چند روایت قابل تأمل از میهمانان رمضانی تلویزیون/ بازی اینترنتی که حساب مادری را خالی کرد
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردین ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۶۱۸۹۱۹
تلویزیون در ماه رمضان به سمتِ داستانهای مردمی رفته که بسیار شنیدنی و دیدنیاند؛ معجزهها، عجایب و اتفاقات ناراحتکنندهای که به آنتن میرسند. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، تلویزیون در ماه رمضان امسال با حفظ برندهای شناخته شده سحر و افطار خود تنها با تغییراتی اندک و داستانهای مردمی به آنتن رسیده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به برخی از این اتفاقات رمضانی شبکههای تلویزیونی توجه کنید:
خالی کردن حساب مادر؛ همه شگفتزده شدند
شبکه پنج هر روز "شهر زیبا" را با اجرای مصطفی امامی و کارشناس ثابتی به نام "حجتالاسلام سرلک" روی آنتن میبرد. لیلا هاتفی مادری است که با یک داستان قابل تأمل وارد این برنامه شد؛ "خالی کردن حساب مادر" که همه را شگفتزده کرد. ماجرا از این قرار است:
من 15 سالگی ازدواج کردم و سه پسر دارم. با تمام تلخی و شیرینیها، حدود 20 سال با همسرم زندگی کردم؛ اما همسرم سال 1391 به خاطر نارسایی قلبی فوت کرد. بعد از آن اتفاق تلخ بدترین شرایط را تجربه کردم؛ 7 صبح سرکار میرفتم و 10 شب میآمدم و با خود میگفتم کاش همانجا بخوابم. زمانی که همسرم فوت کرد، 50 میلیون تومان بدهی داشت.
ما مستأجر بودیم و هیچ وقت از کسی کمک نخواستم. حتی به خاطر کارهای زیادی که انجام میدادم، آرتروز گردن گرفتم و بعد از عمل تصمیم گرفتم، کارم را تغییر دهم و در حوزه بیمه کار کنم. بعد از حدود 10 سال توانستم حدود 70 میلیون تومان پسانداز کنم و قرار شد با فرزندانم یک خانه رهن کنیم. زمانی که به بانک رفتم، متوجه شدم فقط 8 میلیون در حساب من است! رئیس بانک پرینت حساب من را گرفت و گفت از حساب شما خرید اینترنتی شده است.
قرار شد به پلیس فتا برویم، کارتهای من رمز دوم نداشت. پسر بزرگم به برادر کوچکش شک کرد؛ چرا که مدتی بود بازی اینترنتی انجام میداد و باید برایش هزینه میکرد! زمانی که پسرم را دیدم گفتم چرا این کار را انجام دادی؟ گفت: بیا گوشی من را بفروش! به خاطر این حرف اینقدر عصبانی شدم که نگو. او حتی پیامهای برداشت پول از حسابم را هم پاک میکرد که من متوجه این موضوع نشوم.
آشتی 3 طائفه در «مثل ماه»
میهمانان برنامه «مثل ماه» که سران سه طائفه مهم شهر بشاگرد استان هرمزگان بودند با اشاره به اختلافی که بیش از 70 سال از زمان پدران آنها آغاز شده بود، به اتفاقاتی که در این چند سال بین آنها گذشته بود اشاره کردند. ماجرا از این قرار است:
«علی خورشیدی» از بزرگان طائفه و رئیس شورای حل اختلاف زنگیک: "بیش از 70 سال گذشته یک اختلافی بین طائفههای زنگیک، مقدمزاده و طاهرزهی پیش آمده و تا به حال 14 نفر از این طائفهها در درگیریهای متناوب کشته شدند، بر این اساس آقای مقدمزاده در سال 99 برای اینکه دشمنان سوءاستفاده نکنند با همکاری قوه قضائیه به حل این ماجرا ورود پیدا کرده کردند."
«میرزاده مقدمزاده» رئیس شورای حل اختلاف و بزرگ طائفه مقدمزاده: "در آن سالها با ورود انگلیسیها و توطئه دشمنان مردم به جان هم افتادند که طی این درگیریها چندین نفر از جمله پدر بنده که از سرکردگان طائفه بودند کشته شدند، پس از آن سه طرف سکوت کردند تا اینکه در سال 1399 جوانترها با استفاده از فضای مجازی دوباره شروع به تحریک یکدیگر کردند که وقتی خبر به من رسید گفتم این تنش و مشکلات باید برای همیشه تمام شود.
البته دو فرد درگیر اغلب نمیتوانند خودشان مشکلاتشان را حل کنند، بنده با اینکه تا به حال 60 تا 70 مشکل منطقه را با ریشسفیدی و میانجیگری و با هماهنگی دادستان و دادگستری منطقه حل و فصل کردم، اما نمیتوانستم این مشکل را حل کنم، به طوری که مردم طائفه میگفتند مقدم مشکل همه را حل میکند پس چرا نمیتواند مشکل ما را حل کند، بر این اساس به دلیل جلوگیری از سوءاستفادههای دشمنان خارجی و اینکه روشن شدن جرقهای باعث تنش بیشتر در منطقه نشود، با همکاری دادستانی و بزرگان قبائل برای رفع این مشکل قدیمی پیشقدم شدیم."
«طاهرزهی» رئیس شورای حل اختلاف و از بزرگان این طائفه: "در سال گذشته به خونخواهی و ادعای اختلاف گذشته دوباره درگیریها در حال آغاز شدن بود که با همکاری قوه قضائیه و معتمدان سعی کردیم تنشها را آرام کنیم و امروز به این برنامه آمدیم تا به امید خدا در این لحظات عرفانی و با همیاری برنامه مثل ماه این مشکلات برای همیشه حل و فصل شده و دل تمام مردم این قبائل که حتی بخشی از آنها در عمان، امارات و عربستان سکونت دارند شاد شود. "
در پایان برنامه به برکت حلول ماه مبارک رمضان و قرآن کریم و به نام نامی مولا علی (ع) سران سه طائفه بزرگ بلوچ در رسانه ملی و در برنامه «مثل ماه» به شکاف عمیق خود پایان دادند و دست دوستی داده پیمان برادری امضا کردند.
ماجرای نجات معجزهآسای تلفنی یک نوزاد از مرگ حتمی
سومین ماجرا به پدر و مادر حسام اختصاص دارد که میهمان برنامه "دعوت" شبکه یک سیما شدند. در برنامه «دعوت» از لحظات سخت و نفسگیر نجات نوزادشان گفتند. ماجرا از این قرار است:
این زوج کاشانی چند وقت پیش به دلیل انسداد ریه نوزادشان با اورژانس تماس میگیرند و دو پرستار اورژانس از پشت تلفن نوزاد را نجات میدهند. پدر حسام گفت: بچهام رفته بود و خدا او را برگرداند!
در بخش پایانی برنامه، کولیوند رئیس مرکز اورژانس کشور در برنامه حضور پیدا کرد و از دو پرستاری که این کودک را به زندگی برگرداندند، تقدیر کرد.
ویژهبرنامه «دعوت» با اجرای حجتالاسلام محمد برمایی کاری از گروه اجتماعی شبکه یک سیما است که امسال با حفظ رسالت ذاتی خود یعنی پرداختن به مبحث مهم خانواده و با رویکرد اصلی نگاه ویژه به خاندان و بزرگ خاندان ایرانی در ایام ماه مبارک رمضان هر روز ساعت 19:15 پخش میشود.
روایت پزشک جراح از معجزهای که مامای بوشهری را نجات داد
سومین برنامه «ماهِ ماه» میزبان مامای بوشهری بود که در اثر سانحه رانندگی دچار عارضه مغزی شد و به لطف جراحی که به معجزه ایمان داشت، به زندگی بازگشت. عید کشمیری رئیس دانشگاه علوم پزشکی بوشهر، مهدی خواجوی جراح مغز و اعصاب و ستون فقرات و محمود شرافی و آذر شمسی بین زوج اهل شهرستان جم استان بوشهر به همراه کودک دو سال و نیمه خودش، به این برنامه تلویزیونی آمدند.
برنامه طبق روال شبهای گذشته با یاد و خاطره یکی از شهدای مدافع سلامت که به زنده یاد سیده فاطمه شفیعینژاد پرستار مرکز درمانی فاطمه زهرا (س) شهرستان ساری اختصاص داشت، آغاز شد. ماجرا از این قرار است:
مهدی خواجوی جراح معالج آذر گفت: در یکی از روزهای مأموریتم در شهرستان کنگان، حدود ساعت 6 بعدازظهر از بیمارستان با من تماس گرفته شد و گفتند که یک بیمار تصادفی با سطح هوشیاری 3 که پایینترین سطح هوشیاری انسان است به بیمارستان آوردهاند و حتی تکنسینهای اورژانس در محل حادثه بیمار را احیا کرده بودند و ریههای وی نیز دچار آسیب شده بود.
در ادامه ماجرا، مجری برنامه از محمود شرافی همسر آذر شمسی بین که در این حادثه دچار عارضه مغزی شده بود خواست توضیح دهد. وی گفت: شغل همسرم ماما است و ایشان پس از به دنیا آمدن سومین فرزندمان که در آن زمان تنها 40 روز داشت، در ایام مرخصی زایمان به سر میبرد. یکی از همان روزها همسرم تصمیم گرفت با خودرو شخصی برای انجام امور مربوط به بیمه در دوران مرخصی از شهرستان جم (شهرستان محل سکونت مان) به بوشهر برود، که متأسفانه در جاده کنگان بر اثر حادثه رانندگی دچار عارضه مغزی شده و به بیمارستان کنگان منتقل میشود. شدت این سانحه آنقدر زیاد بود که خودرو کاملاً از بین رفته بود.
مهدی خواجوی در ادامه گفت: با دانش پزشکی که داشتم به همسر بیمار اعلام کردم که وی فقط یک درصد شانس زندگی کردن دارد و آن هم یک زندگی نباتی! به خاطر دارم که در آن زمان این زوج یک فرزند 40 روزه داشتند و بلافاصله وی را برای انجام جراحی به اتاق عمل منتقل کردم. پس از عمل جراحی مدتی در بخش آی سی یو بیمارستان بستر بود و به وسیله دستگاه تنفس میکرد و هیچ امیدی به بازگشت وی به زندگی نبود.
وی افزود: یک هفته پس از پایان مأموریتم به تهران آمدم و پس از دو هفته به من اطلاع دادند که دستگاه تنفس مصنوعی را از آذر شمسی بین جدا کردهاند و کم کم حالش رو بهبود است. که پس از چند روز از بیمارستان مرخص شد. من به جرأت میتوانم بگویم که بازگشت وی به زندگی فقط یک معجزه الهی است و بسیار خوشحالم که در حال حاضر در کنار همسر و فرزندانش زندگی میکند.
مهدی خواجوی در پایان گفت: این داستان را روایت کردیم که بگوییم وجود بخشهای مجهز در مناطق کمبرخوردار تا چه اندازه میتواند به نجات جان بیماران کمک کند و چقدر نجات یک انسان میتواند روی یک خانواده تأثیر بگذارد و آن را مستحکمتر کند.
قصه مردی که با 500 جوجه کارآفرین شد
سومین قسمت از ویژه برنامه «جشن رمضان» با حضور 2 مهمان متفاوت و مردمی از شبکه پنج سیما به صورت زنده پخش شد. طبق روال هر شب، به منظور نمایش بخشی از زندگی انسانهایی که در شرایط سخت به موفقیت بزرگ رسیدهاند و ترویج فرهنگ احسان و نیکوکاری، بابک افرا و زینب پورابراهیم میزبان عبدالله کاظمی بودند. مردی که از سن 18 سالگی سودای قهرمانی داشته و برای تحقق رویای خود دست به کارهایی زده که خطر آنها بیش از تجربه وی بوده است.
کاظمی درباره آغاز مسیر قهرمانی خود گفت: ما کار خود را بعد از مراجعه به کمیته امداد و دریافت وام 5 میلیون تومانی در پارکینگ منزل و در یکی از روستاهای خمین آغاز کردیم. اول 500 جوجه خریدیم. دوره پرورش مرغ 55 روزه است، ما با جوجهها رابطه عاطفی برقرار کرده بودیم، شبانهروز به آن ها رسیدیم تا بعد از پایان دوره کاملاً بزرگ شدند.
این کارآفرین با مروری بر گذشته خود اظهار کرد: معمولاً در آن سن، همه جوانها دنبال تفریحات و خوشگذرانی با دوستانشاناند اما ما مجبور بودیم که اوقات فراغت را در زمینهای کشاورزی کار کنیم. خدا را بابت اتفاقهای زندگیام شاکرم. هر اتفاق سراسر حکمت است، اگر آن حکمت را درک کنید یا در مسیرش حرکت کنید، از پس چیزی که خداوند برای شما قرار داده برخواهید آمد.
وی در ادامه با قدردانی از مسئولین کمیته امداد امام خمینی(ره) که در راه پیشرفت کمک حال او بودهاند افزود: من الان به عنوان یک کارآفرین به همه جوانها اعتماد میکنم چرا که اگر اراده راسخ و خودباوری داشته باشند قطعاً موفق خواهند شد.
امشب این برنامه داستان مردی را مطرح میکند که مهندس زندگی خودش شده و غلامرضا صنعتگر هم میآید که از معجزهها بخواند. ویژه برنامه جشن رمضان هر شب ساعت 21:30 پخش میشود، امشب چهارمین قسمت خود را روانه آنتن میکند.
بینظمی کار دستِ آنتن رمضان داد/ مشکل از سازندگان است یا تلویزیون؟!انتقاد مهران مهام از اشرافیگری در سریالها/ سادگی و همدلی "متهمگریخت" و "خانه به دوش" طرفدار دارد نه تجمل!محسن قاضیمرادی از سریالهای ماه رمضان تا ماجرای دعوت نشدن به "دورهمی" و "خندوانه" + فیلمحمید ابراهیمی و نقش خاکستری عمو محمود/ رازهای ماندگاری سریالهایی مثل "صاحبدلان؟انتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: ماه مبارک رمضان شبکه سلامت شبکه پنج سیما شبکه سه شبکه یک رسانه ملی تلویزیون ماه مبارک رمضان شبکه سلامت شبکه پنج سیما شبکه سه شبکه یک رسانه ملی تلویزیون ماجرا از این قرار مقدم زاده مثل ماه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۶۱۸۹۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه
دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد اعلام کرد بیشتر قربانیان حملات اخیر رژیم صهیونیستی به شهر رفح در نوار غزه زنان و کودکان بودهاند و در صورت تشدید حملات رژیم اشغالگر به این باریکه، خطر کشتار غیرنظامیان و آوارگی مضاعف فلسطینیها افزایش مییابد. در بیانیه این نهاد حقوق بشری آمده است: «فولکر تورک، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل امروز مجموعه حملات اسرائیل علیه رفح در روزهای گذشته را محکوم کرد؛ حملاتی که بیشتر به کشتهشدن زنان و کودکان منجر شده است. او بار دیگر نسبت به حملهای تمامعیار علیه این منطقه هشدار داد، منطقهای که ۱.۲ میلیون فلسطینی بهاجبار به آن پناه آوردهاند.»
بر اساس این بیانیه، چنین حملهای تنها به کشتار بیشتر و آوارگی مضاعف منجر شده و جنایات بینالمللی بیشتری به همراه خواهد داشت. بر اساس گزارشها، در حملات رژیم صهیونیستی به رفح در ۱۹ و ۲۰ آوریل دستکم ۳۳ فلسطینی شهید شدند که ۲۲ تن از آنها زن و کودک بودند. تورک در این بیانیه گفت: «هر ۱۰ دقیقه یک کودک کشته یا مجروح میشود. آنها بر اساس قوانین جنگی مصونیت دارند؛ اما در نهایت همین کودکان هستند که بهای این جنگ را پرداخت میکنند.»
از همین رو خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان پای صحبتهای «غدی عاقل»، استاد فلسطینی الاصل دانشگاه کانادا نشسته و از تجربه شخصی وی و خانواده او در غزه پرسید. در ذیل مشروح این گفتگو از نظرتان میگذرد.
-با توجه به اینکه تمام اعضای خانواده شما در نوار غزه و رفح هستند، خبر جدیدی از وضعیت آنها دارید؟
غدی عاقل: کسانی که از بمباران نسلکشی اسرائیل جان سالم به در میبرند، ممکن است از مرگ و ویرانی که از خود بر جای میگذارد جان سالم به در نبرند. در اوایل ماه جاری، نیروهای اشغالگر اسرائیل از زادگاه من خان یونس در جنوب نوار غزه عقب نشینی کردند، احتمالاً برای آماده شدن برای حمله به رفح. اکنون، آن غیرنظامیانی که در بخت آزمایی مرگ و زندگی برنده شدند، در دنباله رویاهای شکسته به خان یونس هستند.
خطر هنوز در هر گوشهای در کمین است، اما پسر عموی من اکرام و شوهرش عوض احساس کردند که مجبور بودند به جمعیت بپیوندند و به منطقه القراره در شمال خان یونس بروند تا وضعیت برادر عوض و محمد و خانواده اش را بررسی کنند. آنچه آنها کشف کردند فراتر از درک بود. محمد، همسرش منار و هفت فرزندشان - خالد، قصی، هادیه، سعید، احمد، ابراهیم و عابد که همگی زیر ۱۵ سال سن داشتند- در حمله هوایی اسرائیل به خانهشان به طرز وحشیانهای کشته شدند. خانه آنها خراب شده بود و بدن آنها در حال تجزیه بود، سگها و گربههای ولگرد سعی میکردند آنها را بجوند. اکرام و عوض قبرهای کم عمقی کندند و آنها را دفن کردند.
این دومین باری بود که اکرام و عوض باید برادرزادهها و خواهرزادههای خود را دفن میکردند. در ماه اکتبر، آنها مجبور شدند از اجساد تسنیم، یاسمین، محمود و الیاس، فرزندان برادر دیگر عوض، ابراهیم، مراقبت کنند که به همراه مادرشان، نانسی، در بمباران اسرائیل کشته شده بودند.
این بار درد خیلی غیر قابل تحمل بود. پس از بازگشت به خانه، اکرام که غم و اندوه او را فراگرفته بود، ناگهان بینایی خود را از دست داد. علت این مصیبت غم انگیز ناشناخته است و همه ما را گیج و ویران کرده است.
در همین حال، در غرب خان یونس، که اکنون شبیه یک شهر ارواح است، برخی از اعضای خانواده شوهرم سفری مشابه با درد و رنج را آغاز کردند. مقصد آنها: ویرانههای خانه هایشان، نه چندان دور از آنچه از بیمارستان الامل باقی مانده است.
کل بلوک، از جمله سه ساختمان چند طبقه که برادر شوهرم و بیش از ۷۰ نفر دیگر در آن زندگی میکردند، ویران شد. مردان جوان خانواده عکس، فیلم گرفتند و آنچه از زندگی سابقشان باقی مانده بود را نجات دادند. سپس آنها به المواسی بازگشتند، که زمانی مرکز پر جنب و جوش زندگی در ساحل خان یونس بود، که اکنون به یک اردوگاه چادری تبدیل شده است، سرزمینی بایر از ناامیدی، جایی که در چهار ماه گذشته آواره شده اند.
آنها پس از بازگشت به چادرهای خود، تصاویر و کلیپهای ویرانه خانههای خود را با پدر و مادر و خواهر و برادر خود به اشتراک گذاشتند. برای خواهرشوهرم نیما، خبرها و تصاویر خانه اش بیش از حد قابل تحمل بود. او در حین تماشای تصاویر مدام گریه میکرد. صبح روز بعد، نیما را بی هوش یافتند. خانوادهاش او را با عجله به نزدیکترین بیمارستان، الامل بردند، که از قضا به «امید» ترجمه میشود، اما هیچ بیمارستان و امیدی پیدا نکردند. یکی از پزشکان قهرمانی که در آنجا مانده بود اعلام کرد که او مرده است. او به سادگی قادر به تحمل این ناراحتی نبود. نیما غرق در غم و ناامیدی، سکته کرده بود. شوهر نیما، سلیمان، و فرزندانش برای تکمیل مقدمات تشییع جنازه، شستن جسد به روش صحیح، یافتن وسایلی برای تابوت و رسیدن به رباب، دختر بزرگ نیما، که به رفح پناه برده بود، تلاش کردند.
در حالی که آنها گریه میکردند و ماتم میکردند، بمبهای اسرائیل همچنان بر مناطق مسکونی در رفح، اردوگاه آوارگان نصیرات، دیرالبلاح، اردوگاه آوارگان مغازی و بیت حانون اصابت کرد و صدها کشته برجای گذاشت. در اردوگاه آوارگان یبنا در رفح، یک بمب باعث کشته شدن اعضای خانواده ابوالحنود - ایمان. مادرش ابتصام؛ شوهرش محمد؛ و چهار فرزند خردسالشان: تالین، آلما، لانا و کرم شد.
در جریان این بمباران شدید، سلیمان از ترس امنیت او و فرزندانش تصمیم گرفت که به رباب اطلاعی ندهد. نیما را بدون او دفن کردند. انتخاب ویرانگر بود، اما خطرات سفر به رفح و بازگشت بسیار زیاد بود. حملات هواپیماهای بدون سرنشین، گلوله باران یا بمباران کشتیها بی امان بود.
روزی که نیما را دفن کردند، ارتش اسرائیل بازار اردوگاه مغازی را بمباران کرد و ۱۱ نفر را کشت که بسیاری از آنها زن و کودک بودند. این اولین باری نبود که دردهای شدید به چنین مرگ نابهنگامی در خانواده منجر میشد. در سال ۱۹۶۷، عبدالله، پدر سلیمان، با آشکار شدن واقعیت تلخ اشغال نظامی اسرائیل، دچار سکته مغزی شد. با از دست دادن خانه خود در نکبه ۱۹۴۸، وحشتی که ارتش اسرائیل در سال ۱۹۶۷ بر سر مردم فلسطینی غزه ایجاد کرد، شوک دیگری بود. اما در نهایت، چیزی که بیش از حد تحمل شد، ربودن پسرش سلیمان توسط سربازان اسرائیلی بود که در آن زمان یک کودک ۱۶ ساله بود. عبدالله که از سرنوشت سلیمان چیزی نمیدانست و نمیتوانست فکر از دست دادن او را بپذیرد، تسلیم غم و اندوه شد و سکته مغزی بدن او را ویران کرد و او را فلج کرد. او هفت سال در اردوگاه خان یونس مصیبتهای زندگی را تحمل کرد تا اینکه یک هفته پس از بازگشت سلیمان به غزه از دنیا رفت.
سلیمان از اینکه همسرش نیما به اندازه پدرش درد طولانی نداشت، خدا را شکر کرد و از فرزندانش خواست سوره فاتحه را برای او بخوانند. نیما تنها یکی از بیش از ۱۰۰۰۰ زن فلسطینی است که تاکنون در این جنگ جان باخته است. او یک میزبان عالی و یک آشپز فوقالعاده بود که یک روز در آرزوی زیارت مکه بود و با دقت تمام پولهایش را برای این سفر پس انداز میکرد.
مرگ نیما نه تنها رویاهای او را خاموش کرد، بلکه گرما و سخاوتی را که ذات او، یعنی جوهر فلسطینی را مشخص میکرد، خاموش کرد. او یک خلاء را پشت سر میگذارد که فقط با درد دل و از دست دادن پر شده است. موشکهای یک پهپاد هرمس ساخت اسرائیل میتواند حریم هوایی بدون محافظ غزه را سوراخ کند و جان انسانها را در چند ثانیه بگیرد. موشکهای به اصطلاح «آتش و فراموش کن» میتوانند اهدافی را در فاصله بیش از ۲.۵ کیلومتری (۱.۵ مایلی) در آسمان هدف قرار دهند، بنابراین وقتی شلیک میشوند، هیچ کس روی زمین نمیداند که در حال آمدن هستند. غیرنظامیانی که به تجارت خود میپردازند فوراً کشته میشوند، زیرا هیچ کس و هیچ چیز برای محافظت از آنها وجود ندارد.
هیچ هواپیمای جنگی اردنی، انگلیسی، فرانسوی یا آمریکایی برای دفاع از ۵۰ زن کشته شده هر روز در ۲۰۰ روز گذشته توسط اسرائیل مستقر نشد. به نظر میرسد "آتش و فراموش کردن" در غزه یک سیاست جهانی است.
اما فریاد قاطع من این است که دنیا هرگز نباید فراموش کند. مردم خوب در سرتاسر جهان تلاش میکنند تا اطمینان حاصل کنند که مسئولین این جنایات و کسانی که به آنها اسلحه داده اند، با محاکمه روبرو خواهند شد و شبح عدالت تا پایان روزهای خود تحت تعقیب قرار خواهند گرفت.
غدی عاقل، یک استاد دانشگاه فلسطینی الاصل در کاناداست که در حال حاضر استاد دانشگاه آلبرتا در ادمنتون کاناداست. او از زمان آغاز جنگ غزه مقالات، یادداشتها و گزارشهای تفصیلی فراوانی را در رسانههای جهان از جمله رسانههای کانادا منتشر کرده است.
باشگاه خبرنگاران جوان بینالملل خاورمیانه