گروگانگیری خانوادگی برای ارثه پدری / 3 برادر شوهرخواهرشان را دزدیدند
تاریخ انتشار: ۳۰ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۳۶۹۱۴۷
سه برادر با تصور اینکه ارثیه پدریشان با فریبکاری داماد بر باد رفته است، به انتقامجویی خشنی دست زدند.
به گزارش اختصاصی رکنا، وقتی خواهر شنید برادرانش میهمان شام هستند، احساس کرد کینهها خاموش شده است، غافل از اینکه در نقشهای شوم گرفتار خواهند شد.
نیمه شب 5 اسفندماه، زن با صدایی گرفته و در حالی که به سختی حرف میزد، با پلیس 110 تماس گرفت و ادعا کرد شوهرش از سوی برادرانش ربوده شده است و احتمال وقوع یک قتل وجود دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی افزود: 6 ماه قبل پدرم در محل کارش سکته کرد. 10 روز در بیمارستان بود تا اینکه تمام کرد و همه عزادار شدیم. مرگ پدرم دل من و شوهرم را خیلی شکست، چراکه او را دوست داشتیم. مریم ادامه داد: وقتی پدرم زنده بود، من و سه برادرم خیلی با هم خوب بودیم، رابطهمان صمیمی بود و خیلیها حسادت میکردند. همیشه این احساس را داشتم اگر روزی اتفاقی برای یکی از آنها بیفتد، زنده نمیمانم. هدایای آنچنانی بین خانوادههای ما رد و بدل میشد تا اینکه نوبت به ارثیه پدریمان رسید.
دردسر ارثیه پدری برای یک زن / شوهرش را ربودندوقتی فریبرز که حسابدار و مسوول همه مسایل مالی پدرم بود، پس از حسابرسی، کل دارایی پدرم را اعلام کرد تا انحصار وراثت شود، ناگهان هر سه برادرم تغییر رنگ دادند. آنها بدون در نظر گرفتن بازار و حتی ورشکستگی جزیی کارگاه پدرم، ادعا داشتند که حساب و کتابها دستکاری شده و انگشت اتهام را به سمت فریبرز نشانه رفتند.
شوهرم و حتی من که از همه آنها بزرگتر هستیم و برخلاف سه برادرم، هیچگاه پدرم را تنها نگذاشته بودیم، خیلی ناراحت شدیم و فریبرز با دلشکستگی از خانه پدریام خارج شد و به من گفت که دیگر نمیخواهد برادرانم را ببیند.
از آنجا که میدانستم شوهرم راستگوست و تلاشش را هم دیده بودم تا پدرم از لحاظ مالی به زمین نخورد، در حمایت از وی به رفتار سه برادرم، اعتراض کردم، اما آنها برخلاف گذشته با بیاحترامی من را نیز شریک دزد قافله دانستند و خواستند فریبرز را وادار به بازگرداندن پولهای پدرم کنم.
مریم با گریه گفت: به پیشنهاد شوهرم به محضر رفتم و ارثیهام را به برادرانم بخشیدم و به آنها پیغام دادم که دیگر هیچ رابطهای بین ما وجود ندارد. ابتدا تصور کردم که این کارم باعث شود آنها از خر شیطان پایین بیایند، اما پیغام آمد که میدانند به اندازهای پول به جیب زدهایم که ارثیه پدری به دردمان نمیخورد.
برادران خمشگین شوهرخواهرشان را گروگان گرفتنددیگر جوابی ندادم و 6 ماه گذشت تا اینکه ظهر امروز «حسن» برادر کوچکترم به خانهام زنگ زد. صدایش مهربان بود و گفت برای حل و فصل اختلافات و آشتیکنان، شام هر سه برادرم به خانهمان میآیند. خیلی خوشحال شدم، فریبرز هم راضی بود. شب که شد، «حسن»، «محمود» و «شهرام» آمدند، اما چهرهشان باز خشمگین بود.
من برای چیدن غذا روی میز به آشپزخانه رفته بودم که ناگهان صدای تکاپو و درگیری را شنیدم. وقتی هراسان به پذیرایی برگشتم، دیدم برادرانم با چسبهای پهن، شوهرم را نوارپیچ کردهاند. خواستم حرفی بزنم که حسن به سمتم آمد. دهان و دستانم را با چسب بست و من را داخل حمام انداخت. نگاههای ملتمسانه شوهرم را فراموش نمیکنم. دیگر نفهمیدم چه شد، خیلی به در حمام کوبیدم تا اینکه پسرم که ساعت 12 شب به خانه آمده بود، در را باز کرد و سریع با پلیس تماس گرفتم.
ماموران پلیس که با یک گروگانگیری فامیلی مواجه بودند، با دستور بازپرس کشیک دادسرای شمیرانات، وارد عمل شدند. هیچکدام از برادرها به موبایلهایشان پاسخگو نبودند و وقتی ماموران در خانههایشان رفتند، فهمیدند آنها همسر و بچههایشان را به سفر ترکیه فرستادهاند و با نقشه حسابشدهای دست به این کار زدهاند.
هیچ ردپایی از این سه برادر و دامادشان نبود. یک هفته گذشت تا اینکه کارآگاهان به یک باغی در جنوب تهران رسیدند که متعلق به یکی از دوستان شهرام بود و وقتی غافلگیرانه به آنجا رفتند، فریبرز را در شرایطی نامناسب در یک اتاق کوچک پیدا کردند، اما اثری از سه برادر نبود.
فریبرز، وقتی توانست حرف بزند ادعا کرد که برادران همسرش وی را در آنجا زندانی کرده و گاهی برای غذا و آب نزدش میرفتند و هیچگاه در باغ نبودند و اگر پتو و یک والور نداشت، حتما از سرما زنده نمیماند.
فریبرز به افسر پرونده گفت: هر روز سوالهای تکراری میپرسیدند و من جوابهای تکراری میدادم که قانع نمیشدند.
ماموران که شنیدند برادران کینهجو به آن باغ سرکشی میکنند، در آنجا به کمین نشستند و هنوز شب نشده بود که حسن دستگیر شد.
این مرد جوان که باور نمیکرد دستگیر شود، در بازجوییها محل اختفای دو برادرش در خانهشان حوالی پردیس را لو داد و ساعتی بعد محمود و شهرام نیز به دام افتادند. سه برادر باز اصرار داشتند که دامادشان خیانت در امانت کرده است و فریبرز میگفت که همه نوع سند برای اثبات بیگناهیاش دارد.
بنابر این گزارش، بازپرس پرونده با توجه به اینکه فریبرز و خواهر این سه برادر، راضی نبودند آنها به زندان بیفتند، با وثیقه میلیونی متهمان را آزاد کرد و دستور داد تا اسناد ورثهای نیز بررسی شود تا در صورت وجود ایرادی این بخش نیز رازگشایی شود.
ارثیه های دردسر ساز
محمود ایزدنیا، جامعهشناس درباره این پرونده میگوید: متاسفانه ارثیهها همیشه باعث دلخوری میشود، حتی اگر طبق قانون انحصار وراثت صورت گیرد. وی میافزاید: پروندههایی داشتیم که همین ارثیهها باعث وقوع قتل شدهاند که متاسفانه در این پرونده نیست. اعضای یک خانواده با محبت به خاطر مال دنیا باز به جان هم افتادهاند و عجیب اینکه همه آنها از لحاظ مالی در شرایط خوبی بوده و شاید نیازی به این ارثیه نیز نداشتهاند، اما طمع همیشه کار دست انسان میدهد و ارثیه یکی از بحثهای اصلی در به وجود آمدن طمع است. این جامعهشناس میگوید: مرگ خبر نمیدهد و بهتر است افراد چه پولدار و چه کسانی که در سطح عادی هستند، قبل از هر چیزی وصیتنامه آماده کنند و داراییهایشان را بیان کرده و انتظاراتشان را بنویسند تا وراث با احترامی که به وی دارند، بدون دعوا به داراییهایشان برسند و اختلافاتی بین آنها بروز نکند. ایزدنیا ادامه میدهد: اگر اختلافی نیز درگرفت، چه بهتر است به قانون پناه ببرند و از دست زدن به اقدامات خودسرانه که تبعات منفی زیادی نیز دارد، جلوگیری کنند. طرح دعوا در دادسرا و دادگاه ایدهآلترین راه برای حل این اختلافات است.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
منبع: رکنا
کلیدواژه: سهام عدالت قیمت خودرو کرونا قتل انحصار وراثت ارثیه پدری سفر ترکیه اخبار حوادث گروگانگیری ارثیه پدری سهام عدالت قیمت خودرو کرونا عکس قتل ایران بیمارستان پرستار فیلم قاتل جوان پزشکان درگذشت ارثیه پدری سه برادرم سه برادر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۳۶۹۱۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد
روزنامه اعتماد- بهاره شبانکارئیان- طی چند هفته گذشته خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد. پس از این ادعا سعی کردم با خانواده این کارگردان و فیلمنامهنویس مشهور سینمای ایران صحبتی داشته باشم. همسر و خواهر مرحوم پوراحمد حاضر به گفتگو نشدند، اما دخترمرحوم حاضر شد گفتوگویی داشته باشد، آن هم پس از پیگیریهای مکرر و چندین روزهام. لازم به ذکر است که عنوان کنم این گزارش صرفا بر اساس گفتههای دخترمرحوم کیومرث پوراحمد تنظیم شده است و انتشار آن از سوی روزنامه به معنای تایید یا رد صحبتهای مصاحبهشونده نخواهد بود. همچنین در مورد عنوان این گزارش نیز لازم میدانم توضیح دهم که «پرونده باز است» نام آخرین فیلمی است که به کارگردانی و نویسندگی کیومرث پوراحمد ساخته شده و موضوع آن برگرفته از پروندهای جنایی و پرحاشیه در دهه ۸۰ است.
«ما مطمئن هستیم و میدانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبتهای دختر کیومرث پوراحمد برای «اعتماد» است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است...؛ و این در حالی است که تصویری از حلقآویز شدن این کارگردان سینما نیز نشان میدهد؛ آثار جراحت روی دو دست او وجود داشته است. همچنین اطلاعات جدیدی به تازگی در مورد ثبت شکایت خانواده شنیده شده که «اعتماد» آن را صد درصد تایید نمیکند، اما این اطلاعات حاکی از آن است که خانواده پوراحمد شکایتی با موضوع مرگ مشکوک مرحوم پوراحمد ثبت کردند. ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ اخباری ضد و نقیض در رسانهها و مجلات هنری منتشر شد. ابتدا برخی رسانهها نوشتند؛ کیومرث پوراحمد، کارگردان و فیلمنامهنویس مشهورایرانی در ویلایی در بندر انزلی بر اثر ایست قلبی درگذشت، اما ساعاتی بعد یک مجله هنری دلیل مرگ کیومرث پوراحمد را خودکشی اعلام کرد.
مرکز اطلاعرسانی پلیس نیز در اطلاعیهای در مورد مرگ کیومرث پوراحمد اعلام کرد: «در پی اعلام یک فقره خبر فوت مشکوک فردی سالخورده در دهکده ساحلی بندر انزلی به مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی شهرستان بندر انزلی قرار گرفت. با توجه به اهمیت رخداد، پلیس آگاهی برای بررسی صحت و سقم موضوع در محل حادثه حضور پیدا کردند که با جسد بیجان کارگردان نام آشنای کشورمان کیومرث پوراحمد مواجه شدند. یافتههای پلیس حاکی از آن است که در کنار جسد مرحوم پوراحمد نوشتهای کشف شده است که متاسفانه حکایت از اقدام او به خودکشی دارد.»
با این حال و با گذشت یکسال از این ماجرا در فروردین ماه ۱۴۰۳، توران پوراحمد؛ خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی اعلام کرد که برادر او به قتل رسیده وآثار جراحت بر بدن او مشهود بوده است.
پس از اظهارات خواهر کیومرث پوراحمد «اعتماد» سعی کرد با یکی از اعضای خانواده پوراحمد گفتوگویی داشته باشد.
پدرم میدانست
چه بلایی میخواهد سرش بیاید
دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه میگوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال میشناخت ویلا اجاره میکرد و به شمال میرفت، چون میخواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا میرفت؛ یعنی اولینبار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرارهای مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبهرو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»
او در پاسخ به اینکه آیا مرحوم قبل از مرگشان پیگیر فیلم «پرونده باز است» بوده، نیز میگوید: «فیلم «پرونده بازاست»، هنوز تمام نشده بود و تدوین آن مانده بود. همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت میخواهد به تهران برود تا بخشی از موزیکها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرارهای مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم میشد، اشاره کردم و از تلفنها و پیامهایی که مربوط به همین قرارهای کاری میشد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند. خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتابهایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتابهای او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصتطلبی بود و ما نمیدانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران میشناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتابها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمیرسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قراردادها را برایمان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتابهای دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتابها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت میخواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که میخواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیهکننده برخی سکانسها را حذف کرد و تغییر داد.»
دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز میگوید: «عمهام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم میدانست چه بلایی میخواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچوجه درست نیست.» ....
۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ فلاح میری، دادستان مرکز گیلان در رابطه با نامه کشف شده در محل فوت کیومرث پوراحمد و خبر فوت او اعلام کرد: «نوشتهای که همراه مرحوم پوراحمد کشف شده، نوشتهای کاملا شخصی، خصوصی و خانوادگی است. مرحوم در انتهای نامه تاکید کرده غیر از خانوادهاش کسی از محتوای نامه باخبر نشود و با توجه به اینکه خانواده مرحوم از محتوای نامه مطلع هستند در صورت صلاحدید محتوای آن را منتشر خواهند کرد. همچنین به محض دریافت گزارش، بازپرس ویژه قتل در محل حاضر شد و با بررسیهای اولیه نظر برخودکشی این کارگردان سینما داشت که واکاوی جزییات، مستلزم رسیدگی دقیق قضایی است. جسد به پزشکی قانونی انتقال داده شد تا علت تامه مرگ بررسی شود و خبر تکمیلی متعاقبا اطلاعرسانی میشود.»
این در حالی است که تاکنون و با گذشت یکسال هنوزخبر تکمیلی مربوط به علت تامه مرگ از سوی ضابطان و مراجع قضایی منتشر نشده است.
۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲؛ چهلمین روز درگذشت کیومرث پوراحمد، اکثر خبرگزاریها از جمله اطلاعات آنلاین به یادداشتی در صفحه اینستاگرامی دختر کیومرث پوراحمد اشاره کرد و نوشت: «چهلم شد. چهل روز گذشت از آن روزی که دنیای ما برای همیشه عوض شد. این انسان عاشق ایران بود. عاشق ایران و مردمش بود. از آنها الهام میگرفت و در عوض عشقش را توی آثارش تقدیم میکرد به مردم پاک و مهربان ایران زمین. همه صحبتها، مسیجها و ویسهای پدرم در ساعتهای آخر زندگی شاد و پر از امید بود. در طول دو، سه ساعت تصمیم میگیره به زندگی خودش خاتمه بده؟ خودش را با دست و بدن زخمی، کبود و آسیبدیده حلقآویز کنه؟ ما را که باکی نیست، زمین گرده و خدا بزرگ و مهربون و همیشه هم باهامون.»
پگاه پوراحمد در آخر تاکید کرد: «پرونده باز است.» ...