مهدیان دروغین
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردین ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۶۲۳۲۲۰
همواره در تاریخ اسلام تا امروز سیاستمداران و سیاستبازان دروغگویی وجود داشته اند که به نام حضرت مهدی(عج) و با شعار مهدویت و ظهور یا خود را به نام قائم و خاتم الائمه معرفی کرده اند یا از ادبیات مهدوی به نفع مقاصد و منافع شخصی و باندی و گروهی استفاده کرده اند.
پیشینه مهدیان دروغین، سوء استفاده کنندگان از مهدویت در شرایط مختلف اجتماعی و سیاسی ایران و جهان اسلام موضوع اثر مهمی به نام مهدیان دروغین تالیف رسول جعفریان است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کتاب «مهدیان دروغین» اثری متفاوت برای بازشناسی این بازی های دروغین است که از طرف نشر علم منتشر شده است. این کتاب ابتدا به تقسیم حوزههای مختلف جغرافیایی دنیای اسلام می پردازد و مهدیان دروغین در مناطق و دورههای مختلف تاریخ را معرفی می کند.
درباره کتاب
این کتاب گزارشی تاریخی از مدعیان مهدویت را در جهان اسلام و در طول تاریخ گزارش کرده و سه رساله نیز بر آن ضمیمه کرده است. مقدمات، مهدیان از آغاز اسلام تا سده پنجم هجری، مهدیان در دوره میانی دنیای اسلام، مهدیان و مهدویت در دوره صفوی، مهدیان مغرب (از قرن سوم تا سیزدهم هجری)، ادعای مهدویت در ماوراءالنهر، هند، مکه و یمن (سده دهم تا دوازدهم هجری)، ادعاهای مهدویت از هند تا ایران (سده سیزدهم)، مهدیان عربستان و عراق در روزگار ما و بحثهای مهدویت در ایران پهلوی و پس از انقلاب از جمله فصل های این کتاب است.
کتاب از نگاه نویسنده
رسول جعفریان، استاد دانشگاه تهران و محقق تاریخ است. او در تمام آثار قبلی اش نشان داده است که در بررسی این موضوعات خبرگی بالایی دارد.
نویسنده در مقدمه کتاب خود آورده است: «توجه به بحث مدعیان مهدویت، هم برای مورخان اسلامی شیرین بوده و هم برای متکلمان شیعی. چنان که بخشهای قابل توجهی از کتاب “الغیبه” شیخ طوسی به این مبحث اختصاص یافته و ماهیت افرادی مانند شلمغانی و نصیری و دیگران که مدعی بابیت بودند، مورد نقد قرار گرفته است. بنابراین این خط تألیف در این کتاب، استمرار همان حرکت علمی گذشته دانشمندان و مؤلفان شیعه است.»
نویسنده، هدف خود از نگارش مهدیان دروغین را بررسی کلیت ماجراهای مربوط به مدعیان نمیداند، بلکه صرفا اشاره به ادعاهای آنان معرفی میکند و مینویسد: «طبیعی است که برای برخی از مدعیان مانند بابیت در ایران، کتابهای فراوانی نوشته شده و بحث درباره آنها خارج از چهارچوب این اثر بوده است. به این ترتیب هدف من، ارایه یک فهرست از مدعیان بر اساس یافتههای تاریخی از متون بوده است. با این حال، در برخی از موارد سعی کردم، زمینههای سیاسی و اجتماعی برخی از این حرکتها هم به نمایش درآورم.... مساله مهدیان دروغین تنها منحصر به شیعیان نیست و اهل تسنن نیز اگر نه بیشتر به همان مقدار گرفتار این چالش بوده و هستند. حال، جامعه تشیع، به ویژه از سده سیزدهم هجری به این طرف، در این زمینه آسیبپذیرتر شده و لازم است تا جدیت بیشتری در زمینه آگاهی بخش به تودههای شیعه داشته باشد و یکی از اهداف این نوشته همین امر بوده است.»
مولف در بخشی از مقدمه کتاب خود آورده است: اساس کار بر این باور است که اصل نظریه ظهور مهدی در متون کهن دینی و از جمله دین مبین اسلام پذیرفته شده و ثابت بوده و اجماع بر آن وجود دارد اما بر اساس جاذبههایی که این نظریه در بهرهگیریهای سیاسی و دینی داشته، همواره میتوانسته بستری برای گرد آوردن مردم به دور یک مدعی مهدویت بوده و به قصد ایجاد یک حرکت و جنبش سیاسی، مورد سوء استفاده قرار گیرد.
فهرستی از مدعیان مهدویت
با مطالعه کتاب «مهدیان دروغین»، خواننده در نگاه نخست با فهرستی از مدعیان مهدویت، بررسی ادعاهای آنان و نقلهای تاریخی روبرو می شود. این بحث به قول مولف برای ۲ گروه مورخان اسلامی و دیگری متکلمان شیعی جذاب است اما این اثر متفاوت را می توان از یک منظر دیگر هم مورد مداقه قرار داد و آن چگونگی شکل گیری اشخاص مدعی و بررسی زمینههای سیاسی و اجتماعی فعالیت آنها به منظور آگاهیبخشی به توده است.
بررسی کتاب از سه منظر جامعه شناسی
هرچه در فصل های مختلف این کتاب سیر می شود، این نتیجه به دست می آید که اگر قرار باشد به تحلیل جامع تری از بسترهای سیاسی و اجتماعی فعالیت مهدیان دروغین برسیم، باید با بهره گیری از منابع علم جامعه شناسی، به سه منظر پرداخت:
۱- ارتباطات سنتی زمینه ساز مهدیان دروغین
۲- روان شناسی اجتماعی مدعیان دروغین
۳- انسان شناسی فرهنگی مهدیان دروغین
نگاه اول: ارتباطات سنتی
ولیام هاکتن، استاد دانشگاه ویسکانسن آمریکا و متخصص ارتباطات در جهان سوم پس از انقلاب اسلامی ایران کتابی منتشر کرد که به تحلیل نظام های نفوذ و تاثیرگذاری در جامعه ایران می پردازد. او معتقد است، زیرساخت های ارتباطات سنتی در ایران به گونه ای است که می تواند قدرت های فردی و کاریزماتیک خاصی را برای یک فرد به وجود آورد و از برخی افراد یک ابر مرد یا به تعبیر دیگر منجی ساخت. در این میان کاظم معتمدنژاد در مقاله ای با عنوان «ارتباطگران سنتی» آورده است: ارتباط گران سنتی الزاما عناصر آموزش دیده، متخصص و نخبه نیستند. گاهی افرادی بی تجربه، کم سواد و غیر حرفه ای چنان دایره ای از ارتباطات فردی و جمعی را برای خود به وجود می آورند که در شاکله یک لیدر یا منجی قرار می گیرند.
از این منظر است که کتاب مهدیان دروغین در کنار بیان سیر تاریخی، به نوعی کانونی از ارتباطات سنتی و زیرساخت های آن را برای به وجود آوردن مدعیانی کذّاب به ما معرفی می کند. این ارتباطات سنتی در هر جامعه و دوره تاریخی به نوعی متفاوت قابل شناسایی است.
نگاه دوم: روان شناسی اجتماعی مدعیان دروغین
روانشناسی اجتماعی مطالعه چالش ها، مشکلات و مسایل مرتبط با روانشناسی و جامعه است. در لایه دوم کتاب دکتر جعفریان، می توان اثرات حضور اشخاص (مدعیان دروغین) را بر رفتار فرد یا رفتار خود را تحت تأثیر گروه مورد بررسی و فهم قرار داد. به راحتی می توان با مطالعه سیر ظهور مدعیان دروغین مهدویت به نوعی از رفتار، واکنش ها و عملکردهای قدسی افراد در حضور جمع یا حضور تلویحی افراد برای نمایشی منجی گرایانه رسید.
علی محمد کاردان در کتاب روانشناسی اجتماعی خود آنجا که از شخصیت در نگاه قوم شناسی سخن می گوید، به تبیین اشخاصی می پردازد که به اشکال مختلف برای خود پایگاه های ویژه، ماورائی یا قدسی می سازند و اقوام و ملل مختلف در ساخت این شخصیت ها نقش های متفاوتی دارند. دکتر جعفریان شاید ناخواسته در مسیر مطالعات خود این "ساخت شخصیت ها" را برای ما تبیین کرده است. مولف کتاب حتی در فصل نخست کتاب از مدل های این شخصیت ها نیز به اختصار سخن گفته است.
در کتاب دیگری با عنوان «آناتومی جامعه» تالیف دکتر فرامرز رفیع پور، در بحث پایگاه های اجتماعی وی به تحلیل پایگاه های ارزشی ای می پردازد که افراد منجی برای خود می سازند. پایگاه هایی که بیشتر بر اساس مدل (موقعیت + ارزش = مقام ) شکل می گیرند و این مقام ها خود فضای نفوذ و تاثیر گذاری هایی می سازند که گاهی نتیجه تخریب های دیگران و گاهی ناشی از تاییدهاست و این منظری است که در روانشناسی اجتماعی قابل تحلیل است.
نکته ای که استاد جعفریان، خود در این اثر به آن اشاره ای صریح کرده است: «باید توجه داشت که بسیاری از ادعاهای مهدویت طرح شده درباره افراد، می تواند ناشی از اتهاماتی باشد که مخالفان این افراد به آنان نسبت داده اند؛ چراکه گاه این اتهام، به همان اندازه که زمینه بدست آوردن قوت و قدرت است، می تواند زمینه بی اعتبار کردن اشخاص باشد. بنابراین همیشه باید این احتمال را در نظر داشت که این اتهامات، ممکن است، امری دروغین باشد، امری که رسیدن به آن واقعیت آن کار دشواری است.»
نگاه سوم: انسان شناسی فرهنگی مهدیان دروغین
از این منظر می توان پیوند میان فضا، زمان و نشانههای مدعیان مهدویت با شخصیت، پایگاه یا گروهی که این عوامل را برای خود تولید، بازتولید و مصرف میکنند، بررسی کرد. از این رو، در انسانشناسی فرهنگی به بررسی و تحلیل فضاهای زیستی- فرهنگی ای که نگره های "ظهور نزدیک است" و "منجی سازی های توهمی" را در زندگی معاصر همزمان تحلیل کرد.
تغییر و تحول های مقدس مآبانه افراد و پیآمدهای فرهنگی، اجتماعی و ظهورِ خصوصیات خردهفرهنگهای کاذب که در متن اصلی یا منابع موثق دین وجود نداشتهاند و...، در دایره انسانشناسی فرهنگ مورد تبیین قرار می گیرند.
از منظر انسان شناسی فرهنگی، چهار عامل هست که می تواند نقش اساسی در به وجود آوردن شخصیت های منجی داشته باشد. فضا، زمان، اقتصاد و قدرت سیاسی. این چهار عامل به صورت روشنی در نقل های تاریخی کتاب «مهدیان دروغین» از شخصیت های مدعی مهدویت نمایان است. هر چه سیر تاریخی این مدعیان به روزگار معاصر ما نزدیک می شود، درک این چهار عامل در ظهور مهدیان دروغین ملموس تر خواهد شد.
در فصل چهارم نویسنده به مهدیان دوره صفوی پرداخته تا بحث های مهدویتی در ایران پس از انقلاب را در چهارچوب نظریه های انسان شناسی فرهنگی به خصوص آنجا که به زیست قدسی و ناقدسی، فضا، زمان و قدرت قدسی و ناقدسی می پردازد، شرح دهد. نگارنده این سطور، به این نکات گذرا دست یافته است که هر یک نیاز به شرحی مبسوط و تبیینی دارند.
اگرچه هدف نویسنده در این اثر، بررسی کلیت ماجراهای مربوط به مدعیان نبوده است، بلکه صرفا اشاره به ادعاهای آنان بوده و در این زمینه، اگر نقل تاریخی ویژهای وجود داشته، آورده شده است اما هدف او که ارایه یک فهرست از مدعیان، بر اساس یافتههای تاریخی از متون بوده، می تواند مخاطب را به درک دیگری از زمینههای سیاسی و اجتماعی برخی از این حرکتها رهنمون سازد که در لایه های دیگری از کتاب نیز به آن اشاره شده است.
فصل های مرتبط به کتاب
این کتاب در برگیرنده ۹ فصل و سه رساله است. فصل اول: مقدمات، فصل دوم: مهدیان از آغاز اسلام تا قرن پنجم هجری، فصل سوم: مهدیان در دوره میانی دنیای اسلام، فصل چهارم: مهدیان و مهدویت در دوره صفوی، فصل پنجم: مهدیان مغرب (از سده سوم تا سیزدهم هجری)، فصل ششم: ادعای مهدویت در ماوراءالنهر، هند، مکه و یمن (سده دهم تا دوازدهم هجری)، فصل هفتم: ادعاهای مهدویت از هند تا ایران (سده سیزدهم)، فصل هشتم: مهدیان عربستان و عراق در روزگار ما و فصل نهم: بحث های مهدویت در ایران پهلوی و پس از انقلاب را شامل می شود.
جعفریان در گفت وگویی درباره ریشه های موضوع می گوید:
چطور شد اصلاً به سراغ این موضوع -مهدویت- رفتید و در ویرایش جدید چه مطالبی به کتاب اضافه خواهد شد؟
بنده به عنوان یک روحانی و علاقهمند به تاریخ، فکر کردم که قدری سابقه بحثهای ظهور را دنبال کنم تا ببینم چه مسایلی در جریان بوده و این همه مهدی دروغین در تاریخ در چه شرایطی و دلایلی ظهور کردهاند. اما درباره اضافات چاپ جدید، در بیشتر بخشها در دل فصول کتاب، مطالبی افزوده ام. بخشی را که مربوط به مسایل نزدیکی ظهور در روزگار پس از انقلاب اسلامی و حتی در سالهای اخیر بوده توسعه داده ام. برخی از رسائل ادعای ظهور را هم در پایان آوردهام که ۲ برابر بخش قبل است. در لابهلای کتاب بخشی مربوط به بحث علایم ظهور در دوره مشروطه است که اصلاً در چاپ قبل نبود و در اینجا به صورت مفصل آمده است.
همانطور که شما در مقدمه کتاب خود آوردهاید، انتظار ظهور مختص به شیعیان و حتی مسلمانان نیست. اولین نشانههای موعودگرایی که ضمن پژوهشهای خود به آن رسیدهاید کی و کجا بوده است؟
بحث ظهور یکی از بحثهایی است که در بیشتر ادیان بود و این را بارها نویسندگان و پژوهشگران مختلف یادآور شدهاند. طبعاً به دلیل گستردگی آن و پذیرش آن در ادیان مختلف زمینه سوءاستفاده نیز از آن به همان اندازه رواج داشته و دارد. در دنیای اسلام هم بحث ظهور از همان آغاز مطرح بوده است. وقتی پیامبر(ص) رحلت کرد یکی از صحابه گفت که او نمرده و خواهد ماند و بعد از مرگ همه اصحابش، رحلت خواهند کرد. این نوعی مهدویتگرایی بود. بعدها در دوره بنی امیه جدیتر شد. برخی از فرقههای شیعه و سنی دنبال این بحث بودند. عباسیان هم خیلی سخت دنبال آن بودند. برای همین منصور نام پسرش را مهدی گذاشت. بههر حال ماجرا با شتاب پیش رفت.
آیا مهدیان دروغین دارای پایگاههای طبقاتی یا فرهنگی یکسانی بودند یا اینکه از هر طیف و طبقهای در میان آنها دیده میشود؟
تا آنجا که میدانیم، بیشتر این افراد انتسابی به سادات داشتند و به اعتبار این که از نسل پیامبر(ص) هستند یا حتی نام و کنیه شان شبیه آن حضرت است، چنین ادعاهایی مطرح میکردند. بهطور طبیعی افرادی از سادات چنین ادعاهایی داشتند که درس و تحصیلاتی هم داشتند و با حدیث و مذهب آشنا بودند. گرچه باید گفت، بیشتر اینها و اطرافیان آنها اگر هم از میان علما بودند، از قشری متوسط و پایینتر بودند. شاهدش آن که این قبیل ادعاها هیچ گاه در میان مجتهدان بزرگ و مراجع تقلید در طول قرون وجود نداشته است.
شما در کتاب به تعداد قابل توجهی از ادعاهای تاریخی مهدیان دروغین اشاره فرمودهاید. چه میشود که برخی از این ادعاها بسیار سریع به فراموشی سپرده میشود اما برخی دیگر در تاریخ به شورشهای گسترده اجتماعی و سیاسی منجر شده است؟
دلیل این امر میتواند این باشد که این قبیل ظهورها اگر در شرایطی صورت میگرفت که میتوانست رنگ مردمی به خود بگیرد، جاذبه بیشتری داشت. برخی از افرادی که مدعی ظهور بودند افراد زرنگی بودند و با فریبکاریهای مختلف عوام را فریب میدادند. برخی هم آدمهای سادهای بودند. به هر حال ادعای ظهور در مواقعی رنگ سیاسی و قدرت طلبانه هم به خود میگرفت. گاهی حتی در سده نوزدهم میلادی وجهه ضد استعماری هم داشت، مثل جریانی که مربوط به ظهور مهدی سودانی بود. باید هر مورد را جدا بررسی کرد.
افراد زیادی بودهاند که بر خلاف احادیث شیعه اقدام به پیشبینی زمان ظهور امام زمان(عج) یا شبیهسازی برخی اشخاص با امام غایب کردهاند. این افراد در طول تاریخ معمولاً با چه انگیزههایی دست به این اقدامات میزدند؟
اخبار مربوط به ظهور، جعلیات فراوانی دارد که امکان تطبیق با برخی از شرایط در آنها هست. بسیاری از این اخبار هم به درستی گسترش فساد را یکی از علایم ظهور میداند. این مسأله بهانهای دست افراد زرنگ یا حتی سادهلوح و مقدس نما میدادند تا با استفاده از اینها بحث ظهور را مطرح کنند و بگویند ظهور خیلی نزدیک شده است. اشاره کردم که سوءاستفاده هم از این قضیه میشده و افرادی از این ابزار به عنوان وسیلهای برای رسیدن به قدرت استفاده میکردند.
ظاهراً ادعاهای ظهور در دوران بحرانهای اجتماعی ناشی از مشکلات اقتصادی، اجتماعی و بلایای طبیعی یا در دورانگذار سیاسی و خلأ قدرت بیشتر مطرح شده است. آیا پیوندی معین و چشمگیر بین این دورهها و ادعاهای ظهور به چشم میخورد یا اساساً ربط خاصی به هم ندارند؟
همان طور که اشاره کردم، به دلیل آن که یکی از فلسفههای ظهور، رهایی بخشی مردم از مشکلات و فساد اعم از دینی و اجتماعی و جز آن است، بنابراین، مدعیان همیشه در شرایط سخت که مردم آماده شورش و قیام بودند، از وضعیت موجود استفاده کرده به جذب مردم میپرداختند. مهدویت نوعی امید به بهبودی اوضاع است و به همین دلیل، قشرهای ضعیف، به راحتی جذب اشخاصی میشدند که در این زمینه وعده به مردم میدادند. در روزگار پس از حمله مغول و حتی روزگاری پس از جنگهای ایران و روس در ایران و نیز فشاری که استعمار بر آفریقا آورد، اینها برخی از نشانههاست که این مسأله را تأیید میکند.
به عبارت دیگر سؤال مشخصتر این است که آیا میتوان برای پدیده تاریخی «مهدیان دروغین» دلایل ساختاری و جامعهشناختی ارایه کرد یا اینکه به جنبههای روانشناختی افراد برمیگردد؟
اساساً یکی از دلایلی که بنده این کتاب را نگاشتم، فراهم کردن زمینه برای بررسی همین موضوع است. این که ما تاریخ ظهور مدعیان را بدانیم، شرایط تاریخی آنها را با هم مقایسه کنیم و دریابیم که آیا نقاط مشترکی از نظر اجتماعی و حتی فردی به لحاظ شخصیتی، در نوع این ظهورها وجود دارد یا خیر. بنده اشاره هایی را در مقدمه یا در حین مباحث تاریخی داشته ام، اما این کاری است که باید بر اساس آن اطلاعات و با داشتن نگرههای قویتر انجام داد.
«فاطمی منتظر» اصطلاحی است که ابنخلدون در نوشتههای خود به کرات مورد استفاده قرار میدهد و شما هم در فصل پنجم کتاب، فرازی را به تحلیل او از ادعای فاطمی منتظر در مغرب اختصاص دادهاید. درباره نظر ابنخلدون درباره دولت فاطمیون و چگونگی تطبیق نظریات تاریخی او با شرق اسلامی توضیح میفرمایید؟
ابن خلدون باور به مهدویت ندارد و این هم به دلیل این است که میگوید در منابع اصلی حدیثی، اهل سنت در این باره کمتر روایت آمده است. این استدلال او را بارها جواب دادهاند و اهل سنت هم با او موافق نیستند. اما یک اشتباه دیگر هم دارد و آن این است که اصل مهدویت را یک نظریه شیعی ـ فاطمی میداند. این سخن وی درست نیست. برای همین این مطلب را تکرار میکند. اولاً به دلیل این که به هر حال مهدویت یک نظریه اسلامی و عمومی است. بحث مهدویت، اصلاً یک بحث شیعی صرف نیست و بسیاری از سنیان در دوره های مختلف به اسم مهدی یا سفیانی مسأله مهدویت را قبول داشتند و از میان آنها افراد بسیاری مدعی ظهور و مهدویت شدند. کتاب بنده شاهد این ماجراست که این جریان چه مقدار در میان اهل سنت بوده و این اختصاص به سده های اخیر هم ندارد، بلکه از لحاظ تاریخی بسیار کهن است.
برخی چهرهها مانند حلاج هم هستند که در تاریخ ادبی ما نسبتاً محبوبند و در مورد آنها داستانها نوشته شده است. آیا در مورد آنها هم بحث اینکه جزو مهدیان دروغین بودهاند، ثابت شده است؟
در ادبیات کهن اسلامی، حلاج یک شخصیت متلونی است که رنگ مذهبی یا صوفیانه به شکلهای مختلف دارد. اگر این تصویر واقعی هم نباشد، اخباری در این باره آمده و بسیاری از درگیر شدن او با بحثهای مهدویت یاد کردهاند که بنده در کتاب آوردهام. اعتراف میکنم که در این باره باید پژوهشهای بیشتری صورت گیرد. در منابع شیعه، از فریبکاری او در استفاده از باور شیعیان به مهدویت سخن گفته شده است.
آیا میتوان دلیل این موضوع را به لحاظ تاریخی، نزدیکی عاطفی برخی جریانات صوفیگرایانه در اسلام با جریانات موعودگرا دانست؟ این همان ریشهای است که به قول شما ابنخلدون ناباور به مهدویت هم ظاهراً در تحلیلهایش بدان اشاره میکند.
من بعید میدانم بهطور کلی ارتباط دقیقی میان مهدویتگرایی و صوفیگرایی باشد. ارتباطی که بتوان گفت چون تصوف در ایران گستردهتر شده، مدعیان هم بیشتر شدهاند. البته بسط آموزههای تصوف، به انتشار بیشتر افکار مربوط به ولایت بخصوص نظریه ابن عربی با اصلاحاتی شد، اما در خصوص مهدویت، سنیها، چه صوفی چه غیرصوفی، زمینه این بحثها را داشتهاند و ارتباط خاصی به بحث تصوف ندارد. البته در زمانی که تصوف در ایران شایع شده هم، مهدیانی مانند سید محمد نوربخش بودند، اما پیش از آن و بعد از آن هم چنین جریانهایی بوده و ارتباط ویژهای با تصوف ندارد. با این حال باز هم باید در این باره جداگانه تحقیقاتی صورت گیرد.
شاید اولین سلسله و حکومتی که در ایران به صورت سیستماتیک و سازمانیافته در کار سیاسی از توجیهات تئوریک مربوط به مهدویت استفاده میکردند، صفویان بودند که شما هم در کتاب فصل مجزایی به آن اختصاص دادهاید. در عینحال دوره صفویه به یک معنا آغاز دورانی هم هست که نظریات مربوط به نیابت امام معصوم کمکم به صورت جاافتادهای در میآید. در خصوص تحولات این دوره توضیح میفرمایید؟
در این باره دولت فاطمیان مصر مقدم بر صفویه هستند و بیش از همه از مهدویت استفاده کردند. بنده باید عرض کنم که حتی عباسیان از مسأله مهدویت استفاده فراوانی کردند. مقصودم در جریان تأسیس این دولت است. آنها برای مقابله با نفس زکیه (مقتول در ۱۴۵هجری) که پدرش و اطرافیانش او را مهدی میدانستند و معرفی می کردند، فرزندش را مهدی نامید. البته این از روی باور نبود. بیشتر فریبکاری بود. البته صفویه مدعی بود که دولت پیشگام ظهور است. در این باره سربداران هم همین باور را داشتند. صفویان اعتقاد به این که خودشان مهدی هستند، نداشتند اما این عقیده را ترویج میکردند که دولت آنها تا قیام قائم(عج) خواهد ماند. در این باره بنده مفصل در کتاب صحبت کردهام و باورهای عامیانهای را هم که درباره ظهور بوده آوردهام.
برچسبها کتابخانه ایرنا ابن عربی انقلاب اسلامی ایران شیعه نقد کتاب رسول جعفریان نویسنده عراق دانشگاه تهرانمنبع: ایرنا
کلیدواژه: کتابخانه ایرنا ابن عربی انقلاب اسلامی ایران کتابخانه ایرنا ابن عربی انقلاب اسلامی ایران شیعه نقد کتاب رسول جعفریان نویسنده عراق دانشگاه تهران اخبار کنکور سیاسی و اجتماعی انسان شناسی فرهنگی بحث های مهدویت مدعیان دروغین مدعیان مهدویت ارتباطات سنتی شناسی اجتماعی پس از انقلاب دنیای اسلام سوء استفاده ابن خلدون شخصیت ها برای خود بر اساس بحث ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۶۲۳۲۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دموکراسی دروغین آمریکا و برخوردهای دوگانه
هر چه زمان میگذرد،ماهیت دموکراسی دروغین کاخ سفید آشکارتر میشود و ملتهای جهان متوجه میشوندآنچه در بسته پر زرق و برق دموکراسی و حقوق بشر در بسترنظام لیبرالیستی به آنها عرضه شده،دروغی بیش نبوده است.
به گزارش مشرق، حسن رشوند طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: هر چه زمان میگذرد، ماهیت دموکراسی دروغین کاخ سفید برای شهروندان امریکایی و افکار عمومی جهان آشکارتر میشود و تازه مردم امریکا و ملتهای جهان متوجه میشوند آنچه تاکنون در بسته پر زرق و برق «دموکراسی» و «حقوق بشر» در بستر «نظام لیبرالیستی» به آنها عرضه شده، دروغی بیش نبوده است.
این روزها جامعه دانشگاهی امریکا با التهابات شدیدی مواجه است آن هم نه برای نیازهای مادی یا ضعف در بخشهایی از نظام آموزشی، بلکه برای موضوعی که مقامات امریکایی از گذشته تاکنون به دروغ، خود را مدافع سرسخت آن میدانند و آن یدک کشیدن عنوان آزادی و حقوق بشر برای نظامی است که تجربه ۲۵۰ ساله حکمرانی درکاخ سفید مملو از ظلم و تعدی به حقوق انسانها در همین بستر دروغین آزادی از نوع امریکایی آن بوده است.
چند روزی است که دانشگاههای امریکا صحنه تظاهرات گسترده دانشجویان و اساتید در حمایت از مردم مظلوم غزه و اعتراض به ارتکاب جنایات جنگی اسرائیل علیه فلسطینیها است و همزمان پلیس و مقامات ایالتی در اقداماتی هماهنگ، تلاش میکنند با دستگیریهای گسترده و تهدید به اخراج دانشجویان کمپهای تحصن دانشجویان را در دانشگاههایی، چون تگزاس، کلمبیا و کالیفرنیا برچینند و با بیش از ۲۵ دانشگاه بزرگ این کشور برخورد پلیسی از نوع خشن داشته باشند.
نباید از این نکته غافل بود که محیطهای علمی در امریکا در چنبره دستگاههای نظامی و امنیتی است و همانگونه که برخی تحصیلکردگان این دانشگاهها گفتهاند نمیتوان این مراکز را صرفاً محیطهای علمی دانست و طبیعی است وقتی محیطی با کارکرد چند منظوره فعالیت میکند، هرنوع اعتراض اجتماعی یا سیاسی زیر ذره بین نهادهای امنیتی- نظامی قرار میگیرد و پلیس با مشاهده اتفاقی یا اعتراضی در دانشگاه به خود اجازه میدهد به این محیطها وارد شده و آنها را سرکوب کند. اتفاقی که این روزها در دانشگاههای امریکا میافتد از این جنس است. حتی برخی از مدیران دانشگاهها به دلیل واکنشهایشان به ناآرامیها مورد انتقاد قرار گرفتهاند. تا آنجا که سنای دانشگاه کلمبیا قطعنامهای را تصویب کرد که مینوش شفیق، رئیس بریتانیایی- امریکایی دانشگاه کلمبیا را که اصالتی مصری دارد، به بیتوجهی به طی روند قانونی در قبال دانشجویان و آسیب رساندن به آزادی علمی در نتیجه سرکوب اردوگاه معترضان متهم کرد. شفیق به پلیس نیویورک مجوز داده بود وارد اردوگاه دانشجویان دانشگاه کلمبیا شود و اقدام به بازداشت دستهجمعی بیش از ۱۰۰ دانشجو کند. این اجازه، بحرانی کمسابقه را در تاریخ این دانشگاه برجسته امریکایی رقم زد. آخرین باری که مقامات دانشگاه کلمبیا به پلیس اجازه داده بودند وارد فضای دانشگاه شود و دانشجویان معترض را سرکوب کند، به اعتراضات سال ۱۹۶۸ (حدود ۵۶ سال قبل) علیه جنگ ویتنام برمیگردد. درنتیجه این اعتراضات، دانشگاه کلمبیا اعلام کرد تا پایان نیمسال تحصیلی کنونی، کلاسهای خود را به صورت نیمهحضوری و نیمهمجازی برگزار میکند. در همین حال، سخنگوی این دانشگاه میگوید شرکتکنندگان در تجمعات حامی فلسطین، در حال شناسایی هستند و با اخراج موقت از دانشگاه مجازات خواهند شد. این وضعیت دانشگاهی است که در میان دانشگاههای دنیا برند محسوب میشود و جوانان کشورهای دیگر برای رسیدن به آنجا سر و دست میشکنند.
ورودپلیس به دانشگاه کلمبیا و دیگر دانشگاههای امریکا را مقایسه کنید با اتفاقی که در کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸ در ایران افتاد. با این تفاوت که اعتراض دانشجویان و اساتید دانشگاههای امریکایی نه موضوع داخلی، بلکه یک موضوع جهانی و اعتراض به نسل کشی بود که توسط رژیم صهیونیستی دهها هزار کیلومتر دورتر از سرزمین امریکا اتفاق افتاده است. آنچه در دانشگاههای امریکا در حال رخ دادن است بسیار متفاوت از آن چیزی است که در سال ۷۸ در کوی دانشگاه اتفاق افتاد. اعتراضات دانشگاههای امریکا صرفا تجمع و تحصن مسالمت آمیز برای نسل کشی مردم غزه بود که با خشونت بیحد و حصر پلیس با ورود به دانشگاه صورت گرفت و دانشجویان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و دستگیر و بازداشت شدند.
تجمعات این روزهای دانشگاههای امریکا که در بستر نظام لیبرالیسم و با شعار آزادی و دموکراسی شکل گرفته به خشونت انجامیده و هزاران دانشجو و استاد روانه بازداشتگاههای پلیس شدهاند و در آستانه اخراج و تعلیق قرار دارند. این در حالی است که در حادثه کوی دانشگاه تهران اعتراضات ساختارشکنانه و صرفا با رویکرد داخلی و با خشونت و تخریب اموال دانشگاه بود و وقتی پلیس برای فروکش کردن این وضعیت وارد کوی دانشگاه شد از تاج زاده معاون سیاسی وقت وزارت کشور گرفته تا معین وزیر علوم به صحنه آمدند و پلیس را مورد عتاب قرار دادند تا جایی که از شورای امنیت ملی مجوز عدم ورود پلیس در دانشگاه را دریافت کردند. تفاوت دو محیط علمی در ایران و امریکا برای دو تجمع کاملاً متفاوت، تا این حد است که در امریکا پلیس تحت حمایت رئیس دانشگاه و همه ارکان حکومت وارد دانشگاه میشود و هر رفتار خشنی را انجام میدهد ولی در ایران هر رفتار خشنی توسط تعدادی دانشجو در محیط دانشجو صورت میگیرد و مورد حمایت مسئولان وقت وزارت علوم قرار میگیرد. در امریکا دانشجو و استاد کتک میخورد و اینجا پلیس با آجر و سنگ مورد حمله قرار میگیرد. در امریکا مهد دموکراسی دروغین، رئیس دانشگاه و مسئولان کاخ سفید برای ورود پلیس آن هم برای ضرب و شتم و دستگیری معترضان دانشجویی به خط میشوند و اینجا عکس آن عمل میکنند.
آنجا با اعتراض دانشجویان در حمایت از مردم غزه و نسل کشی صهیونیست ها، استاد فلسفه و علوم سیاسی در کنار دانشجویان قرار میگیرد، کتک میخورد، روانه بازداشتگاه پلیس و در معرض اخراج و تعلیق قرار میگیرد، اینجا ازکسانی که کوچکترین حرکت پلیس کشورمان را زیر ذرهبین قرار میدادند و برای آن توئیت میزدند و فضای مجازی را برای حرکت بر ضد پلیس آماده میکردند، خبری از تقبیح حرکت خشن پلیس امریکا و برخورد با استادان و دانشجویان نیست. اینجا خبری از جیغ بنفش زیبا کلام، حاتم قادری، محمد فاضلی و مویه کردن آنها برای دانشجویان و اساتیدی که هر روز در زیر مشت و لگد پلیس امریکا قرار دارند، نیست. البته نمیتوان به این افراد خرده گرفت چراکه وقتی حقانیت موضوعی در زیر چتر لیبرالیسم و دموکراسی غربی تفسیر شود، خونریزی کودکان غزه مباح و تظلمخواهی دانشجو و استاد امریکایی برای کودکان و زنان غزه عمل خلاف و مستحق مجازات از نوع رفتار پلیس امریکا خواهد بود.