الگوگرفتن از سیاست علوی؛ برگ برنده نظام اسلامی
تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۸۰۷۹۶۴
از دیدگاه امام علیه السلام، وجه تمایز اصلی حکومت اسلامی با دیگر حکومت ها، عدالت و دوری از ستم است؛ چون تمام اصول اخلاقی که انسانها در شرایط عادی بدان پایبندند، در شرایط ظالمانه از میان میرود. خبرگزاری میزان - سید محمدجواد سایبان - درجامعه اسلامی امروزی عدهای گمان میکنند امیرالمؤمنین علیهالسلام با تمام فضائل و کمالاتی که دارا بودند، آگاه به علم سیاست نبوده و بینش سیاسی نداشتهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نکاتی ناب از زندگی سیاسی امیرالمؤمنین علیهالسلام
۱) سیاست پاک:
در دوران زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام کوردلانی بودند که به خاطر غفلت و جهالت، ایشان را متهم به بی سیاستی کرده و حضرت را سرزنش میکردند، در حالی که بینش سیاسی حضرت، ویژه و متفاوت بود. امیرالمؤمنین علیه السلام درباره معاویه میفرمودند: «به خدا قسم معاویه از من زیرکتر و سیاست مدارتر نیست. او حیله باز و فاجر است و اگر از حیله گری و مکاری نفرت نداشتم از زیرکترین مردم بودم. ولی هر مکر و غدری همراه با فسق و فجور است و فسق و فجور هم کفر را همراه خود دارد، و هر خائن و مکاری روز قیامت همراه خود پرچم و نشانی دارد که با آن شناخته میشود. قسم به خدا که مکارها نمیتوانند مرا غافلگیر کرده و فریب بدهند و قدرتمندان نمیتوانند مرا تحت فشار و در حال ضعف قرار دهند.» [۱] ایشان هیچ گاه برای پیروز شدن به دروغ، ظلم و رفتارهای غیراخلاقی متوسل نمیشدند. در ابتدای حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام عدهای به ایشان توصیه میکردند که ملاحظه بعضی از خواص را کرده و سهم بیشتری از بیت المال به آنان بدهند تا از این طریق جذب حکومت شوند. ایشان در جواب میفرمودند: «شما میخواهید من پیروزی را به وسیلهی ظلم برای خودم دست و پا کنم؟ به خدا سوگند، چنین نکنم تا شب و روز از پى هم مى آیند و در آسمان ستاره اى از پس ستاره دیگر طلوع مى کند.» [۲] ۲) بصیرت بخشی:
زندگی سیاسی امیرالمؤمنین علیه السلام سرشار از درسهایی آموزنده برای سیاست مداران است. یکی از خصلتهای ناب امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان یک زمامدار اسلامی، بصیرت بخشی و بصیرت دهی به کسانی است که نیاز به بصیرت دارند. وجود این عنصر ارزشمند در جامعه به اندازهای ضروری و لازم است که آینده حکومت و رشد و پیشرفت کشور به آن وابسته است. در سایه بصیرت مردم است که یک حاکم میتواند اهداف متعالی خود را دنبال کرده و جامعه را به درستی هدایت کند.
۳) پرهیز از قدرت طلبی:
در نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام قدرت صرفا وسیلهای برای رسیدن به اهداف متعالی است. ایشان هیچ گاه قدرت و مقام را هدف قرار نداده و برای رسیدن به آن تلاش نمیکردند. جملات ایشان در جریان پذیرفتن خلافت، نشان دهنده بی اعتنایی ایشان به مقام و قدرت است. «خدایا! تو میدانی که اگر خلافت را پذیرفتم، نخواستم در قدرت برکسی پیشی گیرم یا از زندگی دنیا چیزی برای خود بیندوزم، بلکه بدان امید پذیرفتم که معالم دین تو را بازسازی کنم و نظم و صلاح را در بلاد تو آشکار سازم تا بندگان مظلوم تو آسوده شوند و حدود و احکام تو را که تعطیل کرده بودند، دوباره بر پای دارم.»[۳] نگرش امیرالمؤمنین علیه السلام به پست و مقام دنیوی واقعا استثنایی است. در دنیایی که اکثر مردم در پی کسب قدرت و ثروت هستند و برای رسیدن به آن از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند، ایشان هرگز برای رسیدن به خلافت و قدرت، برنامه ریزی نکرد و تا زمانی که مردم به او روی نیاوردند، به قدرت روی نیاورد؛ زیرا قدرت برای او هیچ ارزشی نداشت و تنها برای اجرای عدالت آن را پذیرفت؛ از این رو حکومت در نظرش از کفش کهنه بی ارزشتر بود. [۴] ۴) اجرای عدالت الهی:
در اندیشه سیاسی امام علی علیه السلام، عدالت، رکن اساسی و عنصری تاثیرگذار است. نکته قابل توجه حکومت ایشان این بود که در مقام عمل، عدالت الهی را برای همه اجرا میکردند و در این زمینه بی باک بودند. از دیدگاه امام علیه السلام، وجه تمایز اصلی حکومت اسلامی با دیگر حکومت ها، عدالت و دوری از ستم است؛ چون تمام اصول اخلاقی که انسانها در شرایط عادی بدان پایبندند، در شرایط ظالمانه از میان میرود. به همین دلیل حضرت علی علیه السلام تمام توان خویش را برای مبارزه با بی عدالتی به کار برد تا اصول اخلاقی را در مردم و در میان زمامداران پایدار کند و در نهایت نیز در همین مسیر به شهادت رسیدند.
۵) سعه صدر و مماشات در رفتار:
امیرالمؤمنین علیه السلام، اهل مدارا و ملایمت بود. ایشان کسی نبود که بدون رعایت مداراهای لازم با مخالفان، دست به شمشیر ببرد. هر سه جنگی که در دوران حکومتشان بر ایشان تحمیل شد بعد از مماشات و مدارای ایشان با دشمن بود. جملات ایشان در این زمینه نشان دهنده این ویژگی ممتاز ایشان است.
در جنگ صفین قبل از آن که جنگ شروع شود، عدهای پا به زمین میکوبیدند و اصرار میکردند که امیرالمؤمنین علیه السلام حمله کند. ایشان فرمودند: «فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی؛ [۵] به خداسوگند یک روز جنگ را به تأخیر نینداختم مگر از این رو که امید داشتم گروهى به من بپیوندند و به سبب من هدایت شوند.» یعنی من دنبال جنگ نیستم، دنبال هدایتم؛ وقتی که مأیوس شدیم که کسی نمیآید، آن وقت شمشیر را میکشیم و جنگ را شروع میکنیم.
درباره اهل جمل نیز همین جریانات تکرار شد. در این جنگ که یکی از آزمایشهای دشوار امیرالمؤمنین علیه السلام بود مضمون فرمایش ایشان این بود که من صبر خواهم کرد تا وقتی که ببینم حرکت این افراد منجر به شکاف و اختلاف بین مسلمانان میشود؛ آن وقت وارد عمل خواهم شد و فتنه را علاج خواهم کرد؛ بنابراین تا آن وقتی که ممکن است، صبر کرده و طریق نصیحت را پیش میگیرم.
امیرالمؤمنین علیه السلام در این پنج سال با عمل و شیوهی حکومت خود نشان داد که همان اصولِ درخشان صدر نبوت، با حاکم الهی مقتدری مثل امیرالمؤمنین علیه السلام قابل اجراست. امید است مردم و مسئولین، با سرلوحه قرار دادن این نکات آموزنده، بیش از پیش شاخصههای حکومت علوی را در جامعه پیاده کنند؛ ان شاءالله.
پی نوشت:
[۱]تحف العقول، ص ۹۹
[۲]نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶
[۳]نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱
[۴]نهج البلاغه، خطبه ۳۳
[۵]نهج البلاغه صبحی صالح، ص ۹۱ انتهای پیام/ برچسب ها: حضرت علی حکومت اسلامی اندیشه سیاسی
منبع: خبرگزاری میزان
کلیدواژه: حضرت علی حکومت اسلامی اندیشه سیاسی امیرالمؤمنین علیه السلام برای رسیدن نهج البلاغه امام علی ی حکومت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۸۰۷۹۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مارکسیسم چه نگاهی به سیاست بینالملل دارد؟
عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - ایدئولوژیهای گوناگون غالبا دربارۀ سیاست بینالملل بینظر نیستند. مارکسیسم هم چشماندازی به سیاست بینالملل دارد که البته با چشماندازهای سنتی و متعارف به کلی مغایر است. چیزی که رویکرد مارکسیستی به سیاست بینالملل را متمایز میسازد، تاکید آن بر قدرت اقتصادی و نقشی است که "سرمایۀ بینالمللی" دارد.
مارکس در وهلۀ نخست به تحلیل ساختارهای سرمایۀ ملی، بویژه رابطۀ آشتیناپذیر بین بورژوازی و پرولتاریا توجه داشت، اما در نوشتههای او به طور ضمنی چشماندازی بینالمللی نیز وجود دارد. به نظر مارکس وفاداریهای طبقاتی با تقسمیات ملی برخورد دارد. او بر اساس چنین عقیدهای در پایان کتاب "مانیفست کمونیست" نوشت: کارگران جهان، متحد شوید!
در آثار مارکس این ایده به طور ضمنی مطرح شده است که سرمایهداری نظامی بینالمللی است ولی تا قبل از انتشار کتاب مشهور لنین، به نام "امپریالیسم: بالاترین مرحلۀ سرمایهداری"، این ایدۀ مارکسیستی با قوت و صراحت یا به شکل کامل مطرح نشده بود.
لنین معتقد بود توسعۀ امپریالیستی خواست سرمایهداری داخلی برای حفظ سطح بالای "سود" از راه صادر کردن سرمایۀ اضافی را نشان میدهد، و این به نوبۀ خود، قدرتهای بزرگ سرمایهداری را به برخورد با یکدیگر کشاند و جنگ برآمده از آن (جنگ جهانی اول)، اساسا جنگی امپریالیستی است که برای کنترل و تصاحب مستعمرات در آفریقا، آسیا و جاهای دیگر درگرفته است.
اما مارکسیستهای جدید یا نئومارکسیستها، به محدودیتهای الگوی مارکسیسم-لنینیسم کلاسیک اذعان میکنند؛ از جمله به این که امپریالیسم حاکم بر اوایل سدۀ بیستم ثابت نکرد که "بالاترین" (یعنی آخرین) مرحلۀ سرمایهداری است؛ و آشکار شد این فرضیه که سیاست دولت صرفا بازتاب منافع سرمایهداران است، فرضیهای کوتهبینانه است.
در واقع تا آنجا که نئومارکسیستها "خودمختاری نسبی" دولت را میپذیرند، به این باور پلورالیستی نزدیک شدهاند که مجموعههای گوناگونی (درونملی، ملی و بینالمللی) بر صحنۀ جهانی تاثیر میگذارند.
اما ویژگی متمایز چشمانداز نئومارکسیستی این است که به رشد و توسعۀ "نظام سرمایهداری جهانی" توجه دارد؛ برخلاف مارکسیسم کلاسیک که بر "رقابت بین سرمایهداریهای ملی جداگانه" تاکید داشت.
در تحلیل نئومارکسیسم، ویژگی اصلی نظام سرمایهداری عبارت است از سازماندهی منافع طبقاتی بر پایهای بینالمللی در نتیجۀ پیدایش شرکتهای چندملیتی.
در این دیدگاه، این شرکتها نه تنها دولتهای دارای حاکمیت را از جایگاه بازیگران مسلط صحنۀ جهانی محروم کردهاند، بلکه خودشان نیز مانند دولتها و سازمانهای بینالمللی، در چارچوب الزامات ساختاریای عمل میکنند که متضمن منافع درازمدت سرمایهداری جهانی است.
به عقیدۀ نئومارکسیستها، ساختار جهانی تولید و مبادله بسیار منظم است؛ به این معنا که جهان را به ناحیههای "مرکز" و "پیرامون" تقسیم کرده است.
ناحیههای مرکز، مانند شمالِ پیشرفته، از نوآوریهای فناورانۀ سطوح بالا و پایدار سرمایهگذاری سود میبرند، در حالی که ناحیههای پیرامون، مانند جنوب کمتر توسعهیافته، نیروی کار ارزان تدارک میبینند و اغلب وابسته به فروش محصولاتاند.
اینگونه نابرابریهای جهانی، ساختارهایی را در خود منعکس میکنند که در سطح منطقهای و درون اقتصاد ملی ایجاد شدهاند. در حالی که ناحیههای منطقۀ مرکزی در در اقتصاد جهانی ادغام شدهاند، منطقههای پیرامونی در واقع در حاشیه باقی ماندهاند و اغلب به محل رشد ناسیونالیسم قومی تبدیل میشوند. از این رو، جهانی شدن اقتصادی با گسستگی ملی همراه است.
این نگاه مارکسیستهای جدید به سیاست بینالملل در واقع از دهۀ 1960 به این سو پدید آمد. مطابق این نگاه، مناطق پیرامونی همواره باید وابسته باقی بمانند. یعنی کشورهای جهان سوم هیچ گاه نمیتوانند به جمع کشورهای جهان اول بپیوندند.
آندره گوندر فرانک جزو کسانی بود که چنین نگرشی را ترویج میکرد. اما پس از ظهور موج سوم دموکراسی در جهان، از اواسط دهۀ 1970 تا اوایل دهۀ 1990 میلادی، معلوم شد که برخی از کشورهای جهان سوم میتوانند از این جهان به جهان اول بگریزند. یعنی از کشوری "در حال توسعه" به کشوری "توسعهیافته" تبدیل شوند.
بنابراین نئومارکسیسم را نیز باید دست کم واجد دو موج جهانی دانست. موج اول مبتنی بر آرای کسانی چو گوندر فرانک است که نور امیدی در انتهای تونل تکاپوی مناطق و جوامع پیرامونی نمیبینند، موج دوم نیز متعلق به نئومارکسیستهای پس از ظهور نئولیبرالیسم و جوامع توسعهیافته در مناطق پیرامونی است.
نمونۀ اعلای چنین جوامعی، کرۀ جنوبی است که از 1987 به این سو، حقیقتا توانست در اقتصاد جهانی ادغام شود و از کشوری "در حاشیه" به کشوری دموکراتیک و پیشرفته بدل شود که اقتصادش هم عمیقا مبتنی بر نظام سرمایهداری است.
در مجموع به نظر میرسد که نئومارکسیسم هنوز گرفتار میراث اصلی مارکسیسم، یعنی بدبینی به جهان سرمایهداری است؛ به این معنا بهروزی عمومی بشر در جهانی مبتنی بر نظام سرمایهداری را اساسا ناممکن میداند.
انتقادهای بیپایان نئومارکسیستها از سرمایهداری جهانی یا آنچه که نئولیبرالیسم میخوانندش، دقیقا ریشه در چنین نگرشی دارد. اما تحولات اخیر جهانی بویژه در منطقه خاورمیانه، یعنی رشد اقتصادی و پیشرفت قابل توجه کشورهایی نظیر عربستان و امارات و قطر نیز در آستانۀ تبدیل شدن به چالشی جدید برای نگاه نئومارکسیسم و کلا نگرش مارکسیستی به سیاست بینالملل است.
مطابق این نگرش کلان، بهروزی و پیشرفت برای کشورهای به اصطلاح عقبمانده، در ذیل نظام بینالمللی سرمایهداری ناممکن است؛ اما واقعیات مشهود اخیر، نه فقط در شرق آسیا بلکه در برخی کشورهای عربی خاورمیانه، نافی این مدعا به نظر میرسند.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: سرمایهداری جمعی چیست؟ دولت سرمایهداری چیست؟