Web Analytics Made Easy - Statcounter

متروی تهران، «شهرِ زیرِ زمین» است؛ «شهر زیر زمین» با همه الصاق‌های یک شهر؛ آدم‌هایش، روشنایی‌ها و خاموشی‌هایش، قصه‌هایش. در واگن‌های مترو که بچرخی همه جور آدم می‌بینی، از صد رنگ، از صد جنس؛ پیر، جوان، زشت، زیبا، شمالی، جنوبی، بی‌حواس، آشفته، بیمار، سالم، شاد، غمگین. آدم‌هایی که می‌دوند دنبال سرنوشت، آدم‌هایی که از سرنوشت می‌گریزند، آدم‌هایی با خیال دوردستی که هیچ‌وقت کف دست‌شان نمی‌نشیند، آدم‌هایی که خیال دوردست را از کف دست‌شان می‌تراشند .

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

. موج دوستی‌ها، موج دشمنی‌ها، موج کنجکاوی‌ها، موج بی‌تفاوتی‌ها، موج مهربانی‌ها، موج نفرت‌ها .. متروی تهران، واگن‌هایش، لبالب از امواج زندگی، آن همه شعاع سیال، مثل یک کشتی، شناور است روی برش‌های منقطع زمان.

اعتماد در ادامه نوشت: آدم‌ها، پا که به سکو می‌گذارند، وارد واگن‌ها که می‌شوند، روی صندلی‌ها که می‌نشینند، در درازای راهروی واگن‌ها که راه می‌روند، ردِ بود‌ن‌شان، ثبت می‌شود در خاطره شهر زیر زمین ... کاش «مترو» می‌توانست بنویسد، حرف بزند، از این همه زندگی..... «خانوما، آقایون. جوراب زنونه، جوراب مردونه، جوراب بچه‌گونه، جفتی ۵ تومن .. خانوما، آقایون .. جوراب زنونه، جوراب مردونه، جوراب بچه‌گونه، جفتی ۵ تومن ..»

مساحت تبلیغاتش، همین قدر خلاصه بود. انگار اطلاق جنسیت و درازای زندگی و ارزش ریالی جوراب‌هایی که می‌فروخت، برای چشم‌های بینا کفایت می‌کرد. آن منت‌گذاری‌ها، آن تبلیغات مکارانه، آن سماجت‌های القایی، آن منم منم‌های تصویری، آن تحمیل‌های چسبناک، انگار فروختن یک جفت جوراب، بهای این همه سوهان زدن روان آدم را نداشت ...

این ۱۲ ماه، در «شهرِ زیرِ زمین»، یک تغییر عجیب اتفاق افتاد؛ بازار سیار مترو، تازه وارد‌هایی به خود دید؛ مردانی نابلد، با قدم‌های بی‌صدا، بی‌هیاهو، با کیسه‌های کوچکی در دست، شرمگین، در جست‌وجوی شعله‌ای برای گرم نگه داشتن تنور نان شب. اینها، از گِل دیگری بودند؛ خجول‌تر، گریزان‌تر، اینها، وسط پیچ سرنوشت، گرفتار کولاک شده بودند. اینها، مثل وصله ناجور بودند در آن مارپیچ جاری زیر سقف زمین که کاسب‌های هر روزه و سرقفلی‌دارش، دوره «داد زدن» و «ترانه سرودن» و «دروغ و راست درهم بافتن» و «حفظ تعادل در دالان‌های مرتعش» می‌گذراندند.

اینها، جنسی که در دست داشتند، تبلیغ و بازارگرمی‌های ناشیانه‌شان، همه خطوطی که روی بوم ظاهرشان دویده بود، حتی لباس تن‌شان، داد می‌زد بلد نیستند دستفروش باشند، دستفروشی، در خمیره‌شان نبود، عادت کرده بودند کارمند و ورزشکار و معلم و مغازه‌دار باشند و نان «دولت» و نان «دخل» به خانه ببرند.

کانون دید «اینها»، از جوراب و دفتر یادداشت و خودکار و کلوچه، جلوتر نمی‌رفت. دالان‌های مترو، همان عرض ۵۰ سانتی که مجال راه رفتن می‌داد، برای‌شان وقار اداره و حجره را داشت و اصلا همین هم بود که از ظاهرشان می‌شد فهمید تازه واردند، چون «لباس کسب» نداشتند. انگار، مسافری بودند که از سر اتفاق، کیسه‌هایی به دست، وارد «شهر زیر زمین» شده بودند. ردی ازشان نمی‌ماند. می‌گذشتند و تمام می‌شدند ...

۱۰ سال قبل، بعد از ورشکستگی در شراکت پارچه‌فروشی، پستوی کوچکی کنج خروجی یک پاساژ اجاره کرده بود و گل مصنوعی می‌فروخت. ۲۴ فروردین امسال، وقتی برای پانزدهمین بار در طول ۳۰ روز، از حساب بانکش موجودی گرفت و گزارش واریز، صفر بود، تلفن زد به رفیق خودکار فروشش در بازار «بین‌الحرمین». صبح فردا، رفت و ۵ بسته ۱۲ تایی خودکار گرفت از جنس اعلا. رفیقش، جنس ارزان روی پیشخوان گذاشت، این، گران‌ترین‌ها را برداشت. جوابش این بود که «مردم آشغال بخر نیستن.»

صبح فردا، بسته‌های ۱۲ تایی خودکار را ریخت توی یک کیسه، مثل هر روز، قابلمه ناهارش را پر کرد. در جواب زنش که پرسید: «میری مغازه؟» خداحافظ گفت و رفت. ایستگاه «آزادی» نزدیک خانه‌شان بود. هر روز، تا روز ۲۴ فروردین، ایستگاه «آزادی» سوار می‌شد و ایستگاه «پیروزی» پیاده می‌شد.

۲۶ فروردین هم، ایستگاه «آزادی» سوار شد و در تقاطع خط، رفت سمتی که مسیر آمد و رفتِ آشنا نباشد. هجوم آدم‌ها را می‌شناخت. تا روز ۲۴ فروردین، خودش هم یکی از همین‌ها بود؛ مسافری بود که در واگن‌های شلوغ، تا به «پیروزی» برسد، در نظاره سقف و دیوار و نقشه خوانی خطوط مترو و توضیحات استفاده از چکش اضطراری، دقیقه‌ها را رج می‌زد و با زنگ ممتد فریاد دستفروش‌های مترو، هزار سوال بی‌جواب درباره منطق گذران زندگی با دخل «دستفروشی» در مغزش می‌لولید و اگر این وسط‌ها، با دستفروش میانسالی چشم در چشم می‌شد، از خجالت، نگاهش را می‌دزدید و در دل، غصه می‌خورد به حال مردمی که چه سخت، چرخ زندگی را می‌چرخاندند.

۲۶ فروردین، با آن کیسه خودکار‌ها در دست، حیران از «خودش»، این خودِ حاضر که در ناباوری محض، شده بود یکی از همان مردمی که غصه‌خورشان بود این همه سال، انگار لباس دیگری به تن کرده بود، لباسی که به تنش نمی‌نشست، مثل کشباف آب رفته‌ای که باعث عذاب است. فقط یک کیسه خودکار بود ولی انگار می‌خواست کوهی جابه‌جا کند. پاهایش را طوری دنبال تنش می‌کشید که انگار همه ۵۷ سال عمر، پا نداشت و حالا، بر اثر بست و بند اجباری و دردناک پروتزی که برای مردی به قامت و عمر او، زیادی، بزرگ بود، باید واژه ناآشنای «راه رفتن» را برای مغز و جسمش معنا می‌کرد.

در قطار‌های لرزان، به کمک میله‌های سقفی، خودش را رساند به واگن «بانوان». ماسک سفید را آنقدر روی صورتش بالا کشید که حتی فرم ظاهری صورتش هم هیچ حدسی برای آشنایی ایجاد نکند. رو به ردیف نیمکت‌ها، رو به زن‌هایی که سرگرم حرف زدن و زیر و رو کردن بساط زنان دستفروش و قیمت گرفتن بودند، کیسه خودکار‌ها را بالا گرفت و چشم دوخت به سقف واگن‌ها؛ به تنها فضای خالی، با ناآشناترین صدایی که خودش هم نمی‌شناخت و انگار فقط انعکاس تقه‌ای به تار‌های صوتی بود، برای خودکارهایش تبلیغ کرد: «خانوما، خودکار دارم. خودکارای اعلا. دونه‌ای ۱۰ هزار تومن. خودکارای خوبین. می‌تونین امتحانشون کنین..»

کارمند قراردادی یک شرکت حسابداری بود. ۱۷ اسفند، مرخصی گرفته بود که مادرش را برای تزریق آنتی‌بیوتیک چشم به بیمارستان ببرد. سوییچ که در زبانه قفل چرخید و ماشین، روشن شد، گوشی تلفنش زنگ خورد ... دو روز بعد، برگه‌های تسویه حساب را امضا کرد و از ساختمان شرکت که بیرون آمد و پا به پیاده‌روی شلوغ گذاشت، به کارگران ساختمانی که روی جدول کنار خیابان، چشم انتظار کار و نان بودند، نگاه کرد و خیره ماند به کلاه بافتنی سبز رنگ روی سر یکی از کارگرها. زیر لب از خودش پرسید: «حالا چی؟ حالا چی کار کنی؟»

۸ ماه است که در واگن‌های مترو راه می‌رود و شکلات می‌فروشد؛ شکلات‌های آویزان از صفحه سه لته‌ای پلاستیکی، دانه‌ای ۵ هزار تومان. ماسک سفیدی تا زیر چشم‌ها روی صورت کشیده، کلاه ورزشی به سر گذاشته و عینک بدون نمره‌ای به چشم زده که این همه آدم ریز و درشت که از ۶ صبح تا ۱۰ و نیم شب، در راهرو‌های رقصان مترو، با او سینه‌به سینه می‌شوند، از او و گذشته‌هایش، عبور کنند، نه کسی او را بشناسد و نه بفهمد که این پسرک لاغر با مو‌های کم‌پشت و چشم‌های سبز و کوله‌پشتی ملبس به کاغذ‌های شکلات؛ کاغذ شکلات‌هایی که وقتی تاریخ مصرف‌شان می‌گذرد، مهمان شکم گرسنه خودش می‌شوند، یک مهندس نرم‌افزار است که با جمع کردن پول فروش دانه دانه شکلات در دالان‌های لرزان مترو، هر ماه یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان برای تزریق آنتی‌بیوتیک چشمی مادرش جور می‌کند ..

ته قصه «تازه‌واردها» را که بروی تا سرچشمه، حکایت تنهایی و فقر است که روی سطح کدر سرنوشت‌شان موج می‌اندازد. آن گلفروش، این مهندس نرم افزار، هیچ پناهی نداشتند که به وقت «حالا چی کار کنی؟» بروند زیر سقفش، مجال فکر داشته باشند، مجال زیر و رو کردن پس‌دستی برای روز مبادا. با تنهای زخمی آمده بودند به شهر زیر زمین که پناهگاه زخم خورده‌هاست. گم می‌شدند در این تلاطم. یاد کسی نمی‌ماندند. مگر اینکه نخ قصه‌شان را می‌گرفتی و بافته‌های نیمه کاره را می‌شکافتی تا برسی به سرآغاز. قصه «مهرداد» این‌طوری در قاب کلمات نشست.

آن بعدازظهری که واگن به واگن، راه می‌رفت و حلقه کوچکی از چند جفت جوراب مردانه و زنانه و بچگانه در دست داشت و با صدایی آهسته؛ صدایی که در غرش قطار، مثل ذره غباری در بیکران هوا، نیست می‌شد، برای فروش جوراب‌هایش تبلیغ می‌کرد: «خانوما، آقایون. جوراب زنونه، جوراب مردونه، جوراب بچه‌گونه، جفتی ۵ تومن .. خانوما، آقایون.. جوراب زنونه، جوراب مردونه، جوراب بچه‌گونه، جفتی ۵ تومن ..»

کت و شلواری طوسی و جلیقه و پیراهنی آبی به تن داشت؛ لباسی که «لباس دستفروشی» نبود. آراسته‌تر از آن بود که همرنگ کاسبان «شهر زیر زمین» باشد. انگار مسافری بود با چند جفت جوراب مردانه و زنانه و بچگانه و در این ایستگاه، در ایستگاه بعد، پیاده می‌شد. آن ظاهر آراسته، حجب آن ضرباهنگ بی‌بزک، آن جوراب‌های آویزان از حلقه مفتولی، هیچ نگاهی را کنجکاو نمی‌کرد، هیچ جایی در خاطره آدم‌ها پیدا نمی‌کرد. حضورش و گذرش آنقدر بی‌اهمیت بود که کمتر کسی، سربلند می‌کرد.

«تازه واردها» همین قدر نامعلوم هستند؛ گم شده در روزمرگی شهر زیر زمین، با زخم‌های عمیق ناپیدا زیر حجبی که مثل سایه، همراهی‌شان می‌کند. قصه مهرداد، قصه مفصل‌تر یکی از این «تازه‌واردها» بود. قصه‌اش را در حیاط امامزاده سید نصرالدین برایم تعریف کرد؛ وقتی منتظر بود رفیقی، پولی به حسابش واریز کند که بتواند چند جفت جوراب بخرد برای فروش در مترو. قصه مهرداد؛ یک جوان ۲۸ ساله، مامور امنیت فیزیکی یک برج مسکونی در خیابان نیاوران، مستاجر یک خانه ۵۰ متری در دوراهی قپان، پدر دو فرزند، باید پایان باز این روایت می‌شد؛ پایانی باز برای دوردستی بلاتکلیف پیش روی خانواده‌ای که در این دنیای خیلی خیلی بزرگ، خیلی خیلی تنها بودند.

«از سال ۹۴، کارمند قراردادی یه مرکز تامین نیروی حفاظتی‌ام. از طرف این مرکز، نگهبان یه برجم توی خیابون نیاورون. روزی ۱۰ ساعت نگهبانم. خیلی وقتا اضافه کاری می‌مونم. اضافه کاری، یعنی نگهبانی شب، بعد از تموم شدن ساعت نگهبانی روز... ۶ ماهه توی مترو دستفروشی می‌کنم. بعد از شروع کرونا. از وقتی فشار هزینه زندگی خیلی زیاد شد. وقتی با اتوبوس می‌رفتم سمت نیاورون، توی مسیر، دستفروشا رو می‌دیدم. یه رفیق داشتم که جوراب می‌فروخت. اولش، ۶ جین گرفتم. فروختم و دیدم بد نیست.

اول به همکارام فروختم. بعد اومدم توی مترو. مترو، یه بخشی از این جامعه است. هم آدم خوب می‌بینی و هم آدم بد. خانومی بود که چند جفت جوراب ازم خرید و چک پول ۵۰ هزار تومنی داد و باقی پولش رو نگرفت. مسافری بود که با دستش، جورابامو پس زد و تحقیرم کرد. مسافرایی بودن که جوراب ازم گرفتن و باقی پولشونو خواستن در حالی که پولی به من نداده بودن. توی این ۶ ماه، آدم آشنا هم توی مترو دیدم، آدم آشنا هم من رو دید. فکر می‌کردم آشنا‌ها تحقیرم می‌کنن، ولی تشویقم کردن.

رییسم، مرد خیلی خوبیه. برای ۴۰۰ نفر کارمنداش، مثل یه پدره. هر وقت پول لازم داشتیم، به اندازه توانش، بهمون وام داده، کمک کرده. وقتی فهمید توی مترو جوراب می‌فروشم، منو تشویق کرد، ازم جوراب خرید و به کارمنداش هدیه داد. هفته‌ای سه روز میام توی مترو جوراب می‌فروشم؛ روزی ۶ ساعت. بعضی روزا، ۷۰ هزار تومن می‌فروشم، بعضی روزا، هیچ، بعضی روزا، ۱۰ هزار تومن. فقط به اندازه خرج روزمره در میاد. به اندازه خریدن یه قوطی پنیر، یه پاکت میوه... دو تا بچه دارم. یکی، مدرسه‌ای، یکی، کوچیک‌تر. مستاجرم؛ دو راهی قپون. توی یه خونه ۵۰ متری. ماهی ۸۰۰ هزار تومن اجاره میدم، با ۴۰ میلیون تومن ودیعه. امسال، سررسید اجاره خونه است. واقعا نمی‌دونم اگه صاحبخونه بخواد اجاره یا ودیعه رو زیاد کنه، کجا باید بریم.

حقوقم وزارت کاریه. حدود ۳ تومن. امسال شد ۳ تومن. تا پارسال، قیمت مرغ و گوشت و برنج خوب بود. الان برنج کیسه‌ای ۴۰۰ هزار تومنه. گوشت، کیلویی ۱۴۰ هزار تومنه. مرغ کیلویی ۲۸ هزار تومنه... امروز حقوق گرفتم. پیامک حقوق که روی گوشی تلفنم اومد، همون لحظه، همه‌اش خرج شد. ۳ میلیون تومن از محل کارم وام گرفته بودم، ماهی ۵۰۰ هزار تومن قسط این وامه. باقیش هم قسط بقیه چیزها. یه فرش ماشینی قسطی خریدیم، چون توی خونه‌مون فرش نداشتیم. فقط دو تا موکت داشتیم... من اواخر سال ۹۴ ازدواج کردم.

زندگی مشترکم رو از صفر شروع کردم. واقعا از صفر. خانواده‌ام مخالف ازدواجم بودن، چون همسرم، طلاق گرفته بود و از ازدواج اولش، یه بچه داشت. خانواده‌ام گفتن خودت برو خرج زندگیت رو بده. پول ودیعه خونه رو خودم جور کردم. وام گرفتم، شب و روز کار کردم. هیچ نداشتیم. ماشین لباسشویی نداشتیم. تلویزیون نداشتیم. الانم چیز زیادی نداریم. فقط چند تیکه چیز رو تونستیم قسطی بخریم. اون موقع خودمون رو با حقوق نگهبانی وفق دادیم تا اینکه بچه دومم به دنیا اومد. اومدن این بچه خرج داشت. خرج بیمارستان، خرج پوشک. امسال وضعمون خیلی بد شد.

این ساعتایی که توی مترو جوراب می‌فروشم، شبایی که بدون استراحت، بعد از نگهبانی روز، برای نگهبانی شب تا صبح، اضافه کار می‌مونم، فقط بچه‌هام میان جلوی چشمم. اون وقتی که بچه‌ام میگه بابا یه بسته بیسکویت برام بخر و من پول ندارم که حتی یه بسته بیسکویت بخرم. واقعا ندارم. بار‌ها شده که حتی کرایه رفتن به محل کارم رو نداشتم. بچه‌ام آرزوشه که یه ماشین اسباب‌بازی داشته باشه. آرزوشه یه رستوران ببرمش. آرزوشه ببرمش خرید، توی این فروشگاه‌های بزرگ. ما نیم کیلو گوشت می‌خریم؛ ۶ ماهی یه بار، سالی یه بار. مرغ رو در حد نیاز می‌خریم. در حدی که بچه‌ها بخورن تا از نظر غذایی افت نکنن. میوه هم، برای خودمون که نه، ولی برای بچه‌ها، از هر کدوم در حد چند تا می‌خریم.

الان حتی پول نقد برای خریدن جوراب ندارم. باید قسطی بخرم. به مغازه محل بدهکارم، به رفیقم بدهکارم. الان قسط نزول میدم. ۶ میلیون تومن نزول گرفتم و ماهی ۵۰۰ هزار تومن نزول میدم؛ ۸.۵ درصد. ۳ هفته است تلویزیونمون خراب شده، نمایندگی گفته یه میلیون و ۵۰۰ هزار تومن می‌گیره برای تعمیر. حالا سه هفته است تلویزیون نداریم، سه هفته است دو تا بچه، تلویزیون ندارن نگاه کنن، چون واقعا پولی برای تعمیر تلویزیون ندارم. اگه داشتم، بابت خریدن جوراب، قرض نمی‌کردم. ۵ سال زندگی، این‌طوری گذشته که از این قرض می‌کردم، طلب اون یکی رو می‌دادم. قرض می‌کنم که خرج زندگی بگذره. حالا هم که اول برجه، دیگه تا آخر ماه پولی نداریم. باید با پول جوراب فروختن زندگی کنیم.

توی این ۵ سال، هیچ ارگانی، هیچ کسی به ما کمک نکرد. کمیته امداد رفتم، بهزیستی رفتم. زندگی می‌چرخه ولی آدم واقعا شرمنده زن و بچه میشه. من حوزه علمیه درس خوندم ولی سال ۹۳ درس حوزه رو رها کردم، چون تبعیض‌ها رو می‌دیدم، تناقض ۱۸۰ درجه‌ای آموزش و عمل رو می‌دیدم. با این وضع نمی‌تونستم جلو برم. این چند سالی که نگهبان این برج بودم هم، شاهد بی‌عدالتی بودم، شاهد نامهربونی بودم.

شاهدم که این آدما که ما فکر می‌کنیم، چون میلیاردرن، پس هیچ مشکلی ندارن، چقدر پر از ترسن. همه‌اش ترس، ترس، ترس، با ماشین‌شون که میرن بیرون، پر از ترسن. توی خونه که هستن، پر از ترسن. بعضیاشون برامون دلسوزی می‌کنن، وسیله‌ای بهمون میدن، کمک می‌کنن، مثلا، یه جعبه شیرینی می‌گیرن و همراهش، یه پولی هم میدن برای اینکه حس بدی از گرفتن پول نداشته باشیم، ولی ما همه ساعت‌های روز و شب رو توی سرما و گرما، بیرون از برج، نگهبانی میدیم و خیلی‌هاشون، بی‌تفاوت از جلومون رد میشن، حتی نگاهمون نمی‌کنن، حتی جواب سلاممون رو نمیدن، حتی شیشه ماشینشونو پایین نمی‌کشن یه خسته نباشی به ما بگن.

تا قبل از کرونا، برای خوردن ناهار و شام، می‌رفتیم داخل برج. از وقتی کرونا اومد، ورودمون رو به برج قدغن کردن که مبادا اهالی برج، از ما کرونا بگیرن. هیچ کسی به این فکر نکرد که شاید اهالی برج مریض باشن و ما از اونا کرونا بگیریم. وقتایی شد که دوست داشتم جای اونا باشم ولی فکر می‌کردم به چه قیمتی؟ به ما که هیچ پشتیبانی نداریم اجازه بالا رفتن نمی‌دن.

اگه پشتیبانی نداشته باشی، به تو اجازه نمیدن وارد عرصه‌ای بشی که توش پیشرفت هست... بچه من مدرسه دولتی میره، وقتی کلاس اول ابتدایی بود، کلاسشون توی زیر زمین مدرسه بود، توی اتاقی که تا سقفش نم کشیده بود، رفتیم و اعتراض کردیم، کلاس بچه‌های ما رو عوض کردن، اون اتاق نم کشیده رو دادن به بچه‌های یه کلاس دیگه... من و خانومم خیلی تلاش کردیم. حتی دوتایی کار می‌کردیم که بتونیم زندگی بهتری بسازیم. یه روز یه ماشین زد به خانومم و راننده فرار کرد.

مدارک پزشکی قانونی و نیروی انتظامی تایید می‌کرد که راننده مقصر بوده، حتی برای خانومم، ۱۰ میلیون دیه تعیین کردن ولی دادگستری بهم گفت تو دروغ میگی. گفت برای اینکه حرفت ثابت بشه باید ۵۰۰ هزار تومن بابت بازدید کارشناس رسمی واریز کنی که کارشناس حرفت رو تایید کنه. من این پول رو نداشتم. چون همه پس‌اندازمون رو داده بودم بابت خرج بیمارستان و پزشکی قانونی. یه میلیون و ۵۰۰ هزار تومن بابت معاینه پزشکی قانونی دادم، یه میلیون و ۵۰۰ هزار تومن بابت بیمارستان و گچ گرفتن و شکستگی دست و پای خانومم. دیگه هیچ پولی نداشتم.

یه هفته مهلت داشتم ۵۰۰ هزار تومن به حساب دولت واریز کنم و نداشتم. بعد از اون مهلت، کل پرونده مختومه شد، خانومم شغلش رو از دست داد و حالا هم دیگه نمی‌تونه کار کنه .. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم وضع زندگیم این‌طور بشه. همیشه آرزو داشتم یه زندگی مرفه بسازم. تا امروز هم که اومدم، به اعتقاداتی که داشتم تکیه کردم وگرنه حتما تا حالا اثری از من دیگه وجود نداشت... سر نماز، برای سلامتی و عاقبت بخیری بچه‌هام دعا می‌کنم. برای اینکه اونا به جایی برسن. من که نرسیدم، با اون همه آرزویی که داشتم. خدا روزی رسونه، هیچ کسی هم از گرسنگی نمی‌میره، اسلام میگه یه لقمه نون بخور و نمیر و در یه ۴ متری هم زندگی کن. ولی بچه ۵ ساله یا ۸ ساله اینو نمی‌فهمه.

من از این می‌سوزم که نمی‌تونم یه رفاه حداقل فراهم کنم و بچه‌ام شاهد کم آوردن پدرش نباشه، شاهد اومدن طلبکار جلوی در خونه نباشه. همه این سال‌ها، با قرض زندگی کردیم. خیلی شب‌ها، خیلی شب‌ها بوده که ما سر بی‌شام زمین گذاشتیم؛ من و خانومم و دو تا بچه‌ام.خیلی شب‌ها گرسنه خوابیدیم. خیلی شب‌ها، در حدی پول توی جیبم بوده که فقط تونستم برم ۴ تا نون بخرم و نفری یه دونه نون خالی بخوریم. برای همینه که دیگه عید برای من معنی نداره. وقتی شکمت گرسنه باشه، وقتی نتونی آرزوی زن و بچه رو فراهم کنی، عید معنی نداره.

عید یعنی تحول، یعنی نو شدن. توی این ۵ سال، یه بار رفتیم شهرستان، پیش خانواده همسرم، یه بار هم رفتیم پیش خانواده خودم. سفر خرج داره. برای بلیت قطار و اتوبوس باید پول داشته باشی. توی این ۵ سال ما هیچ‌وقت نتونستیم خرید عید داشته باشیم. البته برای بچه‌ها خرید می‌کنیم، یه بار برای یکی‌شون کفش می‌خریم، دفعه بعد برای اون یکی، یه شلوار می‌خریم. خرید کلی و یک جا، برای ما غیرممکنه. توی این ۵ سال، خرید شب عید توی خونه ما هیچ معنایی نداشته. امسال هم مثل پارسال ..»

۶ ایستگاه تا مقصد من باقی مانده، مسافر آخرین قطار به مقصد «قائم» هستم و هستیم ما چند مسافری که مثل جزایر پراکنده در اقیانوسی بی‌کران، سرجمع‌مان، یک واگن قطار را هم پر نمی‌کند. هر کدام، سر فرو برده‌ایم در حساب و کتاب روزی که آغاز شد و به غروب رسید و از درگاه شب گذشت. یکی صفحات گوشی تلفن همراهش را زیر و رو می‌کند، یکی چرت می‌زند، یکی به سیاهی پشت شیشه‌های واگن خیره مانده، یکی با دوست کنار دستش حرف می‌زند، یکی غرق در سطر‌های کتابش، من صفحات روزنامه‌ام را ورق می‌زنم، به نیمه‌های یادداشت «بهنام ناصری» رسیده‌ام؛ یادداشتی در بازخوانی جهان شعری «بیژن الهی» و شعری از شاعر در نیمه متن: «در آخرین حنجره، من، بادبان‌های بی‌شمار می‌بینم/ و به‌هنگام روز، همین امروز/ صدای افتادن میوه‌های رسیده را/ بر زمین سرد، می‌شنوم/، اما هنوز..»

ادامه شعر شاعر، حل شد در همنوایی آواز و سازی که فاصله‌اش، قدم به قدم، به گوش ما نزدیک‌تر می‌شود. حالا کل مسافران ۸ واگن غربی و شرقی، گردن کشیده‌اند ببینند این «تازه‌وارد» از چه جنس است. خواننده و نوازنده جوان، پسر لاغری که کلاه پارچه‌ای به سر کشیده و کاپشن و شلوار خاکی رنگ؛ از جنس لباس تکاور ارتش به تن دارد، ماسک از روی صورتش برداشته و همچنان که در راهروی لرزان قطار، راه می‌رود، با صدایی نرم و خوش، روی دل گیتارش پنجه می‌کشد و ترانه‌ای امروزی می‌خواند: «بهم یاد دادی بعد از تو به هیچ قیمتی درگیر نشم.. دیگه به عشق هیچ کسی راضی به تغییر نشم .. پای کسی نمونم پای کسی پیر نشم ....»

مسافران مترو، از همه واگن‌ها، می‌آیند و در واگن ما، اطراف خواننده جوان جمع می‌شوند. جوان‌تر‌ها، با صدای خواننده همراهی می‌کنند و سر تکان می‌دهند. واژه‌های فاخر بیژن الهی و ابهت تعبیرش از معنای زندگی، گم شد در این ساده‌ترین هدیه این «تازه‌وارد» به مسافران آخرین قطار راهی مقصد...

منبع: فرارو

کلیدواژه: انتخابات 1400 دستفروشان مترو دستفروشی میلیون و ۵۰۰ هزار توی این ۵ سال شهر زیر زمین خیلی شب ها تازه وارد توی مترو آدم هایی هیچ کسی واگن ها یه بار بچه ام بچه ها آدم ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۱۰۶۵۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایتی کامل از شب حمله ایران به اسراییل

به نام خدا

حجة الاسلام سید محمود نبویان نماینده منتخب مردم تهران در دوره دوازدهم مجلس شورای اسلامی ، پس از پاسخ جمهوری اسلامی ایران به رژیم صهیونیستی  که با شلیک دهها پهپاد و موشک انجام شد، در حضور جمعی از مردم ، سخنرانی مهمی در باره چگونگی اتخاذ سیاست ایران در برابر اسرائیل برای پاسخگویی به این رژیم و هماهنگی بین دستگاه ها و موسسات سیاست خارجی و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایراد نموده است.

فایل صوتی سخنرانی آقای نبویان توسط علی منتظری از خبرنگاران فعال در حوزه رسانه های خارجی و عضو تحریریه و نویسنده سایت تحلیلی لبنانی ( www.180post.com ) پیاده و ابتدا به زبان عربی در این سایت ، روز گذشته منتشر شد ( تحت عنوان : أول رواية ايرانية كاملة ل " ليلة الصواريخ و المسيرات "  - اولين روايت كامل ايران از شب موشك ها و پهپادها ) که بازدیدکننده بسیار زیادی در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی کشورهای عربی و دیگر کشورها داشته است. متن کامل این سخنرانی از سوی علی منتظری در اختیار ما قرار گرفته است که نظر به اهمیت آن ، به صورت کامل منتشر می گردد. آنچه در ادامه می اید متن کامل سخنرانی سید محمود نبویان در باره چگونگی پاسخ ایران به اسرائیل می باشد که در فاصله زمانی 26 تا 31 فروردین ماه ایراد شده است.   

 

روایت کامل سید محمود نبویان از چگونگی هماهنگی ها و اجرای عملیات "وعده صادق ":

امروز میخواهم در مورد عملیات نظامی ایران علیه اسرائیل مقداری از مباحثی را که میشود طرح نمود، مطرح کنم.من بدون هیچ مقدمه ای من وارد بحث میشوم.

در تاریخ بیست و یکم ماه مبارک رمضان (۱۳ فروردین ۱۴۰۳ (۱ آوریل ۲۰۲۴ میلادی ) این ترور  ناجوانمردانه ی اسرائیل در خاک ما  انجام شد (کنسولگری ایران در دمشق) و به تعبیر دقیق مقام معظم رهبری ، تروری که  در کنسولگری ایران در دمشق  انجام شد ، به منزله ی خاک ما محسوب می شود ، این حمله صورت میگیرد و سردار زاهدی  ، سردار رحیمی و جمعی از نیروهای سپاه پاسداران به شهادت میرسند . طبق ماده پنجاه و یک منشور ملل متحد که متنش را قرائت می کنم ،  این حق طبیعی ما است که ما می توانیم به مهاجم پاسخ دهیم ، و مقام معظم رهبری هم به زیبایی این را بیان کردند که ما می توانیم به مهاجم پاسخ دهیم نه آنکه فقط دفاع کنیم و دشمن در واقع اشتباه کرد که به جایی حمله کرد که قوانین بین المللی به ما این حق را میدهد که نه فقط از خود دفاع کنیم که می توانیم به دشمن حمله کنیم و پاسخ دهیم.

 من ماده پنجاه و یک منشور ملل متحد را که نشان می دهد کار ما قانونی بود را برای شما میخوانم . ماده پنجاه و یک منشور ملل متحد می گوید :

" در صورت حمله ی مسلحانه علیه یک عضو سازمان ملل متحد ، تا زمانی که شورای امنیت اقدامات لازم را برای حفظ سلح و امنیت بین المللی به عمل آورد ، هیچ یک از مقررات این منشور به حق ذاتی دفاع مشروع انفرادی یا دسته جمعی اعضاء لطمه ای وارد نخواهد کرد . اعضاء باید اقداماتی را که در اعمال این حق دفاع از خود ،به عمل می آورند فوری به شورای امنیت گزارش دهند .این اقدامات به هیچ وجه در اختیار و مسئولیتی که شورای امنیت طبق این منشور دارد و به موجب آن برای حفظ و اعاده سلح و امنیت بین المللی در هر موقع که ضروری تشخیص دهد اقدام لازم به عمل خواهد آورد ،تأثیری نخواهد داشت."

(((   النص بالعربي ،،،  المادة 51 : ليس في هذا الميثاق ما يضعف أو ينتقص الحق الطبيعي للدول، فرادى أو جماعات، في الدفاع عن أنفسهم إذا اعتدت قوة مسلحة على أحد أعضاء "الأمم المتحدة" وذلك إلى أن يتخذ مجلس الأمن التدابير اللازمة لحفظ السلم والأمن الدولي، والتدابير التي اتخذها الأعضاء استعمالاً لحق الدفاع عن النفس تبلغ إلى المجلس فورا، ولا تؤثر تلك التدابير بأي حال فيما للمجلس - بمقتضى سلطته ومسؤولياته المستمرة من أحكام هذا الميثاق - من الحق في أن يتخذ في أي وقت ما يرى ضرورة لاتخاذه من الأعمال لحفظ السلم والأمن الدولي أو إعادته إلى نصابه. ))))

در این متن فقط یک نکته وجود دارد و آن این است که اقداماتی که اعضا برای اجرای حق دفاع مشروع به عمل می اورند  را باید فورا به شورای امنیت سازمان ملل اطلاع بدهند و البته ایران این اطلاع رسانی را به عمل آورد و سپس دو ساعت بعد از این حمله ، شورای عالی امنیت ملی  کشور ، وارد جلسه شد و تصمیم جدی گرفت که حتما به این حمله اسرائیل پاسخ داده شود اما در عین حال شورای امنیت ملی ایران ده روزی را فرصت داد تا روند کار دیپلماسی نیز کامل شده و نیروهای مسلح ایران نیز فرصت داشته باشند تا در طی این مدت ، برنامه خود برای پاسخگویی به حمله اسرائیل را آماده کنند . در این جا لازم است به روند کار دیپلماتیک ایران اشاره خاصی کنم ، گر چه به برنامه نظامی نیز اشاره خواهم کرد .

 

اولین اقدام ما در بخش دیپلماسی این بود که موضوع را رسما به شورای امنیت سازمان ملل گزارش و اعلام کردیم ،در این جا باید اشاره کنم که تشکیلات دیپلماتیک ایران تحت رهبری فرماندهی واحد مقام معظم رهبری و فرمانده کل قوای مسلح ایران ، بسیار دقیق و منسجم و بسیار عالی کارها را پیگیری کرد.   در بخش دیپلماسی ایران از هر ظرفیتی که در سطح بین الملل بود استفاده کرد ، اگر چه ما می دانستیم که شواری امنیت سازمان ملل کاری نخواهد کرد با این حال اولین مراجعه رسمی ایران ، اعلام و شکایت به شورای امنیت سازمان ملل بود زیرا لازم بود که به شکل رسمی در این شورا ثبت شود که ما مورد تجاوز یک دشمن خارجی قرار گرفته ایم و به خاک ما تجاوز شده و این حق ما است که ما ازخود دفاع کرده و به متجاوز پاسخ دهیم . و لذا ایران خواستار تشکیل جلسه شورای امنیت سازمان ملل شد و ما چون عضو این شورا نبودیم نمی توانستیم مستقیم در خواست تشکیل جلسه بدهیم.

به همین دلیل ایران با چند تن از اعضای شورای امنیت سازمان ملل صحبت کرد تا آنها خواستار تشکیل جلسه شوند. ایران موضوع را با روسیه ، چین و الجزایر در میان گذاشت و همه آنها قبول کردند تا جلسه شورای امنیت برگزار شود و در این میان روسیه زودتر اقدام کرد تا جلسه تشکیل شود . من نمی دانم طرح این موضوع درست است یا نه ، اما ایران نامه ای را یا بیانیه ای را به دولت روسیه ارائه کرد و دولت روسیه همان را در شورای امنیت سازمان ملل بیان کرد اما متاسفانه  امریکا ، المان ، انگلستان و فرانسه نگذاشتند تا شورای امنیت بیانیه مشترک صادر کند و آنها جلوی محکومیت اسرائیل در شورای امنیت را گرفتند . لذا ایران سفرای خودش را در تمام کشورها فعال کرد و این پیام را به همه کشورها رساندیم که ایران حق دفاع از خود در برابر حمله اسرائیل را دارد و تاکید شد که ایران حق پاسخ به متجاوز را به صورت قانونی دارد . 

به خاطر همین فشارهای دیپلماتیک ایران بود که اسرائیل اعلام کرد که ما یک مکان دیپلماتیک را هدف قرارنداده ایم بلکه یک مکان نظامی را هدف گرفته ایم و افراد کشته شده نظامی بودند نه دیپلماتیک .  و البته اسرائیل در اقناع جهان در این زمینه به دلیل فعالیت متمرکز و گسترده دیپلماتیک ایران، شکست خورد.   

چند سال پیش این ساختمان دیپلماتیک که مورد حمله اسرائیل قرار گرفت در دوران مرحوم اقای حسین شیخ الاسلام (سفیر اسبق ایران در سوریه) تقریبا 45 سال پیش تهیه شده بود و پنج طبقه داشت . فروشنده یک طبقه را برای خود نگهداشت و بقیه را به ایران فروخت و ایران از این جا به عنوان کنسولگری ، و رزیدانس (مهمانسرای دیپلماتیک) و برخی کارهای اداری و دیپلماتیک استفاده می کرد و استفاده ما ازاین ساختمان به صورت دیپلماتیک بود.  فروشنده این ساختمان چند سال پیش فوت کرده بود و متاسفانه همسر وی با یکی ازفرزندان پسرش در جریان این حمله اسرائیل شهید می شوند .

بعد از اینکه ما همه ی کشورها را از تصمیم قطعی جمهوری اسلامی ایران برای پاسخ به اسرائیل آگاه کردیم ، کشورهایی مثل امریکا ، المان ، انگلستان ،فرانسه کانادا و مصر ، همه ی این کشورها فعالیت گسترده ای کردند تا ایران را از پاسخ به اسرائیل منصرف کنند ، آنها از ایران خواستند که پاسخ ندهد و به ایران پیشنهاد دادند که هر چی می خواهی ما در اختیارت می گذاریم اما اسرائیل را هدف پاسخ نظامی خود قرار ندهید . یک سری از این کشورها که تحت هیچ شرایطی حاضر به صدور ویزا حتی برای سفرای ما نبودند ،  و برای برخی از مقامات ما حاضر نبودند ویزا صادر کنند ، در جریان این فشارها فورا ویزای این مقامات را هم صادر کردند .

در این میان آمریکا وقتی دید که ایران در تصمیمش جدی است ، پیام  تهدید آمیز به ایران فرستاد مبنی بر این که اگر شما به اسرائیل از خاک ایران حمله کنید ، ریسک حمله ما نیز به ایران بالا می رود. این داستان را با پنجاه سال پیش ایران مقایسه کنید تا استقلال ، اقتدار و قدرت سیاسی ایران را بخوبی در شرایط کنونی درک کنید . اما ایران به آمریکا پاسخ داد که ما قطعا اسرائیل را خواهیم زد و اگر شما مداخله بکنید حتما به شما هم حمله خواهیم کرد.  ما به امریکا پیام دادیم که تو هدف اولیه ما نیستی اما اگر بخواهید به دفاع از اسرائیل وارد شوید آنگاه حتما پاسخ شما را هم خواهیم داد. و چنانچه می دانید  پایگاههای های امریکا در اطراف ما خیلی زیاد هستند و ایران امکان پاسخگویی به آمریکا را هم داشت . با این حال  امریکا و سه کشور اروپایی(انگلیس ، المان و فرانسه) به ایران پیام دادند که به اسرائیل حمله نکنید. ایران دوباره جواب داد که این امر خط قرمز ایران است و از آن عقب نشینی نمی کند. آنها گفتند که حداقل اگر هم میخواهید حمله بکنید، این حمله از ایران نباشد.

 

اوضاع قبل از حمله ایران به اسرائیل اینگونه بود ، اما چرا آنها اصرار داشتند که از داخل ایران به اسرائیل حمله نشود ؟ همانطور که می دانید اسرائیل در ماه های گذشته دانشمندان هسته ای ایران مثل شهید فخری زاده را ترور کرده بود ، و اقدام به انفجار در سایت اتمی نطنز کرده بود ، و در عملیاتی که در شش ماهه اخیر در سوریه انجام داده بود 18 تن از نیروهای ما را در این کشور ترور کرده بود و به شهادت رسانده بود ، و اگر می خواستیم که هم پیمانان ما در منطقه به اسرائیل پاسخ دهند عملا دست ما رو شده بود و البته آنها این احتمال را می دانند که از طریق نیروهای مقاومت هم پیمان ما در منطقه این کار صورت گیرد .

اما این کار که مثلا حزب الله وارد میدان شود و با استفاده از موشک های اصلی خودش اسرائیل را مورد هدف قرار دهد امکان پذیر نبود، چرا که اگر این کار را می کرد ممکن بود اسرائیل بیروت را هدف قرار دهد و لذا جنگ روانی و تبلیغاتی بزرگی از سوی حامیان غرب در لبنان علیه حزب الله ایجاد شده بود .آنها میگفتند  جنگ بین ایران و اسرائیل است و چرا تو (حزب الله لبنان) خودت را وارد معرکه جنگ می کنید و این جنگ ربطی به لبنان ندارد و چرا می خواهید لبنان را به اشوب بکشید . و لذا آمریکا و سه کشور اروپایی اصرار داشتند تا ایران از داخل حمله نکند و از همپیمانانش استفاده کند تا آنها بتوانند از این امکان برای استفاده تبلیغاتی و روانی علیه حزب الله و دیگر نیروهای مقاومت در منطقه استفاده کنند تا در صورت وجود مقدمات لازم ، حزب الله لبنان و یا دیگر نیروهای مقاومت را بعدا مورد هجوم قرار دهند و دست اسرائیل برای عملیات علیه حزب الله و دیگر نیروهای مقاومت و هم پیمانان ایران را باز بگذارند. اما ایران نقشه آنها را از قبل خوانده بود . و لذا دست حزب الله برای پاسخ به اسرائیل بسته تر بود و برهمین اساس تصمیم گرفته شد تا پاسخ ایران از داخل صورت گیرد . دشمنان ما و اسرائیل تلاش داشتند تا حزب الله را در لبنان و مقاومت در یمن و جاهای دیگر را مزدور ایران اعلام کنند که هیچ اختیاری از خود ندارند در حالی که این اتهامی دروغ بود. در این جا باید از تدابیر سردار قاسم سلیمانی و مقام معظم رهبری یاد کنیم که نیروهای مقاومت را صاحب اراده و تصمیم مستقل کرده بود و نشان داد که هم پیمان های ایران در منطقه خودشان مستقل تصمیم می گیرند. لذا تصمیم حمله از داخل کشور یک تصمیم سرنوشت ساز و استراتژیک برای ایران بود.

ما به آمریکا و دیگران اعلام کردیم که خط قرمز ما این است که ایران از داخل به اسرائیل حمله می کند . شب عید فطر گذشته ، ایران همه سفرای کشورهای مختلف را جمع کرد و پیام قاطع ایران را اعلام کرد و سپس تا ساعت هشت و نیم شب ، ایران در همانروز به همه کشورهای منطقه اعلام کرد که حسن همجواری را رعایت کنند و اجازه ندهند هیچ کشوری از اسمان و مرزهای مشترک، علیه ایران استفاده کنند و ایران شفاف و محکم اعلام کرد که اگر از خاک شما امریکا بخواهد استفاده بکند قطعا بدانید که حتما پایگاه های امریکا در خاک شما را با تمام  قدرت خواهیم زد.

این پیام جدی به امریکا منتقل شد و همه فهمیدند که تصمیم ایران خیلی جدی است. اینها از ما خواستند که خویشتن داری کنیم. کشورهایی مثل امریکا ،المان انگلستان و فرانسه که خود طرفدار ظلم و نسل کشی در دنیا هستند از ما خواستند که در مقابل اسرائیل خویشتن داری کنیم ، کشورهایی که شش ماه تمام به اسرائیل بمب و موشک و همه چیز می دهند تا بر سر مردم مظلوم فلسطین در نوار غزه بریزند ، نماینده مسئول ایران در این باره به آنها همین پاسخ را داد . دیوید کامرون وزیر خارجه انگلیس شب بعد از حمله به ایران زنگ زد و گفت که من شب گذشته اصلا نخوابیدم ، حالا علت نخوابیدنش چه بود ؟ ، وی می گوید که دیشب شما بیش از سیصد پهپاد و موشک به سوی اسرائیل شلیک کردید ، مقام مسئول مربوطه ایران به کامرون پاسخ داد که  الان شش ماه است بر سر مردم فلسطین در نواز غزه بمب می ریزید و فقط شما دیشب نتوانستید بخوابید ؟

شما به وجدان دولت های غربی در دنیا نگاه کنید ، چشم خود را به روی جنایات ضد بشری در فلسطین و یمن بسته است ، همین انگلیس خبیث بود که امریکا را قانع کرد که حملات گسترده علیه یمن و مردم مظلوم یمن انجام بشود.

نکته ی مهمی که در عملیات ایران علیه اسرائیل وجود داشت ، هماهنگی ها در همه ی ابعاد بین بخش دیپلماسی ما با بخش های نظامی و بخش های رسانه ای در کشور بود. این دفعه همه بخش ها جدی وسط کار آمدند که در حوزه منافع ملی ایران ، با کسی شوخی ندارند و کارها تحت یک فرماندهی واحد پیش می رفت .

بعد از اینکه مقام معظم رهبری در نماز عید فطر در تهران فرمودند که ما  اسرائیل را حتما تنبیه خواهیم کرد ، دوباره آمریکایی ها و کشورهای غربی پیام دادند که اشکالی ندارد اما اگر میخواهید اسرائیل را بزنید ،بزنید اما حمله شما به اسرائیل خیلی شدید نباشد.

 

شما تناسب را در موضع ایران نگاه کنید ، از ابتدا پاسخ ایران رسما اعلام شد و روشن بود که اولا حتما اسرائیل را خواهد زد ، ثانیا این حمله هم مستقیم از داخل کشور خواهد بود و به هیچ وجه ایران از این موضع عقب نشینی نخواهد کرد ،  و ثالثا در جلسه شورای امنیت ملی ایران تصمیم گرفته شد که پاسخ و عملیات ایران باید بازدارنده و پرقدرت باشد.

در این میان کشور اذربایجان پیام داد که ما شنیده ایم و خبر موثق داریم که قرار است سفارت اسرائیل در شهر باکو را مورد حمله قرار دهید اما اینجا خاک آذربایجان است و شما تعرض به خاک ما نکنید.  به نظر من ، این پیام در واقع یک پیام انحرافی بود که ایران تصمیم بگیرد تا یکی از اهداف اسرائیلی را در این اطراف ایران بزند  و از زدن اسرائیل منصرف شود. اما ایران هم ، همه جوانب را در نظر گرفته بود و با دقت عمل می کرد . بنابراین در نهایت تصمیم گرفته شد که  عملیات علیه اسرائیل انجام شود اما از انجایی که درخواست ها از ایران فقط از جانب  اروپایی ها و آمریکایی ها نبود و از سوی برخی کشورهای منطقه هم درخواست هایی هم مطرح می شد لذا به صورت خیلی جدی قرار شد یک فرصت دیگر هم داده شود و ایران  از همه ظرفیت ها و و توانمندی هایش برای ایجاد اتش بس در غزه و اتش بس دایمی استفاده کند و لذا ایران پیام داد که شاید اتش بس دایمی در غزه  بتواند مشکل را حل کند. این طرف ها خیلی خوشحال شدند که مثل این که ایران نمی خواهد اسرائیل را مورد حمله قرار دهد. آنها گفتند که اگر اتش بس دایمی برقرار کنیم شما دیگر به اسرائیل حمله نمی کنید؟ ایران پاسخ داد  که به اسرائیل حتما حمله خواهیم کرد اما ممکن است که فقط از شدت حمله کاسته شود و سپس آنها پیام دادند که چند روز به ما وقت بدهید.

ایران پیام داد که اگر میخواهید دنبال کار آتش بس بروید فقط چند ساعت فرصت دارید. وزیر خارجه المان و انگلیس پیام دادند که چند روز فرصت بدهید اما ما  گفتیم چند روز فرصت ندارید. ابتدا تمام همت و تلاش کشورهای غربی و برخی کشورهای منطقه این بود که به اسرائیل حمله نشود و سپس تلاش می کردند تا حمله از داخل خاک ایران نباشد و سپس روی این خط رفتند که اگر حمله ای هم به اسرائیل وجود دارد ، این حمله شدید نباشد . در این مرحله از نیروهای نظامی ایران خواستیم که  بیست و چهار ساعت وقت حمله به اسرائیل را به تعویق بیندازند تا مشخص شود ایا این درخواست غربی ها و این کشورها یک درخواست انحرافی است یا جدی هستند. ضمن اینکه ما یک اتمام حجتی را با این کشورها و جامعه بین الملل انجام می دهیم و به کشورهای دنیا فرصت می دهیم که جامعه بین الملل متعهد شود که اسرائیل از این به بعد هیچگونه تعرضی به نیروها و مصالح ایران در منطقه و جهان نداشته باشد اما اگر کوچکترین تعرضی از سوی اسرائیل سرزد ، آنگاه ایران با تمام قدرت پاسخ اسرائیل را خواهد داد.  

در باره درخواست ایران در باره آتش بس کامل و فوری در نوار غزه ، شخص جو بایدن رئیس جمهور آمریکا به ایران  پیام داد که من خودم پای این اتش بس  می ایستم اما بایدن شرط خبیثانه ای گذاشته بود و درخواست ایران را مشروط به آزادی همه اسرای اسرائیلی در نوار غزه کرده بود و ما هم فهمیدیم که این ها در باره آتش بس فراگیر در غزه جدی نیستند و دنبال اهداف پلید خود هستند. آنها پیام دادند که 900 اسیر فلسطینی آزاد بشود و سپس کل اسرای اسرائیلی ازاد شود و بعد آتش بس در نوار غزه برقرار  شود .

بسیار طبیعی بود که حماس این درخواست آمریکایی ها را نپذیرد. شما دقت کنید که اسرائیلی چه گفتند. اسرائیلی ها به این جا و آنجا رفتند و گفتند که حماس به ما زور می گوید ، اسرائیلی که معتقد بود که هیچ کشوری و هیچ ارتشی نمی تواند در برابرش بایستد و مقاومت کند ، مدعی شده است که حماس به او زور می گوید. این موضع اسرائیل ، ثمره مقاومت حماس و مردم فلسطین در نواز غزه است و نه ثمره مذاکره و نه ثمره تسلیم شدن در برابر اسرائیل .

از اینجا به بعد دقت کنید که عملیات نظامی ما در حقیقت شبیه به معجزه بود و همانی بود که خداوند در قران کریم گفته است : فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿ اية 17 سورة الأنفال ﴾

بنابراین بالاخره همه ی کشورها می دانستند که ما حمله خواهیم کرد،آنها  تمام توان نظامی خود را وسط این معرکه آوردند ، امریکا ، انگلیس ، فرانسه ، المان ، ایتالیا  ، آنها تمام توانایی شان را در قطر، امارات ، عربستان و اردن وارد معرکه کردند ، همه و همه را وارد کار کردند ،  پنتاگون هم با همه امکاناتش وارد شد.

 

آنها شش تا  ناوچه موشک انداز را در آبهای منطقه آماده کردند که موشک های آنها بین دو تا سه هزار کیلومتر بٌرد دارد ،موشک هایی که توان زدن موشک های ما را از هر نقطه ای در ایران را داشتند ،  آنها تمام ظرفیت ماهواره ای و راداری را بکار گرفتند ، آنها 103 هواپیما را آماده در اسمان منطقه به حرکت در آوردند تا موشک ها و پهپادهای ما را در اسمان هدف قرار دهند ،  غیر از این بحث راداری که ذکر کردم در تمام بخش های پدافندی ضد موشکی ، یک فرماندهی واحد تحت اشراف امریکایی ها در منطقه مستقر کرده بودند ، و هشت منطقه هوایی ایجاد کردند تا از هر طرفی که موشک های ایران شلیک شد ، پهپادها و موشک های ما را هدف قرار بدهند ، همچنین شش لایه اتشباری ضد موشکی طراحی کردند تا اگر از گنبدهای آهنین آنها موشک های ایران عبور کرد ، لایه بعدی ، آنها را هدف قرار داده و سرنگون کنند.

از نکات جالب توجه این است که وزیر خارجه آلمان بیست و چهار ساعت قبل از حمله ایران به اسرائیل ، تماس میگیرد و التماس میکند  که اسرائیل را از داخل خاک ایران نزنید ، و  این نکته کنایه آمیز را هم در کنار این تماس می گوید که البته اگر موشک ها و پهپادهای شما بتوانند از موانعی که ما درست کرده ایم ، رد بشوند. آمریکایی ها در داخل عراق هفتاد پهپاد شناسایی داشتند که در همان روزهای حمله به اسرائیل این تعداد را به هفتصد پهپاد افزایش داد و تمام جابجایی نیروها ، موشک ها و پهپادهای ما را زیر نظر داشتند. تقریبا هر  موشکی که از طرف ما شلیک می شد تا نود درصد مانورهایش و اهدافش برای آمریکایی ها قابل شناسایی بود ، لذا آنها اطمینان صد در صد داشتند که هیچ موشکی از ایران به اهداف خود در اسرائیل نخواهد رسید ، به همین دلیل با اطمینان میگفتند که شما اسرائیل را نزنید و اگر هم ایران بزند تقریبا مطمئن بودند که از این چترهای ضد موشکی عبور نخواهد کرد.

پایگاه اینجرلیک ترکیه که پنج هزار نفر نیرو دارد و تعداد زیادی هواپیمایی آواکس دارد ، همه این ها در ظرف این چند روز از سوی ارتش آمریکا وارد کار شدند.

برای همین بعد از عملیات ایران علیه اسرائیل اینها فوق العاده ترسیدند که چگونه موشک ها و پهپادهای ایران از این حجم پدافندی بسیار گسترده ای که ایجاد کرده بودند ، توانسته است عبور کنند . نکته جالب این است که پهپادهای ایران برای رسیدن به مرز رژیم صهیونیستی بین پنج و نیم ساعت تا هفت ساعت وقت لازم داشتند وسرعتشان خیلی بالا نبود و به همین دلیل بود که مردم عراق و اردن توانستند پهپادهای ایران که به سوی اسرائیل پرواز می کرد را ببینند و طبیعی بود که زدن این پهپادها راحت تر بود.

موشک هایی که ایران به طرف اسرائیل شلیک کرده بود برخی از آنها از موشک های مافوق صوت بود که گفته می شود 17 موشک از این نوع بوده و بقیه از موشک های خیبرشکن و انواع دیگر بوده است که برخی از آنها دو و نیم ساعت و برخی دیگر سریعتر وقت لازم داشتند تا به اسرائیل برسند و ما موشک ها را از نقاط مختلف ایران شلیک کردیم . این ها باید طوری برنامه ریزی می شدند تا براساس برنامه ما ،به هدف اصابت کنند. بیست و چهار ساعت قبل از عملیات ایران ، آمریکا دوباره به ایران پیام داد که  اگر اسرائیل رو بزنید دیگر نمی گوییم که ریسکش بالا است و ما قطعا علیه ایران عملیات نظامی خواهیم کرد و این دفعه به صورت قطعی اعلام کردند که ما ایران را می زنیم. ایران هم یک جواب به آمریکایی ها داد مبنی بر این که ما به اسرائیل حتما حمله خواهیم کرد و از داخل خاک خودمان نیز حمله خواهیم کرد و اگر کوچکترین خطایی مرتکب بشوید ما تمام پایگاه های شما را در منطقه هدف قرار می دهیم .

این عملیات ایران نشان داد همانطور که امام راحل امام خمینی قبلا فرموده بودند  واقعا قدرت آمریکا و اسرائیل پوشالی و تو خالی است و ظاهر تهدیداتشان خیلی ترسناک است اما ما هرگز نباید از تهدیدات آنها بترسیم و قدرت خدا بالاتر از قدرت آنها است . 

کشورهای منطقه پیام ما را گرفتند ، به عربستان سعودی و دیگر کشورها اخطار کردیم که اگر از داخل خاک شما عملیاتی صورت بگیرد حتما پاسخ خواهیم داد. عربستان اعلام کرد که اجازه هیچگونه عملیاتی را از خاک خود نمی دهد ، در این میان قبرص آمد و خالصانه و شفاف ( به قول این مقام مسئول که برای ما نقل می کرد) گفت که  ما نمی خواهیم و اجازه حمله هم از داخل خاک خود را نمی دهیم اما انگلستان وقتی عملیاتی را از داخل خاک ما انجام می دهد ما اصلا مطلع نمی شویم .

 

تمام اسمان عراق و اردن کاملا در اختیار امریکا بود ، طبیعی بود که ما در برنامه ریزی مان باید فکر می کردیم که در کجا و چه زمانی چه کاری را باید انجام بدهیم ، ابتدا گفتیم که مرکز اقتصادی و نظامی اسرائیل را بزنیم ، اما ما دو تا مشکل داشتیم ، یکی این بود که آنها قدرت پدافندیشان  بسیار قوی بود و ما باید پهپادهایمان و موشک هایمان را از پدافند هوایی اینها عبور می دادیم و البته ما توانستیم اینکارا بکنیم و موشک ها و پهپادهایمان را عبور دادیم .

دوم اینکه نباید کاری می کردیم که دوباره دنیا بیاید و ما را محکوم بکند ، ما باید کاری می کردیم که هم اسرائیل را بزنیم و هم محکومیت اسرائیل را از دنیا بگیریم زیرا تمام دنیا عملا با ما بود و حق ما را در دفاع از خودمان به رسمیت شناخته بود ،لذا مردم عادی را در سرزمین های اشغالی را نیز نباید هدف قرار می دادیم  لذا تصمیم گرفته شد که دو نقطه نظامی اسرائیل زده شود ، یکی از آنها  فرودگاهی بود که هواپیمای  اف 35 اسرائیل از آنجا به پرواز درآمده بودند و کنسولگری ما را هدف قرار داده بودند ، و مکان دیگر مرکز اطلاعاتی چند طبقه اسرائیل که در جولان قرار داشت و اتفاقا هواپیماهای اف 35 اسرائیل از فاصله تقریبا 70 کیلومتری دمشق از همین جا کنسولگری ما را با دقت هدف گرفته و از داخل بلندی های جولان زده بودند و البته آنها از همه امکانات راداری و ماهواری شان برای این کار هم استفاده کرده بودند.ایران تصمیم گرفت حتما این دو نقطه در داخل اسرائیل ، مورد هجوم پهپادی و موشکی قرار بگیرد.

در بخش نظامی برای حمله به اسرائیل چهار طراحی صورت گرفته بود و سپس بررسی کردیم که کدام ها را و چگونه انجام بدهیم . به این شکل که اول بررسی کردیم که نیروهای هم پیمان ما در منطقه یک حمله با شدت و یا کم شدت انجام بدهند اما در دو طرح دیگر بررسی کردیم که ما خودمان مستقیم حمله ای را با شدت و یا کم شدت انجام بدهیم .در نهایت تصمیم گرفتیم که یک حمله ترکیبی و شدید علیه اسرائیل انجام دهیم .    

در این شش ماه اخیر ( پس از طوفان الاقصی ) امریکا و غرب قدرت و توان موشک های ما را فهمیده بودند زیرا هم پیمان های ما از شبیه آنها در جنگ علیه اسرائیل استفاده می کردند ، آنها همه مانور موشک ها و پهپادهای ما در این مدت رصد و پیگیری کرده بودند ، بر همین اساس آمریکایی ها  و اسرائیلی ها شش لایه پدافندی ایجاد کرده بودند تا اگر از هر کدام از این لایه ها موشک های ما عبور کرد لایه بعدی موشک ها را در اسمان هدف قرار دهند ، آنها در پایگاه انجرلیک ترکیه 5000 هزار نفر نیرو و 15 هواپیمای ضد سیگنال و هواپیماهای آواکس داشتند ، و شش ناوچه ضد موشک هم در دریای سرخ آماده کرده بودند، چنانچه قبلا هم گفته بودم 103 هواپیما هم آماده کرده بودند ، آمریکا همه این ها را وسط کار آورده بود.

در این میان حدود 130 پهپاد ما به پرواز در آمدند و به سوی اسرائیل حرکت کردند ، نیروهای مقاومت هم پیمان ایران هم تعدادی از پهپادهایی که داشتند هم زمان با ما به سوی اسرائیل فرستادند ، ایران هم تعدادی از موشک های بارشی خودش را که سر جنگی داشتند که با انفجاری که در آسمان ایجاد می کردند باعث می شدند تا رهگیری بقیه موشک ها سخت شود ، ایران اینها  را به سوی اسرائیل شلیک کرد تا ردیابی بقیه موشک ها برای آمریکا و اسرائیل سخت شود.

من دیگر وارد این تفاصیل نمی شوم که چند تایش به هدف اصابت کرد و چند تایش اصابت نکرد فقط بگویم که از آن 17 موشک مافوق صوت 15 تایش به اهداف مورد نظر اصابت کرد و 65 درصد بقیه موشک ها هم به اهداف تعیین شده رسیدند.

واقعیت داستان این است که ما فقط در برابر پدافند اسرائیل نبودیم بلکه تمام غرب با تمام امکانتش وارد این میدان شدند تا در برابر موشک های ما که به سوی اسرائیل شلیک می شد بایستند ، و ایران توانست پیام بسیار محکم و پرقدرتی را به دنیا اعلام کند. پس از این عملیات 15 کشور به سوی ایران آمدند و اعلام کردند که ما از اسرائیل خواهیم خواست که به سوی آتش بس در غزه برود و پاسخی به ایران ندهد ، در عین حال به ایران گفتند که شما پاسخ متناسب به اسرائیل ندادید ، آنها اصلا نمی فهمیدند که چی بود و چی شد ، آنها گیج و منگ بودند که کل قدرت نظامی در منطقه دست آنها است و همه امکانات پدافندی و دفاعی را در منطقه در دست خود دارند و در این بین ایران چگونه توانسته است از میان این همه پدافند ، موشک های خود را به سوی اسرائیل عبور دهد؟.

وزیر خارجه آلمان و انگلیس آمدند و گفتند که این چه واژه ای است که می خواهید اسرائیل را تنبیه کنید ،ما چنین واژه ای در حقوق بین الملل نداریم ، ما هم در برابر گفتیم که چطور شد که پس از واقعه هفت اکتبر ( طوفان الاقصی ) شما گفتید که حماس باید تنبیه بشود ، چطور شما ازچنین واژه ای استفاده می کنید اما ما نمی توانیم از این واژه استفاده کنیم ؟

 

یک روز بعد از عملیات ، دوباره با ایران تماس گرفتند که ایا باز هم قرار است اسرائیل را بزنید یا نه و یا دیگر ادامه نمی دهید ؟

( خطاب به حاضران در جلسه ) سروران عزیز ، پس از این عملیات ، اقتدار جمهوری اسلامی ایران در دنیا برای همه به شکل بسیار قدرتمندی ثابت شد ، همه دیدند که تمام توان نظامی غرب و تمام توان نظامی ایران وسط این کارزار و رویارویی به وسط آمدند ، این که ما گفتیم اگر ما را بزنید ما با ده برابر قدرتمند از ضربه شما ، به شما پاسخ می دهیم یعنی چه ؟ آنها باور کردند که ایران چنین قدرت نمایی کند ، در داخل و خارج برخی عناصر وابسته تبلیغ می کردند که اگر پاسخ دهید اقتصاد ایران فرو می ریزد و چنین و چنان می شود ، اما دیدید که ایران با قدرت پاسخ داد و اقتدار ایران برای همه دنیا اثبات شد.

اکنون همه دنیا در صدد ارتباط با ایران قوی است ، اکنون همه نیروهای مقاومت در منطقه دلگرم شده اند که ایران در صدد استفاده از نیروهای مقاومت و هم پیمانانش برای پاسخ به اسرائیل نیست بلکه ایران یک ام القری در میان کشورهای اسلامی است . اکنون همه فرماندهان مقاومت در حماس که به شکل ویژه پیامهایشان به دست ما می رسد ،همه آنها دلگرم هستند و این بدون تردید نتیجه فعالیت ها و رشادت هایی بوده است که توسط شهید بزرگ ما سردار قاسم سلیمانی انجام شده بود.دیگر روحیه یاس و نا امیدی در میان نیروهای مقاومت نیست ، بن گوریون گفته بود که هر وقت سیاست بازدارندگی اسرائیل از بین برود ، ما در سراشیبی نابودی و سقوط قرار می گیریم ، الان این موضوع بیش از گذشته بر همه روشن شده است.

اکنون همه دنیا بهتر ازگذشته این جمله سید مقاومت سید حسن نصرالله را درک می کنند که اسرائیل از بیت عنکبوت سست تر است، الان اسرائیل بیش از هر چیزی ، بار دیگر به سوی ترورها و انفجارها در منطقه و کشورمان روی می آورد و روز گذشته به برادران اطلاعات و امنیت کشور می گفتم که از این جهت باید بیشتر مراقب باشید.

از نظر داخلی در ایران نیز این عملیات باعث شد تا یک وحدت ملی ایجاد شود چه در بین موافقان و چه در میان مخالفان نظام ،از این رو این روحیه را باید در کشورمان تقویت کنیم  ، به همین دلیل است که آنها ادعا می کنند که 99 درصد پاسخ نظامی ایران را خنثی کرده اند ، اما دنیا شاهد بود که همه آنها در برابر سیاست ایران ، سیاست التماسی داشتند و یکبار می گفتند اسرائیل را نزنید و یکبار دیگر میگفتند از داخل ایران نزنید و یکبار دیگر هم می گفتند اگر می زنید با شدت نزنید ، در اخر بگویم که الحمدلله این واقعه یک ظرفیت بسیار بزرگ برای ایران در بازدارندگی ایجاد کرده است و به قول یکی از دوستان اگر این عملیات قبل از انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی رخ می داد میزان مشارکت در انتخابات چه بسا حدود 30 درصد افزایش پیدا می کرد.

دیگر خبرها

  • پشت پرده حمله امید حامدی‌فر به بازیکن ذوب‌آهن؛ از بچه خوشگل تا رنگو! + عکس
  • واکنش مهرداد رضایی به حمله بازیکن استقلال + فیلم
  • گل مردود استقلال به ذوب آهن؛ هم آفساید؟ هم هند؟
  • فیلمبرداری «دست خدا» آغاز شد/ روایتی سینمایی از تصمیم زن عروسک‌فروش
  • روایتی متفاوت از مصطفی رحماندوست درباره ننه سرما + فیلم
  • روایتی از سرگذشت عماد مغنیه + فیلم
  • حضور پیشکسوتان رسانه و ورزش در مراسم تشییع پیکر مهرداد اسکویی
  • روایتی کامل از شب حمله ایران به اسراییل
  • محبی کاندیدای بهترین لژیونر تازه‌وارد لیگ روسیه
  • روایتی از سرگذشت سید عباس موسوی + فیلم