Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «دانا»
2024-04-30@15:58:43 GMT

سرگذشت تلخ شهادت برادران نمکی از زبان مادری داغدار

تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۰۵۲۵۰۴

تاریخ، تکرار رشادت های مردمانی را به نمایش می گذارد که هرازچندگاهی در گوشه ای از این سرزمین پا به عرصه وجود گذاشته و در تمام دوران ها ماندگار گشته اند.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از  کُردتودی، تاریخ، تکرار رشادت های مردمانی را به نمایش می گذارد که هرازچندگاهی در گوشه ای از این سرزمین پا به عرصه وجود گذاشته و در تمام دوران ها ماندگار گشته اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کُردستان سرزمین ایثار و مردانگی، مهد حمیت و غیرت و زادگاه شهیدان بی نام و نشان و دیار رخدادهای پرالتهاب در دوران مختلف و قطعه ای از ایران پهناور که سهم فراموش ناشدنی در برپایی انقلاب اسلامی و مجاهدت های جنگ تحمیلی داشته است.

در همین حال در مرکز شهر سنندج و در یکی از شلوغ ترین و پر ترددترین نقاط این شهر، خیابانی وجود دارد که تقریبا نام آن برای تمامی ساکنان شهر آشنا است و هر شهروند سنندجی نیز دستکم روزانه یکبار از این خیابان عبور می کند، خیابان برادران شهید نمکی، سه برادری که اوایل انقلاب به دست گروهک های ضد انقلاب به شهادت رسیدند.

وقتی چنین خیابانی را می بینی شاید تصورت این است خانواده ای که سه شهید تقدیم نظام کرده اند لابد اکنون باید سهمی در مدیریت و یا حداقل دستی در اتش داشته باشند، غافل از اینکه این خانواده از حق و حقوق قانونی خود نیز گذشته اند و هیچ آرزویی جز سربلندی نظام وتعالی کشور ندارند.

مادران بسیاری در جامعه وجود دارند که بدون کمترین توقع و چشمداشتی و تنها با هدف وطن پرستی و تنومند کردن درخت انقلاب اسلامی، عزیزترین کسانشان را در این راه تقدیم کردند.

شهید رحمت الله نمکی 22 ساله، شهید شهریار نمکی 19 ساله و شهید شهرام نمکی 16 ساله سه جوان غیوری بودند که در چهارم اردیبهشت سال 1359 توسط گروهک های ضد انقلاب در سنندج دستگیر و یک ماه بعد توسط همین گروهک ها به شهادت رسیدند.

صدیقه آجیلی مادر شهیدان نمکی در کتاب «روله کانم»  که به مت مریم لطف اللهی گردآوری شده است به بیان خاطراتی از سه فرزند شهیدش می پردازد و می‌گوید :رحمت من در سال 1355 کم کم فعالیت انقلابی خود را شروع کرد، معلوم بود که دل خوشی از رژیم شاه ندارد، به کمک برادرانش در منزل کتابخانه جمع و جوری برای خودشان درست کرده بود و این باعث شد که بچه ها علاقمند به کتاب خواندن شوند و اطلاعات خوبی در زمینه های مذهبی و سیاسی به دست اورند.

وی گفت:  با گذشت زمانی نه چندان طولانی نهضت اسلامی به اوج رسیده بود، رحمت به همراه برادران و دوستان همفکرش زحمت زیادی کشیدند شب ها تا سحر خواب راحتی نداشتند و اغلب در سطح شهر اعلامیه های امام را به سنندج می آورند و در بین اقشار مختلف مردم پخش می کردند و مبارزه همچنان ادامه داشت تا بالاخره مجاهدت های جوانان این مرز و بوم به بار نشست و نهضت اسلامی به پیروزی رسید.

شروع فعالیت گروهک ها در سنندج

خانواده ما هم از حملات گروهک های خدانشناس در امام نماند، پسران من هم شناسایی شده بودند، همه جور افراد دو و برمان بودند، خلاصه اوضاع نابسامانی بود، تضمینی نبود که از گزند کومله و دموکرات در امان بمانی.

در اوضاع نابسامان کردستان پسران من به دوستانشان که با هم،  هم عقیده  بودند، می گفتند از این شهر بروید تا در امان باشید و اتفاقی برایتان نیفتد ولی خودشان هرگز راضی نبودند جای دیگری جز سنندج باشند.

بهار در بهار 

سال 59 در محلة جورآباد سنندج زندگی می‌کردیم. پشت خانة ما زمین متروکه‌ای بود که گروهکها، آنجا را «پایگاه و مقر نظامی» خودشان کرده بودند و برو و بیایی داشتند. یک روز که داخل منزل نشسته بودم، ناگهان صدای تیر‌اندازی بلند شد و پشت سرش داد و فریاد چند نفر رفت هوا. با عجله و هراسان از اتاق بیرون آمدم و دویدم طرف حیاط. 

جلوی دروازه که رسیدم، دیدم شوهر و دخترم زخمی شده‌اند و جلوی درب منزل افتاده‌اند. وضع اینها را که دیدم، داد و فریادم بلند شد و رحمت‌الله را صدا زدم که به داد برسد.

 رحمت‌الله که آمد، پدر و خواهر زخمی‌اش را بلند کرد و به داخل منزل برد. خودم رفتم به طرف کوچه، که ببینم چه خبر شده، چشمم افتاد به یک گروه آدم مسلح که تعدادشان از ده بیست نفر هم بیشتر بود و اسلحه به دست منزل ما را محاصره کرده بودند و چشمشان به خانه بود. سرشان داد کشیدم ای از خدا بی‌خبرها! از جان ما چه می‌خواهید؟ چرا دست از سر ما برنمی‌دارید؟ یکی از جمعشان درآمد: با پسرهای تو کار داریم، بگو بیایند! پرسیدم: مگر آنها چه جرمی دارند که باید بیایند پیش شما؟ گفت: چیز مهمی نیست.

 چند لحظه با آنها کار داریم و بعد می‌رویم. باور نکردم. سریع به داخل حیاط برگشتم و دروازه را پشت سرم بستم. چند لحظه که گذشت، همسایه‌ها ماشینی آوردند که شوهرم را به بیمارستان برسانند. من و رحمت‌‌الله هم داخل اتاق، داشتیم پای دخترم را پانسمان می‌کردیم. هنوز زخمش را کاملاً نبسته بودیم که دوباره صدای تیراندازی بلند شد و همه چیز به هم ریخت. رحمت‌الله این وضع را که دید، بلند شد که ببیند آنها چه از جان ما می‌‌خواهند. حالا هرقدر التماس می‌کنم که نرو بیرون، قبول نمی‌کرد. خودش را به زور از بین دستهایم رها کرد و گفت: بگذار ببینم اینها چه می‌خواهند؟ ما که داخل خانه بودیم، گروهکها دو تا دیگر از پسرهایم ـ شهرام و شهریار ـ را دستگیر کرده بودند و پیش خودشان داشتند. 

رحمت‌الله همین که پایش را گذاشت بیرون، او را هم گرفتند. ما که جلودارشان نبودیم و زورمان به آنها نمی‌رسید. فقط هوار می‌کشیدیم و کمک می‌خواستیم. نامردها بچه‌هایم را از جلوی دروازه، تا مقر خودشان سینه‌خیز بردند و تا می‌توانستند، شکنجه‌شان کردند. من که دستم از همه جا کوتاه بود و کاری نمی‌توانستم بکنم. اصلاً اوضاع سنندج دست ضدانقلاب افتاده بود و هر کاری که دلشان می‌خواست می‌کردند. 

بعد از یک ماه هم، جنازة رحمت‌الله و شهرام و شهریار را تحویلمان دادند، بچه‌ها را پس از دستگیری، شکنجه کرده بودند که آنها دست از طرفداری از انقلاب و عقایدشان بکشند. ولی پسرهای من حلال‌زاده بودند و با این‌ بادها نمی‌لرزیدند. ضدانقلاب وقتی از اینها مأیوس می‌شود، آنها را می‌برند بالای تپه‌ای به نام «کچکه رش» نزدیکی شهر   و شهیدشان می‌کنند.

آخرین پسرم

سالها گذشت و همه ی ما دلخوش بودیم به وجود حاج نعمتم که عصای دستما شده بود، خیلی دوستش داشتیم ، دبیر ریاضی بود و علاوه بر تدریس برای بچه های بی بضاعت کلاس تقویتی رایگان هم برگزار می کرد، از پسرانم تنها حاج نعمت برایم مانده بود و قلب مجروح مرا دیدن نعمت آرام می کرد، حاصل ازدواج او سه فرزند پسر بود و همه جا خیلی مواظب بودیم که آسیبی به او نرسد اما تقدیر او بر این بود که در سال 1382 در جریان یک تصادف از دست برود و تنها پسری هم که برایم باقی مانده بود مرا ترک کند و گویا سرنوشت من چنین بود که تا زنده ام عزادار پسرانم باشم...

انتهای پیام/

 

منبع: دانا

کلیدواژه: رحمت الله گروهک ها بلند شد بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۰۵۲۵۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آغاز بارش رحمت الهی در خوزستان

به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای استان خوزستان، بنا به اعلام اداره کل هواشناسی خوزستان از امروز تا پنجشنبه سیزدهم اردیبهشت با تشدید فعالیت سامانه بارشی شاهد رگبار باران، رعدوبرق، وزش باد شدید و در برخی نقاط گردوخاک و رخداد تگرگ خواهیم بود.

مدیر کل هواشناسی خوزستان گفت: بیشترین حجم و شدت بارش‌ها در روز‌های پنجشنبه و جمعه در بخش‌های مرکزی، جنوبی و مناطق مرتفع شمالی، شمال‌شرقی و شرقی خواهد بود.

محمد سبزه زاری افزود: تا اوایل هفته آینده دما روند کاهشی دارد، بطوریکه روز جمعه نسبت به امروز بیش از ۱۰ درجه افت دما در اغلب مناطق استان تجربه خواهیم کرد.

دیگر خبرها

  • برگزاری آیین سوگواری شهادت امام صادق‌(ع) در باغ موزه انقلاب
  • سرگذشت غم‌انگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران
  • آغاز بارش رحمت الهی در خوزستان
  • پاسخ آیت‌الله فیاضی به سؤالی پیرامون رفع اضطراب
  • حرکت دسته عزاداری در روز شهادت امام جعفر صادق (ع) در تهران برگزار می شود
  • تعبیر جالب مسعود ده‌نمکی از فعالیت‌های شهید آوینی + فیلم
  • دشوارترین عملیات نظامی در دوران جنگ با عراق /کدام فرمانده سپاه به در روز اول به شهادت رسید؟
  • دهه کرامت فرصتی برای مقابله با توطئه دشمنان است
  • تصاویری از رهبر انقلاب در خلیج فارس
  • کتاب «نامداران موسیقی در سنندج» رونمایی شد