شهید مسعود خاجوی؛ خلبانی که شیفته خدمت به محرومان بود
تاریخ انتشار: ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۲۳۵۴۵۰
ظهر روز یکشنبه ۱۳ اسفند در یکی از روستاهای شهرکرد بالگرد اورژانس پایگاه امداد هوایی چهارمحال و بختیاری دچار سانحه شد. به مناسبت دومین سالگرد این حادثه بخشی از فداکاریهای یکی از کادر پرواز این بالگرد، شهید مسعود خاجوی روایت شده است. خبرگزاری میزان _ روزنامه کیهان نوشت: فرزند ایل قشقایی است با همان غیرت و همیتی که در وجود عشایر ایران زمین موج میزند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در فرودگاه شهرکرد بالگرد هوانیروز ارتش مستقر بود. خلبانان ما آماده امدادرسانی به مردم بودند، آن هم برای کوههای بختیاری که هم صعبالعبور هستند و هم جادههای بسیار کمیدارد و هم اینکه در بارش برف یا باران یا عوامل مختلف راه عبور مردم سد میشود؛ لذا مردم نیاز به کمک دارند. در روز حادثه، وقتی آژیر امداد به صدا درآمد، شهید خواجوی پرواز کرد تا به کمک برود. در حوالی ۴۰ کیلومتری شهرکرد به علت نقص فنی، بالگرد دچار سانحه میشود و شهید خواجوی و دو تا از هم پروازان و دو نفر از نیروهای اورژانس هوایی وزارت بهداشت به شهادت میرسند. بعد از شهادت ایشان، بختیاریهایی که شهید خواجوی به کمکشان رفته بود تصاویر زیادی را ارسال کردند و اعلام کردند که خلبان شما این کارها را برای ما انجام داده؛ و این باعث فخر و غرور خلبانها شد که چنین همرزمی داشتند. فرماندهای که تا زمان شهادت گمنام بود وقتی شناسایی انجام و نام خلبان اعلام شد، مردم منطقه اصلا باورشان نمیشد این فرمانده بزرگ همان است که وقتی به محلشان میرفت شروع میکرد به تمیز کردن آغول و رسیدگی به گوسفندان و. اصلا در مخیله مردم نمیگنجید که او یک فرمانده و خلبان سه ستاره و ارشد ارتش است. بارها پیکر ایشان را نشان دادند. عکس ایشان را نشان دادند. حتی مادرش نمیدانست که پسرش چنین فرد بزرگی است. خیلی از محرومین و اقشار ضعیف منطقه مدیون شهید خواجوی هستند. او بدون اینکه دیگران متوجه شوند چه رتبهای دارد، به مردم کمک میکرد. صلابت پسر بعد از شهادت پدر هنوز پیکر شهید را نیاورده بودند که سبحان خیلی محکم جلوی من ایستاد و گفت که من اجاق پدرم را روشن نگه میدارم. در مراسم تشییع شهید خواجوی و همراهان شهیدش خیل عظیم مردم آمده بودند و همه به سر و صورت خود میزدند؛ اما سبحان خیلی محکم و استوار ایستاد و با رسانهها صحبت کرد. گفت: پدر من نمرده و تا زمانی که صدای پرواز بالگردهای هوانیروز را در آسمان بشنوم پدرم زنده است و با نگاه به هر کدام پدرم را میبینم و قطعا من راه پدرم را ادامه خواهم داد. او در چند جلسه با حضور اقشار مختلف نظامیو مردم سخنرانی کرد و بر ادامه دادن راه پدر تاکید کرد. در واقع شهید خواجوی با عمل پسرش را تربیت کرده بود. انگار شما دارید با یک مرد صحبت میکنید. شخصیت و پاکی سبحان برای من ستودنی است. دختر شهید بابایی به نام و یاد پدرشان مجموعهای به نام «پیش فنگ» را ساختند، و در مردادماه جاری مهمان پایگاه چهارم هوانیروز بودند. پسر شهید خواجوی بازیگر مستند تلویزیونی خانم بابایی بود. سبحان در پایگاه یک هفته حضور مستمر داشت. روز پایانی به او گفتم چه میبینی؟ گفت حس میکنم خیلی بیشتر شیفته خلبان شدن شدم و دوست دارم تلاشم را بکنم. *** سبحان خواجوی فرزند بزرگ شهید سرتیپ خلبان مسعود خواجوی که اکنون دوران نوجوانی را طی میکند، پدر را به خوبی به یاد دارد و تمام هم و غمش زنده نگه داشتن یاد و خاطر پدر و سرفرازی بیش از پیش اوست. سبحان که پدر را الگوی خود قرار داده، برایمان از منش و رفتار شهید میگوید: ما قشقایی هستیم. پدرم متولد سال ۵۵ و زاده روستای پشت پر کازرون بود. خانواده پدرم ۵ پسر و ۲ دختر داشتند که پدرم برادر سوم و بچه چهارم خانواده است. پدرم دو فرزند پسر داشت. من فرزند اول و ۱۵ ساله هستم و برادرم ۵ ساله؛ و زمان شهادت پدر من ۱۳ سالم بود. پدرم هیچ گاه به یک قله اکتفا نکرد پدرم شخصی مهربان و خوش خنده و خوش رو بود و در تربیت ما بسیار دلسوز بود و همیشه در این زمینه تلاش میکرد. او یک همسر خوب برای مادرم و فرزند خوبی برای پدر و مادرش بود و نسبت به خواهر و برادرانش هم دلسوز بود. پدرم خیلی منطقی بود و به مسائل منطقی میگرفت و با عقلش تصمیم میگرفت. اگراشتباهی از من و برادرم میدید به جای اینکه ناراحت بشود و عکسالعمل نشان دهد سعی میکرد خیلی بامحبت ما را متوجهاشتباهمان کند. این طور که من از دوستان پدرم شنیدم در محیط کارش هم همین طور بود و اگراشتباهی از کسی سر میزد، حتی از زیردستان خودش، به جای اینکه همان موقع ناراحت شود و تصمیم احساسی بگیرد، اول راجع به آن موضوع فکر میکرد و راه و چاهش را پیدا میکرد و بعد تصمیم میگرفت. پدرم هیچ وقت به یک قله اکتفا نکرد و اعتقاد داشت انسان تا سر حد مرگ جای پیشرفت دارد. این یکی از بهترین خصوصیت او بود؛ و من هم به شدت علاقمندم که تحصیلم را ادامه بدهم. پدر لیسانسش را در هوانوردی گرفت و حدود ۱۰ سال خدمت کردند و تصمیم گرفتند به دوره دافوس بروند و دوره دافوس هم مانند فوق لیسانس است. آنجا فقط هوانیروز نیست و از همه جای ارتش میآیند؛ و بعد هم برگشتند برای خدمت. او از ابتدا تا زمانی که شهید شد فقط به خاطر عاقبت بهخیری و کمک به مردم پرواز میکرد. الگوی من در زندگی و در پیشرفت پدرم است. پدرم فردی مومن و بیریا، خیلی منطقی و کنجکاو بود، طوری که حتی در کارهای فنی هم سررشته داشت، مثلا در تعمیر ماشین و وسایل خانه تبحر داشت. برادرم هم مانند پدرم است و کنجکاوی میکند. پدر هیچ وقت به من پیشنهاد پذیرفتن هیچ شغلی را نداد. من را خیلی راهنمایی میکرد، ولی خودش معتقد بود، وارد حرفه و شغلی شوم که توانایی یادگیری و پیشرفت را دارم. شغلی که خودم دوست داشته باشم. خاطرات به یادماندنی او بسیار به سفر علاقهمند بود. به دید و بازدید اهمیت میداد. ما سفرهای زیادی با هم رفته بودیم. از جمله سفر به اردبیل، شهرکرد، استان همدان و نقاط زیاد دیگر. یکی از خاطرهانگیزترین سفرهای ما مربوط به زمانی است که من تنها ۸ سالم بود. رفتیم همدان و غار علیصدر و یک روز هم آنجا ماندیم و خیلی به من خوش گذشت. پدر یک ماشین سواری ساده داشتند و ما فقط از راه زمینی و با ماشین سفر میکردیم و هیچ گاه نشد که با هواپیما و قطار سفر کنیم. سفر خارجی هم نداشتیم. رضایت پدر و مادر بزرگترین خصوصیتی که در وجود پدر بود این بود که همه از او راضی بودند، در واقع کسی اخلاق و رفتار بدی از او ندیده بود و بزرگترین و ارزشمندترین رضایت را هم پدر و مادرشان از ایشان داشتند. پدر و مادرشان پیر بودند و توان انجام خیلی از کارها را ندارند. پدربزرگم گله دار هستند و پدرم با وجود اینکه سرتیپ ستاد بود و ارج و قرب بالایی در پایگاه هوانیروز داشت، اما هیچی از خودش به پدر و مادر یا حتی اقوام و فامیل نمیگفتند و وقتی پیش پدر و مادرشان میرفتند به گلهداری میپرداختند و چوپانی میکردند. همیشه به فکر پدر و مادرشان بودند و اگر بیمار میشدند وقفه نمیکردند و بلافاصله آنها را به مرکز درمانی میبردند و هیچگاه نمیگذاشتند که وقتی آنجا در کنارشان هستند به پدر و مادرشان سخت بگذرد. آخرین دیدار آخرین بار دو روز قبل از شهادتشان بود که آمدند به ما سر زدند ما هم خوشوبش کردیم. آن روز حال ما خیلی گرفته بود که پدرم نیست و وقتی عصر آمد خیلی خوشحال شدیم. هنوز هم که هنوز است از نبود پدر خیلی ناراحتیم؛ و از لحاظ عاطفی اذیت میشویم. این روزها احساس من ترکیبی از دلتنگی و غرور است. گاهی دلتنگ پدر میشوم و گاهی از اینکه پدرم به صورت عادی از دنیا نرفته و شهید شده خیلی خوشحالم و به خودم میبالم. ولی بیشتر از من و مادرم برادرم اذیت میشود و هنوز با قضیه کنار نیامده؛ چون زمانی که پدرم شهید شد تنها سه سال داشت. اوایل به هر شکلی میخواست پدر را ببیند و با او صحبت کند؛ و ما کم کم به او گفتیم چه اتفاقی افتاده. هنوز هم وقتی تنها هستیم بیتابی میکند واشک میریزد که چرا پدرم نیست. سعی کردم از غم مادر و برادرم کم کنم ظهر روزی که پدر به شهادت رسید، من تازه از مدرسه آمده بودم و سر موبایلم بودم و داشتم شبکههای اجتماعی را چک میکردم. همان روز هم من امتحان زبان انگلیسی داشتم و قرار بود بیاید و با من کار کند. چند تماس مشکوک داشتیم و هنوز هم خبر نداشتیم؛ اما گویا اقوام مطلع شده بودند. یکی از دوستانمان آمدند و داشتند با ما صحبت میکردند و میخواستند خیلی آرام موضوع را به ما اطلاع بدهند. پسرخاله پدرم به مادرم زنگ زد و از حال پدرم پرسید. مادرم گفت حالش خوب است و در ماموریت است و برمیگردد. مادرم از آن دوست پدرم پرسید: چه اتفاقی افتاده؟ کهاشک در چشمان دوست پدرم جمع شد و نتوانست موضوع را پنهان کند و همه ما متوجه شدیم. من داشتمگریه میکردم و چند دقیقهای گذشت که دیدم برادر کوچکم دارد من را نگاه میکند. او هنوز موضوع را نمیدانست. مجبور شدم بهگریه خودم خاتمه بدهم. گفتم مادرم شیفته پدرم بوده و زمان بیشتری را با پدرم سر کرده. برادرم هم که کوچک است. پس ایدهآلترین فردی که میتواند این خانواده سه نفره را اداره کند من هستم؛ به همین دلیل هم دیگر بعد از آن در جمعگریه نکردم و غم خودم را به خلوت بردم و سعی کردم تا جایی که میتوانم به جای اینکه به غم مادر و برادرم اضافه کنم از غم آنها کم کنم. تا وقتی بالگردهای هوانیروز پرواز میکنند پدرم زنده است من ۴ سخنرانی جلوی دوربین داشتم؛ برای استان اصفهان، استان بوشهر، استان فارس و یکی هم ۲ مهر ۱۳۹۸ در پایگاه چهارم هوانیروز گردان هجومی انجام دادم. در سه سخنرانی اول، چون ناراحت بودم از نبود پدر گفتم و اینکه باید سعی کنم راه پدر را ادامه بدهم. در دوم مهر ۹۸ از این گفتم که الگوی خودم را پدرم قرار دادم و اینکه تا زمانی که بالگردهای هوانیروز در آسمان در حال پرواز هستند وجود پدرم را احساس میکنم. یک سخنرانی هم در چهلم پدرم داشتم که آقای ایمانی یک متن ۳، ۴ صفحهای نوشتند که من در مقابل حدود چهار هزار نفر گفتم. در آن مراسم یکی از امیران ارتش صحبت کردند و قرار بود بعد از ایشان من صحبت کنم. اکثر مردم در انتهای سخنرانی ایشان قصد داشتند بروند؛ اما تا دیدند من استوار و محکم «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتم و شروع کردم به سخنرانی، همه ایستادند و برخی تا آخر سخنرانی به جای اینکه بنشینند ایستاده به صحبتها گوش دادند. برای سربلندی نام پدرم تلاش میکنم من در شرایط زیادی پدرم را در کنار خودم حس کردهام. در این دو سال اتفاقات زیادی افتاده و در بسیاری موارد در شرایط سختی گیر کردهایم. حس میکنم اگر وجود پدرم نبود ممکن بود اتفاقات خیلی بدتری بیفتد. اگر پدرم یک بار دیگر برگردد، فکر میکنم لحظه خیلی سختی باشد و زبانم قاصر میشود و نمیتوانم چیزی بگویم. ولی او را نگه میدارم و نمیگذارم که برود. فقط از او میخواهم که بماند. من سعی کردم در اجتماع و بین کسانی که من و پدرم را میشناسند یا در آینده خواهند شناخت، بهترین اخلاق و منش را داشته باشم، که هیچگاه رنجهای از من نداشته باشند؛ که خدای نکرده نگویند وقتی پسر این گونه است، حتما پدرش هم مرد خوبی نبوده. من به پدرم میگویم او هیچ وقت از من ناراضی نخواهد شد، چون بعد از شهادتش خودم را بیشتر موظف دانستم که پدرم بیش از گذشته در مقابل مردم و خداوند سرافراز کنم؛ و از همین جا به ایشان میگویم تا جایی که در توانم باشد کاری نمیکنم که ایشان و خدا از من ناراضی باشند؛ و اگر روزی نیاز باشد وارد میدان جنگ شوم، با اینکه خیلی به مادر و برادرم وابسته هستم آنها را اول به خدا و بعد به پدرم میسپارم و برای دفاع از میهن میروم. بیشتر بخوانید: گفتو گو با خانواده شهید مدافع سلامت «مهشید گودرز»؛ شهیدی که اگر ۱۰ بار بمیرد و زنده شود بازهم پرستار میشود انتهای پیام/
خبرگزاری میزان: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود. برچسب ها: شهید خلبان
منبع: خبرگزاری میزان
کلیدواژه: شهید خلبان چهارمحال و بختیاری اولین هایی پدر و مادرشان پایگاه چهارم شهید خواجوی گردان هجومی تا زمانی ماموریت ها پدر و مادر خلبان تست بالگرد ها خلبان ها خیلی زود خلبان یک هم پرواز تا زمان شهید شد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۲۳۵۴۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
علیرضا حقیقی از لیست مسعود شجاعی خط خورد
به گزارش "ورزش سه"، علیرضا حقیقی فصل خوب و آرامی را در هوادار سپری کرده است. او از ابتدای فصل در ترکیب اصلی بنفشها حضور داشت و در ۲۵ بازی متوالی لیگ و حذفی به میدان رفت.
حالا در بازی برابر مس سونگون در مرحله یک هشتم نهایی جام حذفی، مسعود شجاعی که رفاقت دیرینهای هم با حقیقی دارد بهطور کامل به گلر مورد اعتمادش استراحت داده است.
علیرضا حقیقی با انتشار یک استوری برای همتیمیهایش آرزوی موفقیت کرد. در این مسابقه آرشا شکوری، گلر تیم ملی نوجوانان فیکس شده است.