Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، یک جوری دارند از وضعیت تیم ماشین سازی انتقاد می‌کنند که انگاری این تیم قبلا قهرمان لالیگا است و ما داریم می‌فرستیم دسته پایین‌تر.

نه عمو، این تیم آسانسور لیگ بوده هر وقت آمده بالا یکی دو سال بعدش رفته پایین/ آسانسوره هم یک بار خراب شده و 20 سال تیم نتونسته بیاد بالا.

می‌گن چرا با بازیکن عکس می‌گیری.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ببخشید از دفعه بعد می‌رم با تک درخت ورودی زعفرانیه عکس می‌گیرم. طرف برای عکس یادگاری که از تهران پانشده بود بیاد تبریز/ آمده بود مذاکره کنه

 حالا یک اشتباهی کردیم و قبل از قرارداد عکس انداختیم. آنقدر شلوغش کردند که بازیکنه در رفت.

بعدش گیر دادند که سرمربی قبلی چرا با سرپرست تیم در مورد ثبت قراردادها هماهنگ نبودند. مربی و سرپرست در تمرین با هم بودند. فرداش هر کدام رفتند سی کار خودشان. نامزد نبودند که هر لحظه با هم تماس داشته باشند. سرپرست قرارداد بازیکنان را در هیات فوتبال ثبت کرد. سرمربی هم چند ساعت بعد علیه هیات فوتبال به دلیل عدم ثبت قرارداد مصاحبه کرد. بدون اینکه از هم خبر داشته باشند

اما مدیریت قوی من حرفی به میدان نمی‌آید که تا دیدم سوتی دادیم خبر را از خروجی‌های باشگاه حذف کردیم.

انتقاد می‌کنید چرا اینقدر مربی عوض می‌کنیم/آخه مرد مومن اگر مربیان را عوض نکنیم که خودمان را عوض می‌کنند. باید یک کاری بکنیم تا بگند تو باشگاه فعال است.

یک موضوع دیگر، ما یک بار خواستیم با یک بازیکن بیشتر وارد میدان بشیم بلکه بازی را ببریم/ جمعا یک دقیقه 12 نفره بودیم. نه گلی زدیم نه گلی خوردیم. چقدر ناجوانمردانه بهمون حمله کردند. همین تراکتوری‌ها را ببینید دائما ادعا می‌کنند ما 12 نفریم. کسی رفته تیم‌شان را شمرده؟ شاید هم راس می‌گند. یا بعضی تیم ها با داوران 15 نفر هستند. کسی اعتراضی کرده است؟ اما یک دقیقه ما را پیراهن عثمان کردند.

ختم کلام اینکه نه کارخانه تیم را می‌خواهد نه مالک قبلی. الان ما هم فداکاری کرده مسوولیت تیم را قبول کردیم. اصلا تیم واسه ماست. دوست داریم تیم‌مان سقوط کند تا فضول‌هایش را بشماریم.

اگر خدای ناکرده سقوط هم کردیم سال بعد دوباره سوار همان آسانسوره می‌شیم و برمی گردیم. نگران نباشید.

شما هم آنقدر انتقاد کنید تا انتقاد ‌دان‌تان پاره شود.

انتهای پیام/60017

منبع: فارس

کلیدواژه: فوتبال لالیگا تبریز مربی فارس تبریز ماشین سازی طنز ماشین سازی ماشین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۳۵۳۹۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

واسه نونه... واسه نونه!

همشهری آنلاین - سیدسروش طباطبایی‌پور: اولین صف، صف نان بود که توجهم را به‌خود جلب کرد. مردان و زنان پا به سن‌گذاشته‌ای که روز خانواده‌ را باید با سنگک داغ آغاز می‌کردند؛ وگرنه سنگ شان روی سنگ بند نمی‌شد و زمین شان به آسمان می‌رسید و آسمان شان به زمین! پاهایم کمی شل شد که من هم نان به‌دست شوم، اما قرار نیم‌ساعت نرم دویدن، برایم جذاب‌تر بود تا نان تازه.

بیش‌تر بخوانید: معدل آزمون نهایی بچه های سال آخر دبیرستان اعلام شد | مدرسه؛ کارخانه‌ یکسان‌سازی!

اما صف دوم، انبوه‌تر از این حرف‌ها بود که بتوان آن را نادیده گرفت. دو کوچه آن طرف‌تر، جلوی درِ بسته دانشگاه علم و صنعت و انبوهی از عاشقان علم و دانش که برای عبور از سد کنکور، لحظه‌شماری می‌کردند تا در باز شود و در آزمونی آزمایشی شرکت کنند. گروه سنی‌شان، جوان و تک‌خال‌هایی میانسال و اندکی هم ریش‌سفید. تصمیم گرفتم مسیرم را به طرفشان کج کنم تا شاید خاطرات کنکور لعنتی در ذهنم زنده شود.

سردرگمی، شباهت مان بود و تنها تفاوت کنکوری‌های سال ۱۴۰۳با کنکور دهه۷۰، این بود که ما قبل از بازشدن در محل آزمون، دور هم جمع می‌شدیم و چرت و پرت می‌گفتیم و می‌خندیدیم، ‌اما این جماعت تازه به سد رسیده، معمولا سرشان توی گوشی بود و کسی، دیگری را تحویل نمی‌گرفت. به‌سختی توانستم با دو سه نفر ارتباط برقرار کنم، البته با حال در جازدن! یکی از جوان‌ها که سبیل انبوهی هم برای خودش دست‌وپا کرده بود، در جواب پرسش بی‌مزه من گفت: «بابام گفته باید عمران قبول بشم، اما من عشق ورزشم...» دیگری هم سرش را به نشانه‌ اعتراض چرخاند و آخری هم گفت: «واسه نونه... ه. واسه نونه!»

فضا سنگین بود و داشت عرقم خشک می‌شد. نفسم گرفته بود؛ از آنها فاصله گرفتم تا کمی اکسیژن تازه وارد ریه‌هایم شود. دو کوچه بالاتر، جمعیت دیگری گرد هم آمده بودند؛ فکر کردم آنجا هم حوزه کنکوری آزمایشی است؛ اما از آن دور، سن و سالشان به پشت کنکوری‌ها نمی‌خورد. این را از سر و صدا و جیغ ‌و ‌ویغشان می‌شد فهمید؛ گروه سنی نوجوان!

کمی سرعتم را زیاد کردم تا زودتر کنجکاوی‌ام فروکش کند. گروه سنی؛ نوجوان! دخترانی معصوم که به همراه والدین‌شان، جلوی در مدرسه‌ای با برج و باروهایی به آسمان رسیده، ایستاده بودند و هی پا به‌پا می‌شدند. یکی گفت: «اگه قبول نشم مامانم پوستم رو می‌کنه» و دیگری گفت: «دختر همسایه‌مون دبیرستانش همین‌جا بود و الان پزشکی می‌خونه...» و یکی هم اول صبحی، اصلا نای حرف‌زدن نداشت.

بدجوری به نفس‌نفس افتاده بودم. ترجیح دادم هر چه زودتر به خانه برگردم تا در نخستین روز دویدن، گروه سنی کودک‌تر و جمعیت حیران‌ و سرگشته‌تری سر راهم سبز نشوند!

کد خبر 847073 برچسب‌ها جوانان نوجوان مدرسه و مدارس کنکور

دیگر خبرها

  • قرارداد طارمی با اینتر نهایی شد
  • آماده‌باش فدراسیون برای ال‌کلاسیکوی ایران
  • آماده‌باش فدراسیون برای ال‌کلاسیکوی فوتبال ایران
  • جزئیات قرارداد مهدی طارمی با اینترمیلان فاش شد
  • کریستیانو رونالدوی کوچک؛ انتقاد ماریو گومز از بدنسازی و تغییرات عضلات مسوت اوزیل!
  • آماری هولناک؛ «۸۹ درصد فقرا از شاغلین سابق و امروز هستند»
  • هشدار فرشاد مؤمنی؛ ۸۹ درصد فقرا از شاغلین سابق و امروز هستند
  • واسه نونه... واسه نونه!
  • دیدار دادستان ویژه روحانیت شمالغرب کشور با رئیس کل داگستری استان آذربایجان غربی
  • آیین نامه داوری ایران قدیمی و با اشکال است