معمای فقر سریالهای انقلابی/ انتظاری از شمقدری و ورزی نباید داشت!
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۹۸۳۶۹۸
اکبر نبوی مستندساز و منتقد سینما و تلویزیون درباره اینکه چرا در این سالها کمتر اقتباسی درباره چهرهها و سوژههای انقلابی در سریالها صورت گرفته است، به خبرنگار مهر بیان کرد: نمیدانم چه آفتی به جانِ نویسندگان ما افتاده است که برای کارهای تصویری درام و داستانی اعم از سینمایی یا تلویزیونی، کمتر خود را به زحمت تحقیق و پژوهش میاندازند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی ادامه داد: اگر شخصاً بخواهم از کسانی که به تحقیق ملزم هستند یاد کنم، به انگشتان یک دست هم نمیرسند. به طور مثال محمدرضا گوهری و علیرضا طالبزاده از جمله این افرادند که وقتی متنی مینویسند قطعاً تحقیق میکنند. شاید بنده با محتوا و رویکردهای شان در آثاری که مینویسند کاملاً موافق هم نباشم اما اطمینان دارم که اهل تحقیق هستند.
نبوی با اشاره به مثالهای دیگری بیان کرد: من کارهای اخیر محمدحسین مهدویان را ندیدهام اما فکر میکنم غیر از مجموعه «آخرین روزهای زمستان» که خیلی هم کار غنی و حرفهای بود، باقی آثارش در سینما چندان مبتنی بر تحقیق نبود. مرحوم رسول ملاقلیپور وقتی «مجنون» یا «خسوف» را میسازد که در حوزه اجتماعی هستند، آنچنان از تحقیقات درست میدانی برخوردار است که حتی اگر شاهد این تحقیقات نباشید متوجه خروجی آنها میشوید و البته خاطرم هست که خودش هم از این تحقیقات پر زحمت سخن گفته بود.
وی اضافه کرد: همچنین رسول صدرعاملی یا پوران درخشنده از این افراد هستند که در مورد درخشنده ممکن است برخی آثارش قوت لازم را نداشته باشد اما مشخص است که تحقیق کرده، زحمت کشیده و به تخیل خود اکتفا نکرده است. با این حال در حوزه انقلاب کمتر کسی را شاهد هستیم که به تحقیق پایبند بوده و یا سراغ آثار اقتباسی رفته باشد.
متنهایی که بر پایه تخیل است تا تحقیق
این فعال سینمایی که در برخی از گروههای فیلم و سریال صدا و سیما نیز حضور داشته است، درباره فیلمنامههای راه یافته به این گروهها عنوان کرد: در طول دو سال گذشته سه متن در حوزه تاریخ معاصر که به اواخر قاجار و اوایل پهلوی اول مربوط میشد، به دست ما رسیده است. من زمانی که هر سه متن را خواندم مشخص بود که هیچ تحقیق و پژوهشی پشت آنها نبوده است و نویسندگان اطلاعات کلی از آن مقطع داشته یا شنیده و بر اساس آنها به تخیلات خود اکتفا کردهاند.
نبوی ادامه داد: مسلماً تخیل از عناصر اصلی درام است اما وقتی میخواهیم به یک مقطع، رخداد یا شخصیت تاریخی نزدیک شویم، این نزدیکی نباید صوری و تشریفاتی باشد و اتفاقاً اقتباس در اینجا بسیار کمک کننده است.
وی به تاثیر کتابها و منابع تاریخی در جاودان شدن درام اشاره و بیان کرد: اگر داوود میرباقری سریال «مختارنامه» را بر اساس تحقیقات سنگین، منابع و کتابهای تاریخی نمینوشت و نمیساخت، این سریال اینقدر ماندگار نمیشد. با این حال در حوزه انقلاب، نه یک فیلم سینمایی قوی و نه یک سریال قدرتمند بر اساس چنین منابع و اقتباسهایی نداریم. سریالهایی زیادی ساخته شده اما هیچیک در حافظه تاریخی مردم نماندهاند چون فاقد ارزشهای تاریخی و مستند بوده و از درام و داستان قدرتمندی هم برخوردار نبودهاند.
این مجری برنامههای سینمایی و نقد درباره اینکه چقدر این اهتمام از طرف مدیران گروههای فیلم و سریال برای دریافت آثار غنی و اقتباسی وجود داشته است، عنوان کرد: من نمیدانم چرا گروههای برنامه سازی و سریال سازی نخواستهاند برای چنین کارهایی همان قدر که هزینه مادی میشود، به صورت معنوی هم انرژی گذاشته شود. زمانی میشد توجیه کرد که پول نمیدهند اما اکنون دستمزدهای خوبی پرداخت میشود.
چرا کارگردانهایی که زمانی مبتنی بر رمان و قصه فیلمهای ماندگاری را در تاریخ رقم زدهاند، الان چند سالی است که ضعیفترین کارهایشان را میسازند؟ وی درباره کم کاری نویسندگان نیز بیان کرد: واقعاً بدون یک بررسی درست نمیتوان گفت ریشه و حلقه مفقوده این زنجیره چیست که سریالهای انقلابی ما از تحقیق، پژوهش و اقتباسهای درست برخوردار نیستند. این حجم از تنبلی و بی حوصلگی در نویسندگان از کجا میآید؟ یا حتی چرا کارگردانهایی که زمانی مبتنی بر رمان و قصه فیلمهای ماندگاری را در تاریخ رقم زدهاند، الان چند سالی است که ضعیفترین کارهایشان را میسازند؟
نبوی در پاسخ به اینکه چقدر منابع اقتباسی در حوزه روایتهای انقلابی موجود است، بیان کرد: منابع تحقیق و پژوهش از آثار داستانی قوی بیشتر است. با این حال حتی در شرایط فقدان منابع، نویسنده و کارگردان باید به خودش متعهد باشد و اگر منبع لازم موجود نباشد، دست به تولید نزند تا مبادا گرفتار آثار کلیشهای و ضعیف شود.
وی با اشاره به مثالی بیان کرد: سال ۸۵ یکی از بخشهای سازمان صدا و سیما از من خواست مستندی درباره رئیسعلی دلواری بسازم. به آنها گفتم اول تحقیق میکنم تا ببینم چه منابع مستندی برای این کار وجود دارد. هر چه کتاب در این باره بود خواندم. خواندم، به بوشهر و دلوار رفتم. با افراد مطلع محلی صحبت کردم. اما هیچکدام از اینها، برای ساخت یک فیلم مستند کافی نبود. با هزینه شخصی به آلمان رفتم چرا که اسناد ویلهلم واسموس کنسول آلمان از مهمترین منابع برای این منظور بود. با همه این تحقیقات و پژوهشها احساس کردم به سند و دادههای جدیدی که پایه یک مستند باشد، دست پیدا نکردهام و در نهایت هم تولید این مستند را منتفی دانستم.
مدیران به دم دستیها اکتفا میکنند
نبوی در بخش دیگری از سخنانش درباره مدیرانی که درباره موضوعات انقلابی میدهند سفارش کار میدهند عنوان کرد: مدیران در کاری که متولی آن هستند سختگیر نیستند و به دم دستیها اکتفا میکنند. منظور از سختگیری، ممیزی یا سانسور آثار نیست بلکه این سختگیریها به کیفیت کار برمیگردد.
وی درباره سریالهای اخیر سیما مثل «روزهای ابدی» به کارگردانی جواد شمقدری بیان کرد: از جواد شمقدری نمیتوان سریال چندان موفق و باکیفیتی را انتظار داشت، همانطور که از محمدرضا ورزی هم نمیتوان انتظار داشت و اکثر سریالهای او کارهایی بی ربط به انقلاب و کشور بوده است و نمیدانم چرا مدیران سهل گیرانه باز هم آثار دیگری را به وی سفارش میدهند.
نبوی در پایان ساخت آثار شاخص یک هنرمند در برخی دورهها را هم به حضور این مدیران سخت گیر و دقیق مرتبط دانست و عنوان کرد: مدیرانی که از آثار با کیفیت حمایت میکنند و امکانات لازم را هم در اختیار هنرمند میگذارند خروجی کار هم اثری غنی و قوی میشود. مرحوم ضیاءالدین دری زمانی سریالی حرفهای و با کیفیت مثل «کیف انگلیسی» میسازد چون مدیران از او چنین کاری خواستهاند و زمانی هم خروجی یک دوره «کلاه پهلوی» میشود و هر دوی اینها غیر از کارگردان به شرایط دیگری از جمله مدیران زمانه هم برمیگردد.
کد خبر 5142723 عطیه موذنمنبع: مهر
کلیدواژه: اکبر نبوی سریال ایرانی چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی سی و نهمین جشنواره فیلم فجر تئاتر ایران سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر سی و ششمین جشنواره موسیقی فجر چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی موسیقی ایرانی فیلم سینمایی جشنواره فیلم فجر جشنواره فیلم برلین رادیو نمایش فیلم مستند فیلم کوتاه سیزدهمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر جشنواره موسیقی فجر تحقیق و پژوهش سریال ها گروه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۹۸۳۶۹۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیا صدام حسین واقعا «دیوانه خاورمیانه» بود؟
فرارو- روانشناسان مختلفی به تحلیل شخصیت "صدام حسین" دیکتاتور اسبق عراق پرداخته اند. یکی از شناخته شدهترین آنان "جرولد مورتون پست" روانپزشک و تحلیلگر سابق سیا بود که در برخی از منابع از او به عنوان ابداع کننده "روانشناسی سیاسی" نیز یاد شده است.
به گزارش فرارو، او درباره صدام مینویسد: "صدام حسین" رئیس جمهور عراق به عنوان "دیوانه خاورمیانه" توصیف شده است. این تشخیص تحقیرآمیز نه تنها دقیق نیست، بلکه خطرناک است. سپردن صدام به قلمرو جنون میتواند تصمیم گیرندگان را گمراه کند که باور کنند او غیرقابل پیش بینی بود؛ در حالی که در واقع چنین نیست. بررسی سوابق رهبری صدام حسین در عراق در دو دهه گذشته نشان میدهد که او به هیچ وجه غیر منطقی نبوده بلکه تا حد زیادی خطرناک بوده است.
در واقع، بررسی زندگی و حرفه صدام حسین نشان میدهد که او یک مسیر را دنبال کرده است: عقلانی سازی ایدئولوژیک برای یک الگوی مادام العمر. همه اقدامات در صورتی موجه هستند که در خدمت پیشبرد نیازهای صدام حسین و جاهطلبیهای او باشند".
او درباره پیشینه خانوادگی و زندگی شخصی صدام مینویسد: "صدام حسین در سال ۱۹۳۷ در یک خانواده دهقانی فقیر در نزدیکی تکریت در مرکز عراق متولد شد. پدرش قبل از به دنیا آمدن او فوت کرد و طبق سنت آن زمان عمویش با مادرش ازدواج کرد. او در ده سالگی تحت تاثیر سواد پسر عمویش قرار گرفت و آرزوی ادامه تحصیل داشت، اما با مخالفت خانواده اش مواجه شد به همین دلیل نیمه شب خانه را ترک کرد و راهی خانه دائی اش "خیرالله" شد. خیرالله نه تنها نقش پدر را برای صدام ایفا کرد بلکه به مربی سیاسی او نیز تبدیل شد. خیرالله در قیام ۱۹۴۱ عراق علیه بریتانیا مبارزه کرده بود و به دلیل اقدامات ملی گرایانه اش به پنج سال زندان محکوم شده بود. او خاطرات خود و اقوام اش که با مهاجمان خارجی مبارزه کردند و برخی از آنان جان شان را برای ملی گرایی عراقی از دست دادند، برای صدام تعریف میکرد. خیرالله که بعدا فرماندار بغداد شد جهان بینی صدام جوان سال را شکل داد و به او آموخت که باید از بیگانگان نفرت داشته باشد.
در سال ۱۹۸۱ میلادی صدام جزوهای را که توسط خیرالله نوشته شده بود با عنوان "سه گروهی که خدا نباید خلق میکرد: ایرانیان، یهودیان و مگسها" را بازنشر کرد. خیرالله کار آموزش تاریخ عرب و ایدئولوژی ناسیونالیستی حزب بعث به صدام را انجام داد. حزب بعث که در سال ۱۹۴۰ تاسیس شد، در نظر داشت یک ملت جدید عربی ایجاد کند که قدرتهای استعماری و امپریالیستی را شکست داده و به استقلال، وحدت و سوسیالیسم عربی دست یابد. ایدئولوژی بعث همان طور که توسط بنیانگذار فکری آن "میشل عفلق" مفهوم سازی شده بود، بر تاریخ ظلم و تفرقه جهان عرب تمرکز داشت؛ ابتدا به دست عثمانیها، سپس به دست فرمانروایانهای غربی، سپس توسط سلطنتهای تحت سلطه منافع غرب و در نهایت با تاسیس "رژیم صهیونیستی". صدام با الهام از داستانهای حماسی دائی اش در خدمت به ملت عرب از همان روزهای ابتدایی زندگی اش خود را غرق در رویاهای شکوهمندانه میدید.
او خود را به جای بخت النصر پادشاه بابل (۵۸۶ پیش از میلاد مسیح) که بیت المقدس را فتح کرد و "صلاح الدین ایوبی" که سپاه صلیبیون را شکست داد و بیت المقدس را بازپس گرفت، میدید. صدام تا زمانی که همراه دائی اش برای ادامه تحصیلات متوسطه خود به بغداد سفر کرد غرق در تاریخ عرب و ایدئولوژی بعث بود.
مدارس آن زمان که جولانگاه ناسیونالیسم عربی بودند تمایلات سیاسی او را تقویت کردند. در سال ۱۹۵۲ میلادی زمانی که صدام ۱۵ ساله بود "جمال عبدالناصر" کودتای (یا به زعم طرفداران اش انقلاب) افسران آزاد را در مصر رهبری کرد و برای صدام جوان و همتایان اش تبدیل به قهرمان شد. ناصر به عنوان رهبر فعال پان عربیسم به الگویی ایده آل برای صدام تبدیل شد: این که تنها با رویارویی شجاعانه با قدرتهای امپریالیستی میتوان ناسیونالیسم عرب را از قید و بندهای غربی رها کرد. صدام در ۲۰ سالگی با الهام از ناصر به حزب عربی سوسیالیستی بعث در عراق پیوست و به سرعت مقامهای حزب را تحت تاثیر قرار داد.
دو سال بعد در سال ۱۹۵۸ میلادی ژنرال "عبدالکریم قاسم" ظاهرا با تقلید از ناصر کودتایی را در عراق رهبری کرد که منجر به سرنگونی نظام سلطنتی شد. با این وجود، قاسم بر خلاف ناصر راه سوسیالیسم را دنبال نکرد و علیه حزب بعث شورید. در آن زمان صدام ۲۲ ساله به مقر حزب بعث رفت و ماموریت رهبری یک تیم پنج نفره برای ترور قاسم را به عهده گرفت. بنا بر گزارشها این ماموریت به دلیل خطای اساسی در محاسبات صدام شکست خورد، اما فرار صدام به سوریه ابتدا با اسب و سپس با شنا در رودخانه باعث شد او به جایگاهی اسطورهای در تاریخ عراق دست یابد.
صدام در دوران تبعید خود برای تحصیل در رشته حقوق به مصر رفت و به درجات رهبری حزب بعث مصر رسید. او پس از سال ۱۹۶۳ میلادی که قاسم توسط بعثیها برکنار شد به عراق بازگشت. عفلق پدر ایدئولوژیک حزب بعث صدام جوان را تحسین کرد و حزب بعث عراق را بهترین حزب در جهان اعلام کرد و صدام را به عنوان جانشین خود معرفی نمود.
صدام با کمک مخفیانه و حیاتی "عبدالرزاق نایف" رئیس اطلاعات نظامی، کودتای موفقیت آمیزی را در سال ۱۹۶۸ میلادی انجام داد. صدام برای قدردانی از خدمات ارائه شده ظرف دو هفته پس از کودتا ترتیب دستگیری و تبعید نایف را داده بود و متعاقبا دستور قتل او را صادر کرد! این اقدام الگویی بود برای نحوه پاداش دادن صدام به وفاداران به خود! صدام با قتل نایف نشان داد وجدان منعطفی دارد: از دید او تعهدات و وفاداری مربوط به شرایط بود و شرایط تغییر میکرد.
اگر فردی یا ملتی به عنوان یک مانع یا تهدید تلقی شود صرف نظر از اینکه در گذشته چقدر وفادار بوده آن فرد یا ملت با خشونت و بدون نگاه به پیشینه حذف میشود و این عمل با "استثناگرایی انقلابی" توجیه میشود. این رویه صدام بود".
اپورتونیسم (فرصت طلبی) انقلابیپست در ادامه بیان ویژگیهای صدام مینویسد: "صدام قادر به تغییر مسیر خود بود و میتوان عنوان اپورتونیسم (فرصت طلبی) انقلابی را برایش به کار برد. اگر او در مسیرش با مقاومتی اولیه مواجه میشد با اطمینان از صحت قضاوت اش سختتر مبارزه میکرد، اما اگر شرایط نشان میداد که دچار اشتباه محاسباتی شده در آن شرایط او اشتباه اش را تصدیق نمیکرد بلکه تلاش میکرد خود را با موقعیتی پویا تطبیق دهد. برای مثال، میتوان مصداق عملگرایی انقلابی و انعطاف ایدئولوژیک را در مورد رفتار او با دشمن ایرانی اش دید.
او در مارس ۱۹۷۵ میلادی در مقابل حکومت وقت ایران بر سر اروند رود که عراق از آن تحت عنوان شرط العرب یاد میکرد به توافق رسید تا در مقابل شورش کردها سرکوب شود. صدام قراردادی را با شاه وقت ایران امضا کرد که بر اساس آن حاکمیت ایران بر آبراه مورد مناقشه اروند رود را در ازای توقف تامین تسلیحاتی شورش کردها از سوی ایران پذیرفت. او در سال ۱۹۷۳ میلادی اعلام کرد که حزب بعث نماینده همه عراقیها است و کردها نمیتوانند بی طرف باشند و کردها یا کاملا با مردم هستند یا علیه آنان.
در واقع، این یکی از اصول اساسی صدام بود: "کسی که کاملا با من نیست دشمن من است". از این رو کردها به عنوان دشمنان موذی مورد حمایت قدرتهای خارجی به ویژه ایرانیان قلمداد شدند. در سال ۱۹۷۳ اقلیت کرد تحت حمایت شاه ایران شورش کردند. تا سال ۱۹۷۵ میلادی جنگ علیه کردها بسیار پرهزینه شد و تنها در یک سال ۶۰۰۰۰ جان خود را از دست دادند.
صدام با نشان دادن عمل گرایی انقلابی اش علیرغم نفرت مادام العمری که از ایرانیان داشت نشان داد که نیاز فوری سرکوب شورش کردها به طور موقت اولویت او بوده است. با این وجود، کماکان موضوع حاکمیت بر اروند رود ذهن او را مشغول کرده بود تا آن که در سپتامبر ۱۹۸۰ میلادی صدام با مشاهد وضعیت آشفته و غیر منظم پس از پیروزی انقلاب در ایران به خوزستان حمله کرد. یکی از اقدامات او لغو قرارداد ۱۹۷۵ برای تقسیم اروند رود بود. پس از آن ایران پاسخ داد و نیروهای عراقی و شهرهای عراق اسیبهای جدی وارد ساختند. صدام متوجه شد که جنگ نتیجه معکوس به همراه داشته است".
ویژگیهای روانی صدام خودشیفتگی (نارسیسیسم) بدخیماز دیدِ پست، برچسب هایی، چون "دیوانه خاورمیانه" و "مگالومانی" (خود بزرگ بین) به اشتباه به صدام اطلاق شده اند چرا که هیچ گونه شواهدی دال بر ابتلای او به اختلال روانپریشانه وجود ندارد. او مینویسد:"صدام بی فکر و عجولانه اقدام نمیکرد. او تنها پس از بررسی جوانب عاقلانه عمل میکرد و میتوانست بسیار صبور باشد. در واقع، او از زمان به مثابه یک سلاح استفاده میکرد. در حالی که او از نظر روانی با واقعیت در ارتباط بوده اغلب از نظر سیاسی با واقعیت ارتباط نداشته است.
جهان بینی صدام محدود و تحریف شده بود او تجربه اندکی درباره جهان خارج از جهان عرب داشت. تنها تجربه ماندگار او با غیر عربها با مشاوران نظامی شورویایی اش بود. هم چنین، طبق گزارشها او تنها در دو نوبت به خارج از خاورمیانه سفر کرده بود یک سفر کوتاه به پاریس در سال ۱۹۷۶ و یک سفر دیگر به مسکو. علاوه بر این او در محاصره افراد بود که از شهرت وحشیانه صدام رنج میبردند و از ابراز مخالفت با او میترسیدند.
او بیرحمانه تهدیدهایی را که متوجه قدرت اش میشد حذف کرد و انتقاد را معادل عدم وفاداری قلمداد میکرد. در سال ۱۹۷۹ میلادی زمانی که به طور کامل زمام رهبری عراق را به دست گرفت یکی از اولین اقدامات اش اعدام ۲۱ مقام ارشد بود که وفاداری آنان را زیر سوال برد. در اینجا میتوان نمونهای را ذکر کرد: در سال ۱۹۸۲ میلادی زمانی که جنگ با ایران برای عراق بسیار بد پیش رفت صدام خواستار پایان جنگ شد، اما آیتالله خمینی، رهبر وقت جمهوری اسلامی ایران تاکید کردند تا زمانی که صدام از قدرت برکنار نشود صلح برقرار نخواهد شد.
در جلسه کابینه صدام از وزرای خود خواست صراحتا توصیههای خود را ارائه دهند و وزیر بهداشت نیز به صدام پیشنهاد کرد که به طور موقت از سمت خود کناره گیری کند تا پس از برقراری صلح ریاست جمهوری را از سر گیرد. صدام از صراحت لهجه او قدردانی کرد، اما سپس دستور بازداشت اش را صادر کرده بود! همسر آن وزیر تقاضای آزادی شوهرش را مطرح کرد. روز بعد صدام جسد مثله شده شوهر آن زن را در یک کیسه مشکی برایش فرستاد. این موضوع به شدت توجه وزرای دیگر را که مصرانه خواستار باقی ماندن صدام در قدرت بودند به خود جلب کرد. وجود این افراد بله قربان گو در کنار دیدگاه محدود صدام درباره مسائل جهانی او را به سوی اشتباه محاسباتی سوق داد. از دید صدام رویاهای بعث زمانی محقق خواهند شد که ملت عرب زیر نظر یک رهبر قدرتمند متحد شود. در ذهن صدام او برای آن نقش مقدر شده بود".
پست مینویسد: "او محدودیت وجدانیای برای خود قائل نبود. تنها وفاداری صدام به شخص خود بود. هنگامی که مانعی در مسیر انقلابی اش وجود داشته صدام آن را از میان برداشته است. او از هر نیرویی که لازم میدید استفاده میکرد و اگر مصلحت میدانست به افراط در اعمال خشونت از جمله استفاده از سلاحهای کشتار جمعی مبادرت میورزید".
پست اشاره میکند به نظرش صدام علیرغم آن که روان پریش نبود، اما گرایش پارانوئید قویای داشت. او برای تلافی کردن آماده بود و بدون دلیل خود را در محاصره دشمنان میدید. با این وجود، او نقش خود را در ایجاد آن دشمنان نادیده میگرفت و نظریههای توطئه را برای توجیه اقدامات خود مطرح میکرد.
پست میافزاید:"صدام متقاعد شده بود که ایالات متحده، اسرائیل و ایران درصدد حذف او بودند و برای تایید این استدلال، زنجیرهای از نتیجه گیریها را برای متقاعد کردن هواداران اش مطرح میکرد. "لطیف نصیف جاسم" که مسئول تبلیغات و بیانیههای عمومی رژیم بعث بود احتمالا به تقویت روحیه پارانوئیدی صدام کمک کرد و به یک معنا مجری پارانویای او بود.
در این مسیر صدام با سرزنش دشمنان بیرونی حامیان سرکوب شده خود را متحد میکرد. علیرغم آن که صدام کاریزماتیک نبود، اما با رویکردش در قبال فلسطینیان و ضدیت با صهیونیسم تلاش میکرد از خود چهره مردی قدرتمند را به نمایش گذارد. او را خود یکی از رهبران بزرگ تاریخ میدانست و خود را در کنار قهرمانان قرار داده بود در کنار ناصر، کاسترو، تیتو، هوشی مین و مائو تسه دونگ که هر کدام را به خاطر تطبیق سوسیالیسم با محیط خود و مقابله با سلطه بیگانگان تحسین میکرد.
صدام نیز مانند مائو جوانان را تشویق کرد تا در مورد فعالیت ضد انقلابی والدین خود اطلاع رسانی و خبرچینی کنند. همان طور که مقامی خداگونه به مائو نسبت داده شد و تصاویر و مجسمههای غول پیکر او در سرتاسر چین قرار گرفت تصاویر و مجسمههای غول پیکر صدام در عراق نیز فراوان بودند".
پُست درباره علت در قدرت باقی ماندن صدام برای چندین دهه مینویسد: "تصادفی نیست که او در این باره زمانی طولانی مدت رهبر کشورش در منطقهای پرآشوب در جهان باقی مانده است. در حالی که او رویاهای بلندپروازانه و همراه با جلال و شکوه را در سر میپروازند یک تاکتیسین زیرک است که از خود صبوری به خرج میدهد. او که میتواند تهاجم شدید را براساس نیازهای انقلابی توجهی کند همزمان قادر است مسیر را در صورت بروز اشتباه محاسباتی معکوس کند و منتظر باقی میماند تا روزی فرارسد که شرایط برای دستیابی به هدف انقلابی اش فراهم باشد. در واقع، انگیزه او برای قدرت از بین نمیرود بلکه صرفا به تعویق میاقتد. صدام حسین یک ماشین حساب سیاسی ظالم است که برای رسیدن به اهداف هر کاری که لازم باشد انجام میدهد. البته او آرزوی شهادت ندارد و زنده ماندن هدف اش میباشد. اولویت شماره اول او ارائه تصویری از یک عملگرای انقلابی از خود است که آرزوی جنگی را ندارد که در آن عراق به شدت آسیب ببیند و جایگاه اش به عنوان یک رهبر خدشته دار شود".
این گزارش ادامه دارد...
گردآوری و ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه
*فراخود یا سوپرایگو آن جنبه از شخصیت است که دربردارنده تمام آرمانها و استانداردهای اخلاقی و درونی است که ما از پدر و مادر و جامعه کسب میکنیم. سوپرایگو مسئول درونی کردن قواعد فرهنگی است و معمولا توسط اعمال تأثیر والدین صورت میپذیرد.