مردی در خانه پر از زباله، ۴ روز با جسد پسرش زندگی کرد
تاریخ انتشار: ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۹۳۱۳۰۰
به گزارش همشهری، تحقیقات پلیس پایتخت در اینباره از ساعت ۵ عصر روز شنبه و با یک تماس تلفنی آغاز شد. مردی که ساکن ساختمانی ۳ طبقه در حوالی میدان شهدا در شرق تهران است در تماس با کلانتری ۱۱۰ شهدا گفت که از آپارتمانی که در طبقه سوم قرار دارد و پدر و پسری در آنجا زندگی میکنند بوی تعفن شدیدی به مشام میرسد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وقتی که مأموران به این خانه رسیدند همانطور که همسایهها میگفتند بوی تعفن کل طبقه سوم و راهرو را برداشته بود. ابتدا آتشنشانان در را باز کردند و سپس مأموران پلیس قدم در این خانه گذاشتند. این خانه مملو از زباله بود و در داخل آنجا بوی تعفن بیشتر از بیرون بود. مأموران در میان زبالهها ناگهان با پدر این خانواده روبهرو شدند که خیلی عادی در گوشهای از خانه در حال استراحت بود. وقتی مأموران درباره سرنوشت پسر جوان این مرد از او سؤال کردند با خونسردی گفت که پسرش نیم ساعت قبل قرص خورده و در اتاق خوابیده است. حرفهای این مرد عجیب بهنظر میرسید و معلوم نبود در خانه پر از زباله چه میگذرد. با این حال مأموران در اتاق خواب را باز کردند. در آنجا که منشا اصلی بوی تعفن بود با جسد پسر خانواده روبهرو شدند که بررسیها نشان میداد بر اثر اصابت جسم نوک تیز به قفسه سینه جانش را از دست داده است. در این شرایط بود که ماجرا به قاضی محمدجواد شفیعی، بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی گزارش و به دستور او تحقیقات جنایی در این خصوص آغاز شد.
وقتی مأموران درباره کشف جسد پسر جوان از پدرش توضیح خواستند او باز هم حرفهای اولیهاش را تکرار کرد و گفت که او همین نیم ساعت قبل قرص خورده و خوابیده است. این اظهارات نشان میداد که مرد ۶۰ ساله از اختلالات روحی رنج میبرد. همسایهها نیز این موضوع را تأیید کردند. یکی از آنها گفت: این پدر و پسر رفتار عجیبی داشتند و هیچکس ارتباط نزدیکی با آنها نداشت و اغلب از خانهشان بوی تعفن میآمد.
تحقیق از همسایهها در حالی انجام شد که متخصصان پزشکی قانونی با معاینه دقیق جسد در محل حادثه اعلام کردند بهاحتمال زیاد ۴روز از مرگ پسر جوان میگذرد و پدرش در این مدت با جنازه او زندگی کرده است. در همین حال مأموران در بازرسی این خانه در لابهلای زبالهها وسایل عجیب و غریبی پیدا کردند. تیر و کمان و چاقوی دستساز ازجمله این وسایل بود که معلوم نبود با چه انگیزهای ساخته شده و در آنجا نگهداری میشود.
در ادامه تحقیقات مأموران به اطلاعاتی دست یافتند که نشان میداد پدر خانواده بهخاطر مشکلات روحی مدتها در بیمارستان بستری بوده و فروردینماه امسال از بیمارستان مرخص شده است. در همین حال یکی از همسایهها گفت که او مدتی قبل با چاقو دنبال فرزندش افتاده و او را تهدید کرده بود. او گفت: یک روز با صدای فریاد فرزندم از خانه بیرون آمدم و متوجه شدم که همسایه طبقه سوم با چاقو دنبال فرزندم افتاده و میخواهد او را بزند که توانستم پسرم را نجات دهم اما چون میدانستم همسایه مان مشکل روانی دارد از او شکایت نکردم.
براساس این گزارش هنوز بهطور قطعی انگیزه و عامل قتل پسر جوان مشخص نشده اما از آنجا که ممکن است مرد ۶۰ ساله پسرش را به قتل رسانده باشد او بهعنوان تنها متهم پرونده برای بررسی وضعیت سلامت روانی و همچنین درمان در اختیار پزشکی قانونی قرار گرفت و تحقیقات برای روشنشدن ابعاد پنهان این حادثه ادامه دارد.
کد خبر 601541 برچسبها قتل - قاتلمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: قتل قاتل همسایه ها پسر جوان بوی تعفن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۹۳۱۳۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
به گزارش خبرآنلاین چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198