اقدام مدیر مریض یک شرکت خانم کارمند را شوکه کرد
تاریخ انتشار: ۱۰ فروردین ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۴۳۶۷۳۲
به گزارش رکنا، هنوز چند قدم از اداره بیشتر دور نشده بود که صدای تلفن همراهش بلند شد. با دیدن شماره تلفن دفتر مدیر، بر ضربان قلبش اضافه شده بود. احساس میکرد حالش بد شده و توان ندارد با این شرایط ادامه دهد. خفگی شدیدی بر قفسه سینهاش فشار میآورد:
- بله!
- کجایی؟
برای همکارش توضیح داده بود که از اداره خیلی دور شده است و نمیتواند با این شرایط و موقعیتی که در آن قرار دارد، بازگردد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از طریق چند تا از همکارانش شنیده بود که همهچیز به هم ریخته و مدیرشان برخوردهای تندی کرده و از همه آنها توضیح خواسته است.
بعد از تعطیلات به اداره رفته بود، ولی حال و روز خوبی نداشت. در اداره آنقدر دلهره داشت که ناچار چند قرص آرامبخش خورده بود. بالاخره انتظارش پایان یافته بود و مدیر او را صدا کرده بود:
- مگر نگفتم شما نباید به این صورت در مورد پروندهها تصمیم بگیرید؟
از شنیدن این حرفها شوکه شده بود:
- ولی قربان! شما گفتید که من اتفاقا باید به همین صورت کار را انجام دهم. من هم اگرچه خدمت شما توضیح داده بودم که نباید به این صورت باشد، ولی شما بر حرف خود پافشاری کردید و همین مساله باعث شد من فرمایشات شما را مو به مو به انجام برسانم.
مدیر با تحکم با او حرف زده بود و تمام آنچه را که گفته بود، نقض کرده بود:
- من خودم بهتر میدانم که چه حرفی زدهام و چه مسالهای را نگفتهام، بنابراین شما باید به جای اینکه با من جر و بحث کنی، خوب حواست را جمع کنی. من اگر فردی سر به هوا بودم، مطمئن باش که به این جایگاه نمیرسیدم.
بغض راه گلویش را بسته بود. بیآنکه اعتراضی کند و حرفی بزند، از اتاق بیرون زده بود.
ساعتها بود که چشم به آسمان دوخته بود. هرگز در طول مدت کاریاش با فردی با این روحیه برخورد نکرده بود. هرگز نمیتوانست اینطور فکر کند که فردی بتواند به این راحتی به همهچیز پشت پا بزند و نظرش را عوض کند. هرگز نمیتوانست باور کند که باید به خاطر انجام دادن نظر مدیر، توبیخ شود. عرق سردی را که روی پیشانیاش نشسته بود، پاک کرد. از آن روز به بعد دیگر در برخورد با مدیر دچار دلهره میشد. جرات نمیکرد تلفنها را جواب بدهد یا در جلساتی که دستور میگرفت، آنها را انجام
دهد.
قلبش پر از دلهره بود؛ دلهرهای وسیع آزارش میداد. در طول شب یا خواب به چشمش نمیرفت یا اینکه با کابوس از جا بیدار میشد. انگار یک نوع اضطراب به جانش افتاده بود. از اینکه میدید بقیه همکارانش به راحتی با این مساله کنار میآیند و میخندند و از زیر کار درمیروند یا اینکه مدیر با آنها این رفتار را ندارد، ناراحت بود.
نمیدانست چطور باید باب صحبت را با او باز کند. البته از هر راهی که وارد میشد، به بنبست میرسید. نه راه دوستی، نه راه ادب، نه راه مهربانی، نه راه وظیفهشناسی و نه... هیچکدام باعث نمیشد بتواند مشکلات را حل کند. انگار یک فاصله به بزرگی درهای عمیق بین آنها ایجاد شده بود.
آهی کشید و به برگههای مرخصی زیر دستش نگاه کرد. شاید برای او بهتر بود چند روزی را از آن فضا فاصله بگیرد. در حال فکر کردن بود که یکدفعه دست گرم یکی از همکاران را روی شانهاش حس کرد:
- چی شده؟ چرا اینقدر توی فکری؟
پاسخی نداشت، لبخند تلخی زد.
- بگو شاید کمکی از دستم برآید. برای چه میخواهی مرخصی بگیری؟ چی شده؟
سرش را با تاسف تکان داده و گفته بود:
- چی بگم؟ من از دست آقای مدیر خسته شدهام و دیگر تاب و توان تحمل این وضعیت را ندارم. فکر میکنم که بهتر است مدتی به مرخصی بروم و خودم را از این شرایط دور نگه دارم. من فکر میکنم که اینطور آرام میشوم.
همکارش با لبخند گفته بود:
- بعد از بازگشت از مرخصی میخواهی چکار کنی؟ تا کی میخواهی فرار کنی و به عقب برگردی، بهتر نیست چارهای بیندیشی و درست فکر کنی؟
روی صندلی نشسته بود و فکر میکرد. همکارش زیاد هم بیربط حرف نزده بود. انگار درست میگفت. باید درست فکر میکرد و راه را پیدا میکرد.
تنها راه این بود که بفهمد چه گره بزرگی در این بین وجود دارد و چگونه باید آن را باز کند.
پاسخ مشاور
مریم رامشت
روانشناس بالینی و مدرس دانشگاه
به طور کلی ممکن است در طول زندگیمان با افرادی روبهرو شویم که در ظاهر آنها نقابی از رفتارهایشان وجود داشته باشد که در اصطلاح روانشناسی به آنها سایه میگویند و این افراد در تمام زندگی خود با نقابی بر چهره یا سایهای بر ظاهر و رفتار خود زندگی میکنند، یعنی در واقع آن رفتاری را که از آنها میبینیم و نمایش داده میشود، حقیقت ندارد. معمولا افرادی که نقاب بر چهره دارند، تایید افرادی که در مقابلشان هستند برایشان مهم است. به طور مثال اگر یک مدیر به کارمند خود وعده دهد و در عمل به آن وفا نکند و خلفوعده کند، این فردی است که سعی میکند از این طریق رضایت کارمند خود را جلب کند، ولی چون در حقیقت به آن اعتقادی ندارد، آن کار را انجام نمیدهد و معمولا باید بدانیم این افراد در ظاهرشان سایه و نقاب دارند.
افراد نقابدار و سایهدار برای کارهای خود توجیهات زیاد و دلیلتراشیهای زیادی برای کارهای خود دارند، زیرا ابتدا یک کار یا خواستهای را پاسخ مثبت داده و میپذیرند، اما زمانی که آن را انجام نمیدهند یا زیر قول خود میزنند و متوجه میشوند زیر سوال رفتهاند، دلیلتراشیهایشان شروع میشود.
افراد دارای نقاب از مکانیزم دفاعی دلیلتراشی و بهانه آوردن بهشدت استفاده میکنند که باعث میشود در محیط و در میان اطرافیان کمکم بیاعتماد شوند و اعتماد دیگران را از دست بدهند، کسی دیگر روی حرف آنها حساب باز نمیکند و به تدریج اتفاقی که رخ میدهد، این است که این افراد منزوی میشوند.
در صورتی که وقتی از یک فرد سالم درخواستی داریم، اما توان پاسخ دادن به آن موضوع را ندارد، خیلی شفاف و واضح پاسخ میدهد و عمق ناراحتی از این فرد در حدی نیست که بگوییم قول داده است و خلفوعده کرده است.
در حالی که در مراوده با افراد نقابدار، فرد مقابل که درخواستکننده است احساس گناه کرده و همیشه احساس گمراه شدن را در خود دارد و مدام احساس میکند وجودش را به سخره گرفتهاند و برایش ارزش قائل نبودند.
همین زمینهها برای بروز خشم و پرخاشگری کافی است و این افراد دیگر نمیتوانند با دیگران ارتباطات نزدیک برقرار کنند. این رفتارهای ناپسند برمیگردد به دوران کودکی و نظام تربیتی آنها که دچار مشکلاتی بوده است، خانوادههای آنها سرسخت هستند و همیشه در نظام تربیتیشان تنبیه و توهین را اجرا کردهاند، در فضای خانواده تحقیر شدهاند و با تنبیه، تحقیر و توهین مجبور بودهاند خود را طور دیگری نشان دهند. افراد سایهدار طبق خواسته دیگران رفتار کردهاند و مجبور بودهاند نارضایتی خود را نشان ندهند، با اینکه از درون ناراضی هستند، اما در ظاهر طور دیگری رفتار میکنند، از این رو در بزرگسالی هم به دلیل احساس گناهی که در کودکی تجربه کردهاند، چهره خود را طور دیگری نشان میدهند.
این افراد بهشدت از قضاوت میترسند و احساس گناه زیادی دارند، خود را خیلی قبول ندارند و در نتیجه این رفتارها را نشان میدهند، اما در باطن طور دیگری رفتار میکنند.
این افراد که سایه و نقاب به چهره میکشند، برای برقراری روابط اجتماعی مفید و تعاملات سازندهتر باید روی رفتارهای ناپسند خود بیشتر کار کنند و اگر همین روش را ادامه دهند، هیچ حس اعتماد متقابلی در جامعه وجود نخواهد داشت. از دیدگاه روانشناسی هر فردی باید در زندگی خود سایه و چهره خود را داشته باشد، زیرا خود واقعی احساس امنیت بیشتری را در اطرافیان ایجاد میکند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
منبع: رکنا
کلیدواژه: سهام عدالت قیمت خودرو کرونا فرار قضاوت اخبار حوادث ذهن رفتار احساس نقاب سایه سهام عدالت قیمت خودرو کرونا آزاده نامداری مرگ آزاده نامداری خودکشی آزاده نامداری عکس دختر جسد همسر آزاده نامداری ایران قتل پدر طور دیگری نه راه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۴۳۶۷۳۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«با چرا شروع کنید» تا موفق شوید
کتاب «با چرا شروع کنید» که در ۶ بخش و ۱۴ فصل نگاشته شده، مثالهایی از افراد و شرکتهایی وجود دارد که کارشان را با چرایی شروع کردند و به موفقیتهای بزرگ رسیدند؛ اگر چراییتان را بدانید و فقط با خودتان به رقابت بپردازید، میتوانید در هر عرصهای که هستید یکهتاز باشید.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، افراد و شرکتهایی وجود دارند که کارشان را با چرا و چگونگی شروع کردند و به موفقیتهای شگرفی دست یافتند؛ اگر چراییتان را بدانید و فقط با خودتان به رقابت بپردازید، میتوانید در هر عرصهای که هستید یکهتازی کرده و مشتریان و دنبالکنندگان وفاداری برای خودتان پیدا کنید و همین عنصر فوق استراتژیک وفاداری است که در این یکه تازی شما را تا انتها همراهی کرده و موفق نگاه میدارد.
حالا چند پرسش در اینجا مطرح میشود؛ آیا برخی از سازمانها موفق هستند؟ چرا کسب وکارها یا فعالیتهایی را سراغ داریم که همه عناصر انسانیاش یکدل هستند تا سازمان را به اوج برسانند؟ چرا برخی مدیران الهامبخش هستند؟ آیا اپل فقط به دلیل تحول در فناوری موفق بود؟ تفاوت یک گروه، سازمان یا شرکت موفق با دیگران در چیست؟ سایمون سینک در کتاب معروف «با چرا شروع کنید» به این سوال پاسخ میدهد. کتابی که میتواند برای همه در هر سطحی که کار و فعالیت دارند خواندنی و جذاب باشد.
اهمیت چرایی موفقیت یک سازمانافراد و سازمانهای موفق «چرایی» انجام کارشان را میدانند، در واقع از چرایی قدم گذاشتن در مسیری که طی میکنند، اطلاع دارند و در مقابل، سازمانهایی هم هستند که در مسیر بسیار هموارتری حرکت میکنند، ولی چرایی طی آن مسیر را نمیدانند یا در جایی از مسیر، چراییشان را از دست دادهاند و این سردرگمی، خودشان و کارمندانشان را دچار ابهام و تردید کرده است.
بهطور مثال برادران رایت با کمترین امکانات موفق به اختراع هواپیما میشوند، ولی رقیبشان با آن همه پول و ارتباطاتی که داشت، راه به جایی نمیبرد و حتی شاید ماجرای وجود چنین رقیبی را نشنیده باشید.
«سایمون سینک» مولف اهل انگلستان در این کتاب از فرمولی به نام «دایره طلایی» میگوید؛ او معتقد است که دسترسی به منابع مالی و انسانی، بهخودیخود کارساز نیست و برای مدیریت افراد و سازمانها باید چرایی فرد یا سازمان روشن باشد. به اعتقاد او، اگر نمیدانید چرا مشتریانتان از شما خرید میکنند، احتمالاً کارمندانتان هم نمیدانند چرا برای شما کار میکنند و در نبود این چرایی، محصول یا خدماتتان حکم کالایی را دارد که هر شرکت دیگری میتواند آن را با همان کیفیت و قیمت یا حتی قیمت رقابتیتر عرضه کند.
شروع با «چرا» راز موفقیتدر این کتاب که در ۶ بخش و ۱۴ فصل نگاشته شده، مثالهایی از افراد و شرکتهایی وجود دارد که کارشان را با چرایی شروع کردند و به موفقیتهای بزرگ رسیدند. اگر چراییتان را بدانید و فقط با خودتان به رقابت بپردازید، میتوانید در هر عرصهای که هستید یکهتازی کرده و مشتریان و دنبالکنندگان وفاداری برای خودتان پیدا کنید. در اینجا، وفاداری یعنی مردم محصول یا قیمت بهتری را کنار بگذارند تا به خرید از شما ادامه دهند و این فقط با روشن بودن چرایی کارتان به دست میآید.
نویسنده معتقد است که اندازه سازمان، نوع صنعت، محصول یا خدمت اهمیتی ندارد، اگر همه با چرایی شروع کنیم و الهامبخش دیگران باشیم تا همین کار را بکنند، در کنار هم میتوانیم دنیا را تغییر دهیم.
مثالی از شرکت اپلاز جمله مثالهای جالبی که سایمون سینک به آن اشاره دارد، شرکت فناور اپل است؛ او میگوید از نظر فنی هیچ چیز خاصی در مورد اپل وجود ندارد و این شرکت شبیه به شرکتهای دیگر است.
هیچ تفاوت واقعی با رقبای آن وجود ندارد. اما چرا مردم از اپل استقبال میکنند؟
اپل توانسته است وضعیت موجود را به چالش بکشد و فرد را توانمند سازد بنابراین همین موضوع به اپل اعتبار داده است.
برخی از متخصصان بازاریابی معتقدند اپل شیوه زندگی نمیفروشد، اپل به سادگی یکی از آن برندهایی است که افراد با سبک زندگی خاص به آن علاقه دارند.
نویسنده معتقد است چرایی رشد اپل کاملاً واضح است. این برند توانسته است نمایندگان وفاداری را جذب خود کند. اپل با مخاطب خود پیوند عمیقی ایجاد کرده است.
او همچنین در ابتدای کتاب با چرا شروع کنید، این طور نوشته است: ممنون که منو برداشتی و کنجکاوی که بدونی چی میخوام بهت یاد بدم. قرار نیست فرمول موفقیتِ یهشبه رو بهت بگم، قرارم نیست بگم چطوری موشک هوا کنی، فقط میخوام بهت بگم چطوری میتونی با کشف چرایی، کاری رو که عاشقش هستی به بهترین شکل انجام بدی، که شاید اون کار موشک هوا کردن باشه!
این کتاب جذاب خواندنی را همچنین در قالب کتاب صوتی هم میتوانید بشنوید و لذت ببرید و بکار ببندید.
کد خبر 724756