پسرم روزی حلال خورد و حلال از دنیا کوچ کرد + تصاویر
تاریخ انتشار: ۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۷۳۴۰۱۵
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، شهید شاخص رسانه کشوری سال ۱۴۰۰ بسیجی خبرنگار و مستندساز هادی باغبانی اهل شهرستان بابلسر، یکی از افتخارات فرهنگی استان مازندران که متعلق به نسل امروز است و کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که او را نشناسد.
البته همه شهدا شاخص هستند چرا که اگر اینگونه نبود و خصوصیات اخلاقیشان خاص نبود نزد خداوند اینچنین ارج و قرب پیدا نمیکردند که به مقام والای شهادت دست پیدا کنند، شهدا رفتند تا ما راحت زندگی کنیم پس نزد این ملت همیشه همه شهدا از جایگاه والایی برخودارند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شنیدن خبر شهید شاخص شدن " هادی باغبانی" بهانهای برای یادآوری خاطرات این شهید جوان و مظلوم شد، اگر بارها و بارها یادشان کنیم باز هم کم است، گویی هر بار با خصیصه تازهای از شهدا آشنا میشویم و آن را برای دیگران بازگو میکنیم تا بدانند چه شد که شهدا شهید راه حق شدند.
برای معرفی و یادآوری خاطرات این شهید به سراغ، پدر، مادر، همسر و دختر شهید باغبانی رفته و با آنها گفتگو کردیم که با هم در ادامه میخوانیم.
محمود باغبانی پدر شهید هادی باغبانی متولد ۱۳۲۶ در شهر بابلسر، در گفتگو با خبرنگار ما ضمن معرفی فرزندش با اشاره به خاطرات دوران کودکی تا جوانی شهید، میگوید؛ پسرم متولد سال ۱۳۶۲ و فرزند سوم یا همان آخر خانواده هست قبل از خودش یک برادر و یک خواهر نیز دارد.
وی اضافه میکند؛ هادی از همان دوران کودکی یک بسیجی مخلص بود، ولایی بودن از خصوصیات اصلیاش بود وقتی به سن ۶ سالگی رسید، میگفت؛ عکس امام راحل را بر روی سینهام بچسبانید تا به کودکستان بروم، وی همچنین مکبر مسجد بود و همیشه در برنامههای مذهبی شرکت میکرد، مداح اهل بیت (ع) بود و همواره بر روی رعایت حلال و حرام تاکید داشت.
آقای باغبانی با اشاره به اینکه در دوران کودکی آقا هادی من کارمند راه آهن بوده و در بندرترکمن ساکن بودیم، ادامه میدهد؛ بعد از مدتی به فیروزکوه منتقل شدیم، در همان شهر ادامه تحصیل داد و دیپلم حسابداری گرفت، سپس به مدرسه عالی کرج رفت و فوق دیپلم حسابداری گرفت.
*پسرم روزی حلال خورد و حلال از دنیا کوچ کرد
وی ادامه میدهد؛ سپس هادی با ورود به دانشگاه بوعلی موفق به کسب مدرک لیسانس رشته ارتباطات اجتماعی گرفت و بعد در حوزه هنری تهران قسمت فیلمبرداری، فیلمسازی و مجریگری دوره گذراند، تا اینکه با اصرار خودش برای رفتن به ماموریت در سوریه و ساخت مستند حاضر شد.
آقای باغبانی همچنین میگوید؛ این اعزام پس از آغاز جنگ در سوریه شکل گرفت بار اول پسرم بعد از ۴۰ روز به کشور بازگشت، درست ماه رمضان بود، ولی دوباره فردای عید فطر به سوریه رفت نوزدهم مرداد ماه سال ۱۳۹۲ راهی شد و بیستوهشتم همان ماه خبر شهادتش به گوشمان رسید.
پدر این شهید پاسدار، در مورد نحوه شهادت فرزندش تصریح میکند؛ اینطور که میگویند هادی جان بهعنوان فیلمبردار همراه یک گروه برای شناسایی منطقه رفته بود البته کارهای دیگری هم میکرد، هدف شناسایی یک تپه بود که گویا پشت آن ۱۸۰ نفر از گروه النصره با تجهیزات کامل حضور داشتند و یک نفر بالای تپه ایستاده بود که آنها را دیده، ۲۵ نفر بیشتر نبودند که مورد حمله دشمن قرار گرفتند و هادی در اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
وی یادآور میشود؛ روز سیام مرداد ماه پیکر پسرم به بابلسر رسید و در امامزاده ابراهیم قطعه شهدا آرام گرفت، فرزندم خصوصیات اخلاقی متفاوتی داشت بسیار پاکدست بود در محیط کار اگر با تلفن همراه خودش مکالمهای داشت زمان آن را جمع و ثبت، پولش را از حقوق کم میکرد تا دستمزد حلال به خانه ببرد.
آقای باغبانی با اشاره به خاطرهای از شهید، اضافه میکند؛ روزی هادی مادرش را به دکتر برد در مطب چندین صندلی خالی وجود داشت، ولی او حدود دو ساعت سرپا ایستاد، مادرش هر چقدر میگفت؛ پسرم بنشین میگفت؛ این صندلیها را برای بیماران اینجا قرار دادهاند من حالم خوب است! پسرم روزی حلال خورد و حلال از دنیا رفت.
بیشتر بخوانید
شهادت اولین مرد رسانه ملی در سوریه +عکس*درددلهای مادر شهید هادی باغبانی بعد از گذشت ۸ سال
در ادامه این گفتگو، فاطمه سلطان آقا برابرپور مادر شهید هادی باغبانی که در حال حاضر ۷۰ سال دارد، یادآور میشود؛ من و پدر هادی جان هر دو اهل بابلسر و همسایه بودیم، بهخاطر شغل همسرم وقتی هادی ۶ سالش بود به فیروزکوه رفتیم و حدود ۱۵ سال زندگی کردیم.
وی اظهار میکند؛ من و خانواده از اعضای بسیج محله بودیم، پسر بزرگترم و هادی هم بسیجی شده بودند، هادی علاقهای فراوان به لباس بسیج داشت، دوران آخر راهنمایی بود که برای روز درختکاری در مسابقهای شرکت کرد و اول شد آنجا یک ساعت مچی جایزه گرفت، در یک مسابقه دیگر در پاسخ به سوال آقای قرائتی مقام کسب کرد که جایزهاش یک ساعت مچی دیگر بود، سپس در المپیاد ریاضی اول شد و یک ساعت مچی دیگر هدیه گرفت، یک روز به من گفت؛ مادر هر سه ساعتم را میخواهم به دیگران هدیه کنم، ولی نپرس چه کسی! تو مشکلی نداری؟ گفتم خیر پسرم مال خودت است اختیارش را داری...
خانم آقابرار پور تاکید میکند؛ در همان مسابقه همه شرکت کنندگان کت و شلوار بر تن داشتند، ولی هادی با لباس سبز بسیجی حاضر شده بود و چفیه بر گردن داشت به او گفتم چرا نگفتی برایت کت و شلوار آماده کنم؟ گفت؛ من این لباس را دوست دارم، البته این پوشش موجب شده بود توجه حضار را به خود جلب کند، بیشتر مواقع این لباس را میپوشید و با برادرش که پنج سال از او بزرگتر بود با اینکه زیر ۱۰ سال سن داشت در بسیج حاضر میشد.
مادر شهید هادی باغبانی میگوید؛ زمانی که هادی شهید شد میدانستم به آرزویش رسید، وقتی بالای پیکرش حاضر شدم، دستهایم را به سوی خدا بلند کردم و گفتم خدایا پسرم را از ما قبول کن.. بارها او را در خواب دیدیم، هادی زنده است...
*حال و هوای همسر شهید در کنار دختری که ۱۱ ساله شد
سپس مریم مهدیپور همسر شهید هادی باغبانی با اشاره به اینکه آقا هادی از من سه سال بزرگتر بود و متولد ۱۳۶۵ هستم، بیان میکند؛ بنده اهل بابلسر هستم، در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۶ با همسرم آشنا شدم، دو سه باری تلفنی صحبت کردیم و بعد ازدواج کردیم، دوران نامزدیمان ۶ ماه و نیم بهطول انجامید بعدش عروسی کردیم و برای زندگی به تهران آمدیم.
خانم مهدی پور، ادامه میدهد؛ سال ۱۳۸۹ بود که دخترمان رضوانه خانم بهدنیا آمد، یک سال بعد همسرم وارد حوزه هنری شد و به کسب مهارت در زمینه ساخت مستند و فیلمبرداری پرداخت، دلش میخواست فقط خدمت کند، در کنارش اهل خانواده هم بود هر فرصتی هر چند کوتاه که پیدا میکرد صرف رسیدگی به امور خانواده میکرد اهل گردش بود و کل ما را به همه نقاط دیدنی تهران میبرد.
*همسرم دلش پیش ما بود/ رضوانه شبیه پدرش است
همسر شهید باغبانی، خاطرنشان میکند؛ وقتی آقا هادی به خانه میآمد تعریف میکرد که امروز چه غذاهایی خورده همانها را برای ما سفارش میداد و میگفت؛ هر چه میخورم دلم پیش شما است، در کل مهربان بود.
وقتی خبر شهادتش را شنیدم گفتم؛ اگر غیر از این بود جای تعجب داشت، سعی کردم آرام باشم زمانی که ۱۷ سال داشتم همسر یکی از آشناهایمان به شهادت رسید همانجا گفتمای کاش من هم روزی همسر شهید شوم.
وی ادامه میدهد؛ همسرم که در سوریه بود خودش باید با ما تماس میگرفت در آخرین تماس به او گفتم که رضوانه بیقراری میکرد؛ گوشی را دادم به رضوانه پدرش به او گفت؛ دختر خوبی باش و مامان را اذیت نکن! نمیدانستم این آخرین صحبتهای پدر و دختری است، پدری که عاشق دخترش بود.
خانم مهدی پور تاکید میکند؛ بین همسران شهدا کسانی که بچه ندارند میگویند خوشبه حال شماها که یادگاری از شهید در کنارتان دارید، واقعا هم همین طور است و من از این لذت میبرم چهره و خلقیات اخلاقی رضوانه همانطور که میخواستم شبیه پدرش است، ولی مسؤولیت من بیش از یک مادر است و باید هم جای پدر و هم مادر را برایش پر کنم، من با اشکهای رضوانه گریه میکنم و با شادیاش میخندم.
همسر شهید شاخص کشور، اضافه میکند؛ همسرم همیشه میگفت من به محکم بودن و نترس بودنت ایمان دارم، من هم به خواستههایش احترام گذاشتم و مانعی برای ادامه راهی که به آن علاقهمند است نشدم، با اینکه در طول زندگی ۶ ساله زمان کمی کنارم بود، خوشحالم رضوانه همچون پدر، مهربان و متواضع است، دلش میخواهد به همه کمک کند و از مقام رهبری تبعیت محض دارد، با بصیرت است.
*یادآوری خصوصیات پدر توسط رضوانه خانم تنها یادگار شهید هادی باغبانی
در نهایت رضوانه باغبانی دختر شهید هادی باغبانی که الان حدود ۱۱ سال دارد، ضمن یادآوری از خصوصیات اخلاقی پدر، میگوید؛ پدرم خیلی مهربان بود و رهبر را دوست داشت و به حرفشان گوش میکرد، رفتارش با من خوب بود و با حوصله بازی میکرد.
وی بیان میکند؛ دلم میخواهد همچون پدرم از خودگذشتگی را بیاموزم، پدرم بعد از شهادتش هم حواسش به من هست، شبی به خوابم آمد به او گفتم بابا من میخواهم تبلت داشته باشم، گفت چشم دخترم نگران نباش من "راهگشای توام"، فردای آن روز دیدم مادر مهربانم برای روز تولدم به من تبلت هدیه داد با اینکه هرگز از مادرم درخواست تبلت نکرده بودم، میدانم او مرا میبیند...
در سال ۱۴۰۰ شهید خبرنگار هادی باغبانی بهعنوان شهید شاخص رسانه کشور انتخاب و معرفی شد، این شهید خبرنگار و مستندساز که از ابتدای نبرد سوریه بههمراه یک گروه از مستندسازان ایرانی برای ثبت دقیق جنایات سلفیها و تکفیریها در این کشور حضور پیدا کرده بود، در تاریخ ۲۸ مرداد ۹۲، در آخرین جنایت گروههای تروریستی مخالفان حکومت بشار در درگیریهای مناطق حاشیهای دمشق توسط تروریستهای تکفیری جبهه النصره به شهادت رسید.
روایت خانواده شهید باغبانی همهاش نکته کلیدی بود، اما پدر شهید به نکته ظریفی در سیره شهید اشاره کردند که آن امتناع از نشستن بر روی صندلی در مطب پزشکی بود که مادرش را همراهی کرده بود برای ویزیت، این در حالی است که از گوشه و کنار کشورمان خبر واکسنخوری مسؤولان از سهمیه پاکبان نقل محافل است...
منبع:فارس
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: شهید شاخص رسانه شهید رسانه شهدای مدافع حرم شهید هادی باغبانی شهید هادی باغبانی ادامه می دهد شهید شاخص همسر شهید او گفت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۷۳۴۰۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
همیشه به این فکر میکردم که روزی مدال میگیرم و افتخارآفرین میشوم
خانم نازنین فاطمه عیدیان، دونده جوان و آینده دار کشورمان، در بیستم مرداد 1384در تهران متولد شد. وی از سنین پایین به ورزش علاقه داشته و در ابتدا تکواندو کار میکرد، اما در دوران دبیرستان، با تشویق معلم ورزش خود به سمت دو و میدانی کشیده شد و در این رشته استعداد خود را شکوفا کرد. خانم عیدیان در ماده 400 متر با مانع فعالیت میکند و تاکنون افتخارات زیادی را کسب کرده است. از جملهی این افتخارات میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
کسب مدال طالی قهرمانی نوجوانان آسیا در سال 1401
کسب مدال نقره ی قهرمانی نوجوانان آسیا در سال 1402
کسب مدال طالی قهرمانی جوانان آسیا در سال 1403
کسب مقام اول لیگ جوانان و نوجوانان ایران
از چه زمانی به دو و میدانی عالقه مند شدید و چطور وارد این رشته شدید؟
من داداشم قبلا دو و میدانی کار میکرد و ماده پرتاب دیسک بود و دورادور با این رشته آشنایی داشتم، کلاس هفتم مدرسه که بودم معلم ورزشمان میخواستند تیم دو و میدانی تشکیل بدند. قرار شد درون مدرسهای مسابقه بدیم و در گام بعد در منطقه 4 مسابقه بدهیم. من آنجا برای اولین بار دویدم و نمیدانم مقام آوردم یا خیر، در ادامه نزدیک 2 یا 3 سال تکواندو کار کردم و کلاس هشتم که بودم دوباره از طرف مدرسه در منطقه 4 مسابقه دادیم که من در بخش 600 متر دوم شدم. در مسابقات استان تهران، 60 متر با مانع و پرش سه گام مقام آوردم، بعد از 3 ماه با من تماس گرفتند که برای مسابقات کشوری تمرین کنیم و از طرف استان تهران در این مسابقه شرکت کنیم و چون من شایسته نبودم، در آن زمان از تیم خط خوردم و مجدد همان تکواندو را ادامه دادم. حدودا اواخر اسفند بود که آزمون کمربند مشکی تکواندو داشتیم که به خاطر شیوع بیماری کرونا لغو شد و هیچگونه فعالیت ورزشی نکردم. تا اینکه دو سال بعد به برادرم گفتم یک مربی حرفهای برایم پیدا کند و با آقای روغنی آشنا شدم. ابتدا در بخش 100 متر با مانع تمرین میکردیم و بعد ایشون در داخل سالن از من رکوردگیری کردند که زمان خیلی خوبی را ثبت کردم و از اون موقع به بعد وارد رشته 400 متر با مانع شدم و فکر میکنم با اینکه ریسک بالایی داشت اما بهترین انتخاب بود و این تغییر رشته خیلی توانست به من کمک کند و اگر من اکنون در 100 متر با مانع بودم شاید چهارم یا پنجم کشور بودم یا حتی بدتر، اما در 400 متر با مانع بعد از چند ماه تمرین توانستم در لیگ جوانان و نوجوانان ایران اول بشوم و در سال بعدش، رکورد ملی ایران را زدم و طلای نوجوانان آسیا را به دست آوردم، سال بعد هم به مدال نقره دست پیدا کردم و امسال هم توانستم طلای جوانان آسیا را به دست بیارم.
چه چیزی در رشته دو و میدانی شما را جذب کرد و انگیزه شما برای ادامهی فعالیت در این رشته چیست؟
دو و میدانی رشته سختی است و حمایتها به اندازه کافی وجود ندارد اما من عاشق این رشته هستم و این عشق و علاقه است که مرا هر روز به پیست تمرین میکشاند، حتی در عید نوروز هم هر روز تمرین میکردم. فقط یک روز به خاطر استراحت هفتگی تعطیل بودم و این کار برای من خیلی سخت بود. اما به خاطر مسابقات جهانی آسیا و اینکه امسال سال آخر جوانانم بود، انگیزه داشتم که بهترین عملکرد خودم رو به نمایش بگذارم و مدال کسب کنم. خدارو شکر که تلاشم نتیجه داد، معمولا دوندههای تازه کار و مبتدی خیلی زود دلسرد میشوند، اما چیزی که انگیزه من را از اول تا حالا حفظ کرده، علاقهی من به این رشته بوده و حتی فصل زمستان در وسط برف یک تکه را پارو و شروع به تمرین میکردم یا مثلا در تابستان که هوا خیلی گرم است، ساعت 2 یا 3 بعد از ظهر به ما وقت تمرین میدادند و ما در آن گرما میدویدیم. اما همیشه به این فکر میکردم که روزی مدال میگیرم و افتخارآفرین میشوم و همین فکر به من انگیزه میداد که به تلاش ادامه بدهم.
الگوی ورزشی شما در دوران کودکی و نوجوانی چه کسی بود و چقدر از او الهام گرفتهاید؟
من خیلی آقای تختی رو دوست دارم. بخاطر دارم زمانی که فیلم ایشون رو دیدم، خیلی گریه کردم همچنین آقای دایی هم که اسطورهی ما هستن، الگوی من بودن. سعی کردم مثل آنها رفتار کنم و از آنها درس بگیرم.
بزرگترین موفقیت ورزشی شما تا به امروز از نظر خودتان چه بوده است؟
بدون شک، کسب مدال طلای قهرمانی جوانان آسیا بزرگترین موفقیت ورزشی من تا به امروز بوده است. این مدال برای من ارزش زیادی دارد، چون نه تنها توانستم مدال آسیا رو کسب کنم، بلکه رکورد ایران را هم پایین آوردم.
کسب مدال طلای مسابقات جوانان آسیا چه حسی داشت؟
اگه فیلم مسابقه رو دیده باشید، متوجه میشوید که من در ابتدای مسابقه عقب بودم و بعد از اینکه جلو افتادم، تا آخر مسابقه مطمئن نبودم که اول شدم یا نه. آن لحظه که روی سکو رفتم، یک حس فوق العاده شیرین و وصف نشدنی بود. دوست دارم که همیشه بتوانم این حس رو تجربه کنم، هرچند که میدانم این حس خیلی زودگذر است اما چیزیکه آن لحظه را برایم خیلی خاصتر کرد، این بود که وقتی روی سکو رفتم، سرود ملی ایران به احترام من پخش شد و همه تماشاگران برای احترام به سرود بلند شدند. هیچ حسی تا به امروز به اندازهی آن لحظه قشنگ و غرورآفرین نبوده است.
در آن لحظه به چه فکر میکردی؟
وقتی روی سکو بودم، فقط خدارو شکر میکردم که توانستم به انتظارات همه پاسخ بدهم. چون خیلیها از من انتظار داشتند که مدال طلا را کسب کنم و اگه نقره میگرفتم، اصلا ارزشی نداشت، آن مدال طلا نه فقط برای من، بلکه برای کل کشور یک افتخار بزرگ بود و من تمام تلاش خود را میکنم تا در آینده هم بتوانم افتخارات بیشتری برای کشورم کسب کنم.
در مسیر رسیدن به موفقیت با چه چالشهایی روبرو بودید و چگونه آنها را پشت سر گذاشتید؟
چالشهای زیادی در این مسیر وجود داشت، متاسفانه حمایتها از دوندهها خیلی کم هست برای مثال، ما در لیگ با تیمها قرارداد داریم اما مشخص نیست که پول ما را کی میدهند. این موضوع باعث میشود که با مشکالتی برای خرید لوازم ضروری مثل کفش روبرو شویم، مثلا قبل از مسابقات،به یک کفش میخی خوب نیاز داشتم، اما به خاطر شرایط مالی نتوانستم یه کفش جدید بخرم. همچنین به ماساژور هم نیاز داشتم، اما باز هم به خاطر مشکل مالی نتوانستم تهیه کنم. یکی دیگه از چالشها این است که ما جمعهها هم تمرین داریم، اما چون جایی برای تمرین نداریم، مجبوریم در پارک تمرین کنیم. در پارک ملت که تمرین میکنیم، دائما باید به مردم بگویم که حواسشان باشد که بر روی لاین نیایند و گرما و سرما هم همیشه ما را اذیت میکند، اما الان که فصل بهار شده، شرایط برای تمرین بهتره شده است.
-نقش مربیان و خانواده در موفقیتهای شما تا چه حد بوده است؟
هرچی که دارم، از تلاشهای مربیم و زحماتی که خانوادهام برای من کشیدن است. خانواده من از خیلی چیزها گذشتند تا من به اینجا برسم. مثًال مادرم مدتها است که سفر راحتی نرفته، چون من همیشه سر تمرین بودم ام. حتی اگه جایی هم میرفتند، همش نگران این بودند که من تنها هستم و چهکار میکنم. عید نوروز هم که همه مسافرت میروند، ما تمرین میکردیم. مربیم و همسرشون هم همش سر تمرین من بودن، با اینکه می توانستند بگویند که خودم تمرین را انجام بدهم. شاید فقط درصد خیلی کمی از این موفقیتها برای خودم باشد و بخش عمدهاش به خاطر زحمات مربی و خانواده ام است.
مهم ترین اهداف ورزشی شما در حال حاضر و در آینده چه هستند؟
امسال مسابقات جوانان جهان رو داریم و امیدوارم که فدراسیون ما را اعزام کند، خیلی دوست دارم که در فینال این مسابقات بدوم و شاید بتوانم یک اتفاق خیلی خوب را در آنجا رقم بزنم. همچنین خیلی دوست دارم که در المپیک لس آنجلس حضور داشته باشم.
چه پیامی برای دختران و بانوان ایرانی دارید که به دنبال فعالیت در رشتههای ورزشی هستند؟
اولین قدم این است که استعداد خودتون رو پیداکنید. امیدوارم خانوادهها هم با دخترانشون همکاری کنند. خانواده من از خیلی چیزها گذشتند تا من به اینجا برسم. مثلا سه سال آخر مدرسه ام رو نرفتم و خودم در خانه درس خواندم. با وجود تمام سختیها، خانوادهام همیشه پشتم بودن و تمام تالششان رو کردند تا من موفق بشوم. اولین قدم، پیداکردن استعداد است. مطمئن باشید اگه استعدادتان را پیداکنید و برایش تالش کنید، به چیزی که میخواهید میرسید.
خیلیها فکر میکنند که چون من توی تهران زندگی می کنم، امکانات زیادی دارم، اما اینطور نیست. با اینکه در تهران زندگی میکنم، ولی خیلی پول اسنپ دادم تا بتوانم به تمرینات برسم، هزینههای تمرین و زندگی خیلی بالا است، اما من سعی میکردم تا حد امکان اسنپ نگیرم و با مترو بروم یا از چیزهای دیگر میگذشتم تا به تمرین برسم. این چالش ها برای همه وجود دارد و اگر این سختیها نباشد، به آن موفقیتی که میخواهیم نمیرسیم امیدوارم همه دخترا بتوانند استعدادشان را پیدا کنند و به چیزی که میخواهند برسند و هم خودشان و هم خانواده شان رو سربلند کنند.
به غیر از دوومیدانی، به چه فعالیتهای دیگری عالقهمند هستید؟
فوتبال دیدن رو خیلی دوست دارم و طرفدار تیم استقلال هستم. خیلی خوشحالم که الان تیم استقلال صدر جدول است و امیدوارم همینطور پیش برود و بتوانم در جشن قهرمانی در استادیوم حضور داشته باشم. بیشتر وقتم را صرف تمرین میکنم، بعد از تمرین به خانه میروم و با خانواده و دوستانم وقت میگذرانم.
در اوقات فراغت خود چه کارهایی انجام می دهید؟
بعضی وقتا تمریناتمون خیلی سخته و اون روز استراحتمان فقط میتوانم خانه بمانم و استراحت کنم. اما اگر وقت داشته باشم، یک روز در هفته میرم خونه مامان بزرگم یا اینکه با دوستانم بیرون میروم و سینما رفتن رو خیلی دوست دارم. در ایام عید نوروز فیلم هایی که از جشنواره فیلم فجر امده بودن را میدیدم. کتاب خواندن را هم خیلی دوست دارم و همیشه در اکثر مسابقاتم یک کتاب همراه خود میبرم. چه خوانده باشم و چه نه، ولی حتمًا سعی میکنم یک کتاب با خودم ببرم.
-آخرین کتابی که خواندید چه بود؟
آخرین کتابی که خواندم، کتاب "دیزی دارکر" بود.
نظر شما در مورد وضعیت کنونی دو و میدانی بانوان ایران چیست و چه پیشنهادی برای پیشرفت این رشته دارید؟
خدارو شکر که دو و میدانی بانوان ایران پیشرفت زیادی داشته و روز به روز بهتر میشود هم اینکه خانم فصیحی در المپیک قبلی توانستن شرکت کنند، بعد از چندین سال، خودش یه موفقیت بزرگ است. درکل، دختران ایران خیلی پیشرفت کردن و رکوردها در حال شکستن هستند و سطح مسابقات هم بالا تر میرود. امیدوارم که از ما حمایت بشود و اسپانسر پیدا کنیم. ما برای لیگ اسپانسرهای قوی نداشتیم و همان تیم های همیشگی با یه مبلغ کم با ما قرارداد میبندند همچنین خیلی وقت است که تیم جدیدی اضافه نشده است.
خبرنگار: علی رازی
انتهای خبر/
کد خبر: 1229974 برچسبها ایسکانیوز