سرنوشت مجله «فیلم» چه میشود؟
تاریخ انتشار: ۸ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۱۳۹۷۰۱
پویا مهرابی که پس از درگذشت مسعود مهرابی، صاحب امتیاز مجله سینمایی «فیلم» شد، به دنبال اختلافات مطرح شده میان هوشنگ گلمکانی و عباس یاری، سردبیر و دبیر تحریریه این نشریه سینمایی، اعلام کرد که این اختلافات ریشه قدیمی دارد و مربوط به ماههای اخیر نیست. او همچنین اظهار کرد که ماهنامه «فیلم» برای ادامه راه از حضور نیروهای جوان و علاقهمندان استقلال میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در چند روز گذشته، اظهار نظر عباس یاری در فضای مجازی، مبنی بر جدایی او بهعنوان دبیر تحریریه و هوشنگ گلمکانی، سردبیر مجله «فیلم» از این مجله، در پی اختلاف با وارث مرحوم «مسعود مهرابی» صاحب امتیاز مجله، واکنشهای مختلفی در فضای مجازی در پی داشت.
در همین راستا پویا مهرابی، فرزند زنده یاد مسعود مهرابی که امتیاز ماهنامه «فیلم» به او تعلق گرفته است، در گفتوگویی با ایسنا در این زمینه اظهار کرد: سال ۶۱ پدرم به همراه دوستانشان آقایان گلمکانی و یاری تصمیم گرفتند که مجله سینمایی راه بیاندازند. پدرم تا سال ۶۹ و برای ۸۹ شماره نخست ماهنامه به صورت تکشماره مجوز دریافت میکردند. در واقع بیش از ده درصد ماهنامه مجوزهای تک شماره داشتهاند.
او با بیان اینکه «حیات و تداوم ماهنامه "فیلم" برای ما بسیار مهم است»، ادامه داد: تمام این فشارها و سختیهایی که پدرم برای انتشار ماهنامه در این سالها تحمل کرد، از نظر روحی ایشان را تحت فشار قرار داده بود و حتی در سال آخر حیاتش نیز به بیماری سخت و مهلکی گرفتار شد. در این مدت آقایان گلمکانی و یاری با پدر اختلافی داشتند که بعضاً اهالی رسانه نیز در جریان بودند. این اختلافها بعد از فوت پدرم نیز ادامه داشت. پیش از فوت پدر اختلاف به حدی بالا میگیرد که آقایان گلمکانی و یاری تصمیم میگیرند درخواست مجوز برای یک رسانه جدید بدهند که این مجوز در سامانه رسانه کشور نیز به ثبت رسیده است. دو هفته بعد از فوت پدر، درخواست ایشان در سامان ثبت میشود و نشان از این دارد که این تصمیم چند هفته پیش از فوت پدرم گرفته شده و آنها از قبل پیگیر دریافت مجوز بودند.
پویا مهرابی خاطرنشان کرد: بعد از فوت پدر، دوستان به فکر این بودند که امتیاز ماهنامه «فیلم» به آنان منتقل شود اما طبق مشارکتنامهای که میان این سه نفر امضا شده بود، در صورت فوت یکی از سه نفر، کلا این شراکت باطل شده و در آن نوشته شده است که تمام حقوق و امتیاز ماهنامه فیلم متعلق به مسعود مهرابی است و مستقلا می تواند از آن استفاده کند. هر سه نفر این مشارکتنامه را امضاء کردهاند، اما متأسفانه چند روز بعد از فوت پدر، این دوستان به شکلهای مختلف اعلام کردند که امتیاز ماهنامه به ارث نمیرسد و متعلق به ما است.
او افزود: به هر صورت امتیاز ماهنامه «فیلم» به من منتقل و آن مشارکتنامه باطل شده بود. بعد از چهلم پدر در جلسهای که داشتیم، قرار شد که ماهنامه بدون وقفه منتشر شود و با هم به تفاهم جدیدی برسیم تا تفاهمنامهای جدیدی برای همکاری تنظیم شود؛ اما همزمان فشارها روی من بود که باید امتیاز مجله به آنها منتقل شود، چراکه باور داشتند چون سالها در این مجله همکار پدرم بودند، باید امتیاز به آنها منتقل یا فروخته شود. این در حالی است که این موضوع برخلاف خواست پدرم بود.
مهرابی یادآور شد: از زمان فوت پدر ۶ ماه میگذرد و در این مدت ما کار را بدون وقفه انجام دادهایم، اما هر مقدار که به زمان دریافت مجوز نشریه جدید آقای گلمکانی نزدیکتر میشدیم، فشارها روی من نیز بیشتر میشد و احساس میکردم که عملاً از زمانی که مجوز مجله آقای گلمکانی صادر شود، مجله «فیلم» نیز به پایان راه خود نزدیک میشود. الان هم که مجوز آمده است، تصمیم من برای ادامه همکاری با این آقایان اصلا تاثیر ندارد.
او با تاکید بر اینکه تمایل به ادامه همکاری با گلمکانی و آقای یاری را دارد، گفت: حتی با آقای حسین انتظامی (رییس سازمان سینمایی) نیز صحبت و اعلام کردم که تصمیم به ادامه همکاری با این دو دوست را در مجله «فیلم» دارم و ایشان هم که نگران این موضوع بود، اعلام کرد که با آنها جلسهای میگذارند تا در انتشار ماهنامه فیلم خللی وارد نشود.
مهرابی گفت: آقایان گلمکانی و یاری پیشکسوت هستند و با وجود تمام اختلافاتی که با پدرم داشتند، سالها با هم همکاری کردند، اما الان مجله «فیلم» را رها کردهاند و میخواهند نشریه دیگری منتشر کنند. اینگونه اعلام میکنند که اختلافها به یک باره پیش آمده است و این درحالی است که اگر اختلافی یک بار به وجود آمده، چطور آقای گلمکانی ۶ ماه پیش درخواست مجوز دادهاند؟
مهرابی درباره آینده مجله «فیلم» نیز اظهار کرد: درِ ماهنامه «فیلم» به روی جوانان و علاقهمندان جوان و پرانرژی باز است. پدرم نیز همیشه تاکید داشت که ماهنامه فیلم باید از حضور جوانان و علاقهمندان استقبال کند تا این مسیر ادامه پیدا کند. ما هم سعی میکنیم راه پدر و دوستانشان را ادامه بدهیم. اما متاسفم قدیمیترین ماهنامه سینمایی کشور به چنین شرایطی رسیده است.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: مسعود مهرابی مجله فیلم امتیاز ماهنامه بعد از فوت پدر مسعود مهرابی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۱۳۹۷۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زنهای غریبه گرفتم
به گزارش خبرآنلاین، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
همشهری در خبری نوشت:مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
۲۳۳۲۱۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903119