Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «رکنا»
2024-04-29@15:11:51 GMT

پسر تهرانی جنازه مادرش را دار زد !

تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۳۰۵۹۱۴

پسر تهرانی جنازه مادرش را دار زد !

دهم فروردین ماه سال ۹۸ پسر ۳۲ ساله ای به نام شهریار با پلیس تماس گرفت و از مرگ مادرش خبر داد.وی گفت: مادرم در غیاب من و خواهرم خودش را حلق‌آویز کرده است .من وقتی به خانه وارد شدم،با صحنه وحشتناکی روبه رو شدم. پیکر بی جان مادرم از نرده های راه پله آویزان بود. من که ترسیده بودم بلافاصله پیکر نیمه جان مادرم را پایین آوردم اما او دیگر نفس نمی کشید و کار از کار گذشته بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش رکنا، به دنبال اظهارات پسر جوان ،مأموران پلیس به خانه آنها در خاتون آباد پاکدشت رفتند و پیکر زن ۶۱ ساله با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد .

ماموران پلیس در نخستین گام به بررسی خانه پرداختند اما اثری از ساییدگی روی نرده های راه پله مشهود نبود .مقداری خون نیز در راه‌پله‌ها ریخته بود. همین سرنخ موجب شد تا فرضیه خودکشی زن سالخورده رنگ ببازد.

ماموران پلیس به بازجویی از پسرجوان پرداختند و فهمیدند وی به مواد مخدر اعتیاد دارد.

وقتی پزشکی قانونی علت فوت زن سالخورده را خفگی اعلام کرد شهریار به عنوان نخستین مظنون بازداشت شد.

وی که سعی داشت خودش را بیگناه نشان دهد وقتی فهمید دستش برای پلیس رو شده و آنها به اعتیادش پی برده اند ،به قتل اعتراف کرد .

شهریار در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد.

در ابتدای جلسه،خواهر وی که تنها ولی دم بود در حالی که اشک می ریخت گفت: در این دنیا فقط برادرم را دارم و به همین خاطر حاضر به قصاص او نیستم. من از خون مادرم گذشت می کنم.

سپس شهریار در جایگاه ویژه ایستاد و گفت :بعد از فوت پدرم من و مادر و خواهرم با هم زندگی می کردیم .چند سالی بود به دام اعتیاد افتاده و معتاد شده بودم. به همین خاطر با مادر و خواهرم همیشه درگیر بودم.

وی ادامه داد: از وقتی فهمیدم مادرم خانه مان را به نام خواهرم سند زده رابطه ام با آنها بدتر شد.این رفتار مادرم باعث شده بود کینه او و خواهرم را به دل بگیرم.

پسر معتاد در تشریح جزییات قتل گفت: آخرین بار در غیاب خواهرم بار دیگر با مادرم درگیر شدم .من به او گفتم حق نداشته بدون اطلاع من خانه را به نام خواهرم سند بزند. اما او شروع به داد و فریاد کرد. من او را هل دادم که سرش را به دیوار راه پله ها برخورد کرد و از سرش خون جاری شد. من ترسیدم به همین خاطر او را رها کردم و به اتاق خودم رفتم. چند ساعت بعد وقتی از خواب بیدار شدم و به راه پله‌ها برگشتم با پیکر بی‌جان مادرم روبه رو شدم .

وی ادامه داد: من برای اینکه پلیس را گمراه کنم طنابی را دور گردن مادرم پیچیدم و آن را از نرده‌های راه پله آویزان کردم تا همه فکر کنند مادرم خودکشی کرده است. من بعد از چند دقیقه طناب را بریدم تا مادرم روی زمین بیافتد .اما وقتی پیکر او را حلق آویز کردم مرده بود.

وی در حالی که اشک می ریخت گفت: باور کنید من تحت تاثیر مصرف مواد مخدر دست به چنین اشتباهی زدم و حالا پشیمان هستم.رفتارهایی که انجام دادم دست خودم نبود و هنوز باور ندارم مادرم را کشته ام.

در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به رضایت اولیای دم و طبق ماده 612 قانون مجازات اسلامی شهریار را به 8سال زندان محکوم کردند.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

منبع: رکنا

کلیدواژه: سهام عدالت قیمت خودرو کرونا اخبار حوادث زندان مادر کشتن مجازات کیفری سهام عدالت قیمت خودرو کرونا فیلم قتل ایران قیمت خودکشی عکس بازیگر سینما و تلویزیون سهام عدالت بورس حادثه راه پله

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۳۰۵۹۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

قصه عبرت آموز یک دزد!

روزی که اولین نخ سیگار را لای انگشتانم گرفتم و با غرور خاصی نزد دوستانم به آن پک می زدم هیچ گاه باورم نمی شد که روزی برای تامین هزینه های اعتیادم به اموال مردم دستبرد بزنم اما ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات سارق حرفه ای قطعات و محتویات خودروهای مردم در حاشیه خیابان هاست که با تلاش شبانه روزی نیروهای گشت نامحسوس کلانتری شفای مشهد به چنگ قانون افتاد. او که مدعی بود سرگذشت عبرت آموزی دارد درباره قصه تلخ زندگی خود به مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری گفت:پدرم به دلیل ابتلا به بیماری های ریوی و قلبی در سن 40 سالگی از دنیا رفت و این گونه مادرم سرپرستی خانواده را به عهده گرفت.

او جوانی اش را گذاشت و همه سختی ها  وتلخکامی ها را به جان خرید تا ما آینده را در خوشبختی تجربه کنیم. خلاصه او با کارگری و خیاطی هر3 خواهرم را به دانشگاه فرستاد و آن ها اکنون ازدواج کرده اند و در ادارات دولتی  استخدام شده اند اما من مسیر خلافکاری را در پیش گرفتم و بدبختی هایم را به تماشا نشستم.

آن روزها زمانی که 7 سال بیشتر نداشتم در شهرستان تربت جام به مدرسه رفتم. با آن که چندان علاقه ای به تحصیل نداشتم اما به هر طریقی بود تا مقطع دبیرستان درس خواندم. خلاصه 17 ساله بودم که روزی با ترغیب و تشویق دوستانم،اولین نخ سیگار را لای انگشتانم گرفتم چراکه غرورم اجازه نمی داد در برابر آن ها کم بیاورم به همین دلیل سعی می کردم پک های عمیقی به سیگار بزنم که با تشویق و جلب توجه آن ها روبه رو شوم . در همین شرایط خیلی زود پای بساط شیره و تریاک  هم نشستم و دورهمی های لذت بخش دوستانه ام آغاز شد .

چنان در عالم هپروت سیر می کردم که هیچ گاه به ذهنم نمی رسید  این لذت های زودگذر فرجامی وحشتناک دارد. آن روزها فقط همین غرورهای جوانی و تعریف و تمجیدهای دیگران را می دیدم و مدام در پارتی ها و شب نشینی ها شرکت می کردم. نصیحت های مادرم نیز فایده ای نداشت چراکه من هم مانند همه معتادان که مصرف تفریحی را شروع می کنند، خودم را فریب می دادم که من مانند دیگران نیستم و هر روزی که اراده کنم دیگر مصرف نمی کنم.

حتی گاهی برای چند روز نزد دوستانم نمی رفتم تا چنین وانمود کنم که من اراده ای قوی دارم  و آلوده مواد افیونی نمی شوم. مادرم از رفتارهای من زجر می کشید و گریه می کرد اما من هیچ توجهی به اطرافم نداشتم تا این که بالاخره باورم شد دیگر معتاد شده ام .

چند بار مادرم با سختی های بسیار مرا در مراکز ترک اعتیاد بستری کرد  اما فایده ای نداشت تا این که به خودم آمدم و با کمک یکی از دوستانم که مرا راهنمایی می کرد چند سال از چنگ مواد مخدر گریختم و در سن 30 سالگی به توصیه مادرم ازدواج کردم تا شاید مسیر درست زندگی را بیابم اما بعد از ازدواج دوباره دوستان هم بساطی ام به سراغم آمدند و با وسوسه های لذت آنی و تعریف و تمجیدهای آنان از پک های عمیق سیگار و مصرف زیاد مواد مخدر ،باز هم به منجلاب مواد افیونی افتادم ولی این بار شیوه ای خطرناک را در پیش گرفتم و مصرف هروئین را شروع کردم . حالا همسرم زجر می کشید و با اشک هایش تلاش می کرد تا مرا از بیراهه هولناک بازدارد.

چند بار دیگر در مراکز ترک اعتیاد بستری شدم ولی چون در زمینه پوشاک فعالیت داشتم و با افزایش قیمت ها در بازار به وضعیت خوبی رسیده بودم هنوز توان خرید هروئین را داشتم اما دیگر نمی توانستم به خاطر خماری های مواد مخدر صنعتی در محل کارم بمانم به گونه ای که مجبور شدم مغازه ام را تعطیل کنم.

در این شرایط پس انداز هایم نیز به پایان رسید و خانواده ام برای نان شب محتاج شدند. همه دوستانم از من فرار می کردند چراکه دیگر پولی نداشتم مانند گذشته مقدار زیادی شیره و تریاک را پای بساط آن ها بگذارم وباید از هروئین های آنان مصرف می کردم. این گونه بود که با ترس و لرز برای اولین بار از یک خودرو در حاشیه خیابان سرقت کردم و با فروش باتری و ضبط و پخش آن هزینه  های یک روز اعتیادم تامین شد ولی می ترسیدم آشنایان و بستگانم مرا درحال سرقت مشاهده کنند و آبروریزی شود این بود که تصمیم گرفتم به مشهد بیایم و سرقت هایم را در این شهر ادامه بدهم .

بارها در مناطق مختلف شهر مشهد به خودروهای شهروندان دستبرد زدم و با فروش اموال سرقتی هزینه های اعتیادم را تامین کردم تا این که شب گذشته هنگام عبور از بولوار ابوطالب چشمم به پرایدی افتاد که به راحتی می توانستم به آن دستبرد بزنم چراکه هیچ گونه امکانات امنیتی و ضد سرقت نداشت اما هنوز مشغول بازکردن در خودرو بودم که ناگهان خودم را در محاصره افسران گشت کلانتری شفا دیدم و آن ها در حالی مرا دستگیر کردند که چندین بسته حاوی هروئین نیز به همراه داشتم . حالا بسیار پشیمانم و می دانم آینده ام را نابود کرده ام اما ای کاش ...

با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) تحقیقات گسترده افسران کارآزموده دایره تجسس برای ریشه یابی سرقت های دیگر این جوان وارد مرحله جدیدی شد تا شهروندانی که اموال آن ها توسط این سارق جوان به یغما رفته است شناسایی شوند .

دیگر خبرها

  • تشکر خانواده شهید الداغی از وحید شمسایی
  • مادرم با هدیه وحید شمسایی روحیه گرفت
  • قتل دختر اصفهانی مبتلا به اتیسم به دست مادرش
  • قصه عبرت آموز یک دزد!
  • هشدار؛ متروسواران تهرانی حتما بخوانند!
  • عکسی از سیدحسین خمینی در هنگام نماز بر پیکر مادرش
  • واکنش وزیر علوم به یورش پلیس آمریکا به دانشجویان
  • من، مادرم، خواهرم و برادرم را سلاخی کرده‌ام!
  • «نمی‌توانم نفس بکشم»٢ در خیابان‌های آمریکا + فیلم | وقتی تکنیک مرگبار گذاشتن زانو پشت گردن جان تایسون را گرفت
  • (ویدئو) وقتی بچه گوریل از قلقلک دادن توسط مادرش لذت می‌برد