فرماندهی که دوست نداشت دیده شود
تاریخ انتشار: ۳ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۰۹۰۶۲۳
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اسمش را گذاشتند محمدرضا، هم برای اینکه تبرکی از نام امام هشتم (ع) روی بچه باشد و هم به یاد برادر دیگرش رضا، که چند سال قبل از او مریض شده و فوت کرده بود.
مادر و پدر از همان اول به نوزاد تازه متولد شده دل بستند و برایش گوسفندی عقیقه کردند تا پسر برایشان بماند و عصای پیری شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ورود به دوره جوانی محمدرضا مصادف بود با سالهای مبارزه علیه رژیم طاغوت. او هم مثل دیگر مبارزین دلش را به حضرت روحالله (ره) سپرد و بدون ترس از دستگیری و تحمل شکنجههای ساواک، رساله و پیامهای امام را که آن زمان ممنوع بود و کمتر کسی جرأت حتی آوردن اسم امام را داشت، بین مردم پخش میکرد.
یکبار که همراه برادرش بعد از انجام فعالیتهای انقلابی به زمین کشاورزیشان رفتند، برادرش متوجه شد خبری از محمدرضا نیست. وقتی جستوجو کرد فهمید برادرش در گوشهای مشغول خواندن نماز است.
محمدرضا اهل سر و صدا نبود. همه کارهایش را در سکوت و خلوت انجام میداد تا فقط یک نفر او را ببیند. شاید برای همین است که با وجود داشتن سمت فرماندهی در دوران دفاع مقدس، اما تنها یک عکس از او یافت میشود. دوست نداشت مقابل دوربین برود، این دیده شدن را با سلوکش در تضاد میدید.
زندگی محمدرضا اسحاقزاده وقف خدا شده بود. این را قبل از ازدواج به همسرش هم گفته بود: «من پاسدار هستم و ممکن است حتى یک ساعت هم نتوانم نزد شما باشم.» همسر جوانش هم همراهی او را پذیرفت، حتی اگر بنا به کم دیدن باشد.
عشرت خانم ایل بیگی همسر محمدرضا میگوید: «همسرم شبها یک ساعت نماز شب مىخواند. طورى عمل میکرد که کسى متوجه نشود. حتى من از خواب بیدار نشوم. یک شب که او براى نماز شب بیدار شده بود، صدایى بلند شد که من با شنیدن صدا از خواب بیدار شدم و به دنبال او دویدم که او را بیدار کنم. اما او از پشت پرده بیرون آمد و من تعجب کردم. به من گفت: حالا که متوجه شدى مىتوانى وضو بگیرى و نماز شب بخوانى. بعد از این هیچگاه تو را بیدار نمیکنم، اگر مایل بودى خودت بیدار شو.»
خدا به زندگی این دو نفر دختری عطا کرد. مهر دختر بر دل پدر نشسته بود و حالا دیگر برای رفتن به جبهه دلکندن سختتر بود.
آخرینبار که داشت به جبهه میرفت، حسابی صورت دختر را بوسه باران کرد، دلش میخواست کمی بیشتر کنارش باشد. اما انگار به دل کودکش افتاده بود که هر چه زمان بگذرد، قلب پدر از این جدایی بیشتر فشرده میشود، برخلاف همیشه که موقع رفتن محمدرضا، گریه میکرد این بار خودش میگوید: بابا برو.
عشرت خانم حس کرد این بار آخر است. برای همین وقتی مادر پشت پسرش آب ریخت، زن دیگر طاقت نداشت و به زمین نشست. همسرش او را صدا زد و گفت: صورتت را برگردان، محمدرضا پرسید چرا؟ او گفت: میدانم دیگر بر نمیگردى. اما او خندهای کرد و گفت: بادمجان بم آفت ندارد.
بالاخره جوانی برای خدا ثمر داد و محمدرضا اسحاق زاده در ۳ اسفند سال ۶۴ در منطقه عملیاتى والفجر ۸ در حالی که فرماندهى گردان حضرت معصومه (س) را بر عهده داشت با اصابت ترکشی به سرش شهید شد. پیکر پاک او اکنون در گلزار بهشت شهید محمدى، واقع در زادگاهش روستاى قلعهنى به خاک سپرده شده است.
منبع:فارس
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: خاطرات شهدا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۰۹۰۶۲۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
وجدان بیدار در جامعه بیمار
به گزارش «تابناک» به نقل از روزنامه هم میهن، لذا دانشجویان به علل گوناگون وارد عرصه میشوند تا وضعیت را اصلاح کنند، چون آنان خارج از ساخت رسمی و نهادهای مستقر هستند و منافع خاص هم ندارند و تعلق خاطر آنان به حقیقت بیش از دیگران است.
بر این اساس، جنبشهای دانشجویی در یک کلام وجدان بیدار جامعهای هستند که وجدان نهادهای رسمی آن به خواب رفته است. به همین علت است که پس از جوشوخروش کافی و هنگامی که دیگران را هم بیدار، و دستاورد ملموسی برای جامعه کسب کردند؛ به انجام وظیفه اصلی خود که تحصیل و پژوهش است، میپردازند.
این مهمترین کارویژه جنبش دانشجویی است که جامعه را با تحولات ضروری آن همسو کنند. چنین وضعیتی در جهان مسبوق به سابقه است. پیشتر در جریان جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ فرانسه و نیز اعتراضات در آمریکا علیه جنگ ویتنام در همان سال که آن نبرد فرسایشی را در مسیر حل قرار داد، نمونههای برجسته این پدیده هستند.
امروز نیز جامعه آمریکا از حیث سیاسی دچار رخوت و جمود غیرقابلباوری شده است. اینکه سرنوشت سیاسی چنین جامعهای متأثر از نتیجه رقابت میان دو پیرمردی باشد که یکی از حیث مشاعر و قدرت دماغی دچار اختلال است و دیگری نیز از حیث دروغگویی و فریبکاری بیرقیب باشد و از سوی دیگر، تابویی جهنمی چون اسرائیل را در سیاست ساخته و پرداخته و پرستش کنند؛ موارد بارزی است که از بیماری سیاسی این جامعه خبر میدهد.
بهعلاوه، رسانههای سنتی این جامعه شامل رادیو و تلویزیون و نیز مطبوعات دچار چنان تصلبی در موضوع اسرائیل شدهاند که راه را بر تحولات مفید بستهاند. خوشبختانه برخلاف گذشته، شبکههای اجتماعی و اینترنت امکان محدودسازی رسانهای را بسیار کم کردهاند و به همین دلایل است که دانشجویان آمریکایی و غیرآمریکایی در مهمترین دانشگاههای آنجا اعتراضات گستردهای را آغاز کردهاند که با همراهی نسبی استادان و دیگر نخبگان جامعه نیز مواجه شدهاند.
البته، اهداف اعتراضات نیروهای فعال در جنبش اخیر، لزوماً در جزئیات با یکدیگر مشابه نیست؛ زیرا چندین هدف گوناگون آنان را در کنار یکدیگر متحد کرده است. اعتراض به پرداخت کمک به رژیم اسرائیل که وجاهت حقوق بشری هم ندارد، اعتراض به حمایت از جنایت علیه بشریت و نسلکشی، اعتراض به جنگ، اعتراض به الیگارشی حاکم دو حزب جمهوریخواه و دموکرات، اعتراض به رسانههایی که نسبت به موضوع اسرائیل سوگیری شدیدی دارند و... از جمله مطالبات و موضوعاتی است که میتوان در میان طیفهای متنوع و متکثر حاضر در این اعتراضات دانشجویی، آنها را مشاهده کرد.
اما فراتر از این تمایزات و دستهبندیهای درونی، نتیجه اعتراضات در کلیت خود، معطوف به بیدار کردن وجدانهای بهخوابرفته بهویژه در ساختار حکومت است. هر حکومتی به میزانی که به این خواسته تغییرات پاسخ دهد، بهطور نسبی در مسیر درست قرار خواهد گرفت و به میزانی که خود را از تغییر محروم کند، دچار پسرفت و تصلب خواهد شد. .
متاسفانه این روزها محافل اقتدارگرای داخل کشور بهجای آنکه از این موارد درس بگیرند و اجازه ندهند که اعتراضات جامعه و دانشجویان عمیقتر شود، به شکل غلطی نتیجه میگیرند که: «پس ما خوبیم!».
مواجهه نادرست غربیها با دانشجویان و استادان و هنرمندان و نویسندگان خود واجد سویههای درسآموزی هم هست. آنان در پی پنهانکاری نیستند، گزارشها و تصاویر آن اعتراضات و اقدامات پلیس مستقیم مخابره و منتشر میشود و طبعاً اگر دادگاهی هم باشد، علنی و با مقررات کامل دادرسی است.
اگر اعتراضات دانشجویی موجود در ایالات متحده ادامه یابد، بهطور طبیعی بیش از آنکه با سرکوب نهایی و کامل روبهرو شود، با درسآموزی و موفقیت نسبی مواجه خواهد شد. جامعه سالم و متعارف جامعهای نیست که هیچ اعتراض و یا خشونتی در آن نباشد. جامعه سالم راههایی برای رسیدن به تفاهم و عبور مسالمتآمیز از اختلافات را دارد. این کار با ارجاع داوری نهایی به مردم و نیز وجود نهادهای مستقل چون نیروی مسلح و دستگاه قضایی مستقل شدنی خواهد بود و پس از هر اعتراض و حتی درگیری و بازداشتهایی، جامعه به وضعیت تعادلی و البته در یک پله بالاتر از گذشته قرار خواهد گرفت.