بازآفرینی حیات ون گوگ روی بوم نقاشی در «دوستدار تو، ونسان»
تاریخ انتشار: ۳۰ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۳۷۰۹۵۶
فیلم سینمایی «دوستدار تو، ونسان / Loving Vincent» ساخته دوروتا کوبیلا و هیو ولچمن بازسازی درخشان از زندگی ونسان ونگوگ نقاش پسادریافتگر هلندی است؛ بازسازی از طریق بازآفرینی تابلوهای نقاشی این نقاش برجسته و به شکلی تحسین برانگیز رخ میدهد.
به گزارش «تابناک»؛ رمان «خنده در تاریکی / Laughter in the Dark» که «ولادیمیر ناباکوف» آن را در سال 1938 نوشت اینگونه آغاز میشود که قهرمان ثروتمند داستانِ ما به دیدی در زندگی میرسد که در نهایت باعث نابودشدن زندگیاش میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تکنولوژی فیلمسازی همچنان در دوران کودکی خود به سر میبُرد و این باعث میشد تا هر چیزی ممکن به نظر برسد. چه میشد اگر یک نفر از این تکنولوژی استفاده می کرد تا به یک بوم نقاشی جان بدهد، به کار و دید هنرمند ابعاد جدیدی اضافه کند و اتفاقاتی را که ممکن است قبل و بعد از اینکه نقاشی بر روی بوم جاودانه شود به نمایش بگذارد؟
«آلبینوس» به لطف هوش خود سختی هایی که ممکن است در این راه پیش بیاید را به خوبی شناسایی کرده بود:«تلاش بسیار زیادی باید میکردیم تا این اثر را به صورت انیمیشن در بیاریم و هزینه تولید فیلم نیز بسیار بالا می رفت. و طراح نیز جدا از اینکه باید دانشی مختص کار هنرمند و همچنین دوری ای که وی در آن زندگی میکرد میداشت، بلکه باید به حدی نیز در کار خود استاد میبود که تضادی بین کار او و آثار خلق شده توسط هنرمند وجود نداشته باشد. او باید این تصاویر را طوری خلق میکرد که گویی زنده هستند، و چه بسا که این کار شدنی است» و حال این کار انجام شده است فارغ از نتیجه آن.
برای انجام این کار، 125 نقاش، 62,450 نقاشی(بله!) و حدود 1 دهه از عمر نویسنده-کارگردانان این اثر یعنی «دوروتا کوبیلا» و «هیو ولچمن» صرف شد تا اثر به پایان برسد اما «دوستدار تو، ونسان»(Loving Vincent) اولین انیمیشن سینمایی بلند است که به صورت کامل توسط نقاشی روغنی بر روی بوم ساخته شده است. با توجه به حجم کاری که برای به پایان رساندن این صورت گرفته و همچنین عدم مشخص بودن بازخورد نهاییِ اثر احتمالاً آخرین نمونه از این آثار نیز خواهد بود.
یک اثر شگفت انگیز و کاملاً دیوانه وار که بی شک عشق و علاقه محرک اصلی سازندگان آن بوده است تجربه بصری خارق العاده ای را خلق کرده است. «دوستدار تو، ونسان»(Loving Vincent) عبارت «هر فریم یک نقاشی» را به معنی واقعی کلمه به منصه ظهور می رساند. این اثر که ظاهراً یک بیوگرافی دست دوم از زندگی «ونسان ون گوک»، نقاش شهیر است، همانند آثاری همچون «همشهری کین»(Citizen Kane) و «زندگی بیداری»(Waking Life) که درباره مرگ بودند، به قضایای مرگ «ون گوک» فقید و همچنین نبوغ بی نظیری که به سالهای پایانی عمر او معنا میداد(بر مبنای اطلاعاتی که افرادی که با او صمیمی تو بودند منتشر کرده اند) می پردازد.
داستان درباره مردی جوان و ماجرای او است درباره تحویل دادن یکی از آخرین نامههایی که «ون گوک» برای برادر خود در پاریس نوشته است آن هم در تابستان سال 1891 میلادی. وقتی که «آرماند رولین»(با بازی داگلاس بوث) عبوس متوجه میشود که «تئو ون گوک» نیز مرده است، وارد ماجرایی می شود تا بهتر بفهمد چه چیزی باعث خودکشی(و حتی قتل) این هنرمند شده است. در طی این پروسه، او کم کم متوجه می شود که شاید چیزی بسیار دیوانهوارتر درباره اهالی این روستا وجود داشته باشد که در وهله اول مشخص نیست. بعد از صحبت با تعداد زیادی شخصیت که شامل فردی که وسایل نقاشی «ون گوک» را تهیه می کرده، پزشک و دختر پزشک(با بازی ساشا رونان) است، «آرماند» در نهایت قادر به ارج نهادن به هنر این نقاش فناناپذیر پست-امپرسیونیستی میشود.
داستان که همراه با فلشبک هایی متعدد همراه شده است چیزی بیش از یک وسیلهی صرف برای رسیدن به پایان اثر است. اگر بخواهیم ارزیابی ساده ای از این اثر داشته باشیم میتوانیم بگوییم که نحوه داستانگویی اثر در یک تمثیل که درباره پوچی باقی مانده از نبوغ است و همچنین مسیری که ممکن است باعث شود یک انسان بدبخت و قابل ترحم تبدیل به یک افسانه شود حل شده است اما همچنان نمیشود از این نکته چشم پوشی کرد که «دوستدار تو، ونسان»(Loving Vincent) افسون خاصی در خود دارد. فیلم صرفاً نه تنها به صورت سبک نقاشیهای «ون گوک» درآمده است بلکه 94 مورد از نقاشی های او نیز داخل اثر گنجانده شده اند. به همین دلیل اکثر سکانسهای فیلم طوری نوشته شده اند که قرابتی نزدیک و ارجاعاتی مشخص به این آثار داشته باشد.
«کوبیلا» و «ولچمن» برای حل این مشکلات از راه حلهای بسیار عاقلانه ای بهره میبرند اما متاسفانه هیچ وقت موفق نمیشوند که کامل آن را حل کنند. آن ها موفق نمیشوند که پاسخ درخوری به یکی از مهم ترین سوالات قرن 19 میلادی یعنی اینکه چگونه یک انسان بالغ در عرض 6 هفته از وضعیت عادی به خودکشی کردن میرسد بدهند و فیلم هر چقدر که سعی میکند بیشتر این مسئله را باز کند، بیشتر گسیخته و ناهماهنگ به نظر میرسد.
البته واضح و مبرهن است که هیچکس «دوستدار تو، وینسنت»(Loving Vincent) را به خاطر داستان آن تماشا نخواهد کرد.بن مایه اصلی فیلم سبک بصری آن است و «کوبیلا» و «ولچمن» نیز این نکته را درک کرده اند که تزریق منطق به رفتار هنرمندی که همواره از آن گریزان بوده است کار بیهوده ای است.«ما جز به زبان نقاشی هایمان، به گونه ای دیگر نمیتوانیم حرف یزنیم» این نقل قول ابتدایی فیلم است(حتی تیتراژ نیز به طرز افراطی ای نقاشی شده است) و فیلم در جایی موفق به کشف و بروز پتانسیل بالای خود میشود که ما دنیای اثر را از دید «ون گوک» می بینیم. در این اثر، نه شوق و گرمای «شهوت برای زندگی 1956»(Lust for life) را می بینیم و نه بیش از حد طبیعی و زنده بودن «ون گوک» در «رویاها»(Dreams) که ساخته «آکیرا کوروساوا» کارگردان شهیر ژاپنی است و در آن «مارتین اسکورسیزی» نقش «ون گوک» را بازی می کند. «دوستدار تو، ونسان»(Loving Vincent) با ارجاعات عالی خود، این نکته را به اثبات میرساند که هنرمندان بزرگ، از طریق آثارشان بسیار بهتر از حقایق زندگی شان قابل درک هستند.
البته ارجاعات بدی نیز وجود دارند که باعث میشوند سناریویی که گفتیم حتی قانع کنندهتر به نظر برسد. دیدن «آسمان پرستاره»** که شبیه به قسمتی از انیمیشن «دکتر کاتز، تراپیست حرفه ای»(Dr. Katz, Professional Therapist) است، باعث می شود که بفهمیم هر گونه تغییری در آثار «ون گوک» هنر آن ها را از بین خواهد برد. اشیا در نقاشیهای «ون گوک» بسیار دقیق هستند و این به دلیل سبک هنری خاص او بود، حال هر گونه تغییری از جمله اضافه شدن صدا به آنها(صدای معمولی و رایج) منجر به تداخل در احساسات نسبت به این نقاشی ها خواهد شد. تمامی فیلمها، علی الخصوص این یکی بر روی رابطه بین رویا و واقعیت تکیه می کنند، اما «دوستدار تو، ونسان»(Loving Vincent) آن نیروها را علیه یکدیگر به کار میگیرد. تنها موسیقی خوب و روان «کلینت منسل» است که میتواند با این اثر تعادل نسبی برقرار کند.
شاید اگر «کوبیلا» و «ولچمن» تمام بخشهای فیلم را از ابتدا میساختند کمتر شاهد این مشکلات می بودیم اما این تصمیم که ابتدا از بازیگران واقعی فیلم برداری شود و سپس نقاشیها را بر روی آن ها پیاده کنند باعث شد که فریمهای فیلم سخت تر شوند. استفاده از بازیگران شناخته شده ای همچون «ساشا رونان» و «کریس اودود» برای تهیه بودجه ساخت این اثر لازم بوده است و البته قدرت صدای آن ها باعث میشود تا داستان بسیار واقعیتر شود اما هنگامی که صدای «بران» از سریال «بازی تاج و تخت» را میشنوید که در میان یکی از آثار «ون گوک» در حال پرسه زدن است، حس عجیبی خواهید داشت.
علی رغم درک تلاش بی حد و حصری که برای ساخت این اثر صرف شده است، امیدواریم که «کوبیلا» و «ولچمن» و ارتش نقاشان آن ها نیز به نتیجه ای که «آلبینوس» به هنگام دادن این ایده دریافته بود رسیده باشند. «آلبینوس» گفته بود که فیلمی که این گونه ساخته شود، بسیاری از افراد را تا سر حد مرگ خسته خواهد کرد و ناامیدی بزرگی برای آن ها به همراه خواهد داشت. حال می دانیم که اثر نهایی هم ممکن است، قدرت هنری که از آن الهام گرفته است را کم کند و به بیراهه ببرد. نکته زیبایی که درباره «دوستدار تو، ونسان»(Loving Vincent) وجود دارد، نه خود فیلم بلکه تلاش و پشتکاری است که در پشت ساخت این اثر وجود داشته است. تمامی انواع هنرها، درجه ای از دیوانگی را نیاز دارند، سینما شاید حتی بیش از این. هر دید خاصی را لزوماً نباید ارزشی قائل شد اما اگر افرادی نبودند که تلاشی برای یادگیری این نوع دیدها می کردند، شاید ما مسیر خود را گم می کردیم.
منبع: تابناک
کلیدواژه: اعمال ماه شعبان مناجات شعبانیه عیسی شریفی نوروز 1400 تولید پشتیبانی ها مانع زدایی ها فیلم سینمایی نقد فیلم انیمیشن ونسان ونگوگ اعمال ماه شعبان مناجات شعبانیه عیسی شریفی نوروز 1400 تولید پشتیبانی ها مانع زدایی ها نقاشی ها بر روی ون گوک
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۳۷۰۹۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا ژاپنیها به نقاشی «ارواح» علاقه دارند؟
شوهر اویوا میخواست دوباره با همسایه ثروتمندش ازدواج کند، اما همسرش هنوز زنده بود. او ابتدا سعی کرد اویوا را مسموم کند، اما به جای اینکه او را بکشد، او را به طرز وحشتناکی زشت کرد. سپس او را به رودخانه انداخت تا غرق شود که موفقیتآمیز بود. اما بعداً، وقتی به آن رودخانه بازگشت، روح اویوا از آب برخاست تا او را به هرکجا که رفت تسخیر کند!
به گزارش فرادید، تصاویر خوفناکی از این داستان ارواح ژاپنی و سایر موارد مشابه آن، موضوع نمایشگاهی در موزه ملی هنر آسیایی اسمیتسونین است؛ نمایشگاهی با عنوان: «نمایش ماوراء طبیعی: ارواح و تئاتر در چاپ ژاپنی».
قرنها پیش، داستانهای ارواح در ژاپن بسیار نقل میشدند. بیش از ۵۰ اثر به نمایش گذاشتهشده از سالهای ۱۷۰۰ تا ۱۹۰۰ توسط هنرمندان ژاپنی، نمایانگر قدرت ماندگار هنر چاپ چوبی و داستانهایی است که امروزه در ژاپن همچنان رونق دارند.
داستان اویوا، همسر وفاداری که روحش برای تسخیر شوهر قاتلش بازگشت، سال ۱۸۲۵ در نمایش کابوکی «داستان ارواح یوتسویا در توکایدو» توسط تسورویا نانبوکو روایت شد.
کیت بروکس، از متصدیان نمایشگاه، میگوید: اگرچه موضوع ماوراء طبیعی مدتها بخشی از فرهنگ ژاپنی بوده، دوره اِدو (۱۶۰۳-۱۸۶۸) و این تولید خاص به این ژانر اهمیت دائمی داد.
تصاویری از این نمایش ارواح و سایر نمایشنامههای آن زمان برای مشتریانی که خواهان داشتن یادگاری از نمایش و بازیگران خاص آن در قالب چاپ چوبی بودند، توسط هنرمندان بازتولید شد.
کابوکی که در دوره ادو ایجاد شد، به دلیل اجراهای دارای سبک و جلوههای ویژه پیچیدهای شهرت یافت که آن را به یک سرگرمی محبوب برای مخاطبان تبدیل میکرد.
بروکس میگوید: «ترفندهای روی صحنه مانند درهای مخفی و وسایل زیاد صحنه نمایش مانند خون مصنوعی، وسایلی مانند سیم که شخصیتها با کمک آنها پرواز میکردند، همگی نشاندهنده حضور ارواح بودند.»
هزاران چاپ با قیمتهای شگفتآور ایجاد و در دسترس قرار گرفت. بروکس میگوید در دهه ۱۸۴۰، یک چاپ چوبی چندرنگ تک ورق به قیمت یک وعده نودل بود.
چنین نمونههای رنگارنگ و زندهای به ندرت پس از نزدیک به دو قرن باقی میمانند، بهویژه چاپهایی که شامل برگههای کاغذی بلند میشدند تا جلوههای پیچیده صحنه را منعکس کنند.
یکی از چاپهای چوبی استادانه این نمایش سال ۱۸۶۱ توسط اوتاگاوا کونیسادا ساخته شد. در این چاپ، بدن اویوا را میبینید که با یک قلاب ماهیگیری به سطح کشیده شده و با بالا بردن برگه، جسد دوم را میبینید، خدمتکاری که ناخنهای دستش بعد از مرگ همچنان رشد میکنند.
این ترفند روی صحنه گیراتر است، چون هر دو جسد توسط یک بازیگر به تصویر کشیده میشوند که لباسش را سریع عوض میکند.
در دهه ۱۸۶۰، نزدیک ۴۰ سال از کاربرد ترفند صحنه میگذشت و در آن دهه، از مخازن واقعی آب روی صحنه استفاده میشد. بروکس میگوید چاپها برای بزرگداشت این ترفند ایجاد شدند. این قبیل چاپها نادر هستند، به خصوص آنهایی که کاملاً سالم باقی ماندند.
ارواح قرنها در تئاتر «نو» برجسته بودند و هدف آنها، مخاطبان نخبهتر و باهوشتر بود.
شاکیو، از سری «صد بدون نمایشنامه»، تسوکیوکا کوگیو، چاپ چوبی، ۱۹۲۷-۱۹۲۲ موزه ملی هنر آسیایی
فرانک فِلتِنز، از متصدیان این نمایشگاه میگوید: «آن مراسم شامل رقص، سرود و شخصیتهایی با ماسکهای چوبی استادانه میشد. او میگوید: گذاشتن ماسک به این معنا بود که فرد اساساً نه تنها جوهره آن نقش را به خود میگیرد، بلکه در حال تبدیل شدن به آن است. این نوعی انتقال روح است که برای آنها اتفاق میافتد.»
تسوکیکا کوگیو، هنرمند قرن نوزدهم در زمینه چاپ چوبی، نه تنها با مستند کردن شخصیتهای ترسناک، بلکه با نشان دادن بازیگران پشت نقابها و خلق تصاویر پشت صحنه تئاتر برای نخستین بار، دست روی علاقه روزافزون به نو گذاشت.
فلتنز میگوید: «این نگاه دزدکی به پشت صحنه تقریباً به نوعی توهینآمیز است، چون اسطورهشناسی نو را از بین میبرد.»
«داستانهای نو شاید به اندازه کابوکی در بازتولید شبحها مهیج نبوده باشند، اما در عوض فرم آنها داستانهایی از گذشتههای دور بود و آن داستانها اغلب با مکانهای خاص در سراسر ژاپن مرتبط هستند».
«آن داستانها از طریق ارواح مرتبط با آن مکانها بیان میشوند و ارواح برای حافظه محلی حکم مجرای ارتباطی را دارند.»
به راستی چرا ارواح در سنتهای فرهنگی ژاپن دوام آوردهاند و در دوره ادو احیا شدند؟
به نقل از پِرل مُسکوویتز مجموعهدار که همراه همسرش سیمور مسکوویتز، صدها اثر چاپی را به موزه هدیه داده، در کاتالوگ نوشته شده که شاید راهی برای نمایش جامعهی در حال تغییر بوده است: «حدس من اینست که این داستانهای شبحآلود اشکالی از عدالت در جامعهی فئودالی بودند که در آن، اقتدار طبقه حاکم، مطلق بود».
«در چنین سیستم طبقاتی ناعادلانهای، تماشای این نوع نمایشها که در آنها، ارواح میتوانستند به روشی که مردم نمیتوانند انتقام بگیرند و عدالت را از طریق این نقشههای انتقامجویانه اجرا کنند، نوعی تخلیه روانی بود.»
بروکس میگوید دانستن شمار چاپهای آن زمان دشوار است و مردم هنوز آنها را با روشهای سنتی میسازند.
بینندگان حتماً میتوانند این تصاویر ارواح را به تصاویر ترسناک فیلمهای مدرن ژاپنی مانند Ringu محصول ۱۹۹۸ و بازآفرینی انگلیسی آن به نام The Ring محصول ۲۰۰۲ مرتبط کنند.
بروکس میگوید: «ارواح ژاپنی چیزهایی هستند که مردم آنها را فیلمهای ترسناک ژاپنی میشناسند. بنابراین حتی اگر تخصصی در این موضوع نداشته باشید، همچنان میتوانید چیزهایی ببینید که میشناسید و به آنها علاقه دارید.»
کانال عصر ایران در تلگرام