صدسالگی کودتای سیاه سوم اسفندماه پدری که با «کودتا« آمد، پسری که با «کودتا» برگشت
تاریخ انتشار: ۲ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۰۶۷۱۵۴
این روزها سلطنت طلبان و برخی ایران باستان گرایان که از ایران باستان چیزی جز چند جمله کوروش نمی دانند و حتی مهمترین کتاب درباره او یعنی سیروپدیا یا کوروش نامه سردار یونانی گزنفون را هم نخوانده اند در مدح برنامه توسعه رضا شاه می گویند. برنامه ای که جز نفی تمایزات و نشانه های هویتی ایرانی نبود. اشتباه نباید کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رضاشاه کسی نبود که غم ایران داشته باشد. اگر داشت به صاحبان حق در ایران تجاوز نمی کرد و ایران را چنان ملک خود می دانست که نخواهد در پی ثروت اندوزی باشد. تمام شاهان قبل از او ایران را خانه خود می دانستند. فرض این بود که تمام مملکت متعلق به شاه است و همین فرض سبب شده بود هیچ شاهی برای خود املاک خصوصی به آن اندازه دست و پا نکند.
امروز هم یک نگرانی سازمان ملل و نیروهای فرهنگی و سیاسی در ایران از بین رفتن عشایر به عنوان سرمایه ای ملی و سرمایه ای منحصر بفرد است. حال چطور برخی به اینکه رضاخان به زور همه را یکجانشین و شهرنشین میکرد بی آنکه اعتراف کنند بخشی از مشکلات فرهنگی و نسلی و مشکلاتی مانند حاشیه نشینی محصول همان زورگویی و سرکوب رضاخانی است افتخار می کنند.
برنامه او برای مدرن شدن ایران هیچ تناسبی با مدرن شدن اروپایی و آمریکایی هم نداشت. او یک آغامحمدخان بود با ملاحظات و سواد کمتر؛ کسی که در زمان به قدرت رسیدن حتی سواد خواندن نوشتن نداشت. تمام ابهت ظاهری او در اثر حمایت کردن از نازیسم به تلنگر انگلستان از میان رفت. بادآورده را باد برد. او حتی مثل آغامحمدخان نبود چرا که این شاه قاجار برای به قدرت رسیدن شمشیرها و مرارت ها کشید. رضاخان اما به سادگی و مانند یک بخت آزمایی در مسیر قدرت و کودتای سوم اسفند قرار گرفت آن هم در شرایطی که قاجار در بدترین دوران قدرت و در واقع بی قدرتی خود بود.
کودتایی که با اتکای مستقیم به نیروی نظامی خارجی یعنی بریگارد یا دیویزیون قزاق صورت گرفت. نقشه ای که کمیته انگلیسی زرگنده با محوریت افسر انگلیسی آیرونساید کشیده بود، نطفه حکومتی نامشروع را بنا نهاد که تاریخی از سرکوب را پیش چشم ایرانیان نهاد.
برخی به خدمات ساخت و ساز او اشاره می کنند درحالی که بسیاری از مستبدان خون ریز تاریخ حتی اهل آبادانی بوده اند. رضاخان از نظر ظاهری و ساخت و ساز تنها نگاهش به پایتخت و خانه خودش بود و این برای رعب انداختن و باعظمت نشان دادن در دل مخالفان و مردم بود.
ضمنا باید توجه داشت مستبدان در سلطنت های سنتی چندان گزینه دیگری نداشتند. انتخاب میان استبداد ناصالح و استبداد صالح یا دقیق تر بگوییم استبداد ناوحشیانه بود درحالی که رضاخان تمام حاصل یک انقلاب مردمی یعنی انقلاب مشروطه را به باد داد.
نمی توان بر سلطان محمود غزنوی یا تیمور لنگ که بنای اولیه میدان نقش جهان(امام) را گذاشت خرده گرفت که قانون مند نبوده یا مطلق عمل می کرده است اما می توان و باید به رضاخان ایراد گرفت که چرا چنان خودکامگی بی سابقه ای پیشه کرد.
هیچ یک از سلاطین مستبد تاریخ ایران به اندازه او زورگویی نداشتند و مردم را محدود نکردند. دست کم حکومت های قبل با حریم خصوصی افراد کاری نداشتند اما رضاخان یک پلیس سیاسی ساخت و سبب وحشت عمیق و عجیبی در میان مردم شده بود
عده ای توجه ندارند یا خود را به بی خبری می زنند که راه آهن رضاشاه برای انتقال نیرو و پشتیبانی متفقین به شوروی سابق بود.
از خود نمی پرسند اگر اینطور نیست چرا خط راه آهن از درود لرستان می گذرد اما از بسیاری شهرهای تاریخی و تجاری تر نه. دقیقا بنا بود شمال به جنوب باشد و بتواند خطی مطمئن(جاده پیروزی) در برابر آلمان نازی باشد.
البته جای شکر دارد که کسی منکر انگلیسی بودن کودتای سیاه سوم اسفند نیست؛ کودتایی که رضاشصت چی را رضاخان و بعد رضاشاه کرد. بعد از آن وزیر جنگ و بعد نخست وزیر و در آخر شاه. کودتای او به رهبری رضاخان نبود بلکه به رهبری سیدضیاءالدین طباطبایی و در حقیقت دولت ملکه بود.
خیانت برخی روشنفکران در این برهه هم یک لکه ننگ است. آنها که شیفته غرب و دمکراسی آن شدند به یکباره به دیکتاتوری وحشتناک رضاخانی تن می دهند و در آخر و درست بعد از سالهای ۱۳۱۲ خود قربانی آن می شوند. امثال علی اکبر داور که پایه گذار نظام حقوقی جدید در ایران بود از ترس رضاشاه دست به خودکشی می زند. کسی مثل محمدعلی فروغی پدر فراماسونری تمام آرمانهای لیبرالی و قانون مدارانه اش را به پای پهلوی قربانی می کند و حتی سبب استمرار آن و جلوگیری از سناریوی جمهوری بعد از اشغال ایران توسط متفقین می شود. درست در زمانی که مردم برای سقوط و تبعید رضاشاه پایکوبی می کردند و کسی از او حمایت نکرد همین فروغی سبب استمرار پهلوی می شود. رضاخان به جای بردن تانک ها به مرز شمالی از ترس مردم در تهران متمرکز می شود و به راحتی در برابر دشمن خارجی شکست می خورد. این بود به قول برخی سلطنت طلبان نابغه نظامی؟
رضا میرپنج روشنفکران را قلع و قمع کرد درست برخلاف مراد و الگوی خود یعنی کمال آتاتورک که توانست روشنفکران را با خود همراه و تا آخر با خود نگه دارد.
روشنفکری در آغاز و تولد خود چنین گرفتار و آلوده دیکتاتوری است و عجیب نیست که برخی روشنفکران غرب گرای امروز هم روحیه انتقاد پذیری ندارند و مخالف یا منتقد غرب را تحمل نمی کنند.
صفحات روزنامه های آن دوران به خصوص در آغاز روی کارآمدن رضاخان مملو از ستایش و بت سازی رضاخان است.
رضاخان که با اشاره و سرانگشت انگلستان روی کار آمده بود، با اشاره همان دولت به جزیره موریس تبعید می شود. دیگر کشیدن تریاک هم کافی نبود تا کابوس او را التیام ببخشد.
چه کسانی برابر او ایستادند؟ برخی روزنامه نگاران غرب گرا هم ایستادند اما هرگز جدیت آنها در جبهه روشنفکری و سطح مطالعه شان اندازه کسی مانند فروغی نبود.
پهلوی با کودتا روی کار آمد. پهلوی دوم هم با کودتا به قدرت بازگشت اما در نهایت با انقلابی عظیم و بی سابقه برای همیشه از کشور اخراج می شود.
منبع: الف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۰۶۷۱۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
وزیریتبار، قرهنینواز سال کودتا: قمرالملوک پیر دیر است و برایم ارشدیت دارد/ از مردها بنان و بنان و بنان
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در بهار سال ۱۳۳۲ تنها چند ماه مانده به کودتای ۲۸ مرداد، اگر چهارشنبهشبها ساعت یک ربع به ۶ عصر پیچ رادیو را باز میکردید صدای دلنواز قرهنیای به گوشتان میرسید که حسینعلی وزیریتبار (۱۲۸۵-۱۳۳۷) نوازندهاش بود. این نوازندهی ۴۷ ساله در آن مقطع هنرآموز سرود و رئیس ارکست دانشجویان انجمن موسیقی ملی بود و چهار فرزند داشت که بزرگترین آنها گیتی در هنرستان موسیقی ویلن کار میکرد، همایون ششساله، هدایت سهساله و هایدهی یکساله کوچکتر از همه بود. وقتی خبرنگار اطلاعات هفتگی (۱۱ اردیبهشت ۱۳۳۲) به انجمن موسیقی ملی رفت تا با و مصاحبه کند، با یک جوان شاکی مواجه شد؛ وزیریتبار دل پرخونی از رادیو داشت و اصلا از زندگیاش راضی نبود. آنچه در پی میخوانید بخشهایی از گفتوگوی یادشده است:
... از دوازدهسالگی پدرم برای فراگرفتن موسیقی مرا تشویق کرد و با آنکه در خانوادهی خود موسیقیدان نداشتیم ولی علاقه به موسیقی و شنیدن آهنگها یکی از بهترین لذات افراد خانوادهام بود و من تنها فردی هستم که در فامیل خود به موسیقی علمی و عملی آشنا هستم. از همان کودکی من قرهنی را دوست داشتم و درست یادم هست که اولین مربی من مرحوم سالار معزز از لحاظ ترکیب لب و دهان و انگشتانم مرا به فرا گرفتن این ساز تشویق نمود و سپس نزد مرحوم سرهنگ نصراللهخان مینباشیان به تکمیل ساز مورد علاقهی خود پرداختم و وقتی افتخار شاگردی کلنل را پیدا کردم مثل آن بود که دنیایی را به من داده باشند ناگفته نماند که از محضر آقایان غلامحسین مینباشیان، خالقی، ضیا مختاری، و خادم میثاق استفادههای شایانی بردهام.
از درد دلهایتان از رادیو ممکن است یکی دو تا به طور مثال ذکر کنید.
اولا موسیقی ملی ما با وضعی که فعلا در رادیو اجرا میشود هرگز ترقی نخواهد کرد در صورتی که اساس موسیقی ملی ایران بزرگترین پایههای موسیقی شرق، بلکه موسیقی دنیا است. دیگر آنکه تاکنون هیچگونه تشویقی از من نشده و فقط یک تقدیرنامه و دو مدال و یک نشان از طرف وزارت فرهنگ دریافت داشتهام... ادارهی رادیو فقط ماهی ۲۴۰ تومان به من میداد که اخیرا ۲۰ تومان آن را کسر کرده [و با خنده افزود:] منتظر کم کردن بقیهی آن هم هستم و من که هم سولیست هم نوازنده و هم کمپوزیتور هستم این است وضع من وای به حال آنهایی که فقط یکی از این جنبهها را دارند.
شبهای یکشنبه هم از ساعت هشت و نیم تا نه گاهی با عدهای از رفقا و هنگامی با ارکست که فعلا وضع آن درهم برهم شده در رادیو شرکت میکنم.
کدام موسیقیدان به موسیقی ایران بیشتر خدمت کرده است؟
آقای کلنل وزیری
عاشق شدهاید؟
ما آردمان را بیخته و غربالمان را آویختهایم و اصولا وجود خانم عزیزم که بدون رودربایستی باید بگویم کاملا مراقب و مواظب راحتی من است بالاترین سعادتها را نصیب من کرده است.
نظرتان دربارهی تصنیفها و شعرهای جدید که در رادیو خوانده میشود چیست؟
شعرها حسابی نیست و طبعا آهنگها هم قلابی از آب درمیآید.
خوشترین خاطرهتان در زندگی چیست؟
خوشترین خاطرات زندگیام اقامت نهسالهام در شیراز یعنی معدن لبلعل و دکان حسن است. در هفتصدمین سال یادبود سعدی علیهالرحمه کنسرتی تهیه کردم و آهنگی به نام «به یاد سعدی» ساختم که هنوز خاطرهی شیرین آن در تمام نه سال خوشی و شیرینی زندگی شیراز مثل لؤلؤیی در چشم میدرخشد.
کدام خاطرهای روح شما را مکدر میسازد؟
هر وقت دروغ بشونم و تظاهر ببینم (که الحمدالله در جامعهی ما اصلا وجود ندارد) زیرا صمیمیت و یگانگی را میپرستم.
کدام غذا را بیشتر از بقیه دوست دارید؟
آنقدر در قرهنی فوت کردهام که دندانهایم یکییکی دنبال فوتها بیرون پریده و ناچار بیشتر غذاهای نرم و تر و راحتالحلقوم را دوست دارم که البته تولید «باد» هم بکند!
نظرتان دربارهی خوانندگان ایرانی چیست؟
از بین خانمها بانو قمرالملوک که پیر دیر است، برای من ارشدیت دارد. بعد خانم ضرابی که از لحاظ سوابق خوانندگی بهخصوص در خواندن آهنگهای ضربی بینظیر است. سوم روحانگیز و چهارم روحبخش و از مردها بنان و بنان و بنان.
۲۵۹۵۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1900969