس متبوع شان خواسته اند که فرزند ۹ ساله آنها را برای آزمون آماده کنند . آزمونهای بی پایانی چون مدارس تیزهوشان ؛ آزمون مدارس خاص( شما بخوانید مراکز گروگانگیری ویژه) و غیره.
اهداف دوره ی آموزشی ابتدایی کم و بیش در اکثر کشورهای پیشرفته و حتی با تعریف یونسکو بر ۳ مبنای زیر استوار است : یادگیری مبانی سواد و اعداد؛ یادگیری مهارت های اجتماعی و ایجاد شوق و علاقه برای یادگیری !! در کجای این هدف گذاری جهانی آماده سازی برای آزمون های خاص گنجانده شده است که شمای والدین روان کودک ۹ ساله تان را آزار می دهید و حتی بابت آن هزینه می پردازید؟ این اتحاد والدین و مدارس علیه یه کودک ۸-۹ ساله چه منطق و مبنایی جز کودک آزاری می تواند داشته باشد. البته همه کودکان در اثر فشارهای اینچنینی دچار اسپاسم عضلانی نمی شوند اما آثار ماندگار مخرب روحی بر وجودشان می نشیند! از دوره ابتدایی همان را انتظار باید داشت که عقلای جهان بر آن اجماع کرده اند!
۳. هر نوع آموزش با عنصر انضباط ( دیسیپلین) گره خورده است. گزاره های آموزش در فضای شاد و غیره لزوما در مقام عمل جوابگو نیستند. آموزش برای کودک دوره ابتدایی با محدودیت انضباط پذیری و زمان حداقلی سرو کار دارد. ظرفیت انضباط پذیری یک کودک دوره ابتدایی بسیار محدود و شکننده است. این محدودیت ها قابلیت توسعه دارند اما قطعا در افق ۱۲ ساله باعث فرسایش آموزشی خواهند شد!
۴. بقول فرنگی ها " شیطان در جزییات است " بسیاری از آزمون های متداول آموزشی از جمله achievement test , proficiency test و competency test و Aptitude test که نسخه بومی شده آنها در مدارس ما نیز استفاده می شود با ده ها متغیر و پارامترهای اجرایی و نیروهای مجرب آموزش دیده قابلیت اجرا و نتیجه درست دارند! با زیرساخت های موجود سخت افزاری و نیروی انسانی اشغال در اکثر مدارس ابتدایی نتایج درستی برای این آزمون ها متصور نیست!
۵. آموزش و در کل علوم انسانی بسیار ظریف و شکننده است و از قوانین پوزیتیویستی تبعیت نمی کنند. به این معنا که از درستی گزاره الف و گزاره ب لزوما درستی گزاره ج حاصل نمی شود. اگر موفقیت فرمول واحدی داشته باشد که ندارد آن فرمول در مورد فرزند شما با متغیرهای زیادی سروکار خواهد داشت و لزوما نتیجه نخواهد داد. آنچه که برای موفقیت در اکثر مدارس پایه و ابتدای ما ریل گذاری شده با نوعی آزار و خشونت پنهان گره خورده است و ره به ترکستان می برد ! جاده با کیفیت ؛ خودرو استاندارد ؛ راننده مجرب و ساعت رانندگی استاندارد سفر ایمن را به دنبال دارد !
۶. بارها شنیده ایم که برای ساختن یک کشور از مدارس ابتدایی شروع کنید و نیک می دانیم که کشورهای توسعه یافته ۱۰ درصد تولید ناخاص داخلی را صرف آموزش بویژه آموزش پایه می کنند و آموزش پایه درست از وظایف ذاتی دولت هاست ! بله همه اینها درست است اما عجالتا در فقدان این درایت ها از تبدیل فرزندتان به ربات آزمون دهنده بپرهیزید!
۷. به پشتوانه دو دهه تجربه در آموزش عرض می کنم اکثر برنامه هایی که در قالب فوق برنامه در مدارس غیردولتی ارایه می شود فاقد عمق لازم است و غالبا سطحی است. برای مثال ۳ سال زبان فوق برنامه مدارس تقریبا معادل ۸ ماه آموزش در موسسات معتبر زبان است!
پی نوشت: هر نوع آموزش در هر سطحی که در دوره کودکی ( زیر ۱۲ سال) متصور است قابلیت جبران در دوره نوجوانی را داراست اما و هزار اما که کودکی از دست رفته هرگز جبران پذیر نیست چه برسد به آزار و آسیب های روحی که عمری ممکن است گریبانگیر کودک شما باشد.
---------------------
*دکتریِ آموزش