Web Analytics Made Easy - Statcounter

امروز سوم اسفند ۱۳۹۹ خورشیدی، یکصدمین سالگرد کودتای سوم اسفند (حوت) ۱۲۹۹ خورشیدی و آغاز روند به قدرت رسیدن رضاخان/ سردارسپه/ رضاشاه/ پهلوی‌هاست.

  کودتایی که با دو شخصیت اصلی (سید ضیاء‌الدین طباطبایی و رضاخان میرپنج) شناخته می‌شود و دربارۀ حامیان خارجی آن در تمام این ۱۰۰ سال بحث‌های فراوان درگرفته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



  از کسانی که به تمامی دست‌پخت و سناریوی انگلیسی می‌دانند تا انکارکنندگان که رضاخان/ سردارسپه/ رضاشاه را به مثابه قهرمان ملی و در قوارۀ نادر شاه و آقامحمدخان قاجار برمی‌کشند با این وصف که هر سه ایران را یک‌پارچه کردند یا متحد ساختند.

 هر چند یکصدمین سالگرد مناسبتی است تا توجه به این موضوع در سطح نخبگان و اهل تاریخ و سیاست محدود نماند و در جامعه و افکار عمومی و رسانه‌ها نیز به عنوان رخدادی تاریخی طرح شود اما چون بهانه‌ای برای نقد عملکردها در تاریخ ۴۲ سالۀ جمهوری اسلامی ایران نیز بوده به جای آن که در وجه تاریخی متوقف بماند به قالبی برای نقد و نفی یا ستایش و سرزنش هم بدل شده است.

  در این گفتار و به شیوه‌ای متفاوت با سال های پیش ۲۰ نکته را در این‌باره یادآور می‌شوم:

  ۱. علاقه های تاریخی؟/ پررنگ شدن نام رضاشاه در سال‌های اخیر را نمی‌توان تنها به علاقه های تاریخی مردم ایران نسبت داد چرا که اگر چنین بود همین علاقه را به تاریخ انقلاب مشروطه و قهرمانان آن در ۱۵ سال قبل از کودتای سوم اسفند نشان می‌دادند حال آن که می‌دانیم اطلاعات غالب ایرانیان از انقلابی که ایران را به جهان پیوند زد و مناسبات کهنه را برانداخت، اندک است.

 پس دلیل یا دلایل دیگری دارد. می تواند ناشی از تبلیغات شبکۀ «من و تو» و نفوذ شبکه‌های اجتماعی یا نارضایتی از عملکردها باشد. پیدا شدن جسد مومیایی شدۀ منتسب به رضاشاه و شعارهایی در اعتراضات دی ماه ۹۶ نیز قطعاً بی‌تأثیر نبوده است.

  مهم‌تر از همه اما افراط تاریخ‌نگاری رسمی و صدا و سیما در تخریب است تا در مقابل دیوی که اینجا ساختند آنجا فرشته‌ای بسازند. ایرانیان با پیشینۀ آیین زرتشت «دوگانه ساز»ند و به امور مختلف نگاه خیر و شر و اهورا / اهریمن دارند.

  عامل دیگر سفرهای متعدد ایرانیان به ترکیه است. برخی احساس می‌کنند پروژۀ رضاخان در ایران ناکام ماند ولی همتای او مصطفی کمال پاشا در ترکیه آن را جلو برد. همسایگی ترکیه با ایران، علاقۀ وافر رضا شاه به آتاتورک به رغم بی‌علاقگی او به مردمان ترک و نفوذ فرهنگی ترکیه در ایران در سال‌های اخیر به سبب سریال‌های شبکه‌های جِم این مقایسه را دامن زده است.


  ۲سید ضیاء مرد شماره یک/ هر چند سوم اسفند با نام رضاخان پیوند خورده اما سید ضیاء خود را مرد شمارۀ یک می‌دانست. در اصطلاح سینمایی‌ها نقش اول او بود و رضاخان نقش مکمل را ایفا می‌کرد و بعد از ۱۰۰ روز و با حذف سید ضیا به نقش اول تبدیل شد. ‌از این رو از تبلیغ کنندگان می‌توان پرسید چرا اصرار دارند نقش سید ضیا را فراموش کنند یا کم‌رنگ جلوه دهند؟

  این یادآوری می تواند مفید باشد که در سال ۱۳۲۲ و در آغاز سلطنت محمدرضاشاه جوان و در حالی که کشور در ضعف کامل پس از اشغال و تحقیر توسط قدرت‌های خارجی به سر می‌برد مجلس چهاردهم تشکیل و دکتر محمد مصدق نمایندۀ اول تهران شد و سید ضیاء‌الدین طباطبایی هم به عنوان نمایندۀ یزد به مجلس چهاردهم راه یافت. مصدق اما به اعتبارنامۀ او اعتراض کرد و تلویحا هشدار داد که سیدضیا درصدد انجام کودتایی دیگر است و همین یعنی مصدق هم سیدضیا را مجری اصلی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ می‌دانسته است.

  مخالفت دکتر مصدق با اعتبارنامۀ سیدضیاء در آغاز مجلس چهاردهم در دو نطق ۱۶ و ۱۷ اسفند ۱۳۲۲ سیدضیا را پس از ۲۳ سال وادار کرد به صراحت بگوید اگر چه نقش اول با او بوده اما مسؤول عملکردهای بعدی نیست با این حال به صراحت گفت: «فرد اول کودتا من بودم نه رضا خان.» 

  ۳. شروع مدرنیزاسیون ایران / این ادعا یا تصور که مدرن شدن ایران با رضاشاه شروع شد درست نیست. زیرا روند نوسازی ایران از زمان ولیعهدی عباس میرزا آغاز شده بود و اگر خود او بر تخت می‌نشست بسی زودتر، شاهد گذار ایران از سنت به مدرنیسم و تجدد بودیم و از نابختیاری های ایرانیان یکی هم است که عباس میرزا قبل از آن که به سلطنت برسد درگذشت و مسیر تغییر کرد.



  یادمان باشد که سردار سپه هم خود رییس‌الوزرای یک پادشاه قاجار بود. همین که قزاق بود یعنی قشون داشتیم. اولین مرکز آموزش عالی ایران هم نه دانشگاه تهران که دارالفنون است.

  بسیاری از فناوری های مدرن را ناصرالدین شاه به ایران آورد. با سه سفر او به فرنگ که در تاریخ پادشاهی ایران بی‌سابقه بود نگاه او تغییر کرد. این گونه نیست که رضاشاه ایران را ابتدا به ساکن مدرن کرده باشد البته روند مدرنیزاسیون را سرعت و وسعت داد ولی انکار دستاوردهای قبل حاصل تبلیغات عصر پهلوی است.

  تبلیغات شدید ضد قاجار در دوران حکومت پهلوی تصویر شاهانی بی عرضه و زن‌باره و عقب‌افتاده را از سلسله قاجار ترسیم کرده و این انگاره به خاطر قراردادهای خفت بار ترکمنچای و گلستان و قتل امیرکبیر در آغاز صدارت ناصرالدین شاه و همسران فراوان فتحعلیشاه و عافیت‌طلبی احمد شاه قوت گرفته است.

  حال آن که اگر معیار نگاه مدرن باشد، اتفاقا ناصرالدین شاه از هر پادشاه دیگر ایران مدرن‌تر بوده است و کافی است سفرنامه‌های او را بخوانیم.

  اگر قرار باشد به خاطر ضعف و فتور دورۀ احمد شاه، اسلاف او را هم تحقیر کنیم این قاعده باید شامل پهلوی‌ها هم بشود و بپرسیم چرا از ضعف محمد رضا در سال ۵۷ به رضاشاه نمی‌رسند یا از شاه‌سلطان حسین صفوی به اجداد او خاصه شاه عباس و کل صفویه را زیر سؤال نمی برند؟

  ۴. اکتفا نکردن به رییس‌الوزرایی/ این پرسش قابل طرح است که اگر رضاخان تنها به فکر آبادانی ایران بود و قدرت و سلطنت و حکومت نمی‌اندیشید، چرا به رییس‌الوزرایی و استمرار همان روند ۴ ساله بسنده نکرد و در پی تأسیس جمهوری و برانداختن قاجار برآمد و بعد از مخالفت روحانیون با جمهوری به فکر آن افتاد که خود شاه شود؟

  احمد شاه بیچاره که به معنی واقعی کلمه سلطنت می‌کرد نه حکومت و اصلا از ایران رفته بود و در پاریس خوش می‌گذراند.

  در پاسخ گفته می‌شود هر آینه امکان داشت احمد شاه او را عزل کند و پروژه‌های سردار سپه ناتمام بماند. پاسخ خود رضاشاه اما این است: من تاج را از سر احمد شاه برنداشتم و بر سر خودم نگذاشتم. تاج پادشاهی زمین افتاده بود. من از روی زمین برداشتمش نه از سر کسی.

  ۵. حذف یاران و حواریون/ استخوان‌بندی و تیم اصلی ده سال اول سلطنت رضاشاه را ۷ چهره شکل می‌دادند و رضاشاه در دهۀ دوم ، هر هفت نفر را به شکلی کنار زد.

  اگر کارنامه ۱۰ سال اول سردار سپه/ رضاشاه قابل دفاع است چرا با معماران همان دوره چنان کرد و اگر کارنامۀ اینان قابل دفاع نیست و از حذف آنان می‌توان دفاع کرد پس معماران اصلی که بودند؟

  آنچه به عنوان خدمات رضاشاه توصیف می شود در واقع حاصل فکر و عمل این ۷ نفر است: مستوفی‌الممالک، نصرت الدولۀ فیروز، عبدالحسین تیمورتاش، مخبر السلطنه، محمد علی فروغی، علی اکبر داور و سید حسن تقی زاده.

  بر این اساس می توان گفت رضاشاه چوب جفا به اینان را خورد و اگر در سال های آخر یکی از این ۷ نفر در کنار او بود از آن پایان تراژیک چه بسا می جست. در روزهای آخر فقط فروغی مانده بود آن هم نه در حکومت که کنج خانه و اگر او هم نبود مجال انتقال سلطنت را نمی یافت.

  ۶. لیاقت یا دسیسه/ اگر نقش اول کودتا سید ضیا بوده چرا او را پس از ۱۰۰ روز کنار زدند و اگر ستایش کنندگان رضاشاه به کارنامۀ او کار دارند و نه نحوۀ روی کار آمدن اوچرا کاری به سید ضیا ندارند؟

  ساده سازی ماجرا این است: ایران آشفته بود و رضا شاه ظهور کرد و با انگلیس ها درافتاد و چون جانب آلمان‌ها را گرفت همان انگلیسی ها او را کنار گذاشتند و به تبعید فرستادند.

  به عبارت دیگر اگر به قدرت و تخت رسید حاصل لیاقت خودش بود و اگر کنار زده شد دسیسۀ خارجی بود. با این وصف چرا سلطنت در خانوادۀ پهلوی را ادامه دادند؟ پاسخ می دهند تا حکومت به دست کمونیست ها نیفتد.

  این آشفتگی به خاطر انکار سید ضیاست. حال آن که اگر او را از معادله کنار نگذاریم حل آن ممکن است.

  ۷داغ تر از پسر/ موج تبلیغات کنونی برای رضا شاه در عصر محمد رضا هم نبوده و شاه تا مدت ها کاری به پدرش نداشت و در آغاز دهۀ ۵۰ و به خاطر جشن های ۲۵۰۰ ساله بود که اسکناس تصویر پدر و پسر منتشر شد و گرنه خود محمد رضا شاه علاقه ای به تجدید خاطرات پدر نداشت. تنها در سال‌نامۀ دنیا رجال قدیمی از عهد رضاشاه خاطره می نوشتند.

  به عبارت دیگر آن قدر که در سال های اخیر از رضاشاه می شنویم در دورۀ محمد رضا شاه که پسرش بود نمی شنیدیم! یک دلیل این بود که برای شاه مناسبت های تاریخی آزارنده بود. این که در روز آغاز سلطنت او پدر و اعضای خانواده در حال ترک ایران بودند، او پادشاه ایران شده بود ولی پدرش در آفریقای جنوبی و جزیرۀ موریس روزگار می گذراند و تا چند سال جنازۀ او را نمی توانست برگرداند موضوعاتی نبود که بخواهد مدام یادآوری کند.

  ۸. تخریب قاجار/ هواداران سلطنت از جمهوری اسلامی انتقاد می کنند که در این ۴۲ سال و در تریبون ها و صدا وسیما و کتب درسی تا توانسته سیمای رضاشاه را سیاه جلوه داده است. اما آیا این همان کاری نیست که پدر و پسر طی ۳۷ سال با قاجار کردند؟

  اگر خودشان به خاطر مدرنیسم شایستۀ ستایش بودند ناصرالدین شاه مدرن نبود؟ اگر گناه ناصرالدین شاه قتل امیر کبیر بود – که بود- چرا پدر و پسر در حق دکتر مصدق که امیرکبیر دوباره‌ای بود چنان کردند؟ حال آن که مصدق تا لحظۀ آخر به سلطنت مشروطه وفادار ماند.

  ۹. اگر انگلیسی بود/ در رد اتهام انگلیسی بودن رضاشاه گفته می شود اگر انگلیسی بود چرا او را برداشتند وبه تبعید فرستادند و تحقیر کردند و حتی چمدان های او را در بندرعباس تفتیش کردند تا جواهرات سلطنتی را نبرده و ندزدیده باشد.

  جدای این که انگ انگلیسی را درست بدانیم یا نه فراموش نکنیم اولا: این همه آدم که از هم طلاق می گیرند هم روزی ازدواج کرده و در یک بستر خفته و خاطرات مشترک داشته اند و دارند. روزگاری شاید مورد وثوق بوده و بعد از چشم آنها افتاده است. درست مثل رفتاری که خود رضا شاه با تیمورتاش و داور و دیگران داشت. به عرش می‌بُرد و بهد که خشم می‌گرفت، بر فرش می‌کوفت.

  ثانیا: چرا انگلیس در جنگ دوم جهانی به اشغال ایران روی آورد؟ برای یاری اتحاد شوروی که در مقابل آلمان تاب آورده و می توانست هیتلر را شکست دهد و روس‌ها خواستند رضا شاه برود و انگلیسی ها اجرا کردند نه این که انگلیسی‌ها در رقابت با آلمان ها او را بردارند.

  رضاشاه عمیقا ضد کمونیست بود و شوروی را خوش نمی آمد. پس بهتر آن است که گفته شود دولت انگلستان به خواست اتحاد شوروی رأی به حذف رضاشاه داد و روش ها هم لابد فکر می کردند سر فرصت با شاه جوان وارد گفت و گو می شوند.

  ۱۰. سفارت یا وزارت خارجه/  در تبلیغات رسمی و در سریال های تلویزیونی بارها گفته شده که دولت انگلستان مجری کودتای سوم اسفند بوده است. دکتر همایون کاتوزیان اما اول بار ثابت کرد که سفارتخانه در جریان بوده و وزارت خارجه در جریان نبوده است. آقای زیباکلام هم در مناظره ها و کتاب خود روی این موضوع که وزارت خارجه انگلیس ابتدا در جریان نبوده بسیار تأکید دارد تا اتهام وابستگی را بزداید.

توضیح دکتر مجید تفرشی اما در مناظره یا دیگر گویاست که در بریتانیا و در اموری از این دست تنها وزارت خارجه تصمیم نمی گیرد تا اگر بی اطلاع بود یا بعدا مطلع شد هر گونه احتمال ارتباط را نفی کنیم. در حالی که سفارتخانه‌ها هم اختیار گسترده داشتند و اصطلاح «وزیر مختار» گویاست. جدای این وزارت مستعمرات که در هند دفتر داشته و نخست وزیری و سازمان اطلاعات و امنیت هم طرح می دادند.

در این فقره می توان این روایت را پذیرفت که سید ضیا با سفارت تماس گرفته و موافقت آنان را جلب کرده بود و وزیر مختار هم مسؤولیت را بر عهده گرفت. اما این که در لندن طرحی را نوشتند و دادند دست آیرونساید و او هم مثل فیلم ها برای هر یک از افراد اعم از سید ضیا و رضاخان نقشی را تعریف کرد به درد سریال های تلویزیونی ایران می‌خورد.

  ۱۱. اتفاق نظر/ حامیان و مدافعان رضاشاه هم به او در مردم سالاری و دموکراسی و حقوق ملت و آزادی‌های مدنی و سیاسی و اجتماعی نمرۀ مثبت نمی‌دهند و از منظر یک پارچگی ایران و جلوگیری از فروپاشی ستایش می کنند.

  وقتی در این باره اتفاق نظر وجود دارد چرا سعی در نگاه صفر و صدی و سیاه و سپیدی داریم؟

  ۱۲. استمرار پاره ای رویکردها / هر چند با انقلاب ۱۳۵۷ سلطنت به طور اعم و پادشاهی سلسلۀ پهلوی به شکل خاص برافتاد و تا سال ها هیچ کس دربارۀ رضاشاه سخنی در ستایش نمی گفت اما این گونه نیست که میراث رضاشاه به کل از میان رفته و جمهوری اسلامی با هر کاری که او کرده مخالف باشد. کما این که تأکید بر زبان رسمی، تمرکزگرایی، اقتصاد دولتی، خدمت سربازی اجباری، بدبینی به برخی خواست‌های قومیتی، آموزش و پرورش و آموزش عالی یک‌دست و نگاه پادگانی به مدرسه و مواردی از این دست به ذات سیاست‌ورزی در ایران بدل شده و از این حیث حامیان رضاشاه نباید زیاد نگران باشند!

  ۱۳الگو برداری ناقص/ الگو برداری رضاشاه از آتاتورک ناقص بود. ترکیه صاحب حزب و پارلمان و جامعۀ مدنی شد و آتاتورک مال اندوزی نمی‌کرد. رضا شاه اما سراغ خرید یا تصرف املاک رفت و حزب و پارلمان و روزنامه را لگدکوب کرد.

  ۱۴. ترکیۀ اردوغان/ گفتمان مذهبی چه در ترکیه و چه در ایران قوی بود وهست. اگر کسانی گمان می کنند وقوع انقلاب موجب بازگشت ایران به گفتمان مذهبی شد به ترکیه امروز نگاه کنند که بدون انقلاب، قدرت در اختیار یکی از نیروهای تربیت شده در مکتب اخوان‌المسلمین است.

  وقتی در ترکیۀ لاییک، این اتفاقات افتاده لاییسیته رضاشاه حتی اگر انقلاب ۵۷ درنمی‌گرفت نیز به همین فرجام می رسید.

  ۱۵. جنگ اول و دوم/ نوع مواجهۀ ایرانیان با نیروهای اشغال گر در دو جنگ اول و دوم هم در ارزیابی کارنامۀ رضاشاه نباید فراموش شود. در جنگ اول دولت مرکزی اقتداری نداشت و از ارتنش سراسری خبری نبود و عشایر و دیگران با چنگ و دندان و با سلاح هایی که در اختیار داشتند در مقابل اشغال گران ایستادند. در جنگ دوم ارتش ۱۰۰ هزار نفری و قدرت دولت مرکزی داشتیم اما انگیزه های محلی از میان رفته بود و به طرفه‌العینی هر جا را خواستند گرفتند و به شاه مملکت گفتند برو که اگر به تهران برسیم پوستت را می‌کنیم و زودتر به سمت جنوب راه افتاد قبل از آن که روس‌ها که به قزوین رسیده بودند وارد تهران شوند.

  ۱۶. مدرنیسم و مدرنیته/ خطای رضا شاه گرایش به آلمان ها نبود. این تصور بود که مدرنیسم بی مدرنیته شدنی است. مدرنیسم تجدد ظاهری است. ساختمان های جدید و محصولات فناوری و مدرنیته روح تمدن است: دموکراسی.

در جمع اولین گروه محصلان اعزامی به اروپا که مهدی بازرگان نیز در شمار آنان بود توصیه کرد تکنیک فرنگ را یاد بگیرند و به کارهای دیگر کار نداشته باشند. اما مگر می شد؟ هم تکنیک را یاد گرفتند و هم به کارهای دیگر از جمله شیوۀ تمشیت امور کار داشتند.

  ۱۷. راز شادمانی/ این پرسش مهم است که اگر رضاشاه چنان است که تلویزیون من وتو تصویر می کند چرا وقتی داشت می رفت همه شاد بودند و احساس می کردند سایۀ دیکتاتور کم شده و چرا محمد رضای جوان در ۱۲ سال اول می کوشید سیمای پادشاهی دموکرات را ترسیم کند و هیچ یک از کارهای پدر را در آن دوازده سال اول تکرار نکرد؟

  ۱۸مفهوم کلاسیک پادشاه/  رضاشاه علاقه‌ای به عنوان شاه نداشت  و همین یک موقعیت پارادوکسیکال ایجاد کرده بود.  همیشه لباس نظامی بر تن می‌کرد. بیشتر اوقات می‌ایستاد. حرم‌سرا نداشت. (چند همسری را به معنی حرم‌سرا ندانیم). شاهان اهل سفر و ضیافت و می‌گساری و زن بارگی و بزم و خنیاگری‌اند و او هیچ یک نبود و تنها اهل دود بود آن هم چندان که گرفتار نشود. تنها سفر خارجی او در دوران پس از سردار سپهی هم به ترکیه بود.

  از این رو عنوان «دیکتاتور» او را بیشتر می سزد و اطلاق آن را نباید به معنی ضدیت مطلق دانست. چون حامیان و مدافعان نیز او را از جنبه های دیگر می ستایند.

  آخرین پادشاه کلاسیک ایران ناصر الدین شاه قاجار است. حتی مظفرالدین شاه و محمد علی شاه و احمد شاه هم نه.

  شاه یعنی ناصرالدین شاه و به خاطر همین تصویر او روی قلیان و قوری و قندان باقی مانده است.

  سردار سپه اگر می توانست عنوان دیگری برای خود بیابد آن فرجام را نمی یافت. شاهی اقتضائاتی دارد که رضاشاه نداشت.

  ۱۹. تحقیر تبعید/ وضعیت رضاشاه در سال‌های تبعید به واقع رقت‌بار است و هرقدر هم بخواهیم سیمای یک قهرمان را از او ترسیم کنیم بخش آخر کار را خراب می‌کند.

  شگفتا که فرزند او نیز به چنین سرنوشتی مبتلا شد. اگر انگلستان آن بلا را سر رضاشاه آورد چرا محمد رضاشاه فاصله نگرفت؟ چرا پشت مصدق که داشت از همان انگلستان انتقام می گرفت نایستاد؟

  ۲۰. مطلق انگاری درهر دو سو/ دست آخر این که تبلیغات شبکۀ من و تو آن روی سکۀ تاریخ‌نگاری رسمی صدا و سیماست. همان گونه که انگ مزدور و جاسوس و خود فروخته، مطلق‌انگارانه است نفی همه روابط و دیکتاتوری‌ها هم مطلق‌انگاری است.

  برای رهایی از این وضعیت نه نیاز است که دستاوردها را انکار کنیم که کافی است ایران ۱۳۰۰ را با ایران ۱۳۲۰ مقایسه کنیم و نه نیاز است نگاه نوستالژیک داشته باشیم.

  یادمان باشد که در ایران و در این ۱۱۵ سال دو انقلاب بزرگ به قصد مدرن شدن سیاست ورزی و رهایی از مناسبات کهنه درگرفته است. اولی مشروطه در ۱۲۸۵ خورشیدی و دومی انقلاب ۱۳۵۷.

  عملکردها را باید با اهداف این دو انقلاب سنجید.

  رضاشاه پهلوی به میزانی بد است که از مشروطه دور شد و به میزانی خوب که به مشروطه عمل کرد هر چند که در سیاست بهتر است از تعابیر توصیفی خوب و بد بهره نبریم.

  همان گونه که نفی رضاشاه با اصرار بر انجام برخی روش‌های او سازگار نیست ستایش او نیز با مدعای مردم‌سالاری نمی‌خواند.

۲۷۲۱۹

کد خبر 1488646

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: رضاخان پهلوی کودتای سوم اسفند ناصرالدین شاه وزارت خارجه سردار سپه حال آن سید ضیاء محمد رضا احمد شاه سید ضیا نقش اول رضا شاه سال اول

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۰۸۸۴۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طرحی برای رسانه‌های فردای ایران

سطح نازل آزادی رسانه و ضعف فاحش اقتصاد رسانه بارقه‌های امید رسیدن به گشایشی در نظام رسانه‌ای را کمرنگ‌تر از همیشه کرده است. اوضاع وخیم اقتصادی و بن‌بست سیاسی هم بر نظام رسانه‌ای سایه انداخته است. فعلاً نشانه‌ای از بهبود در افق پیدا نیست.

ولی اگر مقیاس تاریخ را وسیع‌تر از چند دهه در نظر بگیریم، شاید بتوانیم مشاهده کنیم که جامعه ایران ایستا نبوده و به هر طریقی با تکاپوها و جنب‌وجوش‌هایی که دارد راهش را پیدا کرده است.ایران در یک پیچ تاریخی قرار گرفته و دگرگونی‌های بنیادینی که چند سال است نشانه‌هایش را می‌بینیم آغاز شده است. ما برای نظام رسانه‌ایِ فرداهای روشن‌تر ایران نیاز به طرحی و چارچوبی استوار و رسا و دقیق با اتکا به تجربیات گذشته داریم. هنگامی که یک جامعه به وقت نوزایی می‌رسد، نیازمند بدیلی است که بایدآماده کرده باشد تا بتواند در زمان نوزایی از آن بهره بگیرد، وگرنه در زمانه‌ای که ایده‌های سابق برافکنده می‌شوند و خلأ ایده پیش می‌آید، ایده‌های کژ و نامطلوب و بدخواهانه می‌تواند به‌راحتی خلأ را پر کند. از سوی دیگر، اگر بدیلی نداشته باشیم، دائماً وسواس‌گونه و منفعلانه تصور می‌کنیم سیاهی تا ابد ماندگار است، اما اگر از قبل به بدیل‌ها و جایگزین‌های احتمالی فکر کرده باشیم، به‌سوی آن گام برمی‌داریم هرچند آهسته و با موانع و رنج‌های بسیار.

باری، سؤال اصلی اینجاست: نظام رسانه‌ای آینده ایران باید چطور باشد و بر چه پایه‌هایی استوار باشد؟ شاید آزادی اولین مؤلفه اساسی آن باشد: آزادی از سانسور، آزادی از هرگونه ایدئولوژی و آزادی از هر نوع فشار اجتماعی از سوی گروه‌های صاحب قدرت و نفوذ. بخش مهمی از روزنامه‌نگاری مربوط است به دیده‌بانی قدرت و نظارت بر عملکرد صاحبان قدرت. قدرت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی واجد عناصری فسادپرور است که روزنامه‌نگاری مراقب و منعکس‌کننده این فسادهاست. طبیعی است که قدرتمندان در هر سطح و هر نوع بخواهند جلوی این دیده‌بانی را بگیرند. پس رسانه‌ها باید در برابر صدمات احتمالی از جانب قدرتمندان حفاظت شوند و مصون باشند. اولین مؤلفۀنظام رسانه‌ای آینده ایران می‌تواند ایجاد سازوکاری حقوقی و قضایی و حرفه‌ای برای برقراری آزادی رسانه‌ها باشد.

دومین مؤلفۀ نظام رسانه‌ای مطلوب در ایران می‌تواند قطع انحصار از رسانه‌های سنتی و نوین باشد. در کنار رادیو و تلویزیون عمومی ــ که همان هم تماماً نمی‌باید منحصر به تبلیغات سیاسی حکومت باشد و باید آرای بخش‌های مختلف جامعه را با همه کثرتی که در آن است بازتاب دهد ــ لازم است که ده‌ها و صدها شبکه تلویزیونی و رادیویی خصوصی وجود داشته باشند تا اقشار و گروه‌های مختلف با عقاید گوناگون و آرمان‌هایی متکثر بتوانند محتوای دلخواه را تولید و با فرم دلپسند خود منتشر کنند. به همین ترتیب، تعداد متنوعی از شرکت‌ها و اوپراتورهای خصوصی اینترنتی باید بتوانند در حلقه‌های مختلفِ زنجیره کسب‌وکارِ دسترسی به اینترنت نقش داشته باشند.

برداشتن فیلترینگ اینترنت از همان جنس آزادی رسانه است، اما برای تأکید بیشتر و جبران تجربه‌های تلخی که داشته‌ایم، می‌توان فصلی از طرح پیشنهادی نظام رسانه‌ای مطلوب برای آینده ایران را جداگانه به آن اختصاص داد. شبکه‌های اجتماعی و سایت‌های اینترنتی نباید فیلتر باشند، مگر در مواردی بسیار استثنایی در حوزه خلافکاری و جرائم نه اخبار و عقاید. فیلترینگ سمی است که به‌تدریج به پیکر نظام رسانه‌ای ایران تزریق شده است و در ایران فردا باید از این جسم خسته و فرسوده سم‌زدایی کرد.

برای رسیدن به این شرایط در رسانه‌های ایران نیازمند یک پیش‌شرط اساسی هستیم: کمترین میزان دخالت حکومت در امور رسانه‌ها، از مالکیت و مدیریت رسانه‌ها تا مجوزدهی و نظارت و حمایت از رسانه‌ها. اینکه می‌گوییم حکومت در نظارت بر رسانه‌ها دخالت نداشته باشد، به این معنی نیست که هیچ نظارتی مطلقاً وجود نداشته نباشد، بلکه بدان معناست که حکومت ناظر و عامل نظارت نباشد تا این امکان برایش مهیا نباشد که جلوی رسانه‌هایمنتقد و حتی مخالفش را بگیرد. نهادهای صنفی و حرفه‌ای روزنامه‌نگاری مستقل می‌توانند بر عملکرد حرفه‌ای رسانه‌ها نظارت داشته باشند و دادگاه‌های مستقل و عاری از جانبداری وچارچوب قضایی مخصوص رسانه‌ها می‌توانند درباره تخلفات احتمالی قضاوت کنند. این وضعیت نیازمند قانون‌گذاری و سازوکار حقوقی خاصی است که در آن از صدور مجوز پیش از انتشار برای مطبوعات و وب‌سایت‌ها خبری نیست و با سهولت بهشبکه‌های تلویزیونی و خبرگزاری‌ها امکان تأسیس می‌دهد.

در طرح پیشنهادی برای رسانه‌های فردای ایران، حکومت اگر می‌خواهد به رسانه‌ها کمک کند، به‌جای دادن یارانه‌های مستقیم و بازیگری در عرصه رسانه‌ها، می‌تواند به توسعه امور زیرساختی رسانه‌ها نظیر چاپخانه و اینترنت و استودیو و شهرک‌های فناورانه رسانه‌ای بپردازد، تازه آن‌هم به‌صورتی غیرمستقیم. همچنین همه رسانه‌ها با انواع عقاید و نظرات انتقادی نیز باید بتوانند از این زیرساخت‌ها استفاده کنند و زیرساخت‌ها نباید متعلق باشد به وفاداران به گروه سیاسی خاصی یا معتقدان به عقیده بخصوصی.

بازپیکربندی نظام رسانه‌ای نیز از دیگر مسایلی است که می‌تواندر طراحی نظام رسانه‌ای آینده به آن توجه کرد. سیاست‌های سانسور و فیلترینگ و همچنین ایجاد اعوجاج و منحرف‌کردن نقش‌های نهادهای مدنی باعث شده است که رسانه‌های مختلف در ایران نقش‌هایی را بر عهده بگیرند که نه وظیفه آن‌هاست و نه از عهده انجامش برمی‌آیند. برای مثال، در برهه‌ای از تاریخ نیم‌قرن اخیر ایران، از مطبوعات به‌جای احزاب استفاده شده است یاهم‌اکنون از شبکه‌های اجتماعی برای اطلاع‌رسانی در حد رسانه‌های حرفه‌ای بهره گرفته می‌شود. رسانه‌های مختلف بایددوباره نقش‌های طبیعی و معمولی خود را بر عهده بگیرند و نقش‌های تحمیلی را به نهادهای مربوط به آن‌ها واگذار کنند.

در چنین شرایط و زمینه‌ای که تصویر شد، رسانه‌ها به‌تدریج خواهند توانست قدرتمند شوند و روزنامه‌نگاران تشکل‌های صنفی و مدنی خود را شکل دهند و کسب‌وکار رسانه‌ای رونق بگیرد. دیگر لازم نیست حکومت به رسانه‌ها کمک مالی کند و همین که آزادی آن‌ها را با نظام‌های قضایی و حقوقی خاصی پاس بدارد کافی است. رسانه‌ها نیز نباید آزادی رسانه و بیان را از حکومت گدایی کنند، بلکه به قدرت اجتماعی خود آن را به‌دست می‌آورند. باقدرت‌گرفتن نهادهای صنفی و حرفه‌ای روزنامه‌نگاری، اگر حکومت نخواهد آزادی رسانه را پاس بدارد باز هم ناگزیر است که به آزادی احترام بگذارد. از سوی دیگر، در چنان وضعیتی رسانه‌ها خودشان خواهند دانست چطور باید رقابت کنند و روزنامه‌نگاری چه اصولی دارد و در بازار رسانه‌ها چگونه باید مخاطبان را جذب کرد. بنابراین نیازی نخواهد بود که حکومت در نقش مرشد و استاد و معلم رسانه‌ها ظاهر شود. آن نظام رسانه‌ای که درست شکل گرفته باشد و ارکانش صحیح باشد، می‌تواند به‌کمک روزنامه‌نگارانش تشخیص دهد چقدر به عامه‌پسندی بگراید و چه اندازه نخبه‌گرا باشد، کجا وارد شود و تا حد جلو رود.

وقتی نظام رسانه‌ای از وضعیت همواره استثنایی خارج شد و به وضعیتی طبیعی دست یافت، آن‌گاه تازه در چنان فضای نرمال و در چنین نظام رسانه‌ای هنجارینی، رسانه‌های ما به آفت‌هایی برخواهند خورد که رسانه‌های همه کشورهای عادی جهان با آن روبه‌رو شده بوده‌اند، مسایلی از جمله ضربه‌خوردن از شبکه‌های اجتماعی و شرکتی‌شدن رسانه‌ها و اثرپذیری از فناوری. برای این مشکلات نیز راه‌حل‌هایی هست که می‌توان همچون سایر کشورها به کار بست.

در آینده ایران، وقتی که خورشید بتابد و سپیده رخ بنماید، ما نمی‌توانیم با نظام رسانه‌ای کهنه کار کنیم و نیازمند نظم رسانه‌ای تازه و بدیل هستیم. از حالا که در قعر چاه مشکلات و مصائب گیر افتاده‌ایم باید به فکر فردا باشیم. علاوه بر مؤلفه‌هایی که ذکر شد، حتماً ضروریات و پیش‌شرط‌های دیگری نیز هست که تا رسیدن به روزهای خوش رسانه‌ای باید ارائه شوند و درباره‌شان بحث شود.اینکه ما در شرایط فعلی از نظام رسانه‌ای جایگزین صحبت کنیم، حاصل خوش‌خیالی یا ساده‌دلی یا زیستن در رؤیاهای واهی یا امیدواری به هر قیمتی نیست. وقتی ما بدیل داشته باشیم و درباره‌اش صحبت کنیم، از هم‌اکنون به زایاندن نظم جدید و دگرگونی کمک کرده‌ایم. رسیدن به نظام رسانه‌ای بدیل یکی از مراحل مهم و مؤثر تحول و گذاری است که با همه گرفتاری‌ها و مصیبت‌های کنونی، در چشم‌انداز این کشور می‌توان دید.

*روزنامه‌نگار

۴۷۲۳۲

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1900950

دیگر خبرها

  • معمای کف و سقف مجاز حجاب
  • طرحی برای رسانه‌های فردای ایران
  • از اینجا رانده و از آنجا مانده
  • درخواست پیشکسوت پرسپولیس از مدیران باشگاه
  • حمید درخشان: برای تمدید قرارداد اوسمار عجله نکنید
  • جشن عروسی دختر ناصرالدین‌شاه؛ ۱۳۰ سال قبل + عکس
  • از کوچه‌باغ تا باغ‌کاجی | طرشت هنوز به باغ‌هایش معروف است
  • فهرست شورای ائتلاف با شروع زمان تبلیغات منتشر می‌شود
  • (ویدئو) تنها فیلم با صدای رضا شاه پهلوی بعد از ۹۰ سال؛ صدای واقعی رضاخان را بشنوید!
  • تهدید به بازنگری در دکترین هسته‌ای؛ آیا امیدی برای توافق باقی مانده؟