پایان شــوم سرقـــت از پیـرمرد تنها
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردین ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۶۱۰۴۵۸
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، دوم بهمن سال گذشته پسر جوانی به پلیس رفت و از ناپدید شدن پدرش خبر داد و گفت: پدر ۷۰ سالهام به تنهایی در خانهاش واقع در گیشا زندگی میکند. از دیروز هر چه با او تماس گرفتم جواب نداد نگران شدم و به خانهاش رفتم، اما نه تنها از پدرم خبری نبود بلکه با خانه بههم ریخته او مواجه شدم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بهدنبال شکایت مرد جوان، تحقیقات به دستور بازپرس محمد جواد شفیعی آغاز شد و در نخستین گام مأموران راهی خانه مرد تنها به نام فریبرز شدند.
با توجه به اینکه در ورودی سالم بود احتمال ورود افراد آشنا قوت گرفت، اما در بازبینی دوربینهای مداربسته مشخص شد چهار مرد ناشناس سوار بر خودروی «جک» فریبرز وارد پارکینگ خانه شده و پس از ورود به آپارتمانش پول و طلاها و اموال با ارزش او را سرقت کرده و رفتهاند. باتوجه به اینکه هر چهار نفر ماسک به صورت داشتند هویت آنها مشخص نبود. در ادامه بررسیها مشخص شد خودروی فریبرز نیز به سرقت رفته و سیستم ردیاب خودرو و بررسی کارت بنزین آن نشان میداد که خودرو در حوالی بزرگراه تهران - قم تردد داشته است.
بیشتر بخوانید
بازداشت مردان مخوف قصرقندی / آنها همیشه تا دندان مسلح بودند
کشف جسد پیرمرد
درحالی که تحقیقات در این پرونده ادامه داشت، جسد سوختهای در اطراف بیابانهای قم کشف شد. باتوجه به اینکه آخرین بار خودروی فریبرز در همان حوالی تردد داشت، احتمال اینکه جسد سوخته متعلق به پیرمرد باشد مطرح شد. با انجام آزمایشات و مدارکی که پسر فریبرز ارائه کرد، هویت جسد سوخته شناسایی و راز ناپدید شدن فریبرز برملا شد.
دستگیری متهمان
پس از کشف جسد، کارآگاهان به ردیابی خودرو پرداختند و در نهایت یکی از متهمان که خودرو در اختیار او بود در اطراف ملارد بازداشت شد.
مرد جوان در تحقیقات به سرقت اعتراف کرد و گفت: من از جنایت بیخبرم و اصلاً نمیدانستم که جنایتی رخ داده است. چند روز قبل یکی از دوستانم به نام مجید با مرد جوانی به سراغم آمد. او ماجرای سرقت از خانهای را مطرح کرد و از آنجایی که وضع مالی خوبی نداشتم من هم وسوسه شدم. به همراه پویا، یکی از دوستانم و مجید و ناصر و همان مرد جوانی که با مجید آمده بود راهی خانه فریبرز شدیم که بعد از سرقت، خودرو پیش من ماند.
با اعتراف متهم، مجید، ناصر و پویا نیز بازداشت شدند.
مجید که سردسته این باند بود به قتل پیرمرد با همدستی ناصر و دو دختر جوان به نامهای محیا و شیلا اعتراف کرد و مدعی شد، پویا و متهم دیگر این پرونده از جنایت بیخبر بوده و فقط در سرقت از خانه پیرمرد حضور داشتند. بدینترتیب محیا و شیلا نیز بازداشت شدند. بدین ترتیب به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی پایتخت متهمان در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شدند.
گفتگو با سردسته باند
فریبرز را از کجا میشناختید؟
مادر دوست دخترم محیا خدمتکار خانه فریبرز بود. سالها قبل همسر فریبرز فوت کرده و او تنها زندگی میکرد. چون وضع مالی خوبی داشت مادر محیا همیشه برای دخترش از وضع زندگی او تعریف میکرد وقتی محیا برایم تعریف کرد که فریبرز وضع مالی خوبی دارد وسوسه سرقت به جانم افتاد.
با همدستانت چطور آشنا شدی؟
شیلا دوست محیا بود و ناصر هم دوست شیلا. در این ماجرا پویا و دوستش بهمن هیچ نقشی نداشتند و نقشه را ما خودمان طراحی کردیم.
نقشهتان چه بود؟
ما قصد قتل نداشتیم، میخواستیم فقط سرقت کنیم. برای اجرای نقشهمان نیاز به یک محل داشتیم. ناصر پیشنهاد داد که از خانه خالهاش برای اجرای نقشهمان استفاده کنیم. به همین دلیل خالهاش را به خانه یکی از اقوام فرستاد و خانه خاله که در یافتآباد بود به عنوان محل گروگانگیری ما انتخاب شد. محیا با فریبرز تماس گرفت و به دروغ گفت برای مادرش مشکلی پیش آمده و به کمک او نیاز دارد. فریبرز نمیخواست بیاید، اما محیا آنقدر التماس کرد که او پذیرفت و بعد آدرس خانه خاله ناصر را داد و در نهایت او به آنجا آمد. به محض اینکه پیرمرد وارد خانه شد، من و ناصر به او حمله کردیم و دست و پایش را بستیم و دور دهان و بینیاش چسب زدیم. با تهدید از او رمز عابر بانکهایش را خواستیم و پیرمرد هم به ما چند رمز داد.
چرا پیرمرد را کشتید؟
نمیخواستیم بمیرد وقتی به عابر بانک رفتیم پول زیادی داخل حسابش نبود. دوباره به خانه برگشتیم و رمز کارتی را از فریبرز گرفتیم که داخلش پول بود. اما وقتی به بانک رفتیم مشخص شد که رمز کارت را اشتباه گفته است دوباره به خانه برگشتیم و به سراغ فریبرز رفتیم، اما متوجه شدیم مرده است. چسبی که به دهان و بینیاش زده بودیم باعث شده بود تا مرد ۷۰ ساله فوت کند. از مرگ او وحشت کردیم، نمیدانستیم با جسدش چه کار کنیم. بالاخره تصمیم گرفتیم جسد را از بین ببریم. جنازه فریبرز را داخل خودروی جک خودش گذاشتیم و راهی اتوبان تهران - قم شدیم. در بین راه بنزین زدیم و چند لیتر هم بنزین خریدیم. در بیابانی همان اطراف با بنزین جسد فریبرز را به آتش کشیدیم.
چه شد از خانه سرقت کردید؟
بعد از آتش زدن جسد با ناصر و دو نفر دیگر به خانه فریبرز رفتیم و حدود ۸۰ میلیون تومان سرقت کردیم.
منبع: ایران
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: اخبار حوادث سرقت قتل مرد جوان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۶۱۰۴۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بی گدار به آب زد تا نجاتگر باشد/ روایت فداکاری یک مادر در سیل کازرون
مادری ۵۰ ساله در سیل هفته گذشته شهر کازرون دل از خانواده و ۲ فرزند خود برید و برای نجات یک پیرمرد سالخورده به آب زد اما دیگر زنده بازنگشت.
به گزارش مشرق، در میانه سیلاب هفته گذشته در شهرستان کازرون مردم این شهر شاهد از خودگذشتگی و ایثار یک زن و مادر ۲ فرزند بودند.
زنی فداکار در شهرستان کازرون برای نجات مردی سالخورده گرفتار در سیلاب دل از ۲ فرزند و خانواده اش دل برید و به دل سیلاب زد.
این زن ۲ پسر نوجوان ۱۷ و ۱۲ ساله دارد و با این وجود جان خود را برای نجات یک شهروند سالخورده فدا کرد.
پسر بزرگ این زن اینگونه این ماجرا را روایت می کند.
محمدمهدی دهقان پسر ۱۷ ساله این زن گفت: ساعت ۷ عصر، روز چهارشنبه ۲۹فروردین، با مادرم بهنام ماهیجان، برای خرید نان به نانوایی رفته بودم که ناگهان باران شدت گرفت.
او ادامه داد: شدت بارش زیاد بود و ما بعد از خرید نان سوار ماشین شدیم و راه خانه را در پیش گرفتیم که شدت باران به حدی بود که رانندگی سخت شده بود، بهطوری برای لحظاتی در گوشه خیابان توقف کردیم به امید اینکه باران کمتر شود، اما هر لحظه شدت باران بیشتر میشد.
او ادامه داد: مادرم که دید شدت باران کمتر نشده گفت که برویم و منتظر ماندن فایده ندارد، وقتی به خیابان تپه شادی رسیدیم، پیرمردی را دیدیم که داخل جوی بزرگ آب افتاده و در سیلاب گرفتار شده بود و هر لحظه امکان داشت آب او را با خود ببرد که از آنجا که سیلاب سطح خیابان را هم گرفته بود کسی نمیتوانست به پیرمرد کمک کند.
زن ۵۰ساله و پسرش نمیتوانستند پیرمرد را در همان حال رها کنند، این بود که تصمیم گرفتند هرطوری شده او را نجات دهند.
محمدمهدی میگوید: با ماشین به سمت پیرمرد رفتیم اما آب خیلی بالا آمده بود و شدت سیل زیاد شده بود. من از ماشین پیاده شدم و بهسوی پیرمرد رفتم و مادرم نیز پشت سرم آمد و دائم فریاد میزد که مواظب باشم و احتیاط کنم، اما شرایط طوری بود که من نمیتوانستم به پیرمرد کمک کنم. بنابراین مادرم دست بهکار شد و به سوی پیرمرد رفت و هر طوری بود او را از جوی آب بیرون کشید، اما درهمان لحظه پایش سر خورد و خودش داخل جوی افتاد و سیلاب مادرم را با خود برد و من هرچه دویدم نتوانستم او را بگیرم، سیلاب مادرم را برد تا جایی که او زیر پلی گیر کرد و زیر آب ماند و امکان نجاتش نیز وجود نداشت.
پسر این زن که با یادآوری لحظاتی که مادرش در سیلاب گیر افتاده بود، بغض کرده، ادامه میدهد: همان لحظه به آتشنشانی زنگ زدیم اما آنها در ترافیک مانده بودند، باران نیز همچنان میبارید و ما نمیدانستیم در این لحظات هولناک چه کاری باید انجام دهیم. مادرم به زیر آب رفته بود و چند نفر که آنجا بودند برای نجات مادرم تلاش کردند تا او را از زیر آب بیرون بکشند.
محمد مهدی اضافه کرد: بالاخره بعد از اینکه مادرم مدت زمان طولانی زیر آب مانده بود، او را بیرون کشیدیم اما مادرم نفس نمیکشید، حتی آمبولانس هم در راه گیر کرده بود و وقتی خود را به مادرم رساند، خیلی دیر شده بود، مادرم دیگر ضربان نداشت و هرچه به او شوک دادند بی فایده بود و او جانش را از دست داد.
روایت ایثارگرایانه این زن هرچند تلخ است اما قطعا یاد این فداکاری همواره در خاطر مردم و اهالی استان فارس خصوصا شهرستان کازرون باقی خواهد ماند.
منبع: ایرنا