Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «الف»
2024-04-30@17:39:48 GMT

آمریکا ضعیف شده، یا چین قوی تر شده است؟!

تاریخ انتشار: ۲۷ فروردین ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۶۰۴۶۵۲

آمریکا ضعیف شده، یا چین قوی تر شده است؟!

ماجرای تغییر موازنه قدرت در جهان از دوره بوش پسر(جورج واکر بوش) شروع شد. در آن زمان از یک سو قدرت چین در حال صعود بود و از دیگر سو این هژمونی امریکا بود که افولی بی سابقه را تجربه می کرد. نماد اول این افول یک مجموعه تصاویر هالیوودی اما این بار واقعی و نه با محصول تکنیک پرده سبز و جلوه های ویژه بود: سقوط برج های دوقلو به عنوان نماد اقتصاد یکه تاز آمریکا.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دراین زمان امریکا بیش از هر زمانی دیگر متوجه غرب آسیا یا به قول خودشان خاورمیانه شد. امریکا جنگی نافرجام را علیه افغانستان به منظور انهدام پایگاه های طالبان و القاعده به راه انداخت. پس از این به بهانه وجود سلاح های کشتار جمعی جنگی دیگر را علیه صدام به راه انداخت در حالی که پیش از حمله مذکور سازمان ملل با اجازه صدام عراق را بازرسی کرد اما اثری از این سلاح ها نیافت. همچنانکه بعد از اشغال عراق هم هیچ سلاح کشتار جمعی کشف نشد. این یکی از اتفافات مهم در کاهش هژمونی امریکا و اعتماد جهانی به آن بود. اما افول هژمونی امریکا بسیار عمیق تر و وسیع از این اتفاق بود.چین در این زمان همچنان سیاست خودسانسوری در برابر امریکا را پیشه می کرد و بی سر و صدا و به دور از تبلیغات و به دور از تنش خارجی اهداف توسعه طلبانه خود را پیش می برد.

قرارداد 25 ساله چین با ایران این گمانه را مطرح و جدی تر کرده که چین بعد از گذشت دو دهه در حال عبور از سیاست محافظه کارانه و خودسانسوری است. بدهی بزرگ امریکا به چین و سبقت تولید ناخالص ملی چین به آمریکا، سرمایه گذاری بی رقیب این کشور در ایالات متحده و کثیری شواهد دیگر این گمانه را تقویت می سازد.

در عین حال برخی محتمل می دانند چین همچنان در چارچوب عدم تقابل با امریکا و همان سیاست محافطه کارانه بکوشد به عنوان عضوی از برجام برگ برنده امریکا در رویارویی با ایران باشد. طرفداران این گزاره همچنان اصرار دارند که قدرت چین فاقد عمق پایدار کافی و نیز فاقد مؤلفه های رقابت تمام عیار با امریکا بوده و همچنان این کشور همان سیاست خودسانسوری و احتیاط را در دستور کار دارد.

اما فراسوی این گمانه ها باید دید آیا افول هژمونی امریکا واقعیت دارد؟ اگر واقعیت داشته باشد آن گاه می توان عبور چین از سیاست مورد اشاره را محتمل تر دانست.

جان ایکنبری، استاد علوم سیاسی و روابط بین‌الملل دانشگاه پرینستون آمریکا معتقد است عصر آمریکایی رو به پایان و نظم شرقی در حال جایگزینی است. به گفته ایکنبری در این فرایند، شاید چین بیشتر از سایر کشورها بهره‌مند‌ ‌شود.

نوام چامسکی هم آمریکا را امپراطوری در حال سقوط می‌نامد و فرید زکریا از جهان پساآمریکایی سخن می‌گوید. پاتریک بوچانان، سیاستمدار جمهوری‌خواه نیز علائمی از افول مطرح کرده است. به نوشته بوچانان، آمریکا اکنون جهانی را به ارث گذاشته است که در آن کره شمالی به سلاح هسته‌ای دست یافته،‌ چین به قدرتی بزرگ تبدیل شده، روسیه ناوگان و هواپیماهای خود را روانه حریم هوایی ناتو کرده و فقط سایه‌ای از ناتو باقی مانده است. از سوی دیگر اگر نقش آفرینی بی بدیل ایران نبود، تروریست‌ها در لیبی، سوریه، عراق، یمن، نیجریه و سومالی، با مصونیت کامل در حال فعالیت بودند.

آنچه در پی می آید نشان می دهد که افول هژمونی امریکا پیش از بحران مالی 2008 میلادی شروع شده است.

آمریکا می خواهد از خاورمیانه فراغت پیدا کند نه فراقت و جدایی. این فراغت به این منظور است که بتواند به سمت پاسیفیک و مهار چین برود، این دولت که ابرراهبرد آن حضور همه جایی و انتشار سراسری در دنیا است و به قول کسینجر «خاورمیانه را دیگ همیشه جوشان می خواهد»، نه حضور و دخالت مستقیم در خاورمیانه را رها خواهد کرد و نه خواهد گذاشت که خاورمیانه روی آرامش ببیند. بنابراین فراغت از منظقه ما به معنای رهاکردن آن یا سپردن به قدرتی دیگر نیست. در این خصوص سند راهبردی میان ایران و چین از سوی اغلب تحلیل گران طرفدار سیاست متداول امریکا زنگ خطری برای منافع امریکا در غرب آسیا عنوان می شود.

امریکا برای رقابت با چین نیاز دارد تا از خاورمیانه فراغت خاطر نسبی بیابد، نه جدایی نسبی. او برای این رقابت، به تسلط بر خاورمیانه و مسدودکردن نفوذ چین احتیاج دارد. دانستن این نکته هم مهم است که با تغییر دولت ها در امریکا، تغییر سیاست این کشور در قبال خاورمیانه، صرفا راهکنشی یا تاکتیکی بوده و در راهبرد یا استراتژی تغییری صورت نمی گیرد. متناسب با این رقابت همه جانبه به نظر می رسد توافق 25 ساله تهدیدی برای امریکا محسوب می شود و نمی توان آن را به عنوان رهاکردن منطقه توسط امریکا قلمداد کرد.

اما نشانه دیگر عبور چین از خودسانسوری افول قدرت سخت و قدرت نرم امریکا است. یکی از پایه‌های مهم و در واقع مهم‌ترین پایه- در برساخته شدن یک دولت هژمونیک، «قدرت نرم»آن دولت است. «قدرت سخت» یکی دیگر از پایه‌های قدرت است که ترکیب آن با قدرت نرم، به تعبیر ژوزف نای، «قدرت هوشمند (Smart Power) را به وجود می‌آورد. 

مهم‌تر از همه، قدرت نرم است که اشاره به پرستیژ و مشروعیت (Legitimacy) یک نظام دارد؛ این قدرت پس از سیاست میلیتاریسم یا نظامی‌گری نومحافظه‌کاران و تاکید بیش از حد آنان بر قدرت سخت دچار تزلزل شده است؛ بوش با جنگ‌هایی که به راه انداخت، پرستیژ و وجهه آمریکا را تخریب کرد. قبل از آن، چنانکه اشاره شد حمله به برج‌های دوقلو نیز امنیت را به عنوان حداقلی‌ترین آرمان سیاست، در آمریکا خدشه‌دار ساخت و این خود به کاهش قدرت نرم این کشور انجامید. اوباما و ترامپ یکجانبه گرایی بوش را در روابط خارجی ادامه دادند اما هرگز نتوانستند از قدرت سخت نظامی و مالی او برخوردار باشند. دیگر امریکا نه تنها امریکای دوران ریگان که امریکای دوران بوش هم نبود.

 مخالفان انگاره افول امریکا همواره به قدرت نرم این کشور اشاره می کنند؛ تأکید بر سبک زندگی امریکایی و جذابیت هالیوود از جمله مظاهر و شواهدی است که این گروه به آن تمسک جسته تا جانشینی چین به جای امریکا را مورد تردید قرار دهند. اما واقعیت آن است وجاهت نمایشی امریکا در اثر سیاست های ترامپ افولی جدی تر را تجربه کرد. افتضاح انتخابات امریکا و مدیریت متزلزل بایدن به علاوه پافشاری اِعمالی اش بر میراث ترامپ-برخلاف سیاست اعلامی- از سویی و توافق 25 ساله ایران و چین از نشانه های مرحله ای جدی تر از روند افول امریکا است.

نکته آخر این که مخالفان انگاره افول امریکا و سقوط هژمونی آن از امریکنیسم چینی و پیشرفت خیره کننده این کشور حتی در به وجود آوردن سبک زندگی امریکایی که نماد آن ساختن شهری مشابه لاس وگاس است غفلت می کند. همچنان که چین در صنعت سینما هم توانسته محصولاتی همپای هالیوود بسازد. در نهایت به نظر می رسد چین هیچگاه تا این اندازه استقلال سیاسی نداشته و رفته رفته در حال عبور از سیاست خودسانسوری و محافظه کاری در برابر امریکا است.

منبع: الف

کلیدواژه: هژمونی امریکا قدرت سخت قدرت نرم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۶۰۴۶۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

استدلال‌های مضحک نهادهای اطلاعاتی آمریکا از اوضاع جهان

فرارو- مارکو کارنلوس؛ دیپلمات سابق ایتالیایی است. او در سمت‌های دیپلماتیک در سومالی، استرالیا و سازمان ملل متحد منصوب شده بود. کارنلوس در فاصله سال‌های ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۱ میلادی در دستگاه سیاست خارجی ایتالیا در دوران زمامداری سه نخست وزیر آن کشور خدمت کرده بود. اخیرا او نماینده ویژه دولت ایتالیا برای هماهنگی روند صلح خاورمیانه برای سوریه و تا نوامبر ۲۰۱۷ سفیر ایتالیا در عراق بوده است.

به گزارش فرارو به نقل از میدل ایست آی، جامعه اطلاعاتی ایالات متحده اخیرا ارزیابی تهدید سالانه خود را منتشر کرده که بر تهدیدات جهانی علیه امنیت ملی آن کشور تمرکز دارد. این سند بازتاب دهنده تحلیل‌ها و بینش‌های جمعی سیا،  آژانس امنیت ملی، دفتر تحقیقات فدرال و بیش از ده‌ها آژانس دیگر امریکا است.

پیشگفتار آن گزارش حس روشنی از وجود تفکر دیستوپیایی و خودارجاعی آن جامعه اطلاعاتی را نشان می‌دهد برای مثال، در جایی که آمده است: "در طول سال آینده ایالات متحده با نظم جهانی شکننده فزاینده‌ای مواجه می‌شود که به دلیل تسریع رقابت استراتژیک بین قدرت‌های بزرگ، چالش‌های فرا ملی شدیدتر و غیرقابل پیش بینی‌تر و درگیری‌های منطقه‌ای متعدد با پیامد‌های گسترده‌تر ایجاد خواهد شد".

در ادامه آن گزارش آمده است: "چین بلندپرواز، اما مضطرب، روسیه متخاصم، برخی از قدرت‌های منطقه‌ای مانند ایران و بازیگران غیردولتی توانمندتر، قوانین دیرینه نظام بین الملل و هم چنین اولویت آمریکا را به چالش می‌کشند". از این رو  ایران، روسیه و چین از سوی امریکا به عنوان کشور‌های شرور اصلی برای به چالش کشیدن قوانین دیرینه نظام بین الملل قلمداد شده اند.

چنین تحلیلی جای تعجب ندارد چرا که شعار سیاست ایالات متحده برای سالیان متمادی بوده است. مشکل آنجاست که مشخص نیست گزارش به کدام قواعد اشاره دارد: حقوق بین‌الملل عرفی مندرج در منشور سازمان ملل متحد و کنوانسیون‌های سازمان ملل یا به اصطلاح نظم جهانی مبتنی بر قوانین تحت رهبری ایالات متحده. مشکل مفهومی اصلی آن است که برای تشکیلات سیاسی ایالات متحده و متحدان کلیدی غربی آن کشور هیچ گونه تمایزی وجود ندارد. با این وجود، همان گونه که اغلب رخ می‌دهد آنان به شدت در اشتباه به سر می‌برند.

حقوق بین‌الملل و منشور سازمان ملل ستون‌های نظم جهانی هستند که پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد و ایالات متحده سهم برجسته‌ای در آن داشت. برعکس نظام بین الملل مبتنی بر قواعد تحت رهبری آمریکا تحولی جدیدتر از تفکر سیاسی آمریکاست: یک ذهنیت خودارجاعی که به سوی منافع واشنگتن و متحدان آن کشور منحرف شده است. این نظم مبتنی بر ایدئولوژی نولیبرال و آغشته به استاندارد‌های دوگانه است که فاجعه در حال وقوع در غزه بارزترین و تازه‌ترین نمونه آن است.

این نظام بر اساس مجموعه‌ای از مفروضات مانند استثناگرایی ایالات متحده و برتری بی چون و چرای دموکراسی‌های غربی (یعنی تمدن غربی)، قوانین ملی را قوانینی جهانی قلمداد کرده و مجموعه‌ای از ارزش‌ها و قوانین مرتبط را در نظر می‌گیرد، اما کاملا مراقب است که آن قوانین و هنجار‌ها را در صورت تلاقی و تضاد با منافع خود اجرا نکند. این دستور کار را می‌توان با  یک شعار غیر رسمی خلاصه کرد: "برای دوستان من همه چیز برای دشمنان من قانون".

به چالش کشیدن هژمونی آمریکا

جای تعجبی ندارد که گزارش جامعه اطلاعاتی آمریکا، چین، روسیه و ایران را به همراه تعدادی از بازیگران غیردولتی (از جمله حزب‌الله لبنان، حماس در فلسطین و انصارالله در یمن) متهم می‌کند که قوانین نظام بین الملل را به چالش می‌کشند. با این وجود، مهم از همه آن‌ها "اولویت" ایالات متحده با طرح این استدلال است. به نظر می‌رسد که جرم واقعی به چالش کشیدن نظام بین‌الملل نیست بلکه به چالش کشیدن هژمونی ایالات متحده است. با این وجود، علیرغم آن که امکان پذیرش چنین رویکرد مضحکی از سوی دیگر کشور‌ها نیز تا چند سال پیش وجود داشت، اما اکنون آشکارا از سوی بسیاری از کشور‌های به اصطلاح جنوب جهانی نه تنها پذیرفته نمی‌شود بلکه به چالش کشیده شده یا دست کم مورد خشم قرار می‌گیرد. تنها تعداد کمی از کشور‌ها در اروپا و شرق آسیا برتری ایالات متحده را پیش نیاز اساسی یک سیستم بین المللی باثبات می‌دانند. در واقع، بررسی دقیق دو دهه اخیر تاریخ خلاف آن را اثبات می‌کند.

نظم جهانی از یک پیکربندی تک قطبی متمرکز بر ایالات متحده به یک پیکربندی چند قطبی در حال تغییر است. در طول تاریخ، امپراتوری‌ها ظهور کرده و سپس از هم فروپاشیده اند. عاقلانه خواهد بود که سیاستگذاران ایالات متحده خود را با این قواعد تاریخ تطبیق دهند. آنان اکنون بر سر یک دو راهی برای انتخاب قرار دارند: حکم تاریخ را بپذیرند همان طور که بریتانیا به تدریج از سال ۱۹۴۵ انجام داده یا به طور فاجعه آمیزی در برابر آن مقاومت کند.

اشاره به بحران غزه در گزارش مذکور دید روشن تری درباره دیدگاه‌های دیستوپیایی نهاد‌های اطلاعاتی امریکا ارائه می‌دهد جایی که می‌نویسد:" فقط باید به بحران غزه نگاه کرد که توسط یک گروه تروریستی غیردولتی بسیار توانمند درون حماس آغاز شد. این اقدام با بلندپروازی ایران و با روایت تشویق شده توسط چین و روسیه برای تضعیف ایالات متحده در صحنه جهانی تشدید می‌شود. این وضعیت نشان می‌دهد که چگونه یک بحران منطقه‌ای می‌تواند تاثیرات گسترده‌ای داشته باشد و همکاری بین المللی را در سایر موضوعات مبرم پیچیده سازد".

این بخش نشان می‌دهد که جامعه اطلاعاتی ایالات متحده اساسا نمی‌تواند درگیری در غزه را دقیقا ببیند: یک مبارزه آزادیبخش ملی که توسط چندین دهه اشغال بیرحمانه و بدون مجازات اسرائیل در سرزمین‌های فلسطینی آغاز شده اشغالگری‌ای که با تحویل تسلیحات گسترده از سوی امریکا به اسرائیل و ایجاد یک سپر سیاسی برای اسرائیل از سوی امریکا میسر شده است. هم چنین، باید به نقش امریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد در حمایت از اسرائیل اشاره کرد حمایتی که اگر وجود نداشت اسرائیل مسئول ارتکاب جنایات جنگی شناخته می‌شد.

رویکرد امریکا به وقایع ۷ اکتبر که آن را نیز به تلاش‌های چین و روسیه برای تضعیف واشنگتن در صحنه جهانی مرتبط می‌کند واقعا مضحک است.

استاندارد‌های دوگانه

عامل واقعی تضعیف جایگاه جهانی ایالات متحده اقدامات ادعایی برخی دولت‌های خارجی نیست بلکه عمدتا رفتار بین‌المللی و استاندارد‌های دوگانه واشنگتن است از جمله حمایت بی دریغ امریکا از حمام خون به راه انداختن اسرائیل در غزه حمله‌ای که تمام قوانینی که ایالات متحده ده‌ها سال آن را موعظه می‌کند نقض کرده است.

 رفتار دولت بایدن پس از تصویب اخیر قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که خواستار آتش بس در غزه شده بود کاملا این موضوع را نشان می‌دهد. ایالات متحده پس از طرح قطعنامه با آن مخالفت کرد و تلاش نمود با غیر الزام اور خواندن آن معنا و تاثیر قطعنامه را به حداقل سطح ممکن تقلیل دهد.

پس از کشته شدن بیش از ۳۴۰۰۰ نفر در غزه قطعنامه شورای امنیت خواستار آتش بس فوری است. طنز غم انگیز ماجرا آنجاست که دولت نتانیاهو حتی به توصیه امریکا هم برای پذیرش آتش بس نیازی ندارد و در هر حال قطعنامه را چه امریکا رای مثبت به آن می‌داد و چه منفی نادیده می‌گرفت. بنابراین، دولت بایدن فرصت عالی دیگری را برای فاصله گرفتن از استاندارد‌های دوگانه ریاکارانه امریکا از دست داد.

دیگر خبرها

  • دموکراسی دروغین آمریکا و برخورد‌های دوگانه
  • دموکراسی دروغین آمریکا و برخوردهای دوگانه
  • استدلال‌های مضحک نهادهای اطلاعاتی آمریکا از اوضاع جهان
  • رئالیسم سیاسی چیست؟
  • واکاوی ریشه‌های اعتراضات ضداسرائیلی در دانشگاه‌های آمریکا
  • تجمع دانشجویان یاسوج در حمایت از خیزش دانشجویان در آمریکا
  • این دختر به نماد اعتراضی در امریکا تبدیل شده است | تصویر
  • عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاط خود شده است
  • زرشناس: عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاط خود شده است
  • ادامه سیاست ادواردز؛ آرنه اسلوت قدرت نقل و انتقالاتی ندارد