Web Analytics Made Easy - Statcounter

در مجموع کافه‌پیپ یکی از بهترین نمونه‌های موفق رمان پست‌مدرن در خلق مفهومی الهی است که از ظرفیت اکنون ادبیات ایران بزرگتر است و لاجرم در زمانه‌ای دورتر از ما از آن با تحسین و زیاد سخن خواهند گفت.

به گزارش مشرق، آنچه در ادامه می خوانید، مطلبی در بررسی داستان کافه پیپ، نوشته محمدقائم خانی است که آن را آزاده جهان‌احمدی نوشته و برای مشرق ارسال کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در داستان کلاسیک که تمرکز بر شکل و ساختارگرایی بود، توجه کامل نقد به «متن» و «شکل» آن بود و تمامی معناها و ارزشها در ساختار متن جستجو می‌شد. نقد ساختارگرا به اثر ادبی به عنوان شیء هنری می‌نگریست که زندگی خودش را دارد و از نویسنده خواننده و زمان تاریخی‌ای که بدان می‌پردازد و یا دوره تاریخی نگارش آن مستقل است.

بیشتر بخوانیم:

روح سرگردان بشرا در کافه پیپ «کافه پیپ» رمان تخیلی نیست

گروهی از منتقدان و نویسندگان قائل شدنِ نقش برای خواننده را در فرایند درک و دریافت متن نفی می‌کردند. از این‌جا بود که نقد خواننده‌محور واکنشی بود در مقابل گرایش منتقدان شکل‌گرا و نقدنو،که موضعی منفی در زمینه جایگاه خواننده در فرایند نقد برگزیده بودند. منتقدان نقدنو، که اندیشه‌هایشان در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۵۰ در حوزه نقد ادبی جریان داشت بر این باور بودند که «معنای همیشگی متن (چیستی متن) تنها در خود «متن» جای دارد؛ معنای آن محصول نیت نویسنده نیست و با واکنش خواننده دچار تحول نمی‌شود.  این نوع نقد همگام با فضای فلسفی خودنگرانه‌ای که در اواخر سده بیستم وجود داشت با وقوف بر تأثیر مشاهده‌گر بر ابژه و بدگمانی نسبت به هر ادعایی مبنی بر شفاف بودن معنای گفتمان، توجه خود را بر مسائل مربوط به هرمنوتیک معطوف می‌کند.

مطالعات این دسته از منتقدان، حوزه‌های جدیدی را در مطالعات ادبی گشود. حوزه‌هایی مانند بررسی تعاملهای میان «متن» و «خواننده» و تأثیرات این تعاملها در ایجاد معنی، افق انتظارات خوانندگان در تفسیر متن، انواع خواننده، مشارکتهای خواننده در خلق اثر همگام با نویسنده، روانشناسی قرائت و...

منتقدان واکنش خواننده بر این باورند که نمی‌توان منکر نقش خواننده در ادراک ما از ادبیات شد. خوانندگان نقشی منفعل در خوانش اثر ندارند و تنها پذیرنده معنای متن نیستند، بلکه به گونه ای خلاق و فعال و با توجه به پیشینه فرهنگی و تاریخی خود، معنای متن را به وجود می‌آورند. بنابراین از آنجا که خوانندگان مختلف، پیشینه‌های فرهنگی، تاریخی و افق انتظارات گوناگون دارند، هر متن به تعداد خوانندگان واقعی و محتمل خود، تفسیرها و معناهای متعدد و متفاوتی خواهد داشت. نظریه پردازان نقد مبتنی بر واکنش خواننده بر این باورند که در نقد خواننده محور، متن از جایگاه اول در تفسیر و تاویل، تنزل پیدا می‌کند و پس از خواننده در مرتبه دوم اهمیت قرار می‌گیرد؛ زیرا این نوع نقد در اقتدار متن تردید می‌کند و معتقد است تا زمانی که متن توسط خواننده خوانده نشود، می‌توان گفت به نوعی حتی وجود ندارد.

 خواننده در خلق متن همانند نویسنده نقش دارد و فرایند خوانش متن، یعنی تعامل میان خواننده و متن؛ این نوع نقد هم متن و هم خواننده را در چارچوب مفهوم «گفتمان» قرار می‌دهد.  معنای متن نزد خواننده است که با توجه به افق انتظارات خود، پیشینه ذهنی و دانسته‌های قبلی، و همچنین آرمانهای اجتماعی، تمایلات فرهنگی و سیاسی، جامعه‌ای که به آن تعلق دارد و هویت روانی خود، آن را تداعی می‌کند و می‌آفریند.

عواملی همچون زبان و قوانین حاکم بر آن، سنت و نوع ادبی، فرایند نشر،ویرایش و جهان بینی خاص نویسنده که به متن منتقل می‌شود، عواملی است که در متن وجود دارد و بر خواننده و نوع تفسیر او در کنار عوامل دیگر تاثیر می‌گذارد.

گسترش نقد خواننده محور، همزمان با گسترش پسامدرنیسم در ادبیات است و نوشتن داستانهایی به سبک پسامدرنیستی که در آنها محوریت متن و مؤلف مورد تردید قرار می‌گیرد و خواننده نسبت به قبل نقش برجسته‌تری می‌یابد در مطالعه متون ادبی پسامدرنی تاثیر جدی داشته است.

نویسنده پسامدرن بر آن است که متن بر معنایی واحد دلالت نمی‌کند؛ به همین دلیل به ساخت‌شکنی در ساحت متن دست می‌زند. خواننده هنگام خواندن چنین داستانهایی به بخشهایی برمی‌خورد که پیش‌فرض‌ها و یافته‌های پیشین او را نقض می‌کنند. داستان پست مدرن همچنین عواملی را که لازمه ساختن جهانی همانند جهان واقعی و با رسیدن به واقعیت انسجام یافته در ذهن خواننده است در اختیار خواننده قرار نمی‌دهد در این داستانها چارچوبها صرفا ساخته می‌شود که پیوسته شکسته شود.

طرح داستانی که تا پیش از این عنصری ساختاری و مهم در مباحث داستان‌نویسی به شمار می‌آمد در داستان‌های پست‌مدرن فاقد جایگاهی ویژه می شود. خواننده چنین داستانهایی، حتی زمانی که به تعامل مستقیم با شخصیتهای داستان و فضای متن کشیده می‌شود، نویسنده او را درگیر ماجراها می‌کند، مستقیما از او اظهارنظر می‌خواهد و به گونه‌ای خواننده، خود شخصیتی در داستان می‌شود.

رمان کافه‌پیپ در فرمی پست‌مدرن به مسئله‌ای مهم و حساس در جامعه دانشگاهی ایران پرداخته است.  نقطه کانونی شکل‌گیری داستان کافه‌پیپ حذف امر قدسی از زندگی بخش مهمی از جامعه دانشجویی ایران است. در کافه پیپ  نویسنده با تمهید شکست زمان توسط تغییر زاویه دید به وسیله تشخص پرسوناژها دست به خلق فرمی زده است که می‌توانست کل داستان را به یک مهلکه ببرد و تا من در این یادداشت به علل شکست آن بپردازم. اما او از این مهلکه گریخته است.

آن هم گرفتار شدن نویسنده در بازی‌های فرمی بود که ویژه رمان‌های پست مدرن است. در آثار پست مدرن، که دارای ماهیتی منطق‌گریزهستند و سعی در برهم زدن رابطه طبیعی میان دال و مدلول دارند، نویسنده عامدانه دریافت معنای متن را برای خواننده دشوار می‌سازد. کاری که نویسنده کافه پیپ علی‌رغم خلق امر پیچیده از آن اجتناب می‌کند. زیرا آن‌چنان که از ظاهر امر بر می‌آید نویسنده بیش از به رخ کشیدن توانایی در خلق یک رمان پست مدرن در پی بیان دغدغه‌هایش بوده است از این‌رو با مهار و تربیت فرم، آن را در خدمت محتوا می‌گذارد. این امر موجب هم‌نشینی و خوش‌نشینی فرم  ومحتوا شده است. اگر این خوش‌نشینی رخ نمی‌داد ما یا با یک رمان شعار زده معارفی و تخت روبرو بودیم یا با یک رمان بی‌سروته که نویسنده قادر نبوده ساختار را محمل محتوا کند.

آن‌چه خواننده این رمان را از همان ابتدا فعال در فرایند خواندن می‌کند فرم و صورت آن است. همان ابتدا که روح یک جنازه با خواننده حرف می‌زند. تلاش خواننده برای یافتن نخ تسبیح آدمها و وقایع خواننده را از حالت سنتی خواندن و انفعال خارج می‌کند.

در طرح من استعلایی (اگو)[ego] انسان‌ها دارای یک «من» یا «خویشتن» شناساگر خود و جهان هستند که در تعبیر پدیدارشناسی هوسرل «اگو» نامیده می شود؛ این «من» شناساگر، در موقعیت‌های طبیعی شناخت، ظاهر می‌شود و با حقیقت، هستی خود را مشخص می‌کند. اگر جهان فراگیرترین کل و دربرگیرنده‌ترین متن باشد، «من» مرکزی است که این کل گسترده، با تمام اشیاء موجود، در پیرامون آن مرتب شده است . طرح من ناب یا اندیشمند به دکارت بر می‌گردد؛ اما در پدیدارشناسی هوسرلی شکلی متفاوت و واقع گرایانه دارد.

هوسرل هم مانند دکارت، معتقد است که می‌اندیشم اولین یقینی است که از آن باید به سوی تحصیل و کسب سایر یقینها عزیمت کرد. ویژگی اندیشه  دکارت این بود که «من» را در «من فکر می کنم؛ پس هستم» جوهری روحانی و امری مستقل تصور می کرد؛ ولی هوسرل «من» (اگو) را داده مطلق نمی‌داند؛ بلکه آن را محصول تجربه انسانی نیازمند به توصیف به شمار می آورد. این من برای خودش هم وجودی جداگانه و ذهنی قائل می‌شود و می‌خواهد جدا از هستی باشد و جهان را آن گونه که می‌خواهد کشف و تجربه کند؛ بدون آنکه نظری تلقینی را وارد اندیشه  خود کرده باشد. «من» فعال، معنای هستی انسان است و حضوری نیرومند و همه جانبه دارد، تسلیم نمی شود و تابوها را می‌شکند.

در داستان کافه پیپ شخصیت‌های قصه با «من» پدیده شناس، به این نتایج متفاوت می‌رسند و با همین من پدیده‌شناس در جستجوی نسبت خود با مفهوم ایمان هستند.

پدیدارشناسی بر فعال‌سازی من استعلایی (اگو)، باطل کردن پیش فرض‌ها و تعاریف، کشف و باز تعریف پدیده‌ها بر اساس ادراک حسی و تجربی و شناخت شهودی استوار است و در مقابل، نگرش انتقادی و مبارزه با دانش نقلی و تقلیدی و عادات و خرافات از الزامات آن است. در کافه‌پیپ نویسنده به همه احتمالات اعتقادی اندیشیده و آنها را در رمانش تعبیه کرده است. با فعال‌سازی من استعلایی برای شخصیت‌هایش به بازکشف و بازتعریف مفاهیم قدسی پرداخته است.

پایان بندی از جمله ویژگیهای معنایی ساختار روایتهای داستانی است. خط سیر روایت‌ها معمولا به نوعی اوج یا پایان می‌انجامد. فرجام‌ها ممکن است به شکلهایی همچون موقعیتهای نامعین و حل‌ناشده، مکاشفه، اتوپیا (آرمان شهر) و به سرانجام رسیدن موقعیتهای داستان طرح‌ریزی شود. در داستانهای پست مدرن، پایانهای باز و یا طرح فرجامهای چندگانه از جمله ویژگیهای پایان بندی روایت داستان است و با این کار

باز نمودن واقعیت، که هدف غایی رمانهای رئالیستی و مدرن بود به سخره گرفته می‌شود. این نوع داستان با محروم کردن خواننده از انتظاراتی که از متن دارد، توجه او را به روند بر ساخته‌شدن خود جلب می‌کند.

نویسنده پسامدرن با عرضه پایانهای متفاوت، علاوه بر اینکه تلاش می کند از این طریق خواننده را در بازی نگارش داستان مشارکت دهد، این مسئله را یادآور می شود که در زندگی امروز نیز پایانهای متفاوتی برای هر انسانی محتمل است و این آزادی در انتخاب فرجام‌های چندگانه، بیانگر دغدغه های انسان برای آزادی و زیستن در جهانی بدون قاعده‌ها و پایان‌های از پیش تعیین شده است. در کافه پیپ نویسنده از یک پایان باز صرف‌نظر کرده است. او با تمرکز تام و تمام بر ایران به عنوان یک نرم‌افزار با مولفه‌های متعدد و متنوع در دام بدبینی‌های پست مدرن فرو نمی‌غلتد و در نهایت اولین کانون و گروهی که انسان در آن قرار گرفته و فرایند رشد جسمی و روحی را آغاز می‌کند را نجات‌بخش معرفی می‌کند. رجعت به محفل خانواده دقیقا در پارادایم نرم‌افزاری ایران معنادار است.

در مجموع کافه‌پیپ یکی از بهترین نمونه‌های موفق رمان پست‌مدرن در خلق مفهومی الهی است که از ظرفیت  اکنون ادبیات ایران بزرگتر است و لاجرم در زمانه‌ای دورتر از ما از آن با تحسین و زیاد سخن خواهند گفت.

منبع: مشرق

کلیدواژه: کرونا مشرق ایران کافه پیپ کافه پیپ رمان و داستان رمان پست مدرن پست مدرن کافه پیپ معنای متن

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۰۷۱۲۷۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پُل آستر درگذشت

پل آستر نویسنده ۷۷ ساله که بیش از ۳۰ کتاب دارد و اکثر آنها به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده است، در ۷۷ سالگی بر اثر ابتلا به سرطان از دنیا رفت.

اولین رمان او، «شهر شیشه‌ای» قبل از انتشار توسط یک انتشاراتی کوچک در کالیفرنیا در سال ۱۹۸۵ از سوی ۱۷ ناشر رد شده بود. مجموعه «سه‌گانه نیویورک» سه داستان پلیسی مرتبط با هم بود که این نویسنده را به شهرت جهانی رساند. این ۳ کتاب شامل «شهر شیشه ای» (۱۹۸۵)، «ارواح» (۱۹۸۶) و «اتاق قفل شده» (۱۹۸۶) هستند.

آستر از کار با رایانه پرهیز داشت و اغلب با خودکار در دفترچه‌های مورد علاقه‌اش می‌نوشت. پل استر در سال ۲۰۰۳ به نشریه «پاریس ریویو» گفت: «کیبورد همیشه مرا می‌ترساند. قلم ابزار بسیار ابتدایی‌تری است. احساس می‌کنی که کلمات از بدنت بیرون می‌آیند و بعد کلمات را در صفحه فرو می‌کنی. نوشتن برای من همیشه یک تجربه فیزیکی بوده است».

او همچنین نویسنده فیلمنامه «دود» وین وانگ و کارگردان فیلم «لولو روی پل» بود.

داستان‌های او اغلب با مضامین تصادف، شانس و سرنوشت بازی می‌کنند. بسیاری از قهرمانان او خود نویسنده هستند و مجموعه آثار او خودارجاعی است و شخصیت‌هایی از رمان‌های اولیه دوباره در رمان‌های بعدی ظاهر می‌شوند.

او بعد‌ها خودش فیلمنامه‌هایی نوشت که با فیلمنامه «دود» (۱۹۹۵) با بازی هاروی کایتل، ویلیام هرت و جیانکارلو اسپوزیتو شروع شد. وی با این فیلمنامه جایزه معتبر ایندپندنت اسپرایت را برای بهترین فیلمنامه اول کسب کرد.

همکاری او با وانگ ادامه پیدا کرد و این دو به طور مشترک دنباله‌ای به نام «آبی در چهره» را کارگردانی کردند که دوباره کایتل و اسپوزیتو به همراه لو رید، میرا سوروینو و مدونا در آن بازی کردند. آستر در نوشتن فیلمنامه «مرکز جهان» اثر وانگ نیز نقش دارد.

سال ۱۹۹۸، آستر همراه کایتل، سوروینو و ریچارد ادسون فیلمنامه «لولو روی پل» را نوشت و کارگردانی کرد. او سال ۲۰۰۷ در فیلم «زندگی درونی مارتین فراست» با بازی دیوید تیولیس، ایرنه جاکوب و مایکل ایمپریولی بار دیگر همین وظیفه را انجام داد.

رمان «۴۳۲۱» آستر در سال ۲۰۱۷ در فهرست نهایی جایزه من بوکر قرار گرفت.

باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری ادبیات

دیگر خبرها

  • داستان خواننده عاشقی که سال ها صدایش به اسم فریدون فروغی پخش می شد (فیلم)
  • بدرود آقای پل استر
  • درباره پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی/ تراژدی پست مدرن
  • میراث «پل آستر» در سینما
  • پُل آستر درگذشت
  • پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی در گذشت
  • «پل آستر»‌ درگذشت
  • «کمی دیرتر» به چاپ هفدهم رسید
  • بحران ادبیات داریم
  • چگونه نوجوانان امروز را به خواندن کتاب‌های ایرانی علاقه‌مند کنیم؟/ ادبیات نوجوان در سایه غلبه ترجمه