100مین سالگرد کودتای سوم اسفند/ 20 نکته دربارۀ رضاشاه
تاریخ انتشار: ۳ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۰۸۴۰۱۵
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز سوم اسفند 1399 خورشیدی، یکصدمین سالگرد کودتای سوم اسفند (حوت) 1299 خورشیدی و آغاز روند به قدرت رسیدن رضاخان/ سردارسپه/ رضاشاه/ پهلویهاست.
کودتایی که با دو شخصیت اصلی (سید ضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج) شناخته میشود و دربارۀ حامیان خارجی آن در تمام این 100 سال بحثهای فراوان درگرفته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از کسانی که به تمامی دستپخت و سناریوی انگلیسی میدانند تا انکارکنندگان که رضاخان/ سردارسپه/ رضاشاه را به مثابه قهرمان ملی و در قوارۀ نادر شاه و آقامحمدخان قاجار برمیکشند با این وصف که هر سه ایران را یکپارچه کردند یا متحد ساختند.
هر چند یکصدمین سالگرد مناسبتی است تا توجه به این موضوع در سطح نخبگان و اهل تاریخ و سیاست محدود نماند و در جامعه و افکار عمومی و رسانهها نیز به عنوان رخدادی تاریخی طرح شود اما چون بهانهای برای نقد عملکردها در تاریخ 42 سالۀ جمهوری اسلامی ایران نیز بوده به جای آن که در وجه تاریخی متوقف بماند به قالبی برای نقد و نفی یا ستایش و سرزنش هم بدل شده است.
در این گفتار و به شیوهای متفاوت با سال های پیش 20 نکته را در اینباره یادآور میشوم:
1. پررنگ شدن نام رضاشاه در سالهای اخیر را نمیتوان تنها به علاقه های تاریخی مردم ایران نسبت داد چرا که اگر چنین بود همین علاقه را به تاریخ انقلاب مشروطه و قهرمانان آن در 15 سال قبل از کودتای سوم اسفند نشان میدادند حال آن که میدانیم اطلاعات غالب ایرانیان از انقلابی که ایران را به جهان پیوند زد و مناسبات کهنه را برانداخت، اندک است.
پس دلیل یا دلایل دیگری دارد. می تواند ناشی از تبلیغات شبکۀ «من و تو» و نفوذ شبکههای اجتماعی یا نارضایتی از عملکردها باشد. پیدا شدن جسد مومیایی شدۀ منتسب به رضاشاه و شعارهایی در دی 96 نیز قطعاً بیتأثیر نبوده است.
مهمتر از همه اما افراط تاریخنگاری رسمی و صدا و سیما در تخریب است تا در مقابل دیوی که ساختند فرشتهای ساخته شود. ایرانیان با پیشینۀ آیین زرتشت «دوگانه ساز»ند و به امور مختلف نگاه خیر و شر و اهورا / اهریمن دارند.
عامل دیگر سفرهای متعدد ایرانیان به ترکیه است. برخی احساس میکنند پروژۀ رضاخان در ایرن ناکام ماند و همتای او مصطفی کمال پاشا در ترکیه آن را جلو برد. همسایگی ترکیه با ایران، علاقۀ وافر رضا شاه به آتاتورک به رغم بیعلاقگی او به مردمان ترک و نفوذ فرهنگی ترکیه در یاران در سال های اخیر به سبب سریالهای شبکههای جِم این مقایسه را دامن زده است.
2. هر چند سوم اسفند با نام رضاخان پیوند خورده اما سید ضیاء خود را مرد شمارۀ یک میدانست. در اصطلاح سینماییها نقش اول او بود و رضاخان نقش مکمل را ایفا میکرد و بعد از 100 روز و با حذف سید ضیا به نقش اول تبدیل شد.
از این رو از تبلیغ کنندگان میتوان پرسید چرا اصرار دارند نقش سید ضیا را فراموش کنند یا کم رنگ جلوه دهند؟
این یادآوری می تواند مفید باشد که در سال ۱۳۲۲ و در آغاز سلطنت محمدرضاشاه جوان و در حالی که کشور در ضعف کامل پس از اشغال و تحقیر توسط قدرتهای خارجی به سر میبرد مجلس چهاردهم تشکیل ودکتر محمد مصدق نمایندۀ اول تهران شد و سید ضیاءالدین طباطبایی هم به عنوان نمایندۀ یزد به مجلس چهاردهم راه یافت. مصدق اما به اعتبارنامۀ او اعتراض کرد و تلویحا هشدار داد که سیدضیا درصدد انجام کودتایی دیگر است و همین هم یعنی مصدق هم سیدضیا را مجری اصلی میدانسته است.
مخالفت دکتر مصدق با اعتبارنامۀ سیدضیاء در آغاز مجلس چهاردهم در دو نطق ۱۶ و ۱۷ اسفند ۱۳۲۲ سیدضیا را پس از 23 سال وادار کرد به صراحت بگوید اگر چه نقش اول با او بوده اما مسؤول عملکردهای بعدی نیست با این حال به صراحت گفت: «کودتا را به قصد نجات مملکت انجام دادم.»
3. این ادعا یا تصور که مدرن شدن ایران با رضاشاه شروع شد درست نیست. زیرا روند نوسازی ایران از زمان ولیعهدی عباس میرزا آغاز شده بود و اگر خود او بر تخت مینشست بسی زودتر شاهد گذار ایران از سنت به مدرنیسم و تجدد بودیم و از نابختیاری های ایرانیان است که عباس میرزا قبل از آن که به سلطنت برسد درگذشت و مسیر تغییر کرد.
یادمان باشد که سردار سپه هم خود رییسالوزرای یک پادشاه قاجار بود. همین که قزاق بود یعنی قشون داشتیم. اولین مرکز آموزش عالی ایران هم نه دانشگاه تهران که دارالفنون است.
بسیاری از فناوری های مدرن را ناصرالدین شاه به ایران آورد. با سه سفر او به فرنگ که در تاریخ پادشاهی ایران بیسابقه بود نگاه او تغییر کرد. این گونه نیست که رضاشاه ایران را ابتدا به ساکن مدرن کرده باشد البته روند مدرنیزاسیون را سرعت و وسعت داد ولی انکار دستاوردهای قبل حاصل تبلیغات عصر پهلوی است.
تبلیغات شدید ضد قاجار در دوران حکومت پهلوی تصویر شاهانی بی عرضه و زنباره و عقبافتاده را از سلسله قاجار ترسیم کرده و این انگاره به خاطر قراردادهای خفت بار ترکمنچای و گلستان و قتل امیرکبیر در آغاز صدارت ناصرالدین شاه و همسران فراوان فتحعلیشاه و عافیتطلبی احمد شاه قوت گرفته است.
حال آن که اگر معیار نگاه مدرن باشد، ناصرالدین شاه از هر پادشاه دیگر ایران مدرن تر بوده است و کافی است سفرنامههای او را بخوانیم.
اگر قرار باشد به خاطر ضف و فتور دورۀ احمد شاه، اسلاف او را هم تحقیر کنیم این قاعده باید شامل پهلویها هم بشود و بپرسیم چرا از ضعف محمد رضا در سال 57 به رضاشاه نمیرسند یا از شاه سلطان حسین صفوی به اجداد اوخاصه شاه عباس و کل صفویه را زیر سؤال نمی برند؟
4. این پرسش قابل طرح است که اگر رضاخان تنها به فکر آبادانی ایران بود و قدرت و سلطنت و حکومت نمی اندیشید، چرا به رییس الوزرایی بسنده نکرد و در پی تأسیس جمهوری و برانداختن قاجار برآمد و بعد از مخالفت روحانیون با جمهوری به فکر آن افتاد که خود شاه شود؟
احمد شاه بیچاره که به معنی واقعی کلمه سلطنت میکرد نه حکومت و اصلا از ایران رفته بود و در پاریس خوش می گذراند.
در پاسخ گفته می شود هر آینه امکان داشت احمد شاه او را عزل کند و پروژههای سردار سپه ناتمام بماند. پاسخ خود رضاشاه اما این است: من تاج را از سر احمد شاه برنداشتم و بر سر خودم نگذاشتم. تاج پادشاهی زمین افتاده بود. من از روی زمین برداشتمش نه از سر کسی.
5. استخوانبندی و تیم اصلی ده سال اول سلطنت رضاشاه را 7 چهره شکل میدادند و رضاشاه در دهۀ دوم ، هر هفت نفر را به شکلی کنار زد.
اگر کارنامه 10 سال اول سردار سپه/ رضاشاه قابل دفاع است چرا با معماران همان دوره چنان کرد و اگر کارنامۀ اینان قابل دفاع نیست و از حذف آنان میتوان دفاع کرد پس معماران اصلی که بودند؟
آنچه به عنوان خدمات رضاشاه توصیف می شود در واقع حاصل فکر و عمل این 7 نفر است: مستوفیالممالک، نصرت الدولۀ فیروز، عبدالحسین تیمورتاش، مخبر السلطنه، محمد علی فروغی، علی اکبر داور و سید حسن تقی زاده.
بر این اساس می توان گفت رضاشاه چوب جفا به اینان را خورد و اگر در سال های آخر یکی از این 7 نفر در کنار او بود از آن پایان تراژیک چه بسا می جست. در روزهای آخر فقط فروغی مانده بود آن هم نه در حکومت که کنج خانه و اگر او هم نبود مجال انتقال سلطنت را نمی یافت.
6. اگر نقش اول کودتا سید ضیا بوده چرا او را پس از 100 روز کنار زدند و اگر ستایش کنندگان رضاشاه به کارنامۀ او کار دارند و نه نحوۀ روی کار آمدن اوچرا کاری به سید ضیا ندارند؟
ساده سازی ماجرا این است: ایران آشفته بود و رضا شاه ظهور کرد و با انگلیس ها درافتاد و چون جانب آلمانها را گرفت همان انگلیسی ها او را کنار گذاشتند و به تبعید فرستادند.
به عبارت دیگر اگر به قدرت و تخت رسید حاصل لیاقت خودش بود و اگر کنار زده شد دسیسۀ خارجی بود. با این وصف چرا سلطنت در خانوادۀ پهلوی را ادامه دادند؟ پاسخ می دهند تا حکومت به دست کمونیست ها نیفتد.
این آشفتگی به خاطر انکار سید ضیاست. حال آن که اگر او را از معادله کنار نگذاریم حل آن ممکن است.
7. موج تبلیغات کنونی برای رضا شاه در عصر محمد رضا هم نبوده و شاه تا مدت ها کاری به پدرش نداشت و در آغاز دهۀ 50 و به خاطر جشن های 2500 ساله بود که اسکناس تصویر پدر و پسر منتشر شد و گرنه خود محمد رضا شاه علاقه ای به تجدید خاطرات پدر نداشت. تنها در سالنامۀ دنیا رجال قدیمی از عهد رضاشاه خاطره می نوشتند.
به عبارت دیگر آن قدر که در سال های اخیر از رضاشاه می شنویم در دورۀ محمد رضا شاه که پسرش بود نمی شنیدیم! یک دلیل این بود که برای شاه مناسبت های تاریخی آزارنده بود. این که در روز آغاز سلطنت او پدر و اعضای خانواده در حال ترک ایران بودند، او پادشاه ایران شده بود ولی پدرش در آفریقای جنوبی و جزیرۀ موریس روزگار می گذراند و تا چند سال جنازۀ او را نمی توانست برگرداند موضوعاتی نبود که بخواهد مدام یادآوری کند.
8. هواداران سلطنت از جمهوری اسلامی انتقاد می کنند که در این 42 سال و در تریبون ها و صدا وسیما و کتب درسی تا توانسته سیمای رضاشاه را سیاه جلوه داده است. اما آیا این همان کاری نیست که پدر و پسر طی 37 سال با قاجار کردند؟
اگر خودشان به خاطر مدرنیسم شایستۀ ستایش بودند ناصرالدین شاه مدرن نبود؟ اگر گناه ناصرالدین شاه قتل امیر کبیر بود – که بود- چرا پدر و پسر در حق دکتر مصدق که امیرکبیر دوباره ای بود چنان کردند؟ حال آن که مصدق تا لحظۀ آخر به سلطنت مشروطه وفادار ماند.
9. در رد اتهام انگلیسی بودن رضاشاه گفته می شود اگر انگلیسی بود چرا او را برداشتند وبه تبعید فرستادند و تحقیر کردند و حتی چمدان های او را در بندرعباس تفتیش کردند تا جواهرات سلطنتی را نبرده و ندزدیده باشد.
جدای این که انگ انگلیسی را درست بدانیم یا نه فراموش نکنیم اولا: این همه آدم که از هم طلاق می گیرند هم روزی ازدواج کرده و در یک بستر خفته و خاطرات مشترک داشته اند و دارند. روزگاری شاید مورد وثوق بوده و بعد از چشم آنها افتاده است. درست مثل رفتاری که خود رضا شاه با تیمورتاش و داور و دیگران داشت. به عرش می بُرد و بهد که خشم می گرفت، بر فرش می کوفت.
ثانیا: چرا انگلیس در جنگ دوم جهانی به اشغال ایران روی آورد؟ برای یاری اتحاد شوروی که در مقابل آلمان تاب آورده و می توانست هیتلر را شکست دهد و روسها خواستند رضا شاه برود و انگلیسی ها اجرا کردند نه این که انگلیسی ها در رقابت با آلمان ها او را بردارند.
رضاشاه عمیقا ضد کمونیست بود و شوروی را خوش نمی آمد. پس بهتر آن است که گفته شود دولت انگلستان به خواست اتحاد شوروی رأی به حذف رضاشاه داد و روش ها هم لابد فکر می کردند سر فرصت با شاه جوان وارد گفت و گو می شوند.
10. در تبلیغات رسمی و در سریال های تلویزیونی بارها گفته شده که دولت انگلستان مجری کودتای سوم اسفند بوده است. دکتر همایون کاتوزیان اما اول بار ثابت کرد که سفارتخانه در جریان بوده و وزارت خارجه در جریان نبوده است. آقای زیبا کلام هم در مناظره ها و کتاب خود روی این موضوع که وزارت خارجه انگلیس ابتدا در جریان نبوده بسیار تأکید دارد تا اتهام وابستگی را بزداید.
توضیح دکتر مجید تفرشی اما در مناظره یا دیگر گویاست که در بریتانیا و در اموری از این دست تنها وزارت خارجه تصمیم نمی گیرد تا اگر بی اطلاع بود یا بعدا مطلع شد هر گونه احتمال ارتباط را نفی کنیم. در حالی که سفارتخانه ها هم اختیار گسترده داشتند و اصطلاح «وزیر مختار» گویاست. جدای این وزارت مستعمرات که در هند دفتر داشته و نخست وزیری و سازمان اطلاعات و امنیت هم طرح می دادند.
در این فقره می توان این روایت را پذیرفت که سید ضیا با سفارت تماس گرفته و موافقت آنان را جلب کرده بود و وزیر مختار هم مسؤولیت را بر عهده گرفت. اما این که در لندن طرحی را نوشتند و دادند دست آیرونساید و او هم مثل فیلم ها برای هر یک از افراد اعم از سید ضیا و رضاخان نقشی را تعریف کرد به درد سریال های تلویزیونی ایران می خورد.
11. حامیان و مدافعان رضا شاه هم به او در مردم سالاری و دموکراسی و حقوق ملت و آزادی های مدنی و سیاسی و اجتماعی نمرۀ مثبت نمی دهند و دربارۀ یک پارچگی ایران و جلوگیری از فروپاشی ستایش می کنند.
وقتی در این باره اتفاق نظر وجود دارد چرا سعی در نگاه صفر و صدی و سیاه و سپیدی داریم؟
12. هر چند با انقلاب 1357 سلطنت به طور اعم و پادشاهی سلسلۀ پهلوی به شکل خاص برافتاد و تا سال ها هیچ کس دربارۀ رضاشاه سخنی در ستایش نمی گفت اما این گونه نیست که میراث رضاشاه به کاپل از میان رفته و جمهوری اسلامی با هر کاری که او کرده مخالف باشد. کما این که تأکید بر زبان رسمی، تمرکز گرایی، اقتصاد دولتی، خدمت سربازی اجباری، بدبینی به برخی خواست های قومیتی، آموزش و پرورش و آموزش عالی یک دست و نگاه پادگانی به مدرسه و مواردی از این دست به ذات سیاست ورزی در ایران بدل شده و از این حیث حامیان رضاشاه نباید زیاد نگران باشند.
13. الگو برداری رضاشاه از آتاتورک ناقص بود. ترکیه صاحب حزب و پارلمان و جامعۀ مدنی شد و آتاتورک مال اندوزی نمی کرد. رضا شاه اما سراغ خرید یا تصرف املاک رفت و حزب و پارلمان و روزنامه را لگد کوب کرد.
14. گفتمان مذهبی چه در ترکیه و چه در ایران قوی بود وهست. اگر کسانی گمان می کنند وقوع انقلاب موجب بازگشت ایران به گفتمان مذهبی شد به ترکیه امروز نگاه کنند که بدون انقلاب، قدرت در اختیار یکی از نیروهای تربیت شده در مکتب اخوانالمسلمین است.
وقتی در ترکیۀ لاییک، این اتفاقات افتاده لاییسیته رضاشاه حتی اگر انقلاب 57 درنمیگرفت نیز به همین فرجام می رسید.
15. نوع مواجهۀ ایرانیان با نیروهای اشغال گر در دو جنگ اول و دوم هم در ارزیابی کارنامۀ رضاشاه نباید فراموش شود. در جنگ اول دولت مرکزی اقتداری نداشت و از ارتنش سراسری خبری نبود و عشایر و دیگران با چنگ و دندان و با سلاح هایی که در اختیار داشتند در مقابل اشغال گران ایستادند. در جنگ دوم ارتش 100 هزار نفری و قدرت دولت مرکزی داشتیم اما انگیزه های محلی از میان رفته بود و به طرفهالعینی هر جا را خواستند گرفتند و به شاه مملکت گفتند برو که اگر به تهران برسیم پوستت را میکنیم و زودتر به سمت جنوب راه افتاد قبل از آن که روسها که به قزوین رسیده بودند وارد تهران شوند.
16. خطای رضا شاه گرایش به آلمان ها نبود. این تصور بود که مدرنیسم بی مدرنیته شدنی است. مدرنیسم تجدد ظاهری است. ساختمان های جدید و محصولات فناوری و مدرنیته روح تمدن است: دموکراسی.
در جمع اولین گروه محصلان اعزامی به اروپا که مهدی بازرگان نیز در شمار آنان بود توصیه کرد تکنیک فرنگ را یاد بگیرند و به کارهای دیگر کار نداشته باشند. اما مگر می شد؟ هم تکنیک را یادگرفتند و هم به کارهای دیگر از جمله شیوۀ تمشیت امور کار داشتند.
17. این پرسش مهم است که اگر رضاشاه چنان است که تلویزیون من وتو تصویر می کند چرا وقتی داشت می رفت همه شاد بودند و احساس می کردند سایۀ دیکتاتور کم شده و چرا محمد رضای جوان در 12 سال اول می کوشید سیمای پادشاهی دموکرات را ترسیم کند و هیچ یک از کارهای پدر را در آن دوازده سال اول تکرار نکرد؟
18. رضاشاه علاقهای به عنوان شاه نداشت و همین یک کوقعیت پارادوکسیکال ایجاد کرده بود. همیشه لباس نظامی بر تن میکرد. بیشتر اوقات میایستاد. حرمسرا نداشت. (چند همسری را به معنی حرمسرا ندانیم). شاهان اهل سفر و ضیافت و میگساری و زن بارگی و بزم و خنیاگریاند و او هیچ یک نبود و تنها اهل دود بود آن هم چندان که گرفتار نشود. تنها سفر خارجی او در دوران پس از سردار سپهی هم به ترکیه بود.
از این رو عنوان «دیکتاتور» او را بیشتر می سزد و اطلاق آن را نباید به معنی ضدیت مطلق دانست. چون حامیان و مدافعان نیز او را از جنبه های دیگر می ستایند.
آخرین پادشاه کلاسیک ایران ناصر الدین شاه قاجار است. حتی مظفرالدین شاه و محمد علی شاه و احمد شاه هم نه.
شاه یعنی ناصرالدین شاه و به خاطر همین تصویر او روی قلیان و قوری و قندان باقی مانده است.
سردار سپه اگر می توانست عنوان دیگری برای خود بیابد آن فرجام را نمی یافت. شاهی اقتضائاتی دارد که رضاشاه نداشت.
19. وضعیت رضاشاه در سالهای تبعید به واقع رقتبار است و هرقدر هم بخواهیم سیمای یک قهرمان را از او ترسیم کنیم بخش آخر کار را خراب میکند.
شگفتا که فرزند او نیز به چنین سرنوشتی مبتلا شد. اگر انگلستان آن بلا را سر رضاشاه آورد چرا محمد رضاشاه فاصله نگرفت؟ چرا پشت مصدق که داشت از همان انگلستان انتقام می گرفت نایستاد؟
20. دست آخراین که تبلیغات شبکۀ من و تو آن روی سکۀ تاریخنگاری رسمی صدا و سیماست. همان گونه که انگ مزدور و جاسوس و خود فروخته، مطلقانگارانه است نفی همه روابط و دیکتاتوریها هم مطلقانگاری است.
برای رهایی از این وضعیت نه نیاز است که دستاوردها را انکار کنیم که کافی است ایران 1300 را با ایران 1320 مقایسه کنیم و نه نیاز است نگاه نوستالژیک داشته باشیم.
یادمان باشد که در ایران و در این 115 سال دو انقلاب بزرگ درگرفته است. اولی مشروطه در 1285 خورشیدی و دومی انقلاب 1357.
عملکردها را باید با اهداف این دو انقلاب سنجید.
رضاشاه پهلوی به میزانی بد است که از مشروطه دور شد و به میزانی خوب که به مشروطه عمل کرد هر چند که در سیاست بهتر است از تعابیر توصیفی خوب و بد بهره نبریم.
همان گونه که نفی رضاشاه با اصرار بر انجام برخی روش های او سازگار نیست ستایش او نیز با مدعای مردم سالاری نمیخواند.
منبع: عصر ایران
کلیدواژه: کودتای سوم اسفند ناصرالدین شاه سردار سپه الدین شاه حال آن محمد رضا احمد شاه رضا شاه نقش اول سید ضیا سال اول
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۰۸۴۰۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۵ نکته درباره اعتراضات دانشجویی در آمریکا
مائده زمانفشمی در روزنامه فرهیختگان نوشت: در طول ششماه نسلکشی در غزه که آمریکاییها شریک اصلی آن هستند و از آن حمایت میکنند، خیابانهای آمریکا و دانشگاههایش صحنه حضور حامیان مردم غزه و معترضان به این نسلکشی شده است. دانشجویان آمریکایی علیرغم تهدید به تعلیق و دستگیری و از دست دادن فرصتهای شغلی، علیه نسلکشی در غزه، فریاد حمایت از فلسطین را سر دادهاند. تجمعات با تحصن در دانشگاه کلمبیا آغاز شد و حالا به ۳۲ دانشگاه بزرگ و مهم دیگر آمریکا کشیده شده است. از جمله هاروارد، ییل، تافتس، نورث وسترن، تگزاس، مینهسوتا و میشیگان.
دانشجویان کلمبیا که جرقه اعتراضات را در جامعه دانشگاهی آمریکا زدهاند، خواستار قطع رابطه مالی و معنوی دانشگاه با حامیان صهیونیستها هستند. دانشجویان دانشگاه کلمبیا میگویند آنها با این اعتراضات در سمت درست تاریخ ایستادهاند. آنها میگویند به خودشان و این حرکتهای اعتراضی افتخار میکنند. افتخاری که حالا محدود به دانشگاههای آمریکایی نیست و همه جهان به آن مفتخرند. یکی از این دانشجویان میگوید من چیز زیادی برای از دست دادن ندارم. زندگی مردم غزه در حال از دست رفتن است و در مقایسه با این، زندگی من چیز زیادی نیست. من نمیخواهم ترس این لحظات را از من بگیرد.
نکته مهمی که باید در این تجمعات دانشگاهی خصوصا در دانشگاه کلمبیا به آن توجه کرد این است که دانشجویان این دانشگاه، نماینده قشر متوسط آمریکا نیستند. این دانشجویان اغلب فرزندان سناتورهای آمریکایی، ثروتمندان و جامعه بالای آمریکا هستند. کسانی که میتوان گفت خانوادههایشان با لابیهای قدرتمند صهیونیستی در آمریکا ارتباط دارند و از سوی آنها برای ماندن در سیاست آمریکا حمایت میشوند. سناتورهای آمریکایی، دانشجویان معترض به صهیونیستها را اوباش ضد اسرائیلی نامیدهاند و از دولت آمریکا میخواهند با آنها برخورد کند و زودتر آرامش و نظم را به دانشگاهها برگرداند. همین میشود که دانشجویان معترض تهدید به تعلیق میشوند یا آنها را دستگیر میکنند. از سوی دیگر، تاجران ثروتمند یهودی تهدید کردهاند که درصورت عدمسرکوب تظاهراتکنندگان حامی فلسطین، بودجه دانشگاهها را کاهش خواهند داد.
دانشجویان چه میگویند؟مطالبات دانشجویان معترض نسبت به جنایت رژیمصهیونیستی و حمایتهای آمریکا از آن، از دانشگاهی به دانشگاه دیگر متفاوت است. مهمترین و اصلیترین خواستههای دانشجویان را میتوان به این شرح خلاصه کرد.
- تجارت با سازندگان تسلیحات نظامی که به صهیونیستها تسلیحات میرسانند را متوقف کنید.
- از پذیرش پول تحقیقاتی صهیونیستها برای پروژههایی که به تلاشهای نظامی این رژیم کمک میکنند، دست بردارید.
- از سرمایهگذاری در موقوفات دانشگاهی با مدیران که از شرکتها یا پیمانکاران صهیونیست سود میبرند، خودداری کنید.
- در مورد اینکه چه پولی از صهیونیستها دریافت و برای چه چیزی استفاده میشود، شفافتر باشید.
هیاتهای دانشجویی در برخی از کالجها در هفتههای اخیر قطعنامههایی را تصویب کردهاند که خواستار پایان دادن به سرمایهگذاری و مشارکت دانشگاهی با صهیونیستها شدهاند.
تظاهرات دانشجویی و مطالباتی از این دست، سروصدای زیادی را به راه انداخته و توجهها را معطوف به دانشگاه کرده است. در ادامه به پنج نکته درباره تظاهرات حامی فلسطین در دانشگاههای آمریکا پرداخته شده است:
دهها سال است که صهیونیستها، فلسطینیها را بدون بهانه میکشند. اما جنگ ششماهه در غزه وحشیگری بیسابقه صهیونیستها را به نمایش گذاشته است. تصاویر اجساد سوخته کودکان نوپا، مادران در حال زاری و مردم گرسنه که با تیراندازی صهیونیستها درحالیکه منتظر دریافت کمک غذایی هستند شهید میشوند، احساسات مردم را در سراسر جهان برانگیخته است. فریادهای توقف جنگ که حقوقدانان و فعالان حقوق آن را «نسلکشی» میخوانند، دانشجویان دانشگاههای آمریکا را علیه صهیونیستها بسیج کرده، اما مدیران دانشگاهها، اکنون بهشدت دانشجویان را سرکوب میکنند.
آنها از پلیس خواستهاند تا دانشجویان را بازداشت کنند و خودشان نیز دهها نفر از آنها را تعلیق کردهاند. روز یکشنبه، ریاست دانشگاه کلمبیا اعلام کرد حضور محافظان امنیتی را افزایش میدهد و ورود دانشجویان دیگر دانشگاهها به محوطه دانشگاه را سختتر میکند، چون میخواهد تجمعات را پایان ببخشد.
تصمیم «مینوچه شفیق»، رئیس کلمبیا برای تماس با پلیس نیویورک بهمنظور دستگیری دانشجویانی که در محوطه دانشگاه چادر زده بودند، با انتقادهای خاصی روبهرو شده است. در دانشگاه ییل، حدود ۴۵ دانشجو دستگیر و به تجمع غیرقانونی متهم شدند. در دانشگاه هاروارد، یک سازمان دانشجویی به نام کمیته همبستگی فلسطین بهدلیل نقض سیاست دانشگاه در جریان تظاهرات تعلیق شد. در اقدامی غیرمعمول، دانشگاه کالیفرنیای جنوبی هفته گذشته سخنرانی آغازین سال ۲۰۲۴ خود را که «اسنا تبسم»، که آشکارا حمایت خود را از فلسطینیها اعلام کرده بود، برعهده داشت، لغو کرد. ریاست این دانشگاه با استناد به نگرانیهای امنیتی، اقدام خود را توجیه کرد.
پیوستن اعضای هیاتعلمی به دانشجویانبهنظر میرسد تصمیم تعلیق دانشجویان نتیجه معکوس داشته، زیرا صدها نفر از اعضای هیاتعلمی در کلمبیا با در دست داشتن بنرهایی که روی آن نوشته شده بود دانشجویان را تعلیق نمیکنیم، دست از کار کشیدند. هفته گذشته انجمن اساتید دانشگاه آمریکا بیانیهای صادر و تعلیق دانشجویان و دستگیری آنها را محکوم کردند. در این بیانیه آمده ما اعتماد خود را به رئیسجمهور و دولت خود از دست دادهایم و متعهد میشویم که دانشگاه را پس بگیریم.
در صحنهای دیگر برخی از اعضای هیاتعلمی حامی دانشجویان، در دروازههای دانشگاه گردهم آمدند و دیده میشد از خبرنگارانی که از ورود آنها بهدلیل تلاش دولت برای محدود کردن پوشش خبری منع شدهاند، حمایت میکردند. هنگامی که دانشگاه کلمبیا از اقدامات خود با استناد به ناراحتی برخی از دانشجویان یهودی دفاع کرد، ۲۳ عضو هیاتعلمی یهودی از کالج بارنارد و دانشگاه کلمبیا نامهای به رئیس دانشگاه نوشتند و اعتراض خود را به سلاحسازی از یهودیستیزی ابراز کردند. در دانشگاه نیویورک، برخی از اعضای هیاتعلمی زنجیرهای انسانی در اطراف دانشجویان مسلمانی که در جریان اعتراض در حال نماز خواندن بودند، تشکیل دادند.
سیاستمداران طرف صهیونیستها را میگیرندجو بایدن، رئیسجمهور آمریکا که بهدلیل انجام ندادن هیچ اقدامی برای توقف جنگ وحشیانه صهیونیستها علیه فلسطینیها با انتقاد مواجه شده، بیانیهای صادر و در آن هشداری را درباره جهش یهودستیزی اعلام کرد. کاخسفید با نادیده گرفتن نگرانی دانشجویان معترض که بهدنبال حمایت از ۲.۳ میلیون فلسطینی محاصره شده در غزه هستند، به سرعت ترساندن فیزیکی علیه دانشجویان یهودی و جامعه یهودی را در محوطه دانشگاه کلمبیا محکوم کرد.
هیچ مدرک معتبری مبنیبر ترساندن فیزیکی دانشجویان یهودی یافت نشد. اریک آدامز، شهردار نیویورک از اعتراضات انتقاد کرد و خواستار صلح و پاسخگویی در مورد اقدامات صهیونیستها را «شرارت» و «منزجرکننده» توصیف کرد. شفیق، رئیس دانشگاه کلمبیا علیرغم سرکوب دانشجویان معترض، با انتقاد شدید از همه طرف مواجه است. چند تن از نمایندگان دموکرات در مجلس نمایندگان، از جمله «رشیده طلیب» از میشیگان و «ایلهان عمر» از مینهسوتا، از مجازاتهایی که برای دانشجویان معترض اعمال میشود، انتقاد کردند. اسرا هیرسی، دختر ایلهان عمر یکی از دانشجویان تعلیق شده از دانشگاه در جریان این اعتراضات است.
لابی صهیونیستی ادامه دارددرحالیکه صدها معترض حامی فلسطین با اقدامات مقامات روبهرو شدهاند، گزارش شده تعداد انگشتشماری از معترضان طرفدار صهیونیستها به محوطه دانشگاه کلمبیا رفته و شعار «پیروزی اسرائیل» سر دادهاند. این گروه همچنین پرچم تیپ «کفیر»، یک واحد ارتش صهیونیستی مرتبط با گردان «نتزاه یهودا» را که با تحریمهای آمریکا بهدلیل نقض حقوق بشر مواجه است، در دست داشتند. در اقدامی شوم، Shirion Collective، یک سازمان طرفدار اسرائیل، به افرادی که مایل به پوشیدن کفیه و نفوذ در اعتراضات دانشجویی در دانشگاه کلمبیا هستند، پیشنهاد پول کرده است.
در پستی که در فضای مجازی منتشر شده، گفتهاند بهطور خاص بهدنبال افرادی که دارای نامهای عربی و ظاهر خاورمیانهای دارند، هستند تا نفوذشان در بین دانشجویان معترض عمیقتر شود. در ماههای اخیر، مواردی از آزار و اذیت دانشجویان طرفدار فلسطین در دانشگاههای سراسر ایالاتمتحده گزارش شده است. یکی از رویدادهای قابل توجه مربوط به کامیونی بود که اسامی دانشجویان هاروارد که نامهای را در محکومیت جنایات صهیونیستها در غزه امضا کرده بودند، نشان میداد.
درخواستهایی از دانشگاهدر حالیکه تلاش میشود دانشجویان معترض را بهعنوان دستهای از جوانان خشمگین معرفی کنند که اهداف روشنی ندارند، واقعیت این است که معترضان در دانشگاههای آمریکا شرایط خود را با عبارات واضح بیان کردهاند. دانشجویان بهدنبال پاسخگویی از مدیران دانشگاه خود که آنها را شریک جنایات جنگی اسرائیل میدانند، هستند. زیرا سرمایهگذاریهای دانشگاه را در شرکتهای حامی جنگ متوقف نکردهاند. صندوقهای بازنشستگی چندین دانشگاه پول خود را در شرکتهای صهیونیستی سرمایهگذاری کردهاند که به گفته سازمان ملل متحد در جنگ شریک هستند. دانشجویان همچنین از دانشگاههایشان میخواهند توافقنامههایی را که با موسسات صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی منعقد کردهاند، لغو کنند.
دانشگاههای آمریکا چندبار صحنه اعتراضات گسترده بود؟سرکوب این اعتراضات گسترده دانشجویی، وقتی اهمیت دوچندان پیدا میکند که رد آن را در وقایع تاریخی گذشته جستوجو کنیم. آخرین ورود پلیس به محوطه دانشگاه کلمبیا برای سرکوب دانشجویان، به بیش از ۵۰ سال قبل بازمیگردد. آخرین باری که چنین اتفاقی افتاد در سال ۱۹۶۸ بود، زمانی که دانشجویان تظاهرات ضد جنگی علیه دخالت ارتش آمریکا در جنگ ویتنام برگزار کردند. با این حال معترضان و ناظران این تجمعات میگویند سرکوب تحصنهای دانشجویی اینبار شدیدتر بوده است. «هلگا طویل سوری»، دانشیار مطالعات اسلامی در دانشگاه نیویورک گفته من تقریبا ۲۰ سال است که در دانشگاه نیویورک هستم و شاهد اعتراضات متعددی بودهام. فکر نمیکنم تا به حال چنین سرکوبی دیده باشم. اینکه چرا پلیس این اعتراضات را به این شکل سرکوب میکند را باید در نتایج اعتراضات کلیدی دانشجویان دانشگاههای آمریکا و دستاوردهای آنها یافت. در واقع نگرانی آمریکا این است که این اعتراضات منجر به ظهور قدرتی اجتماعی شود و درنهایت دولت بایدن را مجبور کند که صهیونیستها را برای پایان دادن به جنایاتشان در غزه، تحت فشار بگذارد. در ادامه به نمونههایی از اعتراضات دانشجویی و نتایج آن پرداخته شده است.
سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۰: تحصن گرینزبورودر سال ۱۹۵۴، دادگاه عالی آمریکا حکم کرد تفکیکهای دولتی در مدارس، غیرقانونی است. فضاهای عمومی جدا شده از نظر نژادی از سال ۱۸۹۶ تا آن زمان در حال فعالیت بودند. در اول فوریه ۱۹۶۰، چهار دانشجوی سیاهپوست در کالج کشاورزی و فنی کارولینای شمالی تحصنهای مسالمتآمیزی را در ناهارخوری «فقط سفیدپوستان» آغاز کردند که با Woolworth’s در گرینزبورو شروع شد.
دانشجویان وقتی از ارائه خدمات محروم شدند از بلند شدن از روی میزها خودداری کردند. در ۵ فوریه، تعداد دانشجویانی که در آن محل تحصن کرده بودند به ۳۰۰ نفر رسید. این جنبش به سرعت به شهرهای دیگر، دانشگاهها و مکانهای عمومی گسترش یافت و سیاهپوستان و سفیدپوستان به آن پیوستند. جنبش تحصن موفقیتآمیز بود و تا ژوئیه ۱۹۶۰ غذاخوریها شروع به ادغام مجدد کردند. این اعتراضات نشاندهنده موفقیت اولیه جنبش حقوق مدنی بود.
سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۶۹: تظاهرات علیه جنگ ویتنامدر آوریل ۱۹۶۸، دانشجویان دانشگاه کلمبیا و کالج بارنارد وابسته به آن، علیه جنگ ویتنام که در سال ۱۹۵۴ آغاز شده بود و تا سال ۱۹۷۵ ادامه داشت، تظاهراتی برگزار کردند. این اعتراضات منجر به تصرف پنج ساختمان دانشگاه و حتی گروگان گرفتن رئیس دانشکده شد. برای بیش از یک هفته، دانشجویان پنج ساختمان دانشگاه را اشغال کرده بودند. حدود یک هفته پس از شروع اعتراضات یعنی در ۳۰ آوریل، حدود هزار افسر از نیروی گشت تاکتیکی شهر نیویورک توسط گریسون ال کرک، رئیس وقت دانشگاه کلمبیا به این دانشگاه فراخوانده شدند. پلیس نزدیک به ۷۰۰ نفر را به اتهام ایجاد بینظمی دستگیر کرد. در برخی ساختمانها، پلیس ۱۴۸ نفر را مجروح کرد. مانند سال ۲۰۲۴، کلمبیا تنها دانشگاهی نبود که در سال ۱۹۶۸ و بهطور کلی دهه ۱۹۶۰ شاهد اعتراضات بود. در پایان این اعتراضات دانشگاه کلمبیا مجبور شد تا روابط خود را با یک موسسه پنتاگون که برای جنگ ویتنام تحقیق میکرد، قطع کند و تظاهراتکنندگانی را که در تظاهرات شرکت کرده بودند، عفو کند.
دانشجویان دانشگاه هاروارد هم به جنگ ویتنام اعتراض کردند. در شب ۹ آوریل ۱۹۶۹، یک سازمان ملی فعال دانشجویی، دانشجویان برای یک جامعه دموکراتیک (SDS)، فهرستی از خواستهها را بر در خانه رئیس هاروارد آویزان کرد. این گروه با شراکت هاروارد با سیاستهای نظامی مخالف بود و همچنین با حضور سپاه آموزش افسران ذخیره (ROTC) در محوطه دانشگاه هم مخالفت داشت. به گزارش مجله هاروارد، روز بعد، دانشجویان معترض سالن دانشگاه را اشغال کردند و دستگیر شدند که منجر به اعتراضات گستردهتر و اعتصاب هشت روزه شد. یک سال بعد در چهارم می ۱۹۷۰، گارد ملی اوهایو در جریان تظاهرات ۳۰۰ دانشجو علیه جنگ ویتنام و گسترش آن به کامبوج، چهار دانشجوی دانشگاه کنت را به ضرب گلوله کشت و ۹ نفر دیگر را زخمی کرد. آنها همچنین به حضور گارد ملی در محوطه دانشگاه اعتراض کردند. تیراندازی باعث خشم معترضان شد و منجر به شرکت بیش از ۴ میلیون دانشجو در تظاهرات و خروج از خانه در صدها کالج و دبیرستان دیگر در سراسر آمریکا شد.
۱۹۸۵: حذف آپارتاید آفریقای جنوبیدر دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، دانشآموزان مدارس دولتی در سووتو، آفریقای جنوبی اعتراضاتی را علیه آموزش اجباری به زبان آفریکانسی و شلوغی بیش از حد مدارس برگزار کردند. این اعتراضات به یک جنبش جهانی تبدیل شد و تا سال ۱۹۸۵، دانشگاههای آمریکایی مانند کلمبیا و دانشگاه کالیفرنیا از مدیران خود خواستند سرمایهگذاریهای شرکتهای مرتبط با رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی را پس بگیرند. در دانشگاه کلمبیا، این تلاش توسط ائتلاف برای آفریقای جنوبی آزاد (CFSA) سازماندهی شد که در چهارم آوریل ۱۹۸۵ ورودی ساختمان اداری کلمبیا، هامیلتون هال را مسدود کرد.
یک قاضی دادگاه عالی ایالتی در منهتن دستور داد معترضان اجازه دسترسی به سالن را دهند و در عوض اعتراض خود را به منطقهای مشخص در پلههای همیلتون هال ببرند. هیاتامنایی ششنفره بلافاصله پس از پایان محاصره در ۲۵ آوریل تشکیل شد تا سرمایهگذاری خود را در شرکتهای وابسته به رژیم آپارتاید بررسی کند. در اواخر آگوست، هیاتمدیره به این نتیجه رسید که واگذاری نهتنها از نظر اخلاقی گزینه صحیحی است، بلکه از نظر مالی هم مقرون به صرفه است. درنهایت سرمایهگذاریهای دانشگاه مرتبط با آپارتاید آفریقای جنوبی متوقف شد.
۱۹۹۱: تظاهرات علیه جنگ خلیج فارسدر آگوست ۱۹۹۰ عراق به کویت حمله کرد. یک هفته بعد، اولین نیروهای نظامی آمریکا وارد عربستانسعودی شدند. بنا به درخواست عربستانسعودی و سایر کشورهای حوزه خلیجفارس، ائتلاف به رهبری ایالاتمتحده عملیات طوفان صحرا را در ژانویه ۱۹۹۱ آغاز کرد و اهدافی را در عراق و کویت طی یک عملیات ۴۳روزه بمباران کرد. در اواخر فوریه ۱۹۹۱ دانشجویان در چندین محوطه دانشگاه ازجمله دانشگاه میشیگان، دانشگاه کلمبیا، دانشگاه جورج واشنگتن و دانشگاه جورج تاون اعتراضاتی را علیه دخالت نظامی آمریکا در جنگ خلیجفارس برگزار کردند. به گزارش واشنگتنپست، پلیس ۲۰ نفر را در دانشگاه کالیفرنیا در سانتا کروز دستگیر کرد.
۲۰۰۳: تظاهرات علیه جنگ عراقدر مارس ۲۰۰۳ یک ائتلاف به رهبری ایالاتمتحده شروع به بمباران عراق کرده که با تهاجم زمینی ادامه پیدا کرد. آمریکا مدعی شد این اقدام بخشی از «جنگ علیه تروریسم» است و با این ادعا که رهبر عراق سلاحهای کشتار جمعی در اختیار دارد، این جنگ را آغاز کرد. دانشآموزان دبیرستانی و دانشجویان آمریکایی در اعتراض به جنگ عراق کلاسهای خود را ترک کردند.
۲۰۱۸: تظاهرات Black Lives Matterدر ۲۵ می ۲۰۲۰ جورج فلوید، یک مرد سیاهپوست ۴۶ساله توسط درک شووین، افسر پلیس سفیدپوست در ایالت مینهسوتا کشته شد. قتل فلوید اعتراضاتی را در سراسر آمریکا علیه نژادپرستی سیستماتیک و خشونت پلیس در جریان جنبش «جان سیاهان مهم است» که در سال ۲۰۱۳ آغاز شده بود، هنگامی که جورج زیمرمن از تیراندازی مرگبار به یک جوان سیاهپوست غیرمسلح به نام ترایون مارتین تبرئه شد، برانگیخت. تعدادی از این اعتراضات توسط دانشجویان دانشگاههای آمریکا برگزار شد. تظاهرات دانشجویان تحت رهبری جنبش زندگی سیاهپوستان مهم است، قبل از سال ۲۰۱۸ نیز مانند سال ۲۰۱۴ پس از قتل مایکل براون ۱۸ساله توسط پلیس برگزار شد.
tags # اسرائیل ، آمریکا سایر اخبار اسرار تکامل آلت جنسی؛ رابطه جنسی انسانهای اولیه مثل گوریلها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غولپیکری که توسط انسانها به وجود آمد! اتفاق عجیب که همزمان با انقراض دایناسورها در زمین رخ داد! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟