قتل هولناک مادر، خواهر و ناپدری در کمتر از 6 ساعت
تاریخ انتشار: ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۲۳۲۸۲۳
راز قتل هولناک سه عضو یک خانواده که با نقشه دختر بزرگ خانواده و همدستی دو مرد طراحی و اجرا شده بود، پس از 40 روز با اظهارات پسر جوانی به پلیس فاش شد.
به گزارش ایران، شامگاه سهشنبه ۱۲ اسفند، پسر جوانی به اداره آگاهی مرکز رفت و به افسر نگهبان گفت: من از یک قتل عام خانوادگی فجیع با خبر هستم و بهخاطر عذاب وجدان، تصمیم گرفتم راز این قتلها را برملا کنم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به دنبال اظهارات پسر جوان، او دقایقی بعد در مقابل افسر کشیک قتل اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت و گفت: من در بازار موبایل کار میکنم و خانهمان در محدوده بلوار ابوذر است. حدود ۱۰ روز قبل، یکی از دوستانم را در خیابان دیدم و همراه او به خانه دوست دخترش رفتم وقتی وارد خانه آنها شدم برای شستن دست و صورتم میخواستم به دستشویی بروم اما چون با خانه آنها آشنایی نداشتم به اشتباه وارد حمام شدم اما ناگهان با مشاهده صحنهای عجیب در جا خشکم زد. داخل حمام با جسد زن و مردی میانسال رو به رو شدم. از ترس بلافاصله در را بستم و به اتاق برگشتم. بعد هم به بهانهای خیلی زود خانه را ترک کردم.
کشف راز 3 جنایت
به دنبال اظهارات پسر جوان، موضوع به بازپرس حبیبالله صادقی اعلام شد و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت به سرپرستی مهدی مسلمی، رئیس اداره جرایم جنایی، تیم تشخیص هویت و متخصصان پزشکی قانونی راهی محل شدند. ساعت ۱۵ دقیقه بامداد چهارشنبه ۱۳ اسفند، تیم تحقیق وارد طبقه پنجم خانهای شدند که در ادامه تحقیقات مشخص شد، سه جنایت فجیع در آن رخ داده است.
با ورود به خانه، آنها متوجه بهم ریختگی وسایل و به سرقت رفتن بخشی از اموال خانه شدند. همچنین به محض ورود به حمام جسد مرد و زنی را پیدا کردند و یک بشکه که پر بود از اسید. وقتی محتویات داخل بشکه بررسی شد مأموران موفق شدند تکههای استخوان سر و شانه زن جوانی را از داخل آن بیرون آورند.
در معاینات متخصصان پزشکی قانونی مشخص شد از زمان قتلها حدود ۴۰ روز میگذرد و علت مرگ نیز اصابت جسمی سنگین به سر اعلام شد.
در کنار بشکهای که جسد دختر جوان داخل آن پیدا شد، دو بشکه دیگر و ظروف پر از اسید کشف شد که نشان میداد عاملان جنایت قصد از بین بردن دو جسد دیگر را نیز داشته اما موفق به انجام آن نشدهاند.
در تحقیقات میدانی، مشخص شد که خانه متعلق به زن میانسال بوده که وضع مالی خوبی داشته و با همسر صیغهای و دو دختر ۲۴ و ۲۰ سالهاش زندگی میکرده است.
با کشف جسد داخل بشکه، این احتمال از سوی تیم جنایی مطرح شد که جسد متعلق به یکی از دخترهاست، اما از دختر دیگر خبری نبود.
دستگیری سه متهم
با این احتمال که دختر ناپدید شده بهنام سهیلا و دوست پسرش در این ماجرا نقش دارند به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی پایتخت، تحقیقات برای بازداشت او صادر و در نهایت دختر ۲۴ ساله در مخفیگاهش و ۱۵ ساعت بعد از کشف اجساد بازداشت شد.
زن جوان که ابتدا مدعی بود از قتلها بیخبر است در نهایت اعتراف کرد و گفت: پدر و مادرم سالها قبل از هم جدا شدند و من با پدرم زندگی میکردم تا اینکه حدود ۴ سال قبل از مادرم باخبر شدم و او را دیدم. بعد از آن رفت و آمدم به خانه مادرم بیشتر شد. بعد از مدتی هم به خاطر اختلافاتی که با شوهرم داشتم از او جدا شدم و تنها بچهام نزد او ماند و من هم به خانه مادرم آمدم.
او ادامه داد: در این مدت مادرم مدام مرا اذیت میکرد و انتظارات بیجایی از من داشت. از دست کارهای او خسته شده بودم و نمیدانستم چکار کنم. تا اینکه چند وقت قبل در پارک با پسر ۱۹ سالهای بهنام پدرام آشنا شدم. دوستی من و پدرام هر روز بیشتر میشد تا اینکه از ماجرای زندگی شخصیام برایش گفتم. از طرفی برای او گفتم که مادرم وضع مالی خوبی دارد و دو خودروی گرانقیمت مدل بالا و کلی پول نقد و طلا در خانه نگهداری میکند. مادرم فقط ۲۵۰ میلیون تومان پول نقد در گاوصندوق نگهداری میکرد. ثروت مادرم و اذیتهای او باعث شد تا با پدرام تصمیم به قتل او بگیریم.
۳۰۰ میلیون برای 3 قتل
زن جوان گفت: با پدرام تصمیم به قتل گرفتیم و برای اجرای نقشهمان از یکی از دوستان پدرام بهنام سروش کمک گرفتیم. قرار بود به او ۳۰۰ میلیون تومان برای اجرای نقشه قتلها بدهیم.
سهیلا ادامه داد: شب حادثه پدرام هم خانه ما بود، آن شب پدرام شام گرفت و به دور از چشم مادر و خواهر و شوهر مادرم داخل غذا داروی بیهوشی ریختیم. مادرم و شوهرش بعد از خوردن غذا خواب آلود شدند اما بیهوش نشدند ولی خواهرم روی کاناپه داخل پذیرایی خوابید.
جنایت در ساعت یک بامداد
او ادامه داد: مادر و شوهرش به اتاقشان رفتند و خواهرم هم روی کاناپه خوابید. از فرصت استفاده کردیم و در ورودی را باز کردم تا سروش وارد خانه شود. سروش با خودش متادون و سم آورده بود که بهزور به خواهرم خوراند و بعد هم با سیم شارژر او را خفه کرد. ساعت یک بامداد خواهرم را به قتل رساندیم و جنازهاش را به اتاق من منتقل کردیم تا کسی متوجه
نشود.
زن جوان گفت: چون مادر و شوهرش خوابشان نبرده بود، آن شب منتظر فرصت ماندیم و سروش هم در گوشهای از خانه به انتظار ایستاده بود. در نهایت ساعت ۷ صبح شوهر مادرم از اتاق بیرون آمد تا به سرکار برود، اما با مادرم دعوایش شد و من بهعنوان میانجی وارد شدم و شوهر مادرم را به اتاق خودم بردم و در آنجا سروش با گلدان کریستالی به سرش زد و او را به قتل رساند. جسد را داخل حمام بردیم و به انتظار فرصت برای قتل مادرم ماندیم.
مادرم وقتی به سالن پذیرایی آمد روی کاناپه خوابید. ساعت ۷ و نیم صبح بود که سروش به سراغش رفت و با همان گلدان کریستال چندین ضربه به سر او زد و بدین ترتیب سومین قتل را هم مرتکب شدیم و جسد مادرم را هم به حمام انتقال دادیم. بعد از آن وسایل باارزش را از خانه خارج کردیم. در این مدت چند باری به خانه سر زدیم اما بعد از مدتی اجساد بو گرفت و تصمیم گرفتیم تا آنها را از بین ببریم تا کسی از راز قتلها با خبر نشود.
بشکههای اسیدی
زن جوان گفت: برای این کار تصمیم گرفتیم اجساد را داخل بشکه اسید بسوزانیم. جسد خواهرم را سروش داخل بشکه انداخت اما فرصت برای دو جنازه دیگر پیدا نکردیم.
با اعتراف سهیلا، دو همدست دیگرش نیز بازداشت شدند.
سروش در تحقیقات اولیه به سه قتل اعتراف کرد و گفت: قرار بود برای سه قتل ۳۰۰ میلیون تومان بگیرم اما در این مدت هیچ پولی دریافت نکردم.
با اعتراف متهمان، آنها با قرار بازداشت موقت در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شدند و تحقیقات به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی پایتخت ادامه دارد.
منبع: تابناک
کلیدواژه: سینوفارم روز درختکاری پاپ فرانسیس قتل هولناک مادر خواهر سینوفارم روز درختکاری پاپ فرانسیس داخل بشکه پسر جوان زن جوان قتل ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۲۳۲۸۲۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معمای اتوبان
مکانیک هم با پلیس تماس میگیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد میرسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع میکنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسیهای اولیه متوجه میشود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفهشده و حدود دو ماه از مرگش میگذرد.جسد برای ادامه بررسیها به پزشکیقانونی منتقل میشود.ادامه داستان...
سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفهشده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را بهسرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپتاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهتهای زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف میکنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره میفهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکیقانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بیقراری میکرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی میکرد او را آرام کند.
سرگرد گوشهای ایستاد و گفت: تسلیت میگم خانم بهاری. میدونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه میکرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد میخواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشکهایش را پاک میکرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. میخوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعهها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر میزدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ میزد و میپرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب میخوند و جدول حل میکرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبهرو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل اینکه خونه به هم ریخته باشه. یا اینکه یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمیدونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمهام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحتتون نمیشم. فقط اینکه از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی میکرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیدهای روبهرو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفهای یا زنجیرهای روبهرو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید میخواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا اینقدر ناشیانه قربانیهاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپتاپ و پروندههایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمههای شب هم همانجا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچیاش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ سالهای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل میکنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل میخواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلیاش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.