سفر به نقاط دور و نزدیک با «سلام دوچرخه»
تاریخ انتشار: ۶ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۱۲۲۵۰۵
به گزارش ایرنا، از قرن ها پیش، در روزگاران قدیم و زمانی که بشر پا به عرصه وجود گذاشت به فکر سلامتی خود بود و برای حفظ آن از هیچ تلاشی دریغ نکرد، اتفاق جنگ جهانی دوم علاوه بر تغییر نقشه جغرافیایی باعث تحولات عظیمی در زندگی بشر امروز شد.
زندگی ماشینی و خودرو آن چنان به صورت نرم و خزنده در افکار و زندگی انسان امروزی نفوذ پیدا کرد تا زندگی فعال و بانشاط را از او گرفت و بتدریج حرکت او را محدود و محدودتر کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تردد با خودرو و شیوه زندگی انسان به گونه ای باعث تغییر شد تا وسیله ای که ابتدا در جهت تسهیل و رفاه او بود، کم کم موجب تفاخر و مرگ همنوعان را فراهم آورد.
کتاب «سلام دوچرخه: روایتی ساده، روان، آرام و بیصدا برای همه» را انتشارات سیب صادق در سال ۱۳۹۴ با شمارگان یکهزار نسخه در ۲۳۲ صفحه به چاپ رساند.
حروف چینی و صفحهآرایی آین کتاب را شهربانو رسولی انجام داد.
قسمتی از کتاب
داشتن شغل، تشکیل خانواده و فرزند و تلاش در جهت امرار معاش در زندگی برای همه یک فرصت خوب است تا در طول و عرض زمان یک زندگی سعادتمند را سلام رقم بزنند. وقتی کارها در راستای یک هدف مقدس و با فکر و برنامه ریزی درست و خوب انجام شود. یک آرامش را برای انسان و سایر افراد فراهم می کند، در غیر این صورت معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار فرد باشد.
حالا اگر در مسیر زندگی غباری از زیاده خواهی جلوی هدف مقدس را بگیرد، مسیر زندگی هم دگرگون می شود. یکی از این سری مشکلات مسابقه چشم و هم چشمی در داشتن امکاناتی است که شاید نبود آن برای بعضی باصرفه تر از بودن آن باشد. شعاری که هر ایرانی یک خودرو داشته باشد در نگاه اول خیلی لذت بخش است ولی برای کسی که خانه ندارد، شغل ندارد، شاید شعار هر خانواده ایرانی یک دوچرخه یا یک خانه داشته باشد، بهتر باشد. داشتن خودرو برای رفت و آمد و نه کار، برای فردی که مستأجر است و در این مسابقه چشم و هم چشمی مجبور می شود یک خودرو دست چندم بخرد و هر چه درآمد دارد، خرج خرابی آن کند، اصلا خوب نیست.
داشتن یک خودرو هرچند آن را در توقفگاه منزل و یا کنار کوچه و خیابان بدون حرکت داشته باشیم به نظر می رسد، هزینه آن به اندازه خرج و مخارج یک کودک یا نوجوان است. به قولی نداشتن خودرو یک دردسر است ولی داشتن آن هزار دردسر دارد. البته من مخالف داشتن آن نیستم ولی به شکل افراطی در استفاده از خودرو و به عنوان اولویت اول برای فردی که صرفا آن را برای سواری در نظر می گیرد و درآمد محدودی دارد و خود مستأجر است و خانه ندارد، مخالف هستم.
درباره نویسنده
میرزاآقایی خوانساری پژوهشگر، محقق و شاعر سمنانی متولد ۱۳۳۶ است.
«آمبولانس»، «۴۰ سخن عاشقانه» ، «گام دوم در عصر جدید»، «راز سلامتی»، «بامداد امید» و «مثلث تندرستی» دیگر آثار منتشر شده از اوست.
برچسبها کتابخانه ایرنا سمنان سلامتی کتابمنبع: ایرنا
کلیدواژه: کتابخانه ایرنا سمنان سلامتی کتابخانه ایرنا سمنان سلامتی کتاب اخبار کنکور
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۱۲۲۵۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق بهخاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.
به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
منبع: روزنامه ایران