Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،محمد علی انصاری، مفسر قرآن کریم و استاد حوزه و دانشگاه به تفسیر آیاتی از قرآن کریم، بیانات امیر حکمت و بلاغت امیرمومنان امام علی (ع) و شرح دعا‌های صحیفه سجادیه پرداخته است که به صورت روزانه و موضوعی، در ماه مبارک رمضان تقدیم مخاطبان می‌شود. در روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان محمدعلی انصاری مفسر قرآن به تبیین مقام رأفت و رحمت و بخشایشگری امیرمومنان امام علی (ع) پرداخته است که در ادامه می‌خوانید:

مقام رأفت و رحمت و بخشایشگری امیرمومنان امام علی (ع) به میزانی گسترده و زیبا است که انسان را دچار بهت و حیرت می‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

محمد حنفیه فرزند امیرمومنان امام علی (ع) می‌گوید هر گاه غله‌های پدرم که رضوان الهی بر او باد از روی زمین کشاورزی ایشان می‌رسید خوراک خود، خانواده، مادران و فرزندان را برمی‌داشت، خوراک امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را می‌داد، خوراک مرا می‌داد، به هر کس از فرزندانش که حاضر بودند سهم او را می‌داد، به عقیل و پسرانش، به فرزندان جعفر، به ام حامی خواهر امام و فرزندان او، به همه فرزندان عبدالمطلب، و خانواده‌ها و فرزندان ایشان در بنی هاشم می‌بخشید، به گونه‌ای که برای وی چیزی باقی نمی‌ماند و هیچ‌کس از او چیزی نمی‌خواست مگر آنکه با اجابت درخواستش او را باز می‌گرداند.

روزی اعرابی بیابان‌گردی به نزد امیرمومنان امام علی (ع) آمد و گفت که یا اباالحسن در خانه خود چیزی از حیوانات نظیر گوسفند یا شتر ندارم، امیرمومنان امام علی (ع) فرمودند والله و به خدا سوگند بیش از قوت معمول خانه چیزی ندارم که به تو بدهم، یک مرتبه این اعرابی گفت به خدا قسم خدا در قیامت از این ایستادن و ناامیدی من از محضر تو سوال می‌کند که باید پاسخ بدهی.

در این هنگام امیرمؤمنان امام علی (ع) با صدای بلند ناله کردند و گریستند فرمودند این اعرابی را برگردانید، حضرت خطاب به اعرابی فرمودند دوباره سخنت را بگو، او گفت، دوباره امیرمومنان امام علی (ع) گریستند و فرمودند‌ای قنبر آن زره من را بیاور، قنبر زره را آورد، امیر مؤمنان امام علی (ع) زره را گرفتند و به آن اعرابی دادند و فرمودند مراقب باش کسی سرت را کلاه نگذارد، چون این ذره غم‌های فراوانی را در صحنه‌های جنگ از دل پیامبر (ص) دفع کرده است. قنبر گفت از نظر مالی بیست درهم بیشتر به او نمی‌دهند، امیرمومنان امام علی (ع) فرمودند او را کفایت می‌کند، ایشان در ادامه فرمودند‌ای قنبر به خدا سوگند که دوست ندارم که به اندازه دنیا طلا و نقره می‌داشتم و آن را صدقه می‌دادم و خدا آن را از من می‌پذیرفت، ولی از این دیدار بازخواستم می‌کرد، یعنی من تحمل ندارم که حتی یک دل از من شکسته باز گردد و چنین ذهنیتی را نسبت به من علی داشته باشد.

مردی نزد امیر مؤمنان امام علی (ع) آمدند و گفتند خواسته‌ای دارم حضرت فرمودند بگو، آن مرد گفت من در یک منزلی سکونت می‌کنم در این منزل درخت خرمایی است که خود صاحب خانه در آن سکونت دارد در کنجی هم ما اتاقی داریم، زمانی که باد می‌وزد خرما می‌ریزد، بچه‌های من چشمانشان به خرما‌های روی زمین می‌افتد می‌روند و بر می‌دارند نه سنگ می‌زنند نه از درخت چیزی می‌کنند یا بالا می‌روند؛ هنگامی که باد می‌زند طوری می‌شود که آن‌ها می‌روند یکی دوتا بر می‌دارند، این صاحب خانه گاه خرما‌ها را از دهان فرزندان من به در می‌آورد و به آن‌ها توهین می‌کند،‌ای ابوالحسن می‌شود با او صحبت کنید رضایت او را بگیرید که تا این حد به من سخت نگیرد.

امیر مؤمنان امام علی (ع) آمدند صاحب خانه را صدا زدند، شیوه سخن گفتن وجود مبارک حضرت با این مرد فوق‌العاده است، امیر مؤمنان امام علی (ع) فرمودند این مرد در خانه تو در فلان جا زندگی می‌کند و می‌گوید در آن‌جا درخت خرمایی است و باد آن را حرکت می‌دهد و گاه از آن خرمایی تازه رسیده می‌افتد و گاه پرنده چیزی از آن می‌افکند، فرزندان این مرد بدون اینکه سنگی به طرف آن پرتاب کنند یا با چوب به سمت آن ضربه‌ای بزنند از خرما‌های بر زمین افتاده بر می‌دارند، می‌خواهم او را حلال کنی؛ صاحب خانه نپذیرفت و گفت مال من است و حلال نمی‌کنم. حضرت فرمودند که درست می‌گویی پس بیا با من معامله‌ای انجام بده، خدا را گواه می‌گیرم و از سوی پیامبر خدا (ص) ضمانت می‌کنم که در قبال این درخت خرما خداوند باغی را در بهشت به تو عنایت کند، مرد گفت پیشکش من نسیه قبول نمی‌کنم، نزدیک غروب بود امیرمومنان امام علی (ع) به وی فرمودند این خانه را در برابر فلان نخلستان و باغم به من می‌فروشی، مرد گفت آری، امیرمومنان امام علی (ع) فرمودند خداوند را گواه بگیر که این خانه را در مقابل خانه من فروختی، مرد گفت گواه می‌گیرم و می‌پذیرم، امیر مؤمنان امام علی (ع) فرمودند معامله انجام شد خانه را خریدند به مرد درخواست کننده فرمودند برخیز و خانه را مالک شو خدا مبارک گرداند و بر تو حلال باشد آن مرد رفت و وارد خانه شد.

امیر مؤمنان امام علی (ع) با حال خوشی به مسجد آمد. هنگام غروب بود و پیامبر (ص) نماز را خواندند و پس از نماز برگشتند رو به اصحاب خود فرمودند که جبرئیل فرود آمد و سلام خدا را به من رساند و فرمود قبل غروب علی کاری کرده است، به جبرئیل گفتم چه کاری، جبرئیل گفت بخوان‌ای پیامبر خدا (ص) حضرت فرمودند چه چیزی را بخوانم، جبرئیل گفت بخوان «بسم‌الله الرحمن رحیم و الیل اذا یغشی (۱) والنهار إذا تجلی (۲) همین طور تا آخر آیه و لسوف یرضی (۲۱)»، امیرمومنان امام علی (ع) امشب کاری کرده که رضای خدا را حاصل کرد به دلیل رضای این دل شکسته پدر که شرمسار در کنار فرزندانش از دانه خرمایی باز مانده بود.

منبع:مهر

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: امام علی بخشش امیر مؤمنان امام علی امیرمومنان امام علی فرمودند ای صاحب خانه مرد گفت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۸۲۸۰۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

گفت‌و‌گو با مردی که برای نجات جان دختر بچه‌ای وارد رودخانه خروشان شد

چند روزپیش ودربحبوحه بازندگی وجاری شدن سیلاب شدید دربرخی استان‌های‌کشور، فیلمی درفضای مجازی منتشرشد که نشان می‌داد جوانی از اهالی روستای مزن زمین شهرستان سرباز دراستان سیستان وبلوچستان، بدون توجه به شدت جریان آب وارد یک رودخانه عمیق شد و تلاش‌کرد تا بسته حاوی اقلام پزشکی را به دختربچه مجروحی برساند که در چند قدمی مرگ بود.

سلیم گهرام‌زهی، دهیار جوان ۳۳ساله روستای مزن زمین است که به دل خطر زدتاجان دختربچه را ازمرگ نجات دهد. روز حادثه سحر درخانه بود که کف پایش دراثر برخورد با خرده‌شیشه‌های شکسته لیوان برید و خونریزی‌کرد. او مبتلا به بیماری تالاسمی بود وباوجود این‌که اهل خانه سعی‌کردند بااستفاده ازپارچه خونریزی رامتوقف کننداماخون بند نیامد. آن‌طور که گهرام‌زهی توضیح می‌دهد، روستای آنها خانه بهداشت و درمانگاه ندارد و با بند نیامدن خونریزی پای دختربچه، یکی از اقوام او که در درمانگاه و به صورت تجربی بخیه زدن را از پزشکان یاد گرفته بود به سلیم‌گفت به اورژانس روستای علی‌آباد برود و باند استریل، سرم شست‌وشو و بی‌حس‌کننده بیاورد تا پای دختربچه را بخیه بزند.

به گفته او، اگر خونریزی ادامه پیدا می‌کرد، ممکن بود دختربچه جان خود را از دست بدهد. گهرام‌زهی همراه یکی ازدایی‌های سحر به روستای علی‌آباد رفتند وازاورژانس این روستا اقلام پزشکی را گرفتند. زمان بازگشت به روستا اماشرایط بحرانی بود. رودخانه سرباز به‌شدت طغیان‌کرده و سیلابی شده بود: «موقع برگشت و به خاطر پیاده‌روی چندساعته حسابی خسته بودیم. ساعت ۵ بعدازظهر بود و برگشت‌مان چند ساعت زمان می‌برد. نباید زمان را از دست می‌دادیم و جان دختربچه در خطر بود. درحالی‌که بسته لوازم پزشکی دستم بود با دو نفر از اقوام تصمیم گرفتیم دست همدیگر را بگیریم و از رودخانه رد شویم. کمی جلوتر رفتیم، اما آن دو نفر ترسیدند.

آن لحظه به تنها چیزی که فکر می‌کردم، نجات جان سحر بود. چون خودم هم یک دختربچه حدودا دوساله دارم. رودخانه بیش از۷-۶ هفت متر عمق داشت و خطرناک بود. به همراهانم گفتم من می‌روم، هرچه باداباد. بسته لوازم پزشکی را بالای سرم گرفتم و وارد آب شدم. امواج رودخانه قوی بود. سعی‌کردم تعادلم را در آب حفظ کنم، اما جریان سیلاب اجازه نمی‌داد. هرچه تلاش می‌کردم پایم را به کف رودخانه برسانم، نمی‌شد و اصلا انگار کفی وجود نداشت. آب به‌شدت عمیق بود.۱۰دقیقه وحدود۳۰۰ متر در رودخانه با امواج آب درگیر بودم تا جایی‌که ۳-۲ سه بار به طور کامل زیر آب رفتم و چیزی به غرق‌شدنم نمانده بود.

 لوازم پزشکی خیس شده بود، اما باید همان را به روستا می‌رساندم. بعد از مدتی خودم را به قسمت کم‌عمق رودخانه رساندم تا کمی استراحت کنم. به‌شدت خسته بودم و به تجدید قوا نیاز داشتم. چند دقیقه داخل آب استراحت کردم و وقتی خستگی‌ام کمی رفع شد، دوباره شنا کردم و مسیر بی‌خطر برای خروج از رودخانه را پیدا کردم.» بعد از بازگشت به روستا، گهرام‌زهی وسایل پزشکی را برای بخیه زدن به دست فامیلش رساند: «باند و گاز استریل خیس شده و قابل استفاده نبود و برای همین از مدرسه و نانوایی باند تمیز پیدا کردیم. چون الکل نداشتیم، بعد از شست‌وشوی ابزار پزشکی با سرم شست‌وشو با کمک هم ۱۳بخیه به پای سحر زدیم.

بعد ازسه روز اورا به بیمارستان ایرانشهر بردیم و در بیمارستان گفتند بخیه‌ها خوب زده شده است، اما چون خطر عفونت وجودداشت، پزشک بخیه‌هایی که زده بودیم را بازکرد و پس از ضدعفونی کردن، محل زخم را دوباره بخیه زد. با این‌که کارم خطرناک بود، اما پشیمان نیستم و خوشحالم‌که آن دو نفر وارد رودخانه نشدند، چون ممکن بود جان‌شان به خطر بیفتدوسیلاب آنها را ببرد.» گهرام‌زهی از نبود امکانات درمانی در روستای‌شان گله‌مند است و می‌گوید، چون درمانگاه وحتی خانه بهداشت هم نداریم، اگر کسی بیمار شود یا مادر باردار داشته باشیم، همه امیدمان به خداست و چیزی نداریم که دل‌مان به آن خوش باشد.

منبع: جام جم

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • ناخدا صمدی: امام خمینی(س) اردیبهشت 58 فرمودند «ارتش باید بماند»/ پیش از آن پرسنل ارتش در پادگان‌ها امیدی به فردای خود نداشتند/ ابراهیم متقی: خلیج فارس یکی از حوزه‌های اصلی تهدید بوده، هست و خواهد بود
  • مردی با آرزوهای دوربُرد که برایمان عزت و اقتدار آفرید +عکس
  • صلح و سازش در پرونده قتل با رضایت اولیاء دم در کوهرنگ
  • برادران وارنر موفق‌ترین استودیوی سال/فروش قابل توجه۲ فیلم فانتزی
  • شکار سوژه‌های سرقت مقابل مدارس
  • فیلم| ماجرای حضور رهبر انقلاب در خانه شهید شیرودی | خبر مهمی که رهبر انقلاب از رادیو شنید
  • گفت‌و‌گو با مردی که برای نجات جان دختر بچه‌ای وارد رودخانه خروشان شد
  • عجایب جدید از ویروس کرونا؛ مردی پس از ۶۱۳ روز بیماری درگذشت!
  • «آکادمی پرندگان» بیش از ۵۰ میلیون تومان فروخت
  • درآمد ۷۰۰ میلیونی «گالیله»!/ «آکادمی پرندگان» ۵۰ میلیون فروخت