Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-04-26@21:57:43 GMT

کاش در پایان کلمه بود!

تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۵۶۹۷۱۰

کاش در پایان کلمه بود!

همیشه از گفتن و شنیدن «در آغاز کلمه بود»؛ به قدمت و قیمت شعر، مغرور شده‌ایم که شعر، همزاد و هم‌خون مردمانی است که به اعتبار کلمه با جان و جهان خویش قرابت پیدا می‌کنند و می‌کوشند انسان غایب روزگار خود را بیافرینند.

این شکل منقبض شده واقعیات در شعر، البته در سطح رونویسی از «انسان» و «جامعه» متوقف نمی‌شود و آگاهانه در «ساختارنویسی» اجتماعی دخالت می‌کند و تألیفی شخصی و روایتی متفاوت از وضعیت موجود را به ادبیات بدل می‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بدین اعتبار، هر شعر می‌تواند سندی تاریخی محسوب شود که با چرخش در فلسفه فکری و فرایند عاطفی و فضیلت هنری مؤلف، مختصات و مشخصات روزگار خود را ابراز می‌دارد. رویه‌ای که شاید با خودآگاهی آغاز شود اما با دیگرآگاهی ادامه می‌یابد و این چرخه بی‌توقف، از تأثیر بر هم‌عصران پا می‌گیرد و تا اقناع و التذاذ آیندگان قد می‌کشد. اشتهار و اقتدار شعر در بسیار ایام و ادوار، ‌زاده همین هم‌عصری و هم‌فردایی است؛ مؤلفه‌ای که حتی در روزگار ترجیحی دیگر هنرها، به عنوان خصایص ژنتیکی شعر، سرایت پیدا کرد و به بسامد اجتماعی جهان مدرن هنر منتهی گردید.
برخاستن و بردادن دیگرهنرها از زمین شعر، شاید شوق‌برانگیز باشد اما ارزش‌افزوده این تولد؛ نه به تداوم تصدی شعر بلکه به‌تدریج، به ترجیح دیگر هنرها منتهی شد. حضور غالب و البته غایب شعر در چهره‌های دیگر ادبیات و دیگر آفرینش‌های هنری، تأکیدی بر همین هم‌افزایی هنری است و همین قرابت، به هر اندازه، اسباب انتقال ژنتیکی خصیصه‌های شعری خواهد شد.
برای برشمردن دشواری‌های شعر امروز، دیگر نباید به «در آغاز کلمه بود» دلخوش کرد بلکه باید با تکیه بر مسئولیت‌ اجتماعی به «در پایان کلمه بود» بیندیشیم. اندیشه و انگیزه‌ای که پیشینیان شعر با تمسک به آن از عصر کتاب‌سوزی‌ها و اوراق‌شویی‌ها عبور کردند و تاریخ را در متن‌ها و فرامتن‌های خود ترسیم و تصویر کردند. «در پایان کلمه بود» به روزگار ما پا گذاشته است و نوبت ماست که با قابل ارجاع دانستن عصر خویش در شعر، مسئولیت شهروندی خود را ادا کنیم و نقش پیامبرگونگی ادبیات، که خیرخواهانه صلح و صلاح پیروان خود را به لب دارد، به جا آوریم.
تصور غالب اجتماعی‌دانستن شعر، روایت‌های مستقیم از جامعه و گزارش‌های تاریخ‌‌مصرف‌دار و وافریادا وافریاداگویان در متون ادبی است و بسیاری نیز خود را از این بابت که از شعر، سپر و سرنیزه‌ای، ساخته‌اند، قابل ستایش فرض کرده‌اند اما درواقع چنین نیست بلکه ادبیات به عنوان یکی از مهمترین توابع اجتماعی که در رویدادهایی، دچار تغییرات و همنواختی می‌گردد، تغییراتی اساسی را در خود ایجاد نمود که از آن جمله می‌توان به تغییر و تحول‌شکلی، زبانی و محتوایی شعر امروز اشاره کرد. معادلات اجتماعی هر عصری، آفرینش‌های هنری آن عصر را متأثر می‌نماید و چنین تأثیری البته تأثیری است که هنرمند، ناخواسته و بی‌اطلاع آن را در متن اثر خود وارد می‌نماید و در این روند اگر از او در‌خصوص چگونگی این فرایند توضیحاتی درخواست شود، شاید آن را انکار کند. به هر شکل اما آنچه حقیقت دارد این است که هر هنرمند یا ادیبی، اثرش از جامعه‌ای که در آن آمد وشد دارد، القاپذیر است. کشف زمینه‌های اجتماعی شعر امروز در حقیقت بازخوانی واقعیت‌هایی اجتماعی است که شعر به عنوان نهادی اجتماعی از آن متأثر گردیده است. در حقیقت شعر به عنوان یکی از هنرهای پیشتاز عرصه‌های سیاسی اجتماعی همواره به عنوان عنصری مشارکت‌طلب در میدان‌های تحولی و تغییری حضور داشته است و از این رو رویدادهای اجتماعی را می‌توان در لابلای شعرهای معاصر کنکاش نمود. این تأثیر دوسویه باعث گردیده است که بر اساس رویدادهای اجتماعی، جریان‌های متنوعی نیز در حوزه شعر ایجاد گردد که متضمن معرفی ایدئولوژی‌ها و اعتقادات جریا‌ن‌های سیاسی و اجتماعی وقت بوده‌اند.
شعر روزگار ما چه بپذیریم و چه نپذیریم باید مسئولیت‌ورزی خود را به نمایش بگذارد و این وظیفه قطعاً دشواری‌ها و دردهایی را برای مؤلف پیش خواهد آورد که به شرط رنج و رنجاندن نیز نباید از آن غافل شد. انکار تقلیل مخاطبان و مهجور شدن شعر نمی‌تواند ما را از دره‌های عمیقی که میان شعر و مخاطب ایجاد شده است نجات بدهد. درآمیختن با مفروضاتی هم چون «هنر برای هنر» شاید اندک کارکردی هنری به دنبال داشته است اما قطعاً در فاصله‌آفرینی میان مؤلف و مردم، بسیار نقش داشته است. به حافظه جمعی مخاطبان پنج دهه اخیر شعر این روزگار اگر مراجعه کنیم متوجه خواهیم بود که اقبال عمومی در همه این سال‌ها به جانب آثاری بوده است که به رعایت حال انسان و مصایب اجتماعی نوشته شده است و با حداقل پیمایشی در تولیدات منتشر شده ادبی به سنگین‌تر بودن کفه «هنر اجتماعی» پی خواهیم برد. قائل بودن به نقش رسانگی شعر و آموزگاری بالفطره هنر، ما را در پذیرش این ضرورت و اولویت کمک می‌کند. بنابراین باید خردمندانه، تمایزی میان سپهر سیاست و رویکرد اجتماعی ایجاد کرد و کنش‌آفرینی داشت. «میشل فوکو» با تحلیل این مبحث هنری، معتقد است که اثر هنری تمامی فضای فکری و فرهنگی دوره خود را منعکس می‌کند. قاعدتاً ترسیم این فضا، به تأمل در موقعیت‌ها و تحمل نبایدهایی است که مؤلف را فراگرفته است و به تولید رنج ختم می‌نماید. رنجی که همچنان با گوشت و پوست لمس می‌شود در اثر بازتولید می‌شود و به عنوان تجربه، تحقق می‌یابد.
اگر شاعران پیش از اینکه چندان دورتر از ما نزیسته‌اند را مطالعه کنیم، غالب بودن این حال و احوال را در قاطبه آثار آنها درک خواهیم کرد. کافیست سیر رویدادهای بزرگی هم چون ظهور و سقوط سه نظام سیاسی در صد سال گذشته، عصر مشروطه و چندین جنبش اجتماعی، کودتا، انقلاب و جنگ به عنوان کلان‌رویدادها و اتفاقاتی هم چون ملی‌ شدن نفت، حماسه جنگل، آزادسازی خرمشهر و... را در پیدایش آثار این دوره زمانی استخراج کنیم؛ آن چه کشف خواهد شد؛ نتیجه‌ای جز غلبه مضمونی و فرامضمونی اجتماع در شعر نخواهد داشت.
در سالیان اخیر، شعر، صراحتاً به عنوان پدیده‌ای ورشکسته محسوب می‌شود و سرنوشتی خسارت‌بارتر از هر دوره‌ای دیگر پیدا کرده است. تقلیل شمارگان نشر کتب شعر به تعداد دوستان شاعر، نادیده‌انگاری عمومی شعر، تقلیل ارزش ادبی آثار و سوءاستفاده‌های تجاری از ادبیات و بسیاری دیگر مؤلفه‌ها باعث شده‌اند که زنگ خطر انقراض شعر و اضمحلال اجتماعی آن بیش از هر زمان دیگری به گوش برسد. شعر امروز به ناگزیر و از فرط مهجوریت باید سرمایه‌های فردی خود را در چرخه انتقال داده‌ها و تبادل دریافت‌ها به سرمایه‌های جمعی بدل کند. آنچه اما در اتمسفر منقبض شده ادبیات روزگار ما مشهود است نه اشتراک اطلاعات و توزیع تجربیات و تصحیح وضعیت که صرفاً تجمیع هویت‌های برساخته‌ای است که متولد توهمات مجازی و روابط رسانه‌ای است. شناسا شدن شعر جز با بازگشت به کنشگری‌های اجتماعی و توان‌بخشی‌های فردی و گروهی ممکن نمی‌گردد. آنچه از آن به عنوان خرد جمعی یاد می‌کنیم به‌طور قطع مانع از تولید نفرت و دیگرآزاری در بسترهای انتشار شعر خواهد شد و خواهیم آموخت که جامعه و هویت اجتماعی ما در حفظ تک‌تک افراد، ادامه می‌یابد و شعر به عنوان پدیده‌ای هنری و الگویی رسانه‌ای، نقش غیرقابل کتمانی در این استمرار خواهد داشت.

ابوذر پاکروان

قطره‌های آب شورشیانی هستند
در چند تکه ابر در حال نزاع
شورشیانی هستند
در یک عصر تلخ
درون فنجان چای
شورشیانی شکست‌خورده
روی پنجره‌ای حباب گرفته
زمستان است
که هر روز دارد کسی
از آن سمت خیابان دورتر می‌شود
دست می‌کشم
به زیبایی زنی در عکس
شورشی که در یک وان پر از آب اتفاق می‌افتد
چه کسی را غرق خواهد کرد؟
دست می‌کشم
به موهای وحشی قلم مویی
که هر بار
از دیدن منظره‌ای عاشقانه برگشته است
دست می‌کشم
به تنهایی این همه سال‌ها
اشک
اشک
اشک
من
دژی که بر سر سربازهای خودی
مواد مذاب می‌ریخت
زیباست
این که زیبایی کسی سال‌ها به جنگ تو آمده باشد
زیباست
شورشی که در یک دیگ در حال جوشیدن
اتفاق می‌افتد
دست بکش
به تنهایی خیابانی
که از جنگ
با شورشیانی برخاسته از یک ادکلن زنانه
هیچ‌وقت به خانه برنگشت

کوثر شیخ‌نجدی

با ضایعات این شعر چه خواهم کرد؟
با بلوطی
که قبل از سبز شدن در زاگرس
مرده است
با جنگلی که نمی‌توانمش سرودن
و رودخانه‌ای
نرسیده به گاو خونی
مغروق خرد جمعی
به رفتن پرنده‌ای که رفته است نگاه می‌کنم
به پرنده‌ای که هر غروب
توی بالشم اوج می‌گیرد و
جیرجیر می‌کند
با ضایعات یک پرنده چه خواهی کرد؟
می‌ترسم که عاقبت
نامش بپرد از دهان خواب‌هام
با چند بغض فروخورده مطرود
و چند کلمه
که می‌شد شعر شوند اما
به هدر رفتند
با انتظار چه می‌کنند؟
با انتظار، که ضایعه عشق است.
با شاخه بلوطی
که زیر میز پنهان شده
رودخانه مغروقی را در فنجانش می‌سراید
به رفتن پرنده‌ها می‌نگرد
و تنها شاهد ماجراست
با من، با ضایعات یک شعر چه می‌کنند؟

رسول پیره

با صدایم غریبه شده‌ام
با خودم که حرف می‌زنم
حُزنِ آبی رودها را می‌شنوم
خزانِ باغ‌های زعفران را،
کاش نام تو
مرا با صدایم آشتی دهد
دلتنگی سنگینم می‌کند
شبیه نامه مادران از دوردست
که صندوق پست را سنگین کرده،
شبیه خرمالوها
که این شاخه را پایین کشیده‌اند
دلتنگی آدمی
از بنفشه‌ها که کمتر نیست!
گاهی دلتنگ می‌شوم
آنجا که خشکی نیست
آنجا که آب‌های دو دریا
به‌هم می‌رسند
و نام دریاها
عوض می‌شود.

قاسم آهنین‌جان

هرگز در پی صندلی خالی
از جهان نبودم
از وَرا وُ ماوَرا
چارخشت و یک ستاره و
پَر از عقاب فقط
هرگز در پی صندلی خالی
از جهان نبودم
خونم از بنفشه بود و
سوسن و یاسمن
خورشید و شیهه در رگ‌هام
ابان
هرگز در پی صندلی خالی
از جهان نبودم.

به یادت نمی‌آرم دیگر و
نمی‌آرمَت به یاد
بی که رخ بتابم و رکاب گیرم
از تو ای ماه
که خفتی برشمدهای برف و
بال شکسته در کوه
به یادت نمی‌آرم
که چشم بسته‌ای
بر جلگه‌ها و نافه‌های بهار
و پونه‌ها و مرجان‌ها که می‌نوازند
در نی نوای شبان بی‌منظر
به خیمه کتاب و نقره ابرها
و به یادت نمی‌آرم
در شب نیلوفران و بَدرِ بی‌عنان
از پرشان‌طرّه رفته بر باد و
صبحی که می‌خمد
بر این کاج
بر این مزار
وَ نه دیگر به یادت نمی‌آرم و
نمی‌آرمت به یاد هرگز

آرش شفاعی

کارگر یک سلاخ‌خانه مدرنم
زندگی برایم
پروردن حسن‌یوسف است و
صدای ارّه‌برقی
در خیابان
تکه‌های گوشت را درمی‌آورم از زیر ناخنم
از جورابم
از تارهای صوتی‌ام
به خانه می‌آیم
گیاهان بوی آهنِ زنگ‌زده می‌دهند
و بریدگی
در خنده قیچی
پنهان است.

خوابیده بود
با نفس‌هایی چون دریایی طوفان‌زده
و گاهی در میانه تندباد و باران
می‌گفت: «خدایا شکر»
خدا اشکش را پاک کرد
و به فرشتگان مقرّب
گنجشکی را نشان داد
که به جنگ طوفان می‌رفت.

پدربزرگ از خواب پرید
نوبت آبیاری باغش بود
و یادش افتاده بود
کاریز از نفس افتاده
لیوانی آب دستش دادم
و به یادش آوردم
که سال‌هاست مرده است.

حمزه کریم تباح‌فر

از آفتاب یقین سایه‌های شک دورند
منم که دیده‌ام‌ات باقی جهان کورند
چنین که شهد لبت می‌چکد تمام جهان
به ظاهر آدمی‌اند و به ذات زنبورند
چه کرده‌ای که همین مردمان حق نشناس
به دارِ گیس تو تا می‌رسند منصورند
به خاک پای تو اینها که خاک مال تواند
یکی‌یکی به بلاد خود امپراطوراند
چه سخت این که رقیبان من فراوانند
چه سخت‌تر که تمامیشان سلحشورند
تو آفریده شدی از شراب و باقی خلق
چه جوش‌ها که زدند و هنوز انگورند
 
در آن ازل که خبر از نبود و بود نبود
به جز تو هیچ کسی واجب‌الوجود نبود
لباس عشق تو را آن زمان به تن کردم
که بین آدمیان حرفِ تار و پود نبود
من آن زمان که به دریات می‌زدم از کوه
خدا هنوز حواسش به خلق رود نبود
اگر چه سوختم از عشق، باخبر نشدند
که ابتدای جهان شعله بود و دود نبود
 اگر که سیلی طوفان رفتن تو نبود
که آسمان من اینقدرها کبود نبود
چقدر از تو مرا دور کرده‌اند ای عشق
جهان چه می‌شد اگر این چنین حسود نبود

قاسم رفعت‌حسینی

ترکیه اعلان جنگ کرده به قبرس
امریکا روی مکزیک دیوار کشیده
کرونا تا کلکته رفته
زنم گذاشته رفته
و شیر، روی گاز سر می‌رود
ای به درک که می‌رود
بگذار اتفاق‌ها بیفتند
دیگر جلوی فصل‌ها را نمی‌گیرم
به دست‌هایم سخت نمی‌گیرم
برای باران دعا نمی‌کنم
سر به سر سرم نمی‌گذارم
نمی‌گذارم بین دست‌هایم بماند
به بودا لبخند می‌زنم
به تائو می‌گویم: تو بردی رفیق
کوزه همین حجم خالی است
وخانه، خالی بین دو دیوار
و هوا بادی که پنهان شده است

بیتا علی‌اکبری

پسرم
زانوهای تو پانزدهم آذر است
دست‌های تو
گندم‌های لاغر بجنورد
قدت دیوار‌ها را پایین می‌کشد
این زیبا نیست
به تو گفتند من در اتاق عمل مرده‌ام
تو می‌دانی
تو می‌دانی صبح‌های نان و پنیر را دوست دارم
وقتی بی‌رحمی در سر گردو ایست
هنوز هم در قندان ترک خورده قندها جمع می‌شوند
و از ذره‌ذره درونشان حرف می‌زنند
من در قندان‌ها در کودکیشان دنبال تو بودم
پسرم
دوست دارم گاهی زیپ کوله‌پشتی‌ات را باز کنم
و دست در تنهایی‌ات ببرم

سهیلا دیزگلی

راه‌های نرفته را باز می‌کند
از گلوی استخوانی می‌گذرد
و سلول‌های کوچک هیجان‌زده را می‌ترساند
و آدم لب‌هایش مثل گچ، سفید می‌شود
و حتماً دهانش سرد می‌شود این مواقع
وقتی کسی از رگ‌ها می‌گذرد
از تخت وسط حیاط
از گلدان‌های قاشقی بی‌عار
از قلب پدر، ساعت دوازده روز عاشورا
و پاهای طاهره که تند تند می‌دود توی کوچه
و چشمانش برق می‌زنند
وقتی تو را روی دست‌ها می‌برند
با صداهایی کج و معوج
به سمت چاله جدیدت
به
سمت آوازی غمگین
که دور دنیا را
چرخیده است






 

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: شعر امروز سال ها دست ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۵۶۹۷۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مسابقات جام رمضان تنیس روی میز بانوان در سمنان پایان یافت

به گزارش خبرگزاری صداوسیما؛ مرکز سمنان،️ محمدی سرپرست سازمان فرهنگی اجتماعی و ورزشی شهرداری سمنان با بیان اینکه این دوره از رقابت ها از نوزدهم فروردین ماه سال جاری در سالن پینگ پنگ پنگ شهید خلیل الله بهرامی سمنان آغاز شد گفت: پس از پایان رقابت ها زهرا صادقی بر سکوی اول ایستاد و حانیه حمیدی عنوان دوم این رقابت ها را از آن خود کرد و خدیجه لقایی و معصومه رضایی عنوان سوم مشترک این رقابت ها را بدست آوردند.

دیگر خبرها

  • نگرانی از گاف‌های بی‌پایان
  • پایان جشنواره بین المللی کوچ عشایر جعفر آباد مغان
  • مسابقات جام رمضان تنیس روی میز بانوان در سمنان پایان یافت
  • کلمه تاریخ‌ساز برازنده میرزازاده است
  • پایان انتظار برای سفر به سرزمین وحی
  • پایان مسابقات استندآپ پدل برد و پدل بردینگ بانوان در کیش
  • پایان کار تیم فوتسال افغانستان در جام ملت های آسیا + فیلم
  • پایان دوره توانمند سازی معاونین و مربیان پرورشی مدارس سمپاد در قم
  • درویش تا پایان فصل در پرسپولیس می ماند
  • شیخ انصاریان‌: نماز جماعت به خط پایان رسیده است