Web Analytics Made Easy - Statcounter

در ادامه با ما همراه باشید تا ۵ مکان با مردمی عجیب که باور نمی کنید را با هم مرور کنیم.

۵. سرزمین کوتوله‌ها – چین

زندگی در اجتماع برای معلولان دشوار است. با این حال قلمرویی سحرانگیز مختص به آن‌ها در نزدیکی شهر کونمینگ چین وجود دارد. این دنیای منحصر به فرد فقط مختص به کوتوله‌ها میباشد و آن‌ها از سرتاسر دنیا آن‌ها را میپذیرند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اکنون جمعیت این مکان ۱۲۵ نفر است که از ۱۹ تا ۴۸ سال سن دارند.

ساکنان این دهکده لباس‌های بَزم در اشکال کوتوله، فرشته، اِلف، پرنسس و نگهبان به تن میکنند. خانه‌های آن‌ها به شکل درخت و قارچ است. اغلب ساکنین در خانه‌هایی زندگی میکنند که تجهیزات حمام و دستشویی و اثاثیه آن‌ها متناسب با ویژگی ظاهری آن‌ها ساخته شده است. زندگی در اینجا راحت است و هیچ کسی وجود ندارد که آن‌ها را به خاطر ظاهرشان تمسخر کند.

همه‌ی ساکنین مشغول به کاری هستند. آن‌ها برنامه‌هایی اجرا میکنند و توریست‌ها را برای گردش به اینجا راهنمایی میکنند. روزهای یکشنبه بعد از اینکه کارهای خانه را انجام دادند، والیبال بازی میکنند و در کلاس‌های رایگان آموزش زبان انگلیسی شرکت میکنند.

علیرغم آنکه نظرهای مختلفی درباره این دهکده وجود دارد، ساکنان آن راضی و خشنود هستند. آن‌ها در دنیای آسوده مختص به خودشان زندگی میکنند و خانه و شغل خودشان را دارند. بعلاوه در این دهکده مدرسه و بیمارستان، سوپرمارکت، کافه و گل فروشی هم وجود دارد.

۴. مردمان پیراها

یکی از قبایل جنگل‌های آمازون در کشور برزیل، شادترین قبیله دنیا نام گرفته. مردمان این قبیله قادر به شمارش نیستند. همچنین آن‌ها تنها دو رنگ یعنی تیره و روشن را میشناسند. ان‌ها از تاریخ و تقویم اطلاعی ندارند. یک تا دوبار در روز غذا میخورند و گهگاهی به مدت ۲۰ دقیقه میخوابند. چون اعتقاد دارند که خواب طولانی مدت، قدرت آن‌ها را از بین میبرد.

آن‌ها فقط سه شکل از نسبت‌ها را میشناسند: نوزاد، والدین و خواهر و برادر. هیچگونه رتبه بندی در میان مردمان این قبیله وجود ندارد و هیچ دزدی و یا جرمی رخ نمیدهد. آن‌ها هیچگونه دارایی و یا تعصبی ندارند. زبان ان‌ها از سه حرف صدادار و هفت حرف بیصدا تشکیل شده است.

مردمان قبیله پیراها شاد هستند. در طول شب آواز میخوانند و اعتقاد دارند که رویا و واقعیت، هر دو اهمیتی یکسان دارد. آن‌ها هر ۷ سال یکبار نام خود را تغییر میدهند. نام و ویژگی‌های هزاران گیاه و حیوان را میشناسند و میتوانند به ذهن بسپارند. کودکان آن‌ها به جای اسباب بازی‌های معمول، با درختان، گل ها، سگ‌ها و ارواح جنگل بازی میکنند.

۳. جزیره ایکاریا

در جزیره ایکاریا، از هر سه نفر در میان، یک نفر تا ۹۰ سال عمر میکند. بیشتر جمعیت این جزیره تا ۱۰۰ سال زندگی میکنند. راز این مسئله در طبیعت بهشتی این جزیره‌ی دریای اِژه، وجود هشت چشمه‌ی درمانی و حضور کم گردشگران در این منطقه نهفته است. با اینحال کسی در این جزیره احساس تنهایی نمیکند. چون در اینجا ده هزار نفر دوستانه در کنار هم زندگی میکنند.

تعداد بسیار کمی از ساکنان این جزیره به آلزایمر و دیگر مشکلات ناشی از پیری مبتلا هستند. در ایکاریا هیچ فشار و عجله‌ای وجود ندارد. مردم با نهایت توان خود کار میکنند. در مسیرها کوهستانی پیاده روی میکنند و میوه‌های باغستان خودشان را مصرف میکنند. مردم ایکاریا شیفته‌ی روغن زیتون، نان، شیر بز و دمنوش هستند. آن‌ها شب‌ها زمان خود را با همسایه‌ها و به صرف یک نوشیدنی سپری میکنند.

وقتی از یکی از زنان صد و یک ساله‌ی ایکاریا در روز تولدش، درباره راز طول عمرشان پرسیدند، او به شوخی گفت: ما اینجا تنها کاری که انجام میدهیم این است که مرگ را فراموش میکنیم.

۲. کاندیدو گودوی

کاندیدو گودوی در کشور برزیل واقع شده و شهرت آن به دلیل چند قلوهای بسیار زیادی است که در آنجا متولد شده اند. در ۸۰ خانواده کاندیدو گودوی، ۴۴ چند قلو وجود دارد.

بیشتر خانواده‌ها در زمان جنگ جهانی اول از آلمان به اینجا آمده اند. در اوایل دهه‌ی ۹۰ میلادی، تعداد چند قلوهای این مکان توجه خبرنگاران را به خود جلب کرد. مقامات محلی که از توجه جهانی خشنود بودند، این مکان را سرزمین چندقلوها نامیدند. موزه‌ای افتتاح و مجسمه‌ای از نماد باروری نصب کردند.

دانشمندان نظریات مختلفی درباره علت این پدیده داشتند از جمله آب ویژه کاندیدو گودوی، جدا افتادگی این منطقه و همچنین آزمایشات یوزف منگله، پزشک ارتش نازی.

افراد محلی درباره منگله میگویند که او در لباس مبدل و به عنوان دامپزشک به سرتاسر این منطقه سفر کرد. در همان زمان بود که اولین افزایش تولد ناگهانی چندقلوها در کاندیدو گودوی به ثبت رسید.

گفته میشود که معلمان محلی در کلاس‌های درس به سختی میتوانند دانش آموزان چندقلویشان را از هم تشخیص دهند.

۱. قبیله‌ی وادوما

مردمان این قبیله دچار نقص ژنتیکی در ناحیه پا هستند که پا خرچنگی نام دارد. به دلیل اینکه پاهای آن‌ها فاقد سه انگشت میانی است، به آن‌ها قبیله پا خرچنگی میگویند.

دانشمندان معتقدند که علت این نقص، به قوانین گذشته‌ی قبیله در مورد ممنوعیت ازدواج با افراد خارج از قبیله برمیگردد. یکی از پدران این قبیله که دو فرزند با پنج انگشت و سه فرزند با دو انگشت دارد میگوید:

“وقتی بچه بودم ظاهرا برایم عجیب نبود. مادرم و بقیه مردم هم دو انگشت داشتند. احساس بدی نسبت به ظاهرم نداشتم. بچه‌ی فعالی بودم و راه طولانی را تا شهر پیاده میرفتم. “

2323

کد خبر 1510968

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: چین زندگی میکنند

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۷۸۴۷۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کیومرث صابری؛ چگونه «گل‌آقا» و بعد «گل‌آقای ملت ایران» شد؟/ "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق"؛ ناراستی که راست تلقی شد!/ نمادی که می توانست نهاد شود اما نشد

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز 11 اردیبهشت بیستمین سالگرد خاموشی کیومرث صابری فومنی است؛ نام ماندگار طنز در ایران بعد از انقلاب 57 که از حسن اعتماد رهبران جمهوری اسلامی به خود و سابقه دوستی با شهید رجایی بهره برد و در فضای جنگ جسارت کرد و با حمایت سید محمود دعایی ستون «دو کلمه حرف حساب» را در روزنامه اطلاعات به راه انداخت و بعد از چند سال در ادامۀ آن مجلۀ «گل آقا» را منتشر کرد که برای خیلی‌ها یادآور دوران «توفیق» بود.

 

          کارتون هادی حیدری به یاد کیومرث صابری (گل آقا). هادی حیدری خود از دست پروردگان مجله گل آقا و از همکاران آن بوده است


  
   نسل تازه‌ شاید نداند کیومرث صابری فومنی (که بر خلاف خیلی‌های دیگر نام شهرستان زادگاه را حذف نمی‌کرد و کامل می‌آورد) چه نقشی بر جای گذاشت و در تمام دهۀ 70 یکی از تأثیرگذارترین چهره های فرهنگی و مطبوعاتی بود و از خشکی و زُمُختی و عبوسیِ سیاست در دهۀ 60 هم می‌کاست چه رسد به دهۀ 70 که حال و هوا تغییر کرده بود.
  
  روزنامۀ اطلاعات نزد برخی به عنوان روزنامه‌ای خنثی شناخته می‌شد و می‌شود اما همین روزنامه کارهایی کرده کارستان که از هر کسی برنمی‌آمده و یکی هم ستون «دو کلمه حرف حساب» با محتوای طنز در این روزنامه است. آن هم در چه سالی؟ 23 دی 1363 بود. در گرماگرم جنگ که روزنامه‌ها و خود سیاست عبوس بود و رابطۀ مردم با طنز در برنامه‌ "صبح جمعه با شما"ی رادیو خلاصه می‌شد و شوخی با گوشت 75 تومانی (75 تا تک تومان و نه 75000 یا 500 هزار تومان!) و کمی دیگر از این دست؛ پس از اتفاقات سال 60 همه دست به عصا شده بودند.

«دو کلمه حرف حساب» یک اتفاق بزرگ در تاریخ مطبوعات بعد از انقلاب است که طنز ژورنالیستی و مکتوب را احیا کرد و اگر سابقۀ نویسندۀ آن در دوستی با شهید رجایی چه در دبیرستان کمال و چه دوران وزارت آموزش و پرورش و نخست‌وزیری و ریاست جمهوری او و بعد هم دوران کوتاهی در دورۀ ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای نبود این امکان هرگز فراهم نمی‌آمد و نقش مرحوم سید محمود دعایی هم از این نظر ستودنی است. ( نامه‌های اولیه مرحوم رجایی به عنوان نخست‌وزیر به ابوالحسن بنی‌صدر رییس جمهوری که نثر شسته و رفته و لحن اداری‌تری دارد به ویرایش صابری است. بعدتر که اختلافات تشدید شد و در عنوان نامه‌ها به جای "برادر گرامی دکتر سید ابوالحسن بنی‌صدر مقام محترم ریاست جمهوری" تعابیر صریح و ساده را شاهدیم و لحن نامه‌ها هم کمی تند شده می‌توان حدس زد نیاز به بازنویسی و ویرایش او نبوده است. کتاب نامه‌های نخست‌وزیر به رییس جمهوری منتشر شده)

 مرحوم دعایی در اطلاعات ستون‌های روزنامه را به نویسندگان منتقدی داد که با اصل انقلاب و نظام مشکل نداشتند هر چند که در صفحات لایی نویسندگانی چون سعیدی سیرجانی و باستانی پاریزی یا اسلامی ندوشن و چهره‌های کلاسیک دیگر نیز می‌نوشتند.

  از آن پس تا روزنامۀ اطلاعات را می‌خریدیم اول و قبل از آن که کاملا باز کنیم گوشه سمت راست صفحۀ 3 را کنار می‌زدیم تا ببینیم "دو کلمه حرف حساب" دارد یا نه و گاه در همان حالت می‌خواندیم. مثل حالا نبود که در گوشی تلفن همراه به هر سو سرک بکشی و تازه در این روزگار هم نویسندگان صاحب سبک همچنان متفاوت‌اند.

  کیهان هم البته بعدها یک ستون را در صفحۀ ماقبل آخر به طنزنویسی داد که ارزش کار صابری را بیشتر نشان می‌داد و گویا نویسندۀ آنها وفاداری خود را به طرقی دیگر نشان داده بود و البته دلی نمی‌ربود.

  این که در اوج جنگ و در روزنامه‌ای که سرپرست آن را امام خمینی تعیین کرده طنز سیاسی بنویسی کاری نبود که از هر که برآید ولی صابری فومنی انجام داد و «گل آقا» فراتر از آن که خاطره توفیق را زنده می کرد یادآور امضای دهخدای بزرگ بود: "دخو" در دورانی که «چرند و پرند» را در روزنامۀ "صور‌اسرافیل" می‌نوشت.

  خیلی‌ها نمی‌دانستند نام اصلی «گل‌آقا» چیست و لو هم نمی‌داد مگر مواقعی که در همان ستون جدی می‌نوشت و لوگو نداشت اما مشخص شد که او کیست.

 با این حال تصویری از او منتشر نمی‌شد و فراموش نمی‌کنم که اول بار وقتی در یکی از جلسات ماهانۀ خانۀ عمویم او را از نزدیک دیدم مدام آن جثۀ کوچک با ظاهر غیر حزب‌اللهی و ریش تراشیده و با لهجۀ گیلکی را ورانداز می‌کردم و نمی‌توانستم باور کنم گل‌آقا هم او باشد و بعدتر که به خاطر فعالیتی که در کار گل و گیاه داشتم به خانۀ او بالای پل صدر در خیابان شریعتی رفتم او را صمیمی‌تر هم یافتم و وقتی دانست نه به اندازۀ او اما اهل ادبیات هم هستم حرف‌هامان بیشتر گل انداخت خاصه درست در یکی از روزهای عید نوروز 1368 که هر دو از خبر استعفا یا برکناری آیت‌الله منتظری شوکه شده بودیم و کار به سخن گفتن از سیاست هم کشید و با این که 24 سالی بزرگ‌تر بود اختلاف سنی زیادی حس نمی‌کردم. از گل و گیاه و فضای سبز به شعر و ادبیات تا مطبوعات و روزنامه‌نگاری و البته سیاست و انطباق تصویر گل‌آقایی که در نوشته‌ها می‌شناختم با آن کاراکتر ذهن مرا به شدت درگیر کرده بود.

  گل‌آقا اما بیش از آن که یادآور آن ستون باشد به خاطر «مجلۀ گل‌آقا» بر سر زبان‌ها افتاد. نشریه ای با حال و هوای "توفیق"  که 6 سال بعد از راه‌اندازی آن ستون و اول آبان 1369 با شمارگان صد هزار نسخه به قیمت 15 تومان روی دکه رفت و به سرعت به فروش رسید و به چاپ دوم و شاید سوم رسید و تجدید چاپ شد. صابری البته مجله را با همکاری مرتضی فرجیان راه انداخت اما چنان با صابری شناخته می‌شد که پایان همکاری آن دو چندان که تصور می‌شد سر و صدا نکرد. هر چند به خاطره ای تلخ بدل شد و برخی معتقدند در حق مرحوم فرجیان جفا شد.

غم بزرگ زندگی او البته از دست دادن فرزند جوان خود -آرش- در سانحۀ رانندگی بود و نمی دانم چرا بزرگان ادبی ما که به سوگ فرزند نشسته اند کم نیستند. با این حال همین که ذوق او در پی این سوگ مرد افکن نخشکید و دوباره نوشت، کاری ساده نبود و حالا زندگی او بیش از پیش «پوپک» بود که برای روشن نگاه داشتن چراغ گل آقا پس از پدر کوشید اما او هم یک جا متوقف کرد چون زمانه، دیگر شده بود.
   
  گل‌آقا در تمام دهۀ 70 نشریه‌ای مهم و خواندنی و تأثیر‌گذار بود که مطالب آن نقل می‌شد و از توقیف‌های 1379 نیز جان به در برد اما دو سال بعد در دوم آبان 1381 و در دوازدهمین سالگرد تولد مجله خود صابری تصمیم به توقف انتشار گرفت و این بار امضای نوشتۀ او نه گل‌آقا بود نه شاغلام و نه غضنفر (شخصیت‌هایی که خلق کرده بود تا نمایندگان تیپ‌های مختلف اجتماعی باشند) بلکه امضا کرد: صابری فومنی. یعنی پایان و خداحافظ!

  او هیچ‌گاه دلیل توقف انتشار نشریه‌ای را که به یک نهاد تبدیل شده بود اعلام نکرد اما همان موقع برخی حدس زدند پس از دوم خرداد 76 و در پی ظهور طنزنویسانی چون سید ابراهیم نبوی ذائقۀ مردم تغییر کرده بود و نه می‌توانست مانند آنها باشد و نه شکل گذشته مخاطبان را سیراب می کرد ولی دلیل اصلی چیز دیگری بود. این که انتظار داشت نه تنها تحمل شود بلکه او را قدر بدانند که توجه مردم را به داخل جلب کرده ولی حاکمیت و سلیقه ها چندان دوپاره شده بود که اعتماد سابق به او هم زایل شده بود. 
  
  انکار نمی‌کرد که ایفای نقش سوپاپ برای جلوگیری از انفجار اجتماعی بد نیست ولی وقتی آدمی با مشخصات سعید مرتضوی به جان مطبوعات افتاده بود نه می‌شد با او در افتاد و نه نادیده‌اش گرفت و ادامۀ انتشار عملا ممکن نبود. اگر از نهادهای غیر دولتی انتقاد می‌کرد چه بسا سراغ او می‌آمدند و اگر از خاتمی با اقتدارگرایان هم‌سو می‌شد. در این فضا گویا حسن حبیبی که حامی و در عین حال سوژۀ گل‌آقا بود توصیه کرد فتیله را پایین بکشد.

   این احتمال هم جدی است که وقتی شنید به سرطان مبتلاست نمی‌توانست ادامه دهد و کمتر از دوسال بعد درگذشت. جالب این که مشهورترین جمله دربارۀ گل‌آقا سخنی است که هرگز نگفت و ننوشت: "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق!"

  در آستانۀ دوم خرداد 1376 این شایعه به شکلی بسیار گسترده پیچید که گل‌آقا نوشته "بنویسید خاتمی بخوانید ناطق" یعنی قرار نیست آرا درست شمرده شود حال آ‌ن که چنین جمله‌ای را ننوشته بود اما ضرب‌المثل و به گل‌آقا منتسب شد.

  در دوران "دو کلمه حرف حساب" روزنامۀ اطلاعات و بعد از آن که رهبران نهضت آزادی را افراد مسلحی ربودند و گویا شبه تیربارانی دروغین به قصد ترساندن برای آنان ترتیب دادند این خبر در رسانه ها قابل نقل نبود و از اینترنت و کانال تلگرامی و شبکۀ ماهواره‌ای هم البته خبری نبود اما گل‌آقا در قالب طنز نوشت که "شاغلام پیشنهاد داد دسته جمعی به بهشت‌زهرا برویم و زیارت اهل قبور کنیم و گفتیم: نه! خطرناک است. مگر نشنیده‌ای که می‌زنند؟ شاغلام پاسخ می‌دهد ولی ما پنج نفریم در حالی که آنها 9 نفر بودند. گل آقا هم می‌گوید: درست است ولی آنها اول می‌زنند بعد می‌شمرند!"

    گل آقا چنان که اشاره شد آدمی مبادی آداب بود و وقتی دانست طنز کوتاه او در اطلاعات درباره مارگارت تاچر به سبب خانم بودن نخست وزیر انگلستان نوشته او را غیر اخلاقی جلوه داد رسما عذرخواهی کرد.

  از ویژگی‌های صابری این بود که نثری بسیار فاخر داشت و با ادبیات کلاسیک و معاصر نیک آشنا بود و بی‌شک برخی از نوشته‌های او در کتاب‌های درسی به عنوان نمونۀ نثر پیراسته قابل درج و تدریس است اگر ذوقی مانده باشد. کافی است اشاره شود که وجه ادبی منحصر به خود صابری هم نبود.تا جایی که ابوالفضل زرویی نصرآباد یکی از بالیدگان گل آقاست که او هم ناباورانه چشم از جهان بست و از بیشتر ویژگی‌های صابری برخوردار بود و راز توقف انتشار گل آقا را هم او فاش کرد وقتی صابری رفته و خود نیز با مرگ دست و پنجه نرم می کرد.

  الگوی اصلی گل‌آقا اما نه توفیق‌ها که  علی اکبر‌خان دهخدا بود. مشروطه‌خواه، اهل ادبیات، نویسنده، ملی، روزنامه‌نگار و البته فرهنگ‌نویس و صابری فومنی فرصتی برای انجام این آخری پیدا نکرد.
  

  از خاطرات قابل توجه کیومرث صابری یکی این بود که چند ماه مانده به درگذشت امام خمینی همراه با مرحوم دعایی به دیدار رهبر فقید انقلاب می‌رود. در حالی که بعد از قبول قطعنامه 598 و تعبیر جام زهر تمام دیدارهای عمومی امام لغو شده بود و به خاطر آن و نیز بیماری سرحال نبود و صابری می‌گوید بسیار خسته و حتی افسرده به نظر می‌رسید و نگاه‌مان نمی‌کرد و دعایی گفت: پس ما برویم چون شما نگاه مان هم نمی‌کنید ولی آقا! این آقا گل‌آقاست ها و تا امام نام او را شنید نگاهی کرد و لبخند زد و خندید.

  آدم‌هایی چون کیومرث صابری فومنی در گذر زمان بیشتر شناخته می‌شوند و در این 20 سال عیار او روشن‌تر شده است و نثر او همچنان گواه است. نثری که جا دارد در کتاب های درسی بیاید بلکه دانش آموزان هم از این همه ملولی کتاب های درسی به درآیند. (این که صابری بسیار کوشید گل آقا را فراتر از نماد به عنوان یک نهاد تثبیت کند تا قائم به شخص او نباشد و بعد ادامه یابد و دختر و دوستانش مدتی بعد از مرگ در این راه کوشیدند و ناکام ماندند می تواند به عنوان شاهدی دیگر بر نظریه دکتر کاتوزیان هم باشد: ایران؛ جامعه کوتاه مدت که به ایران؛ جامعه کلنگی هم مشهور است و این که در ایران نهادها نمی مانند و قائم به افراد است و برای همین مدام شاهد روز از نو روزی از نو و نقطه سر خط هستیم!) 

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: دیدار گل آقا و آیت‌الله خامنه‌ای (+عکس)/ نامه رهبری درباره مجله

دیگر خبرها

  • سابقه نامزدهای انتخابی را در سامانه «انتخاب ایران» بخوانید
  • سابقه نامزدتان را در سامانه «انتخاب ایران» بخوانید
  • اگر معده درد یا رفلاکس معده دارید، این مطلب را بخوانید
  • وزیر ارتباطات: رفع فیلتر صرفا با امضای رئیس جمهور؟ توصیه می‌کنم دوباره قانون را بخوانید
  • ثبت تصویری از خودروی عجیب یک روحانی در شهر قم
  • جواد افهمی با یک رمان در محور مقاومت به نمایشگاه می‌آید
  • کیومرث صابری؛ چگونه «گل‌آقا» و بعد «گل‌آقای ملت ایران» شد؟/ "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق"؛ ناراستی که راست تلقی شد!/ نمادی که می توانست نهاد شود اما نشد
  • کیومرث صابری؛ چگونه «گل‌آقا» و بعد «گل‌آقای ملت ایران» شد؟/ "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق"؛ ناراستی که راست تلقی شد!
  • دغدغه رهبر انقلاب پیرامون فرزندآوری و ازدواج مجرّدان
  • رجب‌زاده: حکم کمیته انضباطی را باور نمی‌کنم