این خانه امن نیست!
تاریخ انتشار: ۵ خرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۰۳۸۳۲۹
به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین، در ادامه به پنج مورد از مهمترین این پروندهها اشاره میکنیم.
مرگ پیشاز رسیدن تلویزیون
اوایل سال جاری میلادی یک اتفاق تلخ در منطقهای در شمال غربی ملبورن ، استرالیا را در شوک فرو برد. ماجرا در مورد یک خانواده پنج نفره بود که در عرض فقط چند ساعت چهار عضو آن کشته شدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تام پرینوویچ و همسرش، کتی سه فرزند به نامهای کلاره هفت ساله، آنا پنج ساله و متئو سه ساله داشتند. پدر خانواده برای خرید یک تلویزیون جدید با کلی ذوق و شوق در اواسط روز از خانه خارج میشود.
او در حین خرید چند عکس از تلویزیون هم برای کتی ارسال میکند اما چون هیچ جوابی دریافت نمیکند، مجبور میشود به سلیقه خودش یک دستگاه تلویزیون جدید برای بچههایش بخرد.
وقتی تام بعد از چند ساعت به خانه برمیگردد، از همان لحظه اول به همه چیز شک میکند. او متوجه میشود در حالی که هوای آن روز تقریبا متعادل بوده، تمام پردههای خانه کشیده شدهاست. وقتی او داخل خانه شده و به اتاقها سر میزند، تلخترین لحظه زندگیاش رقم میخورد.
او با جنازه سه فرزند و همسرش رو به رو میشود. بعد از آمدن نیروهای پلیس و شروع تحقیقات، خیلی زود مشخص میشود کتی چند دقیقه بعد از رفتن همسرش فرزندان را داخل اتاق برده، آنها را به نوبت خفه کرده و در پایان به زندگی خودش خاتمه دادهاست.
این مساله گرچه برای تام بسیار سخت بود اما چندان دور از انتظار نبود، زیرا همسرش از مدتها پیش بیماری حاد روانی داشت و دائم تصور میکرد به اعتقاد دوستان و همسایگانش، مادر خوبی برای فرزندانش نیست. به عقیده کارشناسان، کتی از همان چند ساعت غیبت همسرش استفاده کرد و نقشه خطرناکش را پیاده کرد.
حضانت جنایت بار
کودکانی که به فرزندخواندگی پذیرفته میشوند، معمولا زندگیشان در جهت درستی تغییر میکند اما برای چهار کودک ساکن در ایالت آیوا آمریکا این اتفاق نیفتاد.
استیون سوپل و همسرش شریل در سال 2008 این چهار کودک را به فرزندخواندگی قبول کردند و بنا به گفته دوستان و آشنایان، این خانواده جدید شرایط بسیار خوبی هم داشتند. اما بعد از چند ماه پدر خانواده به دلیل پولشویی و اختلاس درگیر دادگاه و محاکمه شد. نکته جالب اینجاست که او نگذاشت هیچیک از اطرافیانش از جریان دادگاه مطلع شود. فشار این دادگاه باعث شد او دست به جنایتی هولناک بزند.
او یک شب بعد از آمدن به خانه، همسرش را با ضربات متعدد چوب بیسبال کشت. در ادامه او سعی کرد در رودخانهای در نزدیکی محل سکونتشان خود را غرق کن که موفق نشد. بعد از چند ساعت او به خانه برگشت و چهار فرزندش را سوار ون کرد و این بار تلاش کرد با گاز سمی، خود و آن چهار کودک را به قتل برساند. این بار هم تلاش او بیفایده بود. در نهایت او با همان روشی که همسرش را کشته بود، چهار کودک را با ضربات متعدد چوب بیسبال به قتل رساند. او بعد از این جنایت چند دستخط و صوت برای نیروهای پلیس گذاشت و با خودرویش به درون یک دره سقوط کرد و به زندگیاش پایان داد.
قربانیان اسکیزوفرنی
یکی از کارگران پمپ گاز در شهر آگوستای ایالت جورجیای آمریکا در 30 نوامبر 2007 متوجه مادری شد که به آنجا آمد و سریع به سمت سرویس بهداشتی رفت. او در تحقیقات اعلام کرد آن مادر همراه دو فرزند خردسالش ابتدا خیلی عادی رفتار میکردند اما وقتی به سرعت به سمت سرویس رفتند، توجهم به سمت آنها جلب شد.
او گفت بعد از چند دقیقه صدای گریه بچهها به گوشم رسید و یکباره صدای وحشتناکی آمد. ترسیدهبودم با اداره پلیس تماس گرفتم. بعد از آنکه نیروهای پلیس در سرویس بهداشتی را باز کردند، با صحنه شوکهکنندهای رو به رو شدند.
جنازه آن دو کودک یک و سه ساله کاملا غرق در خون بود و مادر 22سالهشان به نام جنت میشله هم بالای سر آنها چاقو به دست نشستهبود. نتایج کالبدشکافی نشان داد جنت با چند ضربه چاقو به قلب آن دو کودک، باعث کشته شدن آنها شدهبود. در جریان دادگاه وقتی علت این جنایت از جنت پرسیده شد، او اعلام کرده ارواح شیطانی بچههایش را تسخیر کردهبودند. بعدها مشخص شد او مبتلا به اسکیزوفرنی شدید است و بعد از دو سال بستری شدن در زندان ایالتی، به بیمارستان روانی فرستاده شد.
پایان تلخ در آتش
آنطور که دوستان و آشنایان هانا کلارک میگویند، او هیچگاه نتوانست لذت زندگی مشترک را بچشد. وی سال 2009 و در حالی که 19سال داشت با مردی به روهان بکستر آشنا شد که 11سال از او بزرگتر بود. دو سال بعد این دو نفر با هم ازدواج کردند اما مدتی نگذشت که اختلافاتشان شروع شد. بنا به گفته دوستان هانا، شوهرش بارها او را مورد ضرب و جرح قرار دادهبود. این زوج سه فرزند شش، چهار و دو ساله داشتند.
نتیجه خشونتهای بکستر باعث شد دادگاه حضانت بچهها را به هانا بدهد. بکستر بعد از این حکم دادگاه، حتی یک بار تلاش کرد یکی از بچهها را بدزدد که ناموفق بود. در نهایت او که در کارنامهاش چند مورد خلاف دیده میشد، در روز 19 فوریه سال 2020 نقشه شومش را عملی کرد. وقتی هانا با خودروی خودش در حال بردن سه فرزندش به سمت کودکستان بود، بکستر جلوی آنها را گرفت و بهسرعت روی خودرو بنزین ریخت و آن را شعلهور کرد. بستهبودن کمربندها مانع نجات چهارسرنشین داخل خودرو شد. حتی یکی از عابران قصد کمک کردن داشت که بکستر با چاقو به او حمله کرد. چند دقیقه بعد و در حالی که خودرو در حال سوختن بود، بکستر با گلوله به زندگی خودش هم پایان داد.
پسرکشی به خاطر رابطه پنهانی
25اکتبر سال 1994 مادری به نام سوزان اسمیت به اداره پلیس در یکی از مناطق کارولینای جنوبی مراجعه کرد و گفت دو پسر 3و 14ماههاش دزدیده شدهاند. او ادعا کرد وقتی با دو پسرش داخل خودرو و پشت چراغ قرمز بوده، یک مرد سپاهپوست به زور وارد ماشین شده و فرزندانش را با خودرو بردهاست. او نزدیک به 10روز دائم در برنامههای تلویزیونی حضور مییافت و از تمام مردم محلی میخواست در پیدا کردن پسرانش به او کمک کنند. از روز سوم جستوجو، نیروهای پلیس به او مشکوک شدند. او در حالی که محل دزدیده شدن بچهها را پشت چراغ قرمز اعلام کردهبود، اما نیروهای پلیس را به سمت یک رودخانه در همان حوالی برد.
نیروهای پلیس چند ساعتی ساحل آن رودخانه را گشتند اما هیچ اثری پیدا نشد. بعد از گذشت چند روز این خود سوزان بود که پرده از جنایتی تلخ برداشت. او اعتراف کرد دو پسرش را داخل خودرو گذاشته و در همان رودخانه اشاره شده غرق کردهاست. این بار جستوجوی پلیس نتیجه داد و خودرو در قسمتهای میانی رودخانه با آن دو پسر پیدا شد. در ادامه تحقیقات سوزان اعتراف کرد از چند وقت پیش با مردی ثروتمند آشنا شدهبود و قصد ازدواج با او را داشت اما آن مرد گفتهبود نمیتواند با پسرهای او زندگی کند. سوزان هم برای رسیدن به زندگی جدید، پسرانش را قربانی کرد. چند ماه بعد دادگاه سوزان را به دلیل قتل دو فرزندش به اعدام محکوم کرد اما چون مشخص شد او از افسردگی شدید رنج میبرده، این حکم به حبس ابد کاهش یافت.
میثم مزینانی - ضمیمه تپش روزنامه جام جم
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: فرزندخواندگی فرزندکشی حضانت نیروهای پلیس بعد از چند چهار کودک چند ساعت سه فرزند بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۰۳۸۳۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
به گزارش خبرآنلاین چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198